تعلیم و تربیت در اسلام (1)
منبع : اختصاصی راسخون
چكيده
1. تحقيق در سه فصل تدوين گرديده است
2. فصل اول با عنوان تربيت، در مورد تاريخچه تربيت قبل از ظهور اسلام ، شناخت انسان ، تعريف تربيت از ديدگاه علماي غرب وقديم وهم چنين تعريف تربيت از ديدگاه اسلام پرداخته است كه اين فصل با نگاه مباحث زيربنائي براي روشن سازي مقدمات اصل بحث ضرروي است .
3. فصل دوم با عنوان كلي تربيت اسلامي ، دو موضوع مهم را مورد بررسي قرار مي دهد كه اولا ويژگي هاي يك تربيت اسلامي چيست كه 6 ويژگي نام برده مي شود و ثانيا هدف از تعليم و تربيت در اسلام چيست كه بطور خلاصه 6 هدف توضيح داده مي شود .
4. فصل سوم كه شايد مهم ترين فصل اين تحقيق مي باشد با عنوان مباني ، اصول و ورش هاي تربيتي انتخاب گرديده است كه تشكيل شده است از 13 مبنا و 13 اصل تربيتي كه ذيل عنوان هر اصل ، روش هاي تربيتي مربوط به آن آمده است .
5. روش هاي تربيتي با مثالهايي از قرآن ،نهج البلاغه و روايات اهل بيت (عليهم السلام) جهت كاربردي تر شدن اين شيوه ها بطور بسيار خلاصه مطرح شده است كه مي تواند براي يك مربي تربيتي بسيار كاساز بوده و مثال هاي بيشتر را از قرآن كشف نمايد.
6. درپايان فصول سه گانه ، مباني ،اصول و روش هاي تربيتي بصورت يك جدول مطرح شده تا جمع بندي مناسبي براي مباحث فصل سوم باشد.
كليد واژه ها :1. تربيت و تعليم 2.شناخت انسان 3. نفس و روح 4. فطرت 5. عقل 6. هويت 7. تزكيه 8. جامعيت 9. تلقين و تحميل و تحول و تغيير 10. محاسبه 11. اسوه 12. موعظه و جدال احسن
مقدمه
فصل اول
تاريخچه تربيت قبل از اسلام
حتي قبايل و اجتماعاتي كه كاري به تعليم نداشته اند، براي رفتار اجتماعي خود ناچار بودندمرز شناخته شده اي ترسيم نمايند تا از آن تجاوز نشود. در اجتماعاتي كه به مسأله تعليم هم ـ علاوه بر تربيت ـ نظر دارند، نياز بيشتري به موضوع تربيت احساس مي شود، زيرا طرز استفاده از علوم و معارف، خود احتياج به آدابي دارد.تعليم و تربيت هر گروه، دسته و قبيله وملتي با گذشت روزگار،پايه ريزي مي شود. ضمن آنكه اوضاع جغرافيايي، منطقه سكونت،شكل اجتماعي، تعليمات و ... در آن تأثير ژرف دارند(1)
به عنوان مثال:
در دوره پيش از اسلام، همه حق بهره مندي از سرمايه نفيس تعليم و تربيت را نداشتند. افراد با سواد نيز به علل گوناگون از همگاني كردن تعليم و تربيت خودداري مي كردند.مثلاً مي گفتند: چون افكار عمومي با خرافات و افسانه ها انس گرفته و تحذير شده، آمادگي پذيرش انديشه هاي نو را ندارد و يا براي اينكه از ناحيه خرافيون گزند و آسيبي نبينند، معلومات خود را از مردم عامي مخفي مي نمودند و جز به صورت معما (آن هم براي افرادي خاص) آنرا مطرح نمي كردند.به طور كلي تبعيضات نژادي، نظام پوسيده طبقاتي جهل و خرافه پرستي بر منطقه جزيره العرب،حكم فرما بود و برخي از قسمت هاي آن منطقه، آنچنان عقب مانده بود كه حتي قدرتهاي بزرگ آن روزگار «ايران و روم» كه سعي در استثمار ملتها داشتند، به اين سرزمين ها توجهي نمي كردند. علوم عرب جاهلي در آن روزگار عبارت بودند از: ستاره شناسي، هواشناسي، غيب گويي، قيافه شناسي، علم انساب و تاريخ كه اين علوم و اطلاعات نيز ـ كه آميخته با خرافات بود ـ به مرور زمان و سينه به سينه يا دهان به دهان و يا از طريق حدس و گمان و تجربيات شخصي ميان مردم شيوع يافته بود، و گرنه اعراب خواندن و نوشتن نمي دانستند، تا آنجا كه مقارن ظهور اسلام، در مكه فقط 17 نفرو در مدينه 11 نفر سواد خواندن و نوشتن داشتند.هدف از تربيت آن دوران (جاهليت) در هيچ كتابي ذكر نشده، ولي مي توان گفت كه شايد به واسطه جهل توأم با شركي كه به سرزمين عربستان حاكم بود، محتواي تربيت نيز كه به صورت پراكنده آموخته مي شد، براي آن بود كه افكار عمومي را در همان مسير، بت پرستي و خرافه پرستي سوق دهند. مثلاً كهانت را ترغيب مي كردند تا بواسطه آن سود سرشاري عايد بت خانه داران و افراد سودجو شود: نتيجه كه از اين نوع فرهنگ و نشر آن عايد مي شد، بالطبع با روشي كه آنها در پيش گرفته بودند موافق بود، زيرا هر آنچه راكه بر جهل و شرك مردم مي افزود، به اعراب جاهلي آن زمان مي آموختند و اين جماعت ساده دل را به بيراهه مي كشاندند(2) اما خداوند بار ديگر بر مردم منت نهاد و قران را براي تربيت آنها نازل نمود و نيز خاتم پيامبران را فرستاد تا انديشه ها را از آلودگي پاك نمايد و مردم را به سوي كمال رهنمون گردد.البته اين رسالت (تربيت) تنها منحصر به پيامبر ما نبوده است. چرا كه حضرت ابراهيم (ع) و پسرش اسماعيل (ع)، پس از بالابردن پايه هاي خانه خدا، دست به دعا برداشته و در دعاي خود از پروردگارشان، فرزنداني مي خواهند فرمانبردار، خداوند نيز مي خواهند از ميان آنها پيغمبري برانگيزد تا آيات الهي را بر آنان بخوانند و حكمت را تعليمشان دهد و آلودگي ها و بديها را از جان و دل آنها بزدايد (3) خداوند نيز اين درخواست آنها را به اجابت رسانده و برآنان منت مي گذارد و از ميانشان پيامبري بر مي انگيزد تا مطلب آن دعا را عملي سازد (آل عمران/164 و جمعه/2 به اين مطلب اشاره دارد) در مجموع مي توان به اين نتيجه رسيد كه قانون آفرينش، تربيت جهان هستي است و نكته جالب توجه اينجاست كه تربيت نه تنها براي گروه معدودي است كه پيامبر از ميانشان برخاسته، بلكه شامل همه كساني است كه بعدها به آنها مي پيوندند . زيرا خداوند هيچ گاه مخلوقات خود را ـ از اولين تا آخرين ـ به حال خود رها نمي كند(4)
شناخت انسان، اولين گام در تربيت
الف) ويژگي هاي جسمي (بدن از بعد ماده)
1- قلب:
يك عضو مخروطي شكل است كه با انقباضات منظم و مداوم ، خون را در بدن به حركت در مي آورد. حدود 12 سانتي متر طول، 9 سانتي متر عرض، و 6 سانتي متر ضخامت، در زن 250 و در مرد 300 گرم وزن دارد و ...(6)2- مغز:
دستگاه اعصاب مركزي از مغز و نخاع تشكيل شده است. مغز (Brain) شامل مخ، مخچه و ساقه مغز است. مغز شامل ديانسفال و نيمكره هاي چپ و راست مي باشد و ..(7)ب) ويژگي هاي معنوي
1- روح: در قرآن چندين بار آمده است.
2.روح بعنوان منشأ حيات در هستي: اولئك كتب في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه(9)
3.اينكه روح چيست كه در قرآن مسكوت گذاشته شده كه دست بشري از آن كوتاه است: و يسئلونك عن ا لروح قل الروح من امر ربي و ما اوتيتم من العلم الا قليلا و ...(10)
2- نفس:
معادل كلمه نفس در فارسي، خود است. و همچون معادل فارسي خود، تا زمانيكه كلمه ديگري به آن افزوده نشود معناي مشخصي را افاده نمي كند.مثلاً وقتي ضميري را به اين كلمه مي افزاييم و مي گوييم «خودم» (نفسي)، معلوم مي شود كه اين كلمه به گوينده دلالت دارد.
در بعضي از آيات، كلمه نفس به اين معني به كار رفته و معناي ديگري ندارد: كتب ربكم علي نفسه الرحمه (پروردگارتان، بر خودش واجب كرده كه بندگان خود را مورد رحمت قرار دهد).اما كلمه نفس، به تدريج استعمال معيني يافته و علاوه بر معناي قبلي، دلالت جديدي يافته كه طبق آن نفس، حاكي از شخص آدمي است (مجموعه بدن و روحي كه به آن تعلق گرفته است): من قتل نفساً بغير نفس او فساد في الارض فكانما قتل الناس جميعاً(11) نفس حالات مختلفي دارد و بر حسب هر حالت، نامي در خور خود خوانده مي شود:
1- اماره (فرمان دهنده به بدي): هنگامي كه هواي نفس مشتعل مي گردد و نفس در پي نيل به لذات است و حتي ممكن است آنچنان شيفته باشد كه از شكستن حدود و زير پا گذاشتن ضوابط نيز پروايي نداشته باشد ـ افرايت من اتخذ اله هواه ـ(12) انّ النفس لَامارةٌ بالسؤ
2- لوامه (سرزنشگر): پس از نيل به مقصود، كشش نفس خاموش مي شود و لذا نفس از تب و تاب افتاده و خود را مي يابد (وجدان) و در پي اين خوديابي، مي تواند خارج از فرمان هواي، ناراستي هاي عمل خويش را بازيابد، حاصل كار، ملامت خود است، و هم لانفسهم متهمون(13).
3- مطمئنه: اين حالت نفس، هنگامي ظهور مي كند كه فرد متوجه خداوند است و در اثر اين توجه به آرامش عميقي مي رسد.در اين حالت نفس را ، نفس مطمئنه گويند .
الا بذكر الله تطمئن القلوب(14)
يا ايتها النفس المطمئنه(15)
3- فطرت
4- عقل:
1.حجر و تحجير به معناي سنگ چين كردن است و لذا به قوم ثمود كه خانه هاي مستحكمي از سنگ هاي كوه براي خود بنا كرده بودند اصحاب الحجر مي گفتند: كذب اصحاب الحجر المرسلين(19)
2.نُهيه، نيز كه جمع آن (نهي) است به همين معناست. زيرا (نهي) به معني بازداشتن گرفته شده و به اعتبار اين بازداري، عقل را نهيه گويند: ان في ذلك لايات لاولي النهي(20)
3.تفاوت حجر و نهي: از نظر مفهومي تفاوتي بين اين دو نيست (هر دو به معني بازداري است) اماكلمه حجر ناظر به داخل وجود انسان است و نهي ناظر به خارج وجود انسان، ولي از سوي خود انسان(21)
5- قلب (فؤاد، صدر)
1- ادراك: و جعلنا علي قلوبهم اكنه ان يفقهوه(22)
2- فعل و عمل: و لكن يؤاخذ كم بما كسبت قلوبكم(23)
3- انفعال و احساس: لو كنت فظاً غليظ القلب لا نفضوا من حولك (24)اين گستردگي استعمال نشان مي دهد كه نمي توان مفهوم قلب را به يكي از اين موارد محدود نمود. بر اين اساس، مفهوم قلب، هم سنگ مفهوم نفس است. زيرا اين سه مقوله، مظاهر اساسي نفس آدمي اند. به همين دليل است كه اوصاف مشابهي در مورد مفاهيم قلب و نفس مطرح شده است. مثلاً نفس گنهكار را (اماره بالسوء) مي نامند و قلب گنهكار را (آثم) ناميده است: فانه آثمٌ قلبه(25) بالعكس زماني كه نفس به خدا مي پيوندد (مطمئنه) است و قلب نيز در اثر همراهي با ذكر خدا (مطمئنه) نام خواهد گرفت: الا بذكر الله تطمئن القلوب(26) فؤاد (دل) و صدر (سينه) نيز داراي دامنه گسترده اي از اينگونه استعمالات (درك، احساس، عمل) هستند كه آن دو را نيز مي توان هم سنگ نفس آدمي دانست(27)
6- هويت جمعي:
تعريف تربيت
تربيت از نظر علماي قديم
نظريه علماي غرب
تربيت از نظر اسلام
1) تربيت به معناي رسيدن به رشد
اين آيه مي رساند كه:
1- وسايل هدايت و رفتن در راه حق بايد فراهم باشد (از جانب خدا)
2- توفيق الهي نيز شامل انسان گردد (تا امر تربيت ميسر شود)
2) تربيت به معناي هدايت به حق و كمال
3) تربيت به معناي رسيدن به حد بلوغ و تشخيص (اشد)
1- زمينه ساز تربيت، خداوند است.
2- اراده خداوند بر اين امر تعلق دارد كه افراد به حد بلوغ و رشد (تربيت) برسند.
3- وقتي افراد تربيت يافتند (بالغ گرديدند) مي توانند امور شخصي آنان را به خودشان واگذار كرد تا در آن تصرف نموده و ذخاير خويش را استخراج كنند.جمله «يستخرجا كنزهما» به غير از اشاره به تصرف در مال، مي تواند به معناي بروز و ظهور استعداد ها (كه خود گنج در افراد است) دلالت داشته باشد. ا ستخراج اين استعداد ها و از قوه به فعل رساندن آنها از اطراف عمده تربيت است.
4) تربيت به معناي تزكيه نفس و اخلاق
5) تربيت به معناي ادب
نكات تربيتي حديث:
2- تربيت به لفظ ادب تعبير شده و بايد توسط مربي اعمال شود (نمي توان انتظار داشت كه بدون وجود مربي و روش تربيتي، فرد به كمال برسد «نقش مربي در تربيت»).
3- اگر تربيت انجام نگيرد، قلب و انديشه فرد به سويي كشيده مي شود كه حركت وي را به سوي كمال دشوار مي سازد(35)
6) تعريف جامعي از تربيت اسلامي
الف) شناخت: آدمي بايد دريابد چرا فقط خداوند، رب يگانه هستي است.
ب) انتخاب: شناخت به دست آمده، زمينه انتخاب است.يعني آدمي در پرتو شناختي كه به دست آورده، خدا را رب خود برگزيده و ديگران را وا مي گذارد: ان هذه تذكره فمن شاء اتخذ الي ربه سبيلا (مزمل/ 19)در اين آيه تصريح شده كه خدا را رب گرفتن و راه او را پيمودن، همه اموري است كه بايد مورد (خواست) انسان قرار گيرد. و بدون آن، نه در راه خدا رفتن معني دارد و نه حاصل اين راه نصيب كسي مي شود (همه به انتخاب و خواست خود انسان است).
ج) عمل: پس از شناخت و عزم، بايد تن داد، اما راه تن دادن به ربوبيت خداوند تنها از طريق تن زدن از ربوبيت غيرهموار مي شود و اين ميسر نيست مگر در پرتو رسيدن به ويژگيهايي همچون تطهير و تزكيه (كه در سايه توفيق الهي حاصل مي شود)(36)وليكن از نظر ما تربيت اسلامي ايمان قلبي به ربوبيت، مربوب از جهت جسم و روح است چنانكه عمل به غير بواسطه جسم انجام نگيرد و انديشه به اضلال در وجوه روج نگنجد. هر چند پيمودن اين طريق ره سپردن به دشواري ها و سختي هاست اما از مذمت و مذلت دور است وادله اساسي اين مدعا كتاب راهنماي مسلمين و سنت مطهران است. پس هرگاه چنين تربيتي رادر فردي ثمر شد، قلب، اراده و ايمان او به منبع قرائن، هستي آنچنان متصل گردد كه گشودن اين بند را در توان كسي نيابم و مثل اين مبحث علي (ع) است كه در بستر صاحب منصب تربيت اسلامي يعني پيامبر اكرم (ص) تكوين يافت.
پينوشتها:
1. قطب،محمد (1353) روش تربيتي اسلام، انتشارات شركت سهامي انتشار
2. الماسي، علي محمد، (1382)، تاريخ مختصر تحول تعليم و تربيت در اسلام و ايران، تهران: انتشارات رشد
3. بقره/129
4. جمعه/3
5. باقري، خسرو (1378)، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران: انتشارات مدرسه
6. امامي ميبدي، محمد علي (1379)، آناتوميتشريحي، تهران: انتشارات سماط
7. سلطان زاده، اكبر (1374)، بيماري هاي مغز و اعصاب و عضلات، تهران: انتشارات مؤلف
8 قدر/4
9. مجادله/22
10. اسراء/85
11. مائده/ 32
12. جاثيه/ 23
13. خطبه متقين
14. رعد/ 28
15. فجر/ 27
16. اعراف/ 172
17. انعام/ 24
18. اعراف/ 172
19. حجر/ 80
20. طه/ 54
21.باقري ، خسرو ، 1378 ، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي
22. اسراء/ 46
23. ال عمران/ 159
24. بقره/ 225
25. بقره/ 283
26. رعد/ 28
27. باقري، خسرو
28. اسراء/ 14
29. جاثيه/ 28
30. مطهري، مرتضي (1388)، تعليم و تربيت در اسلام ـ انتشارات چاپ فجر، صفحه 56
31. اصول كافي، ج 2/ ص 105
32. مطهري، مرتضي (1388)، تعليم و تربيت در اسلام، انتشارات چاپ فجر، صفحه 58
33. احمدي، احمد (1380)، اصول و روش هاي تربيت در اسلام، اصفهان: انتشارات دانشگاه اصفهان
34. مستدرك وسايل، ج2، ص 15
35. احمدي، احمد (1380)، اصول و روش هاي تربيت در اسلام، اصفهان: انتشارات دانشگاه اصفهان
36. باقري، خسرو (1378)، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران: انتشارات مدرسه
ادامه دارد...
/ج