من يعني ناموسم
نويسنده: شاهين شجري کهن
غيرت، سرفصل مهم فيلم هاي کيميايي است.اواين موضوع را درفيلم هايش چطور روايت کرده است؟
قضيه ناموس و ناموس پرستي در سينماي ما با فيلم «قيصر» گره خورده است. محرک اصلي قهرمان فيلم انتقام جويي از تعرضي است که نسبت به ناموسش روا داشته شده.
قيصر کينه متجاوزان را به دل گرفته و تا وقتي تک تک آنان را نمي کشد آرام نمي گيرد. عرف جامعه و اخلاقيات متداول در ميان مردم آن زمان انگيزه هاي قيصر را توجيه مي کند. کيميايي انگيزه هاي قهرمانش را طبق باورها و شيوه هاي زيستي مردم زمان خودش پردازش کرده و همين مساله باعث مي شود که تماشاگران آن زمان رفتار قيصر را درک کنند و او را محق بدانند.
فيلم ديگر کيميايي در آن دوران «داش آکل» بود که روايتگر واکنش غيرتمندانه قهرمان داستان البته از نوعي ديگر است؛ يعني داش آکل به خاطر عشق مرجان مي ميرد اما غيرتش اجازه نمي دهد که بگذارد رقيب بدجنسش کاکا رستم دختر معصوم را تصاحب کند. صحنه معروفي در «گوزن ها» هست که مردي مزاحم همسر سيدرسول مي شود و وقتي صداي اعتراض زن بلند مي شود، سيد مرد را به گوشه اي مي برد و يواشکي التماس مي کند که کتک بخورد و بگذارد او جلوي زنش شجاع جلوه کند؛ يعني تعصب ناموسي در گوزن ها به مضحکه اي از تصوير قهرمانه قيصر تبديل شده است.
فکر کرديد غيرت هميشه چيز خوبي است، استثنا هم ندارد؟
فيلم «خط قرمز» که نخستين فيلم بعد از انقلاب کيميايي محسوب مي شود داستان يک مامور بلند پايه ساواک به نام اماني (با بازي سعيد راد) را روايت مي کند که در شب عروسي به طور پنهاني راي به اعدام برادر همسرش مي دهد. لاله، همسر اماني (با بازي فريماه فرجامي) پس از مدتي نشانه هايي از ساواکي بودن شوهرش پيدا مي کند و با تعقيب او به رازش پي مي برد. دراينجا اماني را مردي بدون پايبندي به اخلاقيات جوانمردانه مي بينيم که به همسرش خيانت مي کند و برادرش را مي کشد.
او حتي در صحنه هايي همسرش را به باد کتک مي گيرد و در نهايت هم خودش به دست او کشته مي شود. در قاموس کيميايي خيانتي که اماني به همسرش مي کند شنيع ترين شکل بي غيرتي است و بايد در طول فيلم مجازات شود که مي شود. «تيغ و ابريشم» هم قرباني شدن زوج جواني (فريماه فرجامي) را دستمايه قرار داده که به خاطر بي ارادگي و ضعف جاهلانه شوهرش (محمد صالح علاء) درگير مناسبات پيچيده حاکم بر باندهاي قاچاق مواد مخدر مي شود و در نهايت از فرط يأس و درماندگي در زندان دست به خودکشي مي زند.
در اين فيلم هم مشکل مرد بي غيرتي است اما غيرت نه به معناي تعصب ناموسي بلکه به معناي حمايت قدرتمندانه مرد از همسرش؛ يعني مرد وظيفه دارد مثل کوه پشت همسرش بايستد و از او حمايت کند. حال اگر مردي ضعيف و متزلزل باشد و نتواند در سختي ها و مهلکه هاي دشوار از همسرش مراقبت کند بايد او را از دست بدهد تا مجازات شود. اين شکل بي غيرتي به بي عرضگي شبيه است. قهرمان مرد تيغ و ابريشم عيب بزرگ ديگري هم دارد؛ او و پدر بزرگوارش عروس جوان بخت قصه را معتاد کرده اند و باعث نابودي اش شده اند؛ خواسته يا ناخواسته.
زمانه عوض شده، تو عوض نشده اي؟
مدتي بعد آقا عبدل دختر جواني را به رضا مي سپارد تا به آدرس معيني ببرد اما رضا دختر را به خانه مادري اش مي برد و به خواهرش مي سپارد، سپس به سراغ عبدل مي رود و انبار کالاهاي او را به آتش مي کشد و به خانه باز مي گردد.
دو نقطه اتصال قهرمان با مفاهمي ناموسي (گردنبند مادر و دختر تنها) بافت اصلي درام را تشکيل مي دهند. در اينجا قهرمان داستان از همان ابتداي قصه کينه عبدل را به دل مي گيرد زيرا او يادگاري هاي مادرش را تصاحب کرده و در دنياي کيميايي اين يعني اعلان جنگ، از سوي ديگر غيرت رضا قبول نمي کند که دختري جوان و تنها را به دست عبدل و دارو دسته اش بسپارد؛ پس او ازاجراي ماموريتش سر باز مي زند و دختر را پناه مي دهد. باز هم عامل و انگيزه اصلي عصيان و سرکشي قهرمان فيلم، غيرت و تعصب ناموسي است. درنهايت هم همين انگيزه موجب برخورد پاياني ميان قهرمان و ضدقهرمان فيلم مي شود. در فيلم «حکم» هم داستان با تسويه حساب زني که مورد سوء استفاده مردي ثروتمند و رئيس ماب قرار گرفته شروع مي شود. زن با حمايت مرد جواني که عاشق اوست از رئيس ديو سيرتش انتقام مي گيرد و به طرز بي رحمانه اي مجازاتش مي کند. حتي بعد از اين تسويه حساب خشم آلود هم رفتارهاي متعصبانه مرد جوان ادامه مي يابد و تا پايان فيلم شاهد کشمکش اين مرد و زن (با بازي ليلا حاتمي و بهرام رادان) هستيم.
بازماندگان يک دوران سپري شده
قهرمان اين فيلم از نظر مخاطب زمان خودش مردي تنها و وامانده است که دورانش به سر رسيده است. اين کشمکش استدلالي ميان دو برادر از دو نسل متفاوت عينيت يافته است؛ داريوش ارجمند که هنوز به شيوه قيصر عمل مي کند و محمدرضا فروتن که سعي دارد با گفت و گو به او بقبولاند که شائبه خيانت زناشويي ارزش عمري زندان ندارد. کيميايي در قالب گفت و گوهاي اين دو برادر ديدگاه هاي دو نسل را مورد کاوش قرار مي دهد. نتيجه نهايي هم طوري است که انگار خود کيميايي هم مانند قهرمان سالخورده اش در باطن قبول دارد که دوران انتقام گيري شخصي و چاقوکشي سپري شده است.
و «محاکمه در خيابان» فيلم جديد اين کارگردان قديمي روايتگر داستاني است درباره قهرمان نوپايي که به سياق همه قهرمانان کيميايي عربده جو و عصيانگر است اما در مسير داستان بدجوري رودست مي خورد. غافلگيري اواخر فيلم شبيه قصه هاي اصغر فرهادي است و قهرمان فيلم که تصور مي شد قصد دارد خودش انتقام غيرت زخم خورده اش را بگيرد، در نهايت با چند جمله حرف خيالش راحت مي شود و برمي گردد کنار عروسش؛ انگار نه انگار که در طول فيلم آن هم رجز خوانده و خط و نشان کشيده است.
منبع:نشريه همشهري جوان، شماره 241