راهکارهای آمادگی برای مرگ (2)

وقتی که شناخت و معرفت نسبت به ارزش‌های یاد مرگ پیدا کردیم، باید به عمل کردن به این امر مهم هم بها و ارزش دهیم. یکی از سفارش‌ها و پندهایی که همواره مورد تأکید پیامبران و امامان و در درجۀ پایین‌تر، جزء اندرزهای مهم علماء و بزرگان بوده است، یادآوری همیشگی و دائمی مرگ
دوشنبه، 11 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
راهکارهای آمادگی برای مرگ (2)

راهکارهای آمادگی برای مرگ (2)
راهکارهای آمادگی برای مرگ (2)


 

نویسنده : رضا تذروی
منبع:اختصاصی راسخون



 

چگونه می‌توان همواره به یاد مرگ بود؟
 

وقتی که شناخت و معرفت نسبت به ارزش‌های یاد مرگ پیدا کردیم، باید به عمل کردن به این امر مهم هم بها و ارزش دهیم.
یکی از سفارش‌ها و پندهایی که همواره مورد تأکید پیامبران و امامان و در درجۀ پایین‌تر، جزء اندرزهای مهم علماء و بزرگان بوده است، یادآوری همیشگی و دائمی مرگ می‌باشد که وقتی به زندگی این افراد رجوع می‌کنیم، می‌بینیم که فقط به سفارش لفظی بسنده نکرده اند بلکه یکی از مهم‌ترین برنامه‌های زندگی‌شان عمل کردن به این مهَم بوده است. گریه‌ها و سوز و گدازهای امام سجاد علیه‌السلام در بخش‌هایی از دعای ابوحمزه که حضرت در آن به لحظات سخت سکرات مرگ، چگونه وارد شدن به قبر و تنهایی در قبر اشاره دارند، از نمونه‌های روشن این حقیقت می‌باشد.
اغلب انسان‌ها نیز در طول حیاتشان گاهی اوقات ـ مخصوصاً وقتی با مرگ یکی از خویشان و یا دوستان خود مواجه می‌شوند به یاد مرگ می‌افتند، و در احوالاتشان تغییر و تحول ایجاد می‌شود، اما مشکلی که وجود دارد این است که چه کار یا کارهایی می‌توانیم انجام دهیم تا همواره به یاد مرگ باشیم؟ تا به تبع آن آمادگی‌مان را برای چنین گذرگاهی بدست بیاوریم.
کارهایی که در این زمینه می‌توان انجام داد عبارتند از:
1- اوّلین و مهم‌ترین چیز، اندیشه و تفکر است. انسان باید گاهی اوقات با خود خلوت کرده و با فکر کردن به این حقیقت برسد که این دنیا فانی است و زندگی زود گذر او نیز مثل زندگی دیگران تمام می‌شود و آنچه می‌ماند اعمال اوست که با او منتقل به عالم قبر و قیامت می‌شود. همچنین در مورد فوت دوستان و خویشانش که به دیار باقی پیوسته‌اند، اندیشه کند که آیا مرگ را فقط برای آن‌ها نوشته‌اند؟ آیا سکرات مرگ فقط برای آن‌ها اتفاق افتاده است؟ و یا اینکه مرگ سراغ او نیز می‌آید و چنین لحظاتی برای او هم اتفاق می‌افتد!؟
2- به زیارت اهل قبور رفتن از دیگر اعمالی است که باید جزء کارهای اصلی او باشد. انسان باید در هر حالتی از احوالاتش به قبرستان‌ها برود و با خود بیندیشد که اموال و دارایی انسان‌هایی که در اینجا اسیر خاک شده‌اند و یک عمر برای بدست آوردن آن‌ها تلاش کرده‌اند، چه شده است!؟ زن و فرزندانش که رنج‌ها و سختی‌های فراوانی برای آن‌ها متحمّل شده بود، چه مقدار به فکر او هستند!؟
3- شرکت در تشییع جنازه‌ها و تدفین اهل ایمان و اینکه بپندارد که خود او در تابوت است و می‌خواهند او را به سوی خانه‌ای تاریک و تنها ببرند. انسان اگر عاقبت امور را در نظر گیرد و توۀ به مسئولیت‌های خود در پیشگاه خداوند نماید، دست از هوی و هوس بر می‌دارد و یکسره خود را معطوف به رشد و پرورش استعـدادهای عالیۀ خود از طریق انجام وظایف و تکالیف الهی می‌کند و ذره‌ای غفلت را در از دست دادن عمر گران مایۀ خود روا نمی‌دارد و در واقع خود را آماده مرگ می‌کند. (14) چنان که وقتی از حضرت رسول صلّی الله علیه و آ له و سلم سؤال می‌کنند که زیرک‌ترین و هوشیارترین اهل ایمان، چه کسانی هستند؟ می‌فرمایند:
«أَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلمَوْتِ وَ أَشَدُّهُمُ اسْتِعْدَاداً لَهُ»؛ (15)
آنان که بیش از همه به یاد مرگ هستند و بیشترین آمادگی را برای آن دارا می‌باشند.
4- قرائت و تدبر در آیات قرآن کریم هم از راه‌های مهم در این زمینه می‌باشد. مخصوصاً آیاتی که به مسألۀ معاد و عبث نبودن این جهان می‌پردازد. از مهم‌ترین مصادیق این آیات، آیات پایانی سورۀ آل عمران است که در احوالات بزرگان می‌خوانیم که در دل سحر این آیات را تلاوت می‌کردند و در حالی که اشک از چشم‌هایشان جاری می‌شد به تفکر در آفرینش می‌پرداختند. در این آیات می‌خوانیم:
«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ * رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ * رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ * رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى‏ رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ؛»(16)
مسلماً در آفرينش آسمان‌ها و زمين و آمد و رفت شب و روز، نشانه‏هاى (روشنى) براى صاحبان خرد و عقل است. همان‌ها كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و آن گاه كه بر پهلو خوابيده‏اند، ياد مى‏كنند، و در اسرار آفرينش آسمان‌ها و زمين مى‏انديشند، (و مى‏گويند) بار الها اين را بيهوده نيافريده‏اى، منزهى تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار. پروردگارا، هر كه را تو (به خاطر اعمالش) به آتش افكنى، او را خوار و رسوا ساخته‏اى، و اين چنين افراد ستمگر، ياورى ندارند. پروردگارا، ما صداى منادى توحيد را شنيديم، كه دعوت مى‏كرد به پروردگار خود ايمان بياوريد و ما ايمان آورديم، (اكنون كه چنين است) پروردگارا، گناهان ما را ببخش، و ما را با نيكان (و در مسير آن‌ها) بميران. پروردگارا، آنچه را به وسيله پيامبران ما را وعده فرمودى، به ما مرحمت كن، و ما را در روز رستاخيز رسوا مگردان، زيرا تو هیچ‌گاه از وعده خود تخلف نمى‏كنى.
5- خواندن و توجه کردن به احادیث و روایاتی که در این مورد بیان شده است. مخصوصاً خطبه‌ها و حکمت‌های زیبا و دل نشین امیرالمؤمنین علیه‌السلام که در نهج‌البلاغه در زمینه‌های مختلف مرگ از جمله : یاد مرگ و ارزش‌های یاد مرگ ذکر شده است.
6- مطالعۀ کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده است. مانند کتاب منازل الآخرۀ شیخ عباس قمی، معاد آیت الله سبحانی.

آرزوهای طولانی آفت یادآوری مرگ
 

مانع بزرگی که موجب فراموشی مرگ می‌شود، آرزوهای دور و دراز است. این آرزوها یا به علّت نادانی افراد است و یا به خاطر دنیا دوستی آنان. اما در صورت اول باید بگوییم: نادانى چنين است كه انسان متّكى به جوانى خود بوده و مرگ را با وجود جوانى بعيد مى‏داند و بيچاره فكر نمى‏كند كه اگر افراد پيرِ شهر و ديارش را بشمارد، كمتر از ده نفرند، و اين خود دليل آن است كه مرگ در جوانى بيشتر سراغ آن‌ها آمده و در نتيجه كمتر مانده‏اند و تا يك پير مى‏ميرد، هزاران كودك و جوان مى‏ميرد، و گاهى به دليل تندرستى، مرگ را بعيد مى‏شمارد و نمى‏داند كه بعيد نيست و اگر مرگ ناگهانى بعيد باشد، بيمارى ناگهانى بعيد نيست و تمام بیماری‌ها ناگهانى است، و انسان وقتى هم كه بيمار شد، مردن، دور نيست؛ و اگر اين آدم غفلت زده بينديشد و بداند كه مرگ وقت معينى ندارد، جوانى، ميان سالى، پيرى، تابستان، زمستان، پاييز و بهار، در شب يا روز! دركش بيشتر شده و براى مرگ آماده مى‏شود، و ليكن نادانى و ناآگاهى به اين امور او را به آرزوى طولانى و به غفلت از نزديكى مرگ وامى‏دارند و با اينكه مرگ را در پيش رو دارد، مردن خود را باور ندارد، و هميشه گمان مى‏كند كه جنازه‏ها را تشييع مى‏كند و تشييع جنازه خود را باور نمى‏کند، زيرا اين امور را زياد ديده و انس گرفته است. او مردن ديگران را مى‏بيند امّا با مردن خود انسى نگرفته و گمانى چنان نيز ندارد، چون مرگ او اتفاق نيفتاده است و هنگامى هم كه اتفاق بيفتد، ديگر بار اتفاق نمى‏افتد چون اولين و آخرين بار مى‏ميرد! و راه چاره آن است كه خود را با ديگران مقايسه كند و بداند كه ناگزير روزى جنازه او را حمل و در قبرش دفن كنند، و شايد خشتى را كه با آن لحدش را مى‏پوشانند، زده شده و آماده باشد، و او نمى‏داند و امروز و فردا كردنش نادانى محض است.
حال كه فهمیدیم یکی از علت‌های طول امل، نادانى است، راه علاج اين بيمارى این است که به وسيله انديشه صحيح و با شنيدن موعظه و حكمت برخاسته از دل‌های پاك، این بیماری را برطرف کنیم.
امّا صورت دوم چنين است كه وقتى انسان با دنيا و شهوت‌ها و لذت‌ها و دلبستگی‌های دنيا انس گرفت، جدايى از آن‌ها بر دلش سنگينى مى‏كند و قلبش از ياد مرگ سرباز مى‏زند 0 همان مرگى كه سبب جدايى او از دنياست، و هر چه را كه انسان خوش نداشته باشد پس مى‏زند، و آدمى با آرمان‌های بيهوده همواره چيزى را آرزو مى‏كند كه مطابق ميل اوست و بقاى در دنيا مطابق خواست اوست، پس همواره چنان مى‏پندارد و دار دنيا را دار بقا دنيا و آنچه از مال، خانواده، منزل، دوستان، وسيله سوارى و ديگر وسايل مورد نياز، مى‏انديشد، پس دلش بر اين انديشه متمركز شده و از ياد مرگ باز مى‏ماند و هرگز به آن نزديك نمى‏شود، و اگر گاهى بر قلبش جريان مرگ و نياز به آمادگى براى مرگ خطور كند، امروز و فردا مى‏كند و خود را به آينده وعده مى‏دهد و مى‏گويد: هنوز روزها در پيش دارى، بزرگ مى‏شوى و توبه مى‏كنى، وقتى هم كه بزرگ مى‏شود مى‏گويد: تا پير شوى! و وقتى كه پير شد مى‏گويد: وقتى كه از ساختن اين سرا و عمارت، اين زمين و باغ خلاص شوم و از اين سفر باز گردم، و يا از دامادى و عروسى اين فرزندم و جهازيه او فارغ شوم، و براى او خانه‏اى تهيه كنم، و از ستيز فلان دشمن كه با من درگير است رها شوم! هنوز وارد يك كارى نشده است و سرگرم پايان دادن آن است كه ده كار ديگر پيدا مى‏شود، و همين طور كم كم امروز را به فردا وامى‏گذارد و هر كارى را به كار ديگر بلكه به كارهاى ديگر مى‏كشاند، تا اينكه مرگ، او را نابهنگام مى‏ربايد آنگاه است كه غمش طولانى و تأثّرش فراوان باشد؛ كه بيشترين فرياد اهل دوزخ از دست اين امروز و فرداهاست! مى‏گويند واى بر ما از دست امروز و فردا، و امروز و فردا گوينده، بيچاره نمى‏داند كه امروز را وعده فردا مى‏دهد، فردا نيز همين حالت را دارد. بلكه با گذشت زمان قوی‌تر و ريشه‏دار تر مى‏شود در صورتى كه او گمان مى‏برد كه براى دوستدار و پاسدار دنيا فراغتى هست. هيهات! هرگز كسى از دنيا فارغ نشد مگر اینکه به يكباره آن را ترك كرد. امّا علاج حبّ دنیا آن است كه بايد محبّت دنيا را از دل بيرون کند که این کار شدنی نیست، مگر با ايمان به روز قيامت. (17)
امام علی علیه السّلام می‌فرماید: «اى مردم! همانا بر شما از دو چيز مى‏ترسم: هوا پرستى و آرزوهاى طولانى. امّا پيروى از خواهش نفس، انسان را از حق باز مى‏دارد، و آرزوهاى طولانى، آخرت را از ياد مى‏برد. آگاه باشيد! دنيا به سرعت پشت كرده و از آن جز باقى ماندۀ اندکی، از ظرف آبى كه آن را خالى كرده باشند، نمانده است. به هوش باشيد كه آخرت به سوى ما مى‏آيد، دنيا و آخرت، هر يك فرزندانى دارند. بكوشيد از فرزندان آخرت باشيد، نه دنيا، زيرا در روز قيامت، هر فرزندى به پدر و مادر خويش باز مى‏گردد. امروز هنگام عمل است نه حسابرسى، و فردا روز حسابرسى است نه عمل.»(18)
البته آنچه مورد نهی قرار گرفته آرزوهای دور و دراز است نه امید داشتن به آینده. بنابراین این دو با هم تنافی ندارند.

سكرات مرگ
 

قرآن روى مسألۀ مرگ و مخصوصاً لحظه جان دادن، بسیار تأکید کرده است و به انسان‌ها هشدار مى‏دهد که همگی چنين لحظه‏اى را در پيش دارند، که گاه از آن به «سکره الموت»؛ یعنی مستى و گيجى حال مرگ، گاه به «غمرات الموت»؛ يعنى شدائد مرگ، گاه به رسيدن روح به حلقوم و گاه به رسيدن روح به تراقى؛ يعنى استخوان‌های اطراف گلوگاه، تعبیر نموده است‏0(19)
همچنین یکی از موارد انذار پیامبران، انذار دادن از لحظات سکرات مرگ بوده است که با فرمایشاتی که در این زمینه داشته‌اند انسان‌ها را آمادۀ روبرو شدن با مرگ می‌کردند.
از آيات و روايات چنين استفاده می‌شود كه مرگ با شدت‌ها، سختی‌ها و وحشت‌های گيج کننده‌ای همراه است. البته این گونه نیست که همۀ افراد در آن مساوی باشند بلکه تفاوت‌هایی بین سکرات مرگ مؤمن و کافر وجود دارد که در مبحث بعدی به آن می‌پردازیم. اما در بیان کلّی سكرۀ مرگ حالتى است شبيه به مستى كه بر اثر فرا رسيدن مقدمات مرگ، به صورت هيجان و انقلاب فوق‌العاده‏اى به انسان دست مى‏دهد، و گاه بر عقل او چيره مى‏گردد، و او را در اضطراب و ناآرامى شديدى فرو مى‏برد. مرگ يك مرحله انتقالى مهم است كه بايد انسان در آن لحظه تمام پيوندهاى خود را با جهانى كه ساليان دراز با آن خو گرفته بود قطع كند، و در عالمى گام بگذارد كه براى او كاملاً تازه و اسرار آميز است، به خصوص اينكه در لحظه مرگ انسان درك و ديد تازه‏اى پيدا مى‏كند، بى ثباتى اين جهان را با چشم خود مى‏بيند، و حوادث بعد از مرگ را كم و بيش مشاهده مى‏كند. اينجا است كه وحشتى عظيم سر تا پاى او را فرا مى‏گيرد و حالتى شبيه مستى به او دست مى‏دهد ولى مست نيست. (20)
امام علی علیه‌السلام در مورد لحظه مرگ و سكرات آن مى‏فرمايد:
«اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ فَفَترَتْ لَهَا أَطْرَافُـهُمْ وَ تَغَـيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُـهُمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيـهِمْ ولوجاً فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ يُفَكِّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمُرَهُ وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ يَنْعَمُونَ فِيهَا وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا»؛ (21)
سختى جان كندن و حسرت از دست دادن دنيا، به دنيا پرستان هجوم آورد. بدن‏ها در سختى جان كندن سست شده و رنگ باختند، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز مى‏دارد، و او در ميان خانواده‏اش افتاده با چشم خود مى‏بيند و با گوش مى‏شنود و با عقل درست مى‏انديشد كه عمرش را در پى چه كارهايى تباه كرده؟ و روزگارش را چگونه سپرى كرده؟ به ياد ثروت‏هايى كه جمع كرده مى‏افتد، همان ثروت‏هايى كه در جمع آورى آن‌ها چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناك گرد آورده و اكنون گناه جمع آورى آن همه بر دوش اوست كه هنگام جدايى از آن‌ها فرا رسيده، و براى وارثان باقى مانده است تا از آن بهرمند گردند، و روزگار خود گذرانند.
نکته‌ای که باید به آن اشاره شود این است که بسیاری از این حالات سخت و دشوار، در اثر عملکرد انسان در دنیا صورت می‌گیرد. هر گناهی که از انسان سر می‌زند اثر یا اثرات منفی در این دنیا یا در جهان آخرت به جای می‌گذارد. از ایـن جهت یکی از اثرات منفی که بعضی از گناهان می‌گذارند، سخت کردن سکرات موت است. نمونۀ روشن این سخن در داستان جوانی است که وقتی سکرات مرگ بر او سخت و دشوار شده بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آ له و سلم بر بالین او حاضر شد و از او خواست که ذکر لا اله الّا الله را بگوید و او نتوانست. پس حضرت به زنی که نزد آن جوان بود، فرمود: آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد بلی من مادر او هستم. فرمود: آیا از او خشمناکی. گفت : بلی و الآن شش سال است که با او تکلّم نکرده‌ام. حضرت فرمود: که از او راضی شود. او نیز از فرزند خود راضی شد و به همین خاطر زبان آن جوان به ذکر لا اله الّا الله و اذکاری که پیامبر به او می‌فرمود، باز شد و در آن حال جوان وفات کرد.
بنابراین نتیجه می‌گیریم که یکی از چیزهایی که باعث سختی سکرات مرگ می‌شود عاق والدین می‌باشد؛ و در مقابل آن، از مواردی که موجب آسانی سکرات موت می‌شود، نیکی و احسان کردن به پدر و مادر، صلۀ رحم با خویشان، خواندن سوره‌های یس و الصَافات، روزه گرفتن در آخرین روزهای ماه رجب و ..... می‌باشد.

سکرات مرگ مؤمن و کافر
 

در ادامه مبحث قبلی این سؤال مطرح می‌شود که آیا همۀ انسان‌ها اعم از مؤمن و کافر به طور یکسان با عالم مرگ مواجه می‌شوند یا خیر؟ در جواب باید بگوییم: خیر؛ مؤمن آرزوى لقاى خدا را دارد، و راه براى او باز است. زيرا مى‏بيند نتيجه زحمات عمرش، در ناموس عالم هستى ضايع و باطل نشده، و اينك كه پا از اين مرحله بيرون گذارَد همه در مقابل ديدگانش مهيّا و آماده است. مزد و ثواب، اجر و پاداش، بهشت و رضوان، لقاء حضرت محبوب، همه و همه حاضرند؛ آنچه در دنيا براى او مخفى بوده در اينجا آشكارا شده است. (22)
وقتى عزرائيل براى قبض روح بنده مؤمن مى‏آيد و او را به علّت انس با فرزندان و بستگان و ارحام و متعلّقات، در حركت به آن عالم سنگين مى‏بيند و مؤمن در پذيرش قدرى تأنّى و تأمّل دارد، آن ملك مقرّب به نزد پروردگار بر مى‏گردد و علّت تأنّى مرد مؤمن را عرض مى‏كند، خطاب مى‏رسد بر كف دستت بنويس «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرحیم» و نشانش بده. عزرائيل بر كف دست راست خود مى‏نويسد، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» و آن را به مؤمن نشان مى‏دهد كه ناگاه مؤمن خود را در عالم ديگر در بحبوحات بهشت مى‏بيند، و كيفيّت حركت و مرگ خود را ادراك نمى‏كند. اين حال مؤمن است. (23)
امّا پناه به خدا از سكرات كافر؛ يك عمر در جهت مُعاكس با عالم حيات، گام برداشته، براى زخارف و زينت‏هاى دنيا، عمر خود را تباه كرده، براى جاه و اعتبار، ساعات و دقائق هستى خود را سپرى نموده است؛ در این حال هر يك از اين تعلّقات مانند زنجيرى آهنين كه دل او را به خود بسته‏اند او را به سوى خود مى‏كشند، هزاران تعلّق با هزاران زنجير؛ كجا مى‏تواند به آسانى كوچ كند؟ اگر تمام ذرّات و سلول‌های پيكرش را ريش ريش كنند باز حاضر نمى‏شود به اختيار برود، اينجاست كه خطاب «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ* ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوه»ُ؛ (24) یعنی او را بگیرید و زنجیرش کنید. سپس او را در دوزخ افکنید، او را در مى‏يابد و وحشت زده او را به عالم تاريك و غربت مى‏برند. (25)

امام جعفر صادق علیه‌السلام و مرد بیمار
 

امام حسن عسكرى علیه‌السلام از نياى بزرگوار خود روايت نموده، حضرت موسى ابن جعفر عليهما السّلام به عيادت مردى رفتند كه در امواج طوفانى و سخت (سكرات) مرگ غوطه‏ور بود، و پاسخ آن كس را كه صدايش مى‏زد، نمى‏داد. حاضران به حضرت عرض كردند: اى فرزند پيامبر خدا اگر ما را آگاه سازيد كه مرگ چه حالتى باشد، خوشحال مى‏شويم. اكنون وضع رفيق ما چگونه است؟ فرمود: مرگ وسيله تصفيه است، مؤمنان را از گناهانشان پاكيزه و خالص مى‏گرداند، پس آخرين رنجى كه به آنان برسد كفّاره آخرين گناهى است كه بر گردنشان باقى مانده، و كافران را از حسناتشان تصفيه مى‏نمايد، و آخرين لذّت يا آسودگى است كه به آنان مى‏رسد، و آن آخرين پاداش نيكى است كه به نفع انسان مى‏باشد. امّا اين دوست شما کاملاً از گناه پاك شد و از كيفر آن خلاص گشت، و خالص شد همچون لباسى كه از چرك پاك شود، و صلاحيّت يافت كه با ما اهل بيت در سراى بهشت جاودانه معاشرت كند. (26)

پاسخ به چند سؤال
 

و اما سؤال‌هایی در رابطه با آمادگی برای مرگ مطرح می شود که در سه فصل مجزا به پاسخ آن‌ها می‌پردازیم.

چرا انسان‌ها از مرگ می‌ترسند؟
 

وقتی در مورد مرگ به بحث و گفتگو با انسان‌ها می‌پردازیم یکی از چیزهایی که ذهن آن‌ها را مشغول کرده، ترس آن‌ها از مرگ است. با اینکه مرگ فنا و نابودی نیست و جاودانگی انسان را به دنبال دارد اما این ترس را نمی‌توانند از خودشان دور کنند. دلایل این ترس را می‌توان در موارد زیر جستجو کرد:
1- دليل عمده‏اش، اين است كه به زندگى بعد از مرگ، ايمان ندارند، و يا اگر ايمان دارند، اين ايمان به صورت يك باور عميق در نيامده و بر افكار و عواطف آن‌ها حاكم نشده است. وحشت انسان از فناء و نيستى، طبيعى است، انسان حتى از تاريكى شب مى‏ترسد، چرا كه ظلمت، نيستى نور است و گاه از مرده نيز مى‏ترسد، چراكه آن هم در مسير فنا قرار گرفته است. اما اگر انسان اصول و عقاید خود را تصحیح کند یعنی با تمام وجودش باور كند كه دنيا، زندان مؤمن، و بهشت كافر است، باور كند كه اين جسم خاكى، قفسى است براى مرغ روح او كه وقتى اين قفس شكست، آزاد مى‏شود و به هواى كوى دوست پر و بال مى‏زند. باور كند" حجاب چهره جان مى‏شود غبار تنش" مسلماً در آرزوى آن دم است كه از اين چهره، پرده برفكند. باور كند مرغ باغ ملكوت است و از عالم خاك نيست، و تنها" دو سه روزى قفسى ساخته‏اند از بدنش". در این صورت است که دیگر از مرگ نمی‌ترسد. (27)
2- نگرانی از مرگ به خاطر این است که انسان‌ها ميل به جاودانگی دارند و از آنجا كه در نظامات طبيعت هيچ ميلى گزاف و بيهوده نيست، مى‏توان اين ميل را دليلى بر بقاء بشر پس از مرگ دانست. اين كه ما از فكرِ نيست شدن، رنج مى‏بريم خود دليل است بر اينكه ما نيست نمى‏شويم. اگر ما مانند گل‌ها و گياهان، زندگى موقّت و محدود مى‏داشتيم، آرزوى خلود به صورت يك ميل اصيل در ما به وجود نمى‏آمد. وجود عطش دليل وجود آب است. وجود هر ميل و استعداد اصيل ديگر هم دليل وجود كمالى است كه استعداد و ميل به سوى آن متوجه است. گويى هر استعداد، سابقه‏اى ذهنى و خاطره‏اى است از كمالى كه بايد به سوى آن شتافت. آرزو و نگرانى درباره خلود و جاودانگى كه همواره انسان را به خود مشغول مى‏دارد، تجلّيات و تظاهراتِ نهاد و واقعيتِ نيستى‏ناپذير انسان است. (28)
3- علّت ديگر براى ترس از مرگ دلبستگى بيش از حد به دنيا است، چون بعضی از انسان‌ها در اثر ماندن در دنیا و علاقه‌مند شدن به آن با دنیا انس گرفته‌اند و مرگ، انیس و هم‌نشینشان را از آن‌ها می‌گیرد و آن‌ها را به جایی می‌برد که برایشان کاملاً ناشناخته است. (29) اموال او هر يك دل او را به سوی خود مى‏كشند، دوستان و احباب به سمت خود مى‏كشند، اولاد و زن و عشيره به سمت خود مى‏كشند، آرزوهاى دراز كه در خيال خود پروريده و بر اثر توهّم و تخيّل، موجوديّت تخيّلى و موهومى پيدا كرده، به سمت خود مى‏كشند؛ و اين شخص مى‏خواهد برود، حركت كند، يعنى چه؟ يعنى بار سفر آخرت بندد، وداع كند! رجوعى نيست، ديگر حتّى براى يك لحظه روى اين عالم را نمى‏بيند، و تمام اين اندوخته‏ها و محبوب‏ها و مقصودها به خاك نسيان سپرده مى‏شود؛ و حتّى در مقابل ديدگان خود مى‏بيند كه عشقى كه با بدن خود مى‏ورزيد و براى خراش پوست دستش به طبيب متوسّل مى‏شد، بايد تمام بدن را در خاك ببيند و طعمه ماران و موران زمين كند، و محلّ و مدفن او جاى آمد و شد خزندگان زير زمين گردد. سوراخ‌های بدن او محلّ رفت و آمد مارها و عقرب‌ها شود، و خاك سنگين بر روى پيكر او انباشته گردد و خود در ميان آن تبديل به خاك و خاكستر شود. همه این‌ها را در مقابل ديدگان خود مجسّم مى‏بيند. (30)
4- عامل چهارم این است که نامه اعمالمان خالی از حسنات و پر از گناه و معصیت می‌باشد. وقتی این گونه باشد کسی دوست ندارد سزای آنچه را که انجام داده، ببیند.
در حدیثی مى‏خوانيم كسى خدمت پيامبر آمد عرض كرد يا رسول اللَّه (ص) من چرا مرگ را دوست نمى‏دارم؟ فرمود: آيا ثروتى دارى؟ عرض كرد: آرى. فرمود: چيزى از آن را پيش از خود فرستاده‏اى؟ عرض كرد: نه. فرمود: به همين دليل است كه مرگ را دوست ندارى (چون نامه اعمالت از حسنات خالى است) (31)
ديگرى نزد ابوذر آمد و همين سؤال را كرد كه ما چرا از مرگ متنفريم!؟ فرمود:
«لِانَّكُمْ عَمَّرْتُمُ الدُّنْيا وَ خَرَّبْتُمُ الآخِرَةَ؛ فَتَكْرَهونَ أنْ تَنْتَقِلوا مِنْ عُمْرانٍ إلى خَراب»؛ (32)
براى اينكه شما دنيا را آباد كرده‏ايد، و آخرتتان را ويران، طبيعى است كه دوست نداريد از نقطه آبادى به نقطه ويرانى منتقل شويد.

چرا زمان مرگ انسان‌ها مشخص نیست؟
 

شاید به ذهن بعضی افراد چنین مسأله‌ای خطور کند که اگر انسان‌ها از زمان مرگ خود با خبر بودند بهتر می‌توانستند برای خود برنامه ریزی کرده و خود را آمادۀ مرگ کنند. اما ما در جواب می‌گوییم، مقتضای حکمت الهی آن است که مردم زمان مرگ خود را ندانند، و این به سه دلیل است:
الف. اگر آدمی زمان مرگ خود را بداند، چه بسا در فعالیت‌ها و امور زندگی سستی می‌کند؛ چرا که امید و آرزو، یک عامل بر انگیزنده به سوی فعالیت و تلاش در زندگی می‌باشد.
ب. نامعلوم بودن زمان مرگ، در رشد آدمی مؤثر است. اگر انسان بداند که پس از یک سال و یا یک ماه خواهد مرد، و از این روی دست از گناه و نافرمانی بردارد، این یک کمال روحی و انقلاب ارزش‌ها در برابر پستی‌ها، به شمار نمی‌آید؛ اما اگر در حالی که امید دارد سال‌ها زندگی کند، راه بندگی را پیش گیرد، این بیانگر یک کمال روحی است که او را به سوی فضیلت‌ها سوق می‌دهد. (33)
ج. مخفی بودن زمان مرگ عامل بسیار مهمی در جلوگیری از گناه و طلب استغفار می‌باشد. اگر انسان زمان مرگ خود را بداند به خود می‌گوید که تا مرگم فرا نرسیده هر چه می‌خواهم گناه می‌کنم و مثلاً یک روز مانده به مرگ، توبه می‌کنم. اما اگر لحظۀ مرگ خود را نداند این تصور از بین رفته و بعد از هر خطائی که از او سر می‌زند، سریعاً استغفار می‌کند.

آیا طلب مرگ گناه دارد؟
 

حال اگر خود را برای مرگ آماده کردیم آیا جایز است از خداوند طلب مرگ کنیم؟ در جواب باید بگوییم : طلب مرگ از خداوند متعال دو حالت دارد:
یک حالت اینکه طلب مرگ اگر به علّت جزع و فزع از سختی‌ها و مصیبت‌های دنيوى باشد، به نحوى كه نسبت به نعمت‌ها از جمله نعمت عمر، كفران نعمت شود، گناه دارد. عيب و گناه آن همين بس كه كفران نعمت می‌شود. زيرا چه بسا اگر انسان عمر بيشترى بكند می‌تواند بيش از پيش از دنيا براى عالم آخرت بهره‏ بردارى نمايد و مزرعۀ آخرت را آبادتر کند لذا پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله و سلّم می‌فرماید:
«يَا عَلِيُّ طُوبَى لِمَنْ طَالَ عُمُرُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُه»؛ (34)
يا على خوشا به حال كسي كه عمر طولانى كند و عمل نيك انجام دهد.
از قيس بن أبى حازم روايت شده است كه گفت: به خاطر عيادت به نزد خبّاب بن ارت رفتيم كه هفت داغ بر خود نهاده بود و گفت: آن دسته از ياران ما كه پيش از ما رفتند از دنيا بهره‏اى نيافتند كه از پاداششان چيزى بكاهد، و ما به ميزانى از مال دست يافتيم كه براى نگهدارى از آن جايى جز خاك نمى‏بينيم. اگر نه آن بود كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه وـ آله و سلم ما را از آرزوى مرگ بر حذر داشت، دعا مى‏كردم كه بميرم. بنابراین انسان در مقابل مصائب و نوائب روزگار مأمور به صبر است و بايد امور خود را به خدای توانا واگذار نمايد. (35)
در حالت دوم باید بگوییم که اشتياق به مرگ براى افرادى كه اهليّت بهشت را داشته و آخرت خود را تأمين كرده باشند باشد گناهى ندارد؛ لذا حضرت على بن أبى طالب علیه‌السلام می‌فرماید:
«و اللّهِ لابنِ ابى طالب آنسٌ بِالموتِ من الطفلِ بثدىِ امِّه»؛ (36)
به خدا قسم انس پسر أبو طالب به مرگ از انس طفل شيرخوار به پستان مادرش بيشتر است.
بنابراین با توضیحاتی که برای این دو حالت داده شد، می‌فهمیم که نمی‌توان به طور مطلق بگوییم که طلب مرگ گناه دارد و یا اینکه بدون اشکال است بلکه نسبت به افراد و انگیزۀ آن‌ها، متفاوت می‌باشد. (37)

نتیجه گیری
 

از راهکارهایی که بیان شد نتایج زیر بدست می‌آید:
1- عدم تصویر درست از مرگ موجب از بین رفتن تمام انگیزه‌ها و تلاش‌هایی می‌شود که می‌توانند ما را برای زندگی جاوید در آخرت آماده کنند0
2- هر روزی که از عمر انسانی می‌گذرد، یک قدم به مرگ نزدیک می‌شود. حسابرسی هر روزه از اعمال و رفتارمان ما را به این حقیقت نزدیک می‌کند که، حسابرسی در این دنیا بسی آسان‌تر از حسابرسی در آخرت است0
3- فراموش شدن مرگ در هرلحظه از زندگی، ممکن است عواقب خطرناکی به دنبال داشته باشد0 به همین علّت نباید در امتحان‌های سخت الهی از یاد مرگ غافل باشیم0 چه بسا ممکن است گناهی برای انسان پیش بیاید که اگر مرتکب آن شد دیگر فرصت جبران و یا استغفار از آن گناه را نداشته باشد0
4- اگر بخواهیم همواره به یاد مرگ باشیم باید ابتدا ارزش‌های یاد مرگ را بشناسیم0
5- رسیدن به هر چیزی نیازمند به این است که موانع موجود بر سر راه را، یا برداریم و یا به کل از بین ببریم0 آرزوهای طولانی که در اثر نادانی و یا دنیا دوستی به وجود آمده‌اند و دردِسر بزرگی به حساب می‌آیند از جمله موانعی است که باید آن‌را به کل از بین برد 0
6- انسان عاقل همیشه به فکر عواقب کار است و لحظات زودگذر گناه و معصیت را به سختی‌های سکرات مرگ ترجیح نمی‌دهد بلکه همواره به فکر این است که در زندگی دنیا چگونه عمل کند که از مرحلۀ سکرات مرگ به آسانی عبور کند 0
7- با عمل کردن به واجبات و ترک محرمات و همچنین اصلاح اعتقادمان نسبت به مرگ، دیگر معنایی برای ترس از مرگ باقی نمی ماند 0
8- شناخت حکمت‌های خداوند ما را به این نتیجه می‌رساند که خداوند کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد 0 به همین خاطر مخفی بودن زمان مرگ نیز دارای حکمت‌هایی است که در به سعادت رساندن انسان‌ها مفید و مؤثر است0
9- مراقب باشیم مصیبت‌ها و مشکلات زندگی، ما را به جزع و فزع و یا به درخواست کردن مرگ گرفتار نکند0

پي‌نوشت‌ها:
 

14- طاهر زاده، اصغر، معاد باز گشت به جدی‌ترین زندگی، ص 137
15- مجلسی، [علامه]، محمد باقر، بحار الانوار، ج 6، ص 126(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع الاحادیث).
16- آل عمران (3)، آیات 190 تا 194
17- عطائی، محمد رضا، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام، ص 500 و 501(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
18- نهج البلاغة- ترجمه دشتى، خطبه 42 ص 95(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
19- مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 25، ص 311 (به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع التفاسیر).
20- همان، ج‏22، ص 254 (به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع التفاسیر).
21- نهج‌البلاغه، خ 109، ص 160(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
22- حسینی تهرانی، سید محمد حسین، معاد شناسى، ج‏1، ص 99(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، کلام).
23- همان، ص 42
24-الحاقه (69)، آیات 30 و 31
25- حسینی تهرانی، سید محمد حسین، معاد شناسى، ج‏1، ص 43(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، کلام).
26- شیخ صدوق، معانی الأخبار، عبد العلی محمدی شاهرودی، ج‏2، ص 197(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
27- مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج‏24، ص 121(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع التفاسیر).
28- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد شهيد مطهرى، ج‏1، ص 201(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، کلام).
29- طاهر زاده، اصغر، معاد باز گشت به جدی ترین زندگی، ص 24
30- حسینی تهرانی، سید محمد حسین ، معاد شناسى، ج‏1، ص 95(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، کلام).
31- مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج‏24، ص 123 «به نقل از»: فیض کاشانی، ملَامحسن، محجة البيضاء، جلد 8 ،ص 258. (به نقل از: برنامه نرم افزاری نور،جامع التفاسیر)
32- همان.
33- سبحانی، جعفر، معاد، ص 128 و 129
34- شیخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج‏4، ص 355(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع الاحادیث).
35- خرّمشاهى، بهاء الدين - انصارى، مسعود، پيام پيامبر (ترجمه‏فارسى)، ص 477 (به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
36- نهج‌البلاغه، خطبه 5، ص 52(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، گنجینه روایات نور).
37- نجفی خمینی، محمد جواد، تفسير آسان، ج‏1، ص 212 و 213(به نقل از: برنامه نرم افزاری نور، جامع التفاسیر).
 

فهرست منابع.
1- قرآن کریم.
2- سید رضی، نهج البلاغة، اول، هجرت، قم، 1414ق
3- دشتی، محمد، نهج البلاغة- ترجمه دشتى، ‏اول، مشهور، قم، 1379ش
4- امام صادق علیه‌السلام، مصباح الشريعه، بی چا، عبد الرزاق گيلانى‏، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بی جا، 1400ق
5- مكارم شيرازى، ناصر، تفسیر نمونه، اول، دار الكتب الإسلاميه، تهران‏،1374 ش‏
6- طباطبایی، سید محمد حسین، [علامه]، تفسیر المیزان، پنجم، موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، قم،1374ش
7- نجفی خمینی، محمد جواد، تفسیر آسان، اول، انتشارات اسلامیه، تهران،1398ق
8- شيخ صدوق‏، من لا يحضره الفقيه،دوم، جامعه مدرسین،‏قم،1404ق
9- شیخ صدوق، معانی الاخبار، دوم، عبد العلی محمدی شاهرودی، دار الکتب السلامیه، تهران،1377ش
10- مجلسى، محمد باقر، [علّامه]، بحارالأنوار، بی چا، مؤسسة الوفاء بيروت-لبنان، بی جا، 1404ق
11- عطاردی، عزیز الله، ايمان و كفر- ترجمه الإيمان و الكفر بحار الانوار، اول، انتشارات عطارد، تهران،1378ش
12- خرمشاهی، بهاء الدین - انصاری، مسعود، پیام پیامبر، اول، منفرد، تهران،1376ش
13- شيخ حر عاملى، وسائل الشيعه، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام، قم، 1409 ق.
14- خراسانی، علم الهدی، نهج الخطابة- سخنان پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) ‏، دوم، کتابخانه صدر، تهران،1374ش
15- محمودی، عباس علی، محاسبه نفس يا روش پيشگيرى از وقوع جرم‏، اول، فیض کاشانی، تهران،1381 ش،
16- عطائی، محمد رضا، مجموعه ورام، آداب و اخلاق در اسلام‏، اول، آستان قدس، مشهد،1369ش
17- سبحانی، جعفر، معاد، چهارم، دار الفکر، قم،1386ش
18- مطهری، سید مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری، بی چا، صدرا، تهران، بی تا.
19- حسینی تهرانی، سید محمد حسین، معاد شناسی، اول، نور ملکوت قرآن، مشهد،1423ق
20- قمی، شیخ عبّاس، منازل الآخره، پانزدهم، شهاب، بی جا،1385ش
21- طاهر زاده، اصغر، معاد یا بازگشت به جدی‌ترین زندگی، دوم، گروه فرهنگی المیزان، اصفهان،1387ش
22- انصاری، خواجه عبدالله، مناجات خواجه عبدالله انصاری، اول، کومه، قم،1384ش
23- برنامه نرم افزاری نور (جامع التفاسیر، جامع الاحادیث، گنجینه روایات نور، کلام).




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.