فصل پنجم : عوامل فرجام نيك
اول : تقوي
از جمله مسایل مهم در باب عاقبت بخیری که شاید اساس این بحث باشد تقوی و محافظت از نفس انسان می باشد و تقوی ترمز برای انسان مومن می باشد و با وجود آن می تواند به امور مهمی دست پیدا کند اولین آیه که در این رابطه می توان ذکر کرد : وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ (66)يعنى عاقبت نيكو از آن متّقين است اعمّ از آنكه نبىّ باشند يا نباشند . دومین آیه که تصریح در عقوبت و تقوی دارد " وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ(67)"- يعنى عاقبت نيك و پسنديده، كه همان خانه سعيد آخرت، و يا عاقبت سعيد در دنيا و آخرت است، از آن مردمى است كه تقوى پيشه كنند.(68) و یا می توان به آیه «فاصبِر اِنَ العاقِبَهَ لِلمُتَقين»(69)خطاب به پيامبر اكرم، چند آيه هم به اين تعبير بود؛ اصلاً در اين آيات مي فرمايد عاقبت براي آنهاست. متقي عاقبت انديش است، يعني عقلش سرجاست. شهوت و غضب و وهم، عقل او را زائل نكرده، عقلش درست كار مي كند متقي؛ چون عقلش درست كار مي كند، عاقبتش خوب است.
دوم : ايمان
روايت با سند صحيح از پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم روايت شده كه فرمود: هفتاد هزار تن از امّت من بدون حساب به بهشت مىروند، و سپس به على عليه السّلام نگاهى كرد و اضافه نمود: يا على عليه السّلام ايشان از شيعيان تو هستند، كه تو را به امامت خود پذيرفتهاند.
و فرموده اند : علي جان محبت به تو ايمان و دشمني با تو كفر و نفاق است .(70)
سوم : پاكى دل
غياث بن ابراهيم از امام صادق عليه السّلام و او از پدرانش عليهم السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس در بقيه عمرش راه نيكى و صلاح در پيش گيرد بر گناهان گذشتهاش مؤاخذه نمىشود، ولى هر كس از گناه دست نكشد و در پسين عمرش هم معصيت كند، به گناهان گذشته و آينده خود مؤاخذه خواهد شد. نوف بكالى گويد: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: اى نوف بترس از اينكه تظاهر به ايمان بكنى ولى خدا را معصيت نمائى، در اين صورت روز قيامت رسوا مىگردى. سكونى از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه على عليه السّلام فرمود: فقهاء و حكماء هنگامى كه با هم مكاتبه مىكردند از سه چيز سخن مىگفتند و آنها عبارت بودند از اينكه هر كس براى آخرت كوشش كند خداوند دنياى او را هم اصلاح مىكند.هر كس باطن خود را پاك نگهدارد خداوند متعال ظاهر او را اصلاح مىگرداند، و هر كس بين خود و خدا را درست كند و رابطهاش را خوب نگهدارد، پروردگار روابط او را با مردم اصلاح خواهد كرد. ابن ابى يعفور گويد: امام صادق عليه السّلام از پدرش عليهما السّلام روايت كردند كه فرمود: هر كس ظاهرش بر باطنش رجحان داشته باشد ميزانش سبك خواهد شد. ابو قلابه گويد: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: هر كس براى خداوند چيزى را مخفى بدارد خداوند هم آشكارا او را خوشحال مىكند، و هر كس در نهان خدا را به خشم آورد، خداوند هم آشكارا او را رسوا مىكند. حارث همدانى از على عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: اى على هر بندهاى كه باطن خود را اصلاح كند خداوند ظاهر او را اصلاح مىكند، و هر كس باطن خود را خراب كند خداوند هم ظاهر او را خراب مىسازد.اى على بندهاى نيست مگر اينكه در ميان اهل آسمان و زمين شهرتى دارد، هر گاه كسى در ميان مردم آسمان به خوبى معروف شد در ميان مردم زمين هم به خوبى معروف مىگردد، ولى هر گاه در آسمانها به عنوان بد عمل شناخته شد در ميان مردمان زمين هم به همين عنوان شناخته مىشود.(71)
چهارم : فقر !!
شاهد بر فضيلت فقرا بر اغنيا، فرموده پيامبر اسلام صلّى اللَّه عليه و آله و سلم است، كه: فقرا به مقدار نصف روز پيش از اغنيا به بهشت مىروند، و اندازه آن، پانصد سال دنياست. امام صادق عليه السّلام نيز مىفرمايد: تهيدستان مؤمن، چهل سال پيش از اغنيا در باغهاى بهشت به تفرّج مىپردازند. سپس در ادامه افزودند: برايتان مثلى مىزنم، و آن مانند دو كشتى است، كه باجگير (يا مأمور بندر) آن دو را نگاه مىدارد و چون به داخل يكى از آنها نگاه كند و كالايى نبيند، مىگويد: آزادى و برو، و به ديگرى نگاه مىكند و آن را پر از كالا مىبيند، و مىگويد: آن را متوقف كنيد تا به حسابش برسم. و فرمود: چون قيامت بر پا شود، دو بنده مؤمن را كه اهل بهشت هستند، براى حساب نگاه مىدارند، كه يكى فقير و ديگرى غنى بوده است.بنده فقير مىگويد: پروردگارا چه حسابى از من مىخواهند و حال آن كه نه حاكمى بودهام و نه مقامى داشتهام كه در آن عدل و ظلم كرده باشم، و مالى هم به من نداده بودى كه حق آن را نداده باشم، و روزيم به اندازه كفاف بود، پس چرا براى حساب نگاهم داشتهاند؟خداوند مىفرمايد: بنده من راست مىگويد، او را به بهشت بريد و كسى را كه مالدار بوده، به اندازهاى در موقف نگاه دارند، كه اگر چهل شتر عرقش را بياشامند، سير شوند، آنگاه داخل بهشت گردد. بنده فقير از او مىپرسد: چرا ديرتر آمدى؟ در پاسخ گويد: طول حساب اموال من يكى پس از ديگرى كه سخت مورد دقت قرار مىگرفت، و مرا مىآمرزيد، باعث شد كه اين اندازه مرا معطّل كنند، سپس از فقير مىپرسد: تو كيستى؟ گويد: من همان كسى هستم كه در موقف حساب همراه تو بودم، غنى گويد: نعمت بهشت شكل و قيافه تو را آنقدر تغيير داده كه من تو را نشناختم. و اين سبكى حساب و دخول در بهشت، براى فقير، بزرگترين نعمت الهى است كه به فقير داده مىشود، و هم در دنيا سبب راحتى و آسايش اوست كه كسى براى اخذ ماليات و در آخرت براى حساب و كتاب، به سراغ او نمىآيد و دلش به ياد غير خدا مشغول نمىشود، و از حفظ مال، و ترس گرفتن حاكم و بردن دزد و اتلاف آن بوسيله حسودان، در آسايش است.همچنين در فكر زياد كردن آن و رسيدگى به املاك و مزرعه و حقوق كارگران و افراد زيردست نيست، و رنج خستگى سفر تجارتى، او را نمىفرسايد و از غرق شدن در دريا و سرگردانى در بيابانها، و آرزوى مرگ او توسط وارثان، ايمن است.اگر كسى اموال بسيارى داشته باشد و از آفات هم در امان بماند، باز هم هنگام مرگ، جز اندوه و حسرت، سودى عايدش نمىگردد و در قيامت نيز، گرفتار طول حساب و كتاب خواهد بود چرا كه اموالش نصيب شوهر آينده همسر و عروس و دامادش مىگردد كه در نهايت يكى از آنان و يا همه آنان، مال را به ارث مىبرند و جز اندوه حاصل ديگرى در برندارد.و نيز از عبادتش باز مىماند و لذّت مالش را كسانى خواهند برد، كه فايدهاى به او نمىرسانند(72).
پنجم : احترام به مقدسات
و از آن حضرت نقل است كه فرمود: هر كس قطعه كاغذى را كه در آن نامهاى مقدّس نوشته شده، از زمين و زير پا بردارد، خداوند او را جزء صدّيقان محسوب نمايد و تخفيفى در عذاب پدر و مادرش صورت گيرد، اگر چه مشرك باشند(73).
ششم : احترام به پيرمردان
و فرمود: كسى كه بر صغير ما ترحّم نكند و بزرگان ما را محترم نشمارد، از ما نيست . و فرمود: هر كس پير مردى را به خاطر سنّ زيادش احترام كند، خداوند او را از سختيهاى قيامت ايمن گرداند. وچنانچه در جائي فرموده اند : هر گاه سنّ مؤمنى به هشتاد سال برسد، او اسير خدا در زمين است و حسناتش نوشته مىشود و گناهانش محو مىگردد(74).
هفتم : صبر
موسى (علیه السلام ) در آخر كلام خود با جمله" إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ" گفتار خود را تعليل مىكند.و حاصل اين تعليل اين است كه: اگر من اين نويد را مىدهم براى اين است كه فرعون مالك زمين نيست تا آن را به هر كس بخواهد بدهد و از هر كس بخواهد بگيرد، بلكه زمين ملك خداى سبحان است، او است كه به هر كس بخواهد ملك و سلطنت در زمين را مىدهد، و سنت او هم بر اين جريان دارد كه حسن عاقبت را به كسانى از بندگان خود اختصاص دهد كه از او بترسند، و از او حساب ببرند، بنا بر اين شما اى بنى اسرائيل! اگر تقوا پيشه كنيد، يعنى از خداى تعالى استعانت جسته و در راه او در شدايد صبر كنيد خداوند اين سرزمين را كه امروز در دست فرعونيان است به دست شما خواهد سپرد.موسى (ع) به منظور فهماندن همين معنا دنباله كلام خود" إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ" اضافه كرد كه:" وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ"، و لفظ" عاقبة" در لغت به معناى دنباله هر چيز است، هم چنان كه لفظ" البادئة" به معناى آن چيزى است كه هر عمل و يا هر چيزى به آن ابتداء و شروع مىشود.و اگر بطور مطلق فرمود:" عاقبت از آن پرهيزكاران است" براى اين بود كه سنت الهى بر اين جريان دارد. آرى، خداى تعالى نظام عالم را طورى قرار داده كه هر نوعى از انواع موجودات به منتهاى سيرى كه خداوند برايش معلوم كرده برسد، و سعادت مقدر خود را نائل گردد، حال انسان هم كه يكى از انواع موجودات است حال همانها است، او نيز اگر در راهى قدم بگذارد كه خداوند و فطرت برايش ترسيم كرده و از انحراف از راه خدا يعنى از كفر به خدا و به آيات خدا و فساد انگيختن در زمين بپرهيزد خداوند به سوى عاقبت نيك هدايتش نموده و به زندگى پاك زندهاش داشته و به سوى هر خيرى كه بخواهد ارشادش مىكند.(75)
هشتم : تدبير در امور
إذا أراد الله بعبد خيرا ألهمه الاقتصاد و حسن التدبير و جنبه سوء التدبير و الإسراف الامام علي «عليه السلام »: يستدلّ على الإدبار بأربع: سوء التّدبير، و قبح التبذير، و قلّة الاعتبار، و كثرة الاغترار. امام على «ع»: چهار چيز نشانه پشت كردن روزگار است: تدبير بد، تبذير زشت، عبرت آموزى اندك، و فريبخورى بسيار(76)آفة المعاش سوء التدبير : آفت زندگانى بدى تدبير است، «تدبير در كار» نظر كردن در عاقبت آنست و مراد اينست كه آفت زندگانى بدى تدبير طريق آنست مثل اين كه اجتناب از بديها نشود.يا اين كه در خرج ميانه روى نشود بلكه تنگ گيرى يا اسراف شودسبب التدمير سوء التدبير(77) سبب هلاك گردانيدن بدى تدبيرست. ظاهرست كه هلاك گردانيدنها كه از جانب حق تعالى باشد در آخرت يا در دنيا بعنوان عذاب همه از بدى تدبير ناشى مىشود و بسيارى از هلاك گردانيدنهاى ديگران نيز بآن سبب مىشود .على عليه السّلام فرمود: هر كس بين خود و خدا را اصلاح كند، خداوند بين او و مردم را اصلاح مىكند، و هر كس آخرت خود را اصلاح نمايد پروردگار دنياى او را اصلاح مىنمايد، هر كس از باطنش واعظى داشته باشد خداوند هم نگهبانى براى او مىگذارد و او را از هر گزندى حفظ مىسازد(78).
نهم : پاكدامني در مسايل جنسي
در اين رابطه به داستاني كه امام سجاد عليه السلام ضمن روايتي از اصول كافي نقل مي كنيم: از على بن الحسين (عليهما السلام ) كه فرمود: مردى خاندان خود را به كشتى سوار كرد و به دريا اندر شد و كشتى آنها شكست و از سرنشينان كشتى جز همسر آن مرد نجات نيافت، او بر تخته پارهاى از كشتى بر نشست و موجش به يكى از جزيرهها برد، در آن جزيره مردى راهزن بود كه همه كارهاى ناشايسته را كرده و همه غدقنهاى خدا را شكسته بود چيزى ندانست جز اين كه آن زن بالاى سرش آمد و ايستاد، سر به سوى او برداشت و گفت:آدمىزاده هستى يا پرى؟ گفت: آدمىزادهام، با او سخنى نگفت و به او در آويخت و ميان دورانش نشست به مانند شوهرى با زن خود و چون آهنگ او كرد، آن زن به خود لرزيد، آن راهزن گفت: چرا بر خود مىلرزى؟ در پاسخ گفت: از اين مىترسم، با دست خود اشاره به آسمان كرد، آن مرد گفت: چنين كارى كردهاى؟ گفت: نه به عزت او سوگند، مرد راهزن گفت: تو چنين از خدا مىترسى با اين كه از اين هيچ نكردى و من اكنون تو را به زور بر آن داشتم، به خدا كه من خود سزاوارترم بدين ترس و هراس از تو شايستهترم، فرمود: كارى نكرده برخاست و نزد خاندان خود رفت و همتى جز توبه و بازگشت نداشت، در اين ميان كه مىرفت، راهبى رهگذر با او برخورد و به همراه هم مىرفتند و آفتاب آنها را داغ كرد، راهب به آن جوان گفت: دعا كن تا خدا با ابرى، سايه بر ما اندازد، آفتاب ما را مىسوزاند، آن جوان گفت: من براى خود در درگاه خدا حسنهاى نمىدانم كه دليرى كنم و از او چيزى خواهم، راهب گفت:پس من دعا كنم و تو آمين بگو، گفت: بسيار خوب و راهب شروع به دعا كرد و جوان آمين مىگفت و چه زود ابرى بر آنها سايه انداخت و زير سايه آن مقدار بسيارى از روز راه رفتند تا راه آنها جدا شد و دو راه شد و آن جوان از يك راه رفت و راهب از يكى ديگر، به ناگاه آن ابر بر بالاى سر آن جوان رفت، راهب گفت: تو از من بهترى، دعا براى تو اجابت شده و براى من اجابت نشده، داستان خود را به من بگو، او خبر آن زن را گزارش داد، به او گفت: آنچه گناه در گذشته كردهاى، برايت آمرزيده شده، براى ترسى كه به دلت افتاده بايد بنگرى در آينده چونى(79)؟در ادامه داستاني از عابد بني اسرائيل از كتاب گران سنگ بحار الانوار تقديم مي گردد(80): ابو حمزه گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: زنى بدكار در مقابل جوانان بنى اسرائيل ظاهر شد و آنها را فريب داد، يكى از آنها گفت: اگر فلان عابد هم اين زن را مىديد در دام اين گرفتار مىشد.آن زن گفته آنها را شنيد و گفت: به خداوند سوگند من به منزل خود نخواهم رفت تا آنگاه كه آن عابد را گمراه كنم و به دام خود بياندازم، او شب به منزل عابد رفت و در خانه او را كوبيد، ولى مدتى معطل شد تا در روى او باز شد، گفت:مىخواهم امشب اينجا بمانم. عابد امتناع كرد، آن زن گفت گروهى از جوانان بنى اسرائيل به من نظر سوئى دارند اگر مرا راه ندهى آنها مىرسند و مرا رسوا مىكنند، هنگامى كه عابد سخنان او را شنيد در را بروى او گشود او همين كه وارد خانه شد لباسهاى خود را بدور افكند، عابد هنگامى كه زيبائىهاى او را ديد شيفته او شد و دلش متمايل به او گرديد.عابد دست خود را به آن زن رسانيد، ولى بعد متوجه عمل خود شد در خانه او ديگى روى آتش مىجوشيد و آتش هم در زير آن روشن بود، عابد آمد و دستش را روى آتش گذاشت، زن پرسيد چه مىكنى گفت آن را مىسوزانم چون به بدن تو اصابت كرد.آن زن از خانه عابد بيرون شد و با آن جماعت برخورد كرد و گفت: هر چه زودتر نزد آن عابد برويد كه او دست خود را در آتش گذاشت و سوزانيد، آنها هم فورا به منزل او آمدند و مشاهده كردند دست او سوخته است
دهم : توبه
جوان كفن دزد!!عياشى بسند خود از معاذ بن جبل روايت كرده گفت ميخواستم شرفياب خدمت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شوم ديدم جوانى نو رسيده و خوش صورت در خانه ايستاده و چون زن بچه مرده گريه ميكند گفت اى معاذ از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى من اجازه بگير كه حضورش شرفياب شوم خدمت پيغمبر وارد و تقاضاى جوانرا عرض كردم اجازه فرمودند و جوانرا حضورش آوردم پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود چرا انقدر گريه مي كنى؟ عرض كرد چرا گريه نكنم و حال آنكه گناهانى كردم كه بعضى از آنها براى رفتن بجهنم من كافى است و خداوند مرا نمي آمرزد پيغمبر باو فرمود آيا بخدا شرك آوردهاى؟ عرض كرد پناه ميبرم بخدا از آنكه مشرك بشوم، فرمود آيا كسى را كشتهاى؟ عرض كرد خير پيغمبر فرمود خداوند گناه ترا اگر چه باندازه كوه احد باشد ميآمرزد و يا آنكه بمقدار زمين و درياها و درختان باشد، زيرا رحمت خداوند وسيعتر و بزرگتر از همه اينها است سپس پيغمبر بحالت غضب بآنجوان نظر نمود فرمود ايجوان گناه تو بزرگتر است يا خداوند جوان بصورت بخاك افتاد و گفت تسبيح ميكنم پروردگار يار كه از همه چيز بزرگتر است پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود اي جوان «فهل يغفر الذنوب العظيم الا رب العظيم»آيا جز خداى بزرگ كسى هست كه گناه بزرگ را بيامرزد؟ جوان گفت نه بخدا قسم اى پيغمبر جز خدا كسى ديگر نيست پيغمبر فرمود ايجوان آيا يكى از گناهانت را براى من نميگوئى جوان عرض كرد چرا يا رسول اللّه من مدت هفت سال است كه قبرها را شكافته و كفنهاى مردگانرا بيرون ميآوردم و بدن اموات را عريان ميگذاشتم دخترى از انصار مرده بود شب رفتم كفن او را بيرون آورده چون خواستم خارج شوم شيطان آندختر را در نظر من جلوه داد و گفت آيا سفيدى و نيكوئى صورت و بدن او را مشاهده نميكنى و آنقدر مرا وسوسه نمود تا عقل خود را از دست داده و با آن ميت در آميخته بعد او را بجاى خود رها كردم ناگاه صداى سوزناكى از آندختر بر آمد گفت واى بر تو اى جوان از روز جزا و وقتى كه من و تو در محكمه عدل الهى بايستيم و ميان مردم محشر عريان و جنب در پيشگاه مقدس پروردگار از تو شكايت كنم واى بر جوانيت كه داخل جهنم خواهى شد اى پيغمبر من گمان نميكنم بوى بهشت بمشامم برسد ايرسول خدا شما در باره من چه حكم ميفرمائى؟ پيغمبر اكرم فرمود دور شو از نزد ما چقدر بآتش جهنم نزديكى اگر ميان مردم باشى ميترسم بآتش تو اينها هم بسوزند جوان از حضور پيغمبر مأيوس بر گشته راه بيابان در پيش گرفت در دامن كوهى معتكف گرديد دستهاى خود را بگردن خويش بست و ناله كنان و فرياد زنان گفت پروردگارا تو ميدانى بنده ذليلت دست بگردن حضورت ايستاده من صبح كردم در حاليكه از عملهاى زشت خود پشيمان و نادم شدهام بحضور پيغمبرت شتافتم تا توبه كنم او مرا رد نموده و ترس مرا از عاقبت امرم بيشتر از پيش نمود خدايا ترا باسم و جلال و بزرگى و سلطنت و عظمت ميخوانم و تمنا دارم مرا از غفرانت محروم مگردانى و دعاى مرا باطل منمائى و از رحمت خود مأيوس مفرمائى چهل شبانه روز بهمين حال مشغول ندبه و زارى بود بطوريكه از صداى شيون و ناله او درندگان بيابان و پرندگان بگريه در آمدند روزانه چهلم دست تمنا بسوى آسمان بلند نموده با صداى دلخراشى فرياد زد پروردگارا چه معاملهاى با من ميفرمائى اگر توبه مرا ميپذيرى و دعايم را باجابت مىرسانى به پيغمبرت وحى برسان و اگر مرا نميآمرزى تعجيل فرما و آتشى برسان تا مرا بسوزاند و هر عقوبتى كه بخواهى بمن بفرما تا از عذاب آخرتم بكاهد خداوند اين آيه را در باره آن جوان نازل فرمود وَ الَّذِينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً تا آخر آيه و چون اين آيه بر پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نازل شد خوشحال شده تبسمى فرموده و باصحاب فرمود از آنجوان چه اطلاعى داريد؟ معاذ عرض كرد در فلان كوه است پيغمبر با جمعى از اصحاب خود بمسكن آن جوان تشريف برده مشاهده نمودند كه آنجوان ميان دو سنگ نشسته و دستهاى خود را بگردن بسته صورتش از كثرت اندوه و حزن سياه شده و چشمهايش از گريه زياد از حدقه بيرون آمده و ميگفت اى خداى بزرگ صورت و خلقتى نيكو بمن عطا فرمودى ولى نميدانم نسبت به بنده عاصى خود چه اراده دارى آيا بآتش قهرت مىسوزانى يا در جوار رحمت خود قرارم مىدهى پروردگارا احسان بسيارى بمن فرمودهاى اما نميدانم انتهاى كارم بكجا منتهى ميشود خدايا گناهانم بزرگتر از آسمان و زمين و كرسى است نميدانم آيا مرا ميآمرزى يا در روز قيامت مفتضح و رسوا ميكنى آنقدر از اينقبيل كلمات بر زبان جارى ساخته و خاك بسر و صورت خود ريخته و حالت محزونى داشت كه دل سنگ را آب ميكرد و پرندگان و درندگان تحت تأثير ناله و نوحه او واقع و دور او صف كشيده بودند پيغمبر رحمت پيش رفته و دستهاى او را باز نمود و خاك از صورت او پاك كرده فرمود اى جوان بشارت باد بر تو كه خداوند توبه تو را پذيرفت و آزادت فرمود آنگاه باصحاب خود توجه كرده فرمود مانند اين جوان تدارك گناهان خود نموده و اينطور توبه كنيد و آيه را قرائت فرمود.(81)
ريا كاري
روايت شده مردى از بنى اسرائيل گفت: به خداوند سوگند خداوند را چنان عبادت كنم كه همه جا از آن سخن گويند و نام من همواره در زبانها باشد، او قبل از همه وارد مسجد و بعد از همه خارج مىشد، مردم او را هميشه در حال نماز مىديدند، و جز عبادت زياد هميشه روزه هم داشت و هرگز افطار نمىكرد، ودائما مشغول ذكر بود. آن مرد مدتى به اين عمل مشغول بود، مردمانى كه از كنار آن مىگذشتند مىگفتند خداوند با اين مرد متظاهر و رياكار چه خواهد كرد و سرانجام او به كجا خواهد كشيد، او در اين هنگام متوجه خود شد و گفت: مثل اينكه من كار بيهوده انجام مىدهم.او تصميم گرفت بعد از آن همه كارهاى خود را براى خدا انجام دهد، و همچنين مشغول كارهاى روزمره خود شد و چيزى هم بر آنها نيفزود فقط نيتش تغيير كرد و قصد خير نمود، همين مرد بعد از اين هر گاه از كنار مردم عبور مىكرد مىگفتند خداوند او را رحمت كند(82).
يازدهم : احسان به خاندان پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم
امام صادق عليه السلام فرمود:آن هنگام كه روز قيامت شود، منادى ندا مىكند كه: «اى خلايق! خاموش باشيد و گوش فرا دهيد كه محمد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم با شما سخن مىگويد».پس خلايق خاموش مىشوند. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بپا خواسته، و مىفرمايد: «اى گروه آفريدگان! هر كس را كه بر من نعمتى يا منّتى است، يا به من احسانى نموده است، بپا خيزد، تا پاداش او را بدهم».مردمان گويند: پدران و مادرانمان فداى تو! نعمت و منّت و احسان از آن خدا و رسول خدا است، كه منّتى بر جميع آفريدگان دارد. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلم مىفرمايد: «آرى، كسى كه يكى از خاندان مرا پناه داده، يا در باره ايشان احسان كرده، يا او را پوشانيده باشد، و يا گرسنهاى از آنان را سير كرده باشد، برخيزد، تا پاداشش را به او بدهم.» جمعى از مردم، كه به انجام اين اعمال موفق شدهاند، برمىخيزند.در اين هنگام از سوى خداى عزّ و جلّ ندا مىرسد كه: «اى محمد! اى حبيب من! پاداش دادن ايشان را به تو واگذاشتم، پس در هر كجا از بهشت كه بخواهى، ايشان را اسكان ده».امام صادق عليه السلام فرمود:پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلم، ايشان را در منزلتى نزديك به خودش جاى مىدهد. (موقف وسيله). در آنجايى كه از ديدار پيامبر و خاندانش صلوات اللَّه عليهم اجمعين محجوب نمىمانند(83).
فصل ششم : مصاديق دنيائي و آخرتي فرجام نيك
اول : نعمت هاي بهشتي
عاقبت پرهيزگاران را در سوره النبإ (78): آيات 31 تا 40 بيان نموده است. پرهيزگاران را جايى است در امان از هر آسيب (31(بستانها و تاكستانها، (32(و دخترانى همسال، با پستانهاى برآمده، (33(و جامهاى پر. (34(نه سخن بيهوده شنوند و نه دروغ. (35(و اين پاداشى است كافى، از جانب پروردگارت. (36(پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست. آن خداى رحمان، كه كس را به او ياراى خطاب نباشد. (37(روزى كه روح و فرشتگان به صف مىايستند، و كس سخن نمىگويد مگر آنكه خداى رحمان به او رخصت دهد و او سخن به صواب گويد. (38(آن روز روزى است آمدنى. پس هر كه خواهد به سوى پروردگارش بازگردد. (39(ما شما را از عذابى نزديك مىترسانيم: روزى كه آدمى هر چه را پيشاپيش فرستاده است مىنگرد و كافر مىگويد: اى كاش من خاك مىبودم. (40)(84)خوراكىهاى بهشت افراد پرهيزكار مخصوصا ميوجات آن دائمى و هميشگى و در همه جاى آن خواهند بود. نه تنها خوراكىهاى آن بهشت اينطور باشند، بلكه سايه آن نيز همين طور است. يعنى سايه بهشت هميشگى ميباشد. نه مثل سايههاى دنيوى كه بعلت تغيير يافتن خورشيد هر لحظه دچار تغيير است (أُكُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها(85)) اما اينچنين نعمتهائى نصيب هر كسى نخواهد شد. بلكه به افراد با تقوا اختصاص دارند (تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا(86)) ولى عاقبت آن افرادى كه كافر شدند يا بشوند دوزخ خواهد بود. (وَ عُقْبَى الْكافِرِينَ النَّارُ(87))(88)
خصوصيات نعمت هاي بهشتي :
1.محدوديت ندارد .
2.از بين رفتني نيستند .
3.در يك مكان محدود نيستند .
4.به محاسبه ما در نمي آيند .
5.عوارض و آفات و امراض ندارند .
6.جاودانگي زماني دارند .
7.وسعت مكاني دارند .
8.تنوع در خوراكي وجود دارد .
9.به دور از ترس و اندوه است .
10.دوستان وفا دار دارد .
11.همسران زيبا دارد .(89)
دوم : رضايت خداوند متعال از مومن
رضايت و خشنودى پروردگار از اهل ايمان در اثر قابليت است كه اظهار انقياد نمايند و لازم رضايت ساحت پروردگار سعه قدرت و اراده مطلقه است كه هر چه را بخواهند پروردگار آنرا خواسته و بدون قيد و شرط پديد مىآيد رضايت پروردگار از اهل ايمان در اثر اطاعت است همچنين خوشنودى اهل ايمان از ساحت پروردگار در اثر سعة قدرت و اجراى آنست كه به آنها موهبت فرموده و رضايت پروردگار از عمل و يا از صفات فاضلة اهل ايمان غير از رضايت و خشنودى از شخص مؤمن است و مفاد رضايت پروردگار آنستكه هر چه را درخواست نمايد پروردگار آنرا مىپذيرد زيرا ساحت قدس او آنرا خواسته است بدين اساس رضوان پروردگار ارجدارتر از هر نعمت و اجر معرفى شده است زيرا ساير نعمتها از پرتو آن نيرو است و نيز بهيئت نكره و حرف من ذكر شده است از نظر اينكه داراى درجات بيشمار خواهد بود وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ(90)و در تفسير عياشى از ثوير از على بن الحسين (عليه السلام ) روايت شده كه فرمود:وقتى اهل بهشت وارد بهشت شده و ولى خدا به جنات و قصرهاى خود درآيد و هر مؤمنى بر اريكه (تخت) خود تكيه زند، خدمتگزارانش به دورش حلقه مىزنند، و شاخههاى پر ميوه، خود را به طرفش خم مىكنند و در پيرامونش چشمهسارها جوشيدن مىگيرد و از چشم اندازش نهرها به جريان مىافتد و برايش بساطها گسترده مىگردد و پشتىها برايش مىگذارند و هر چه را كه بخواهد و اشتها كند قبل از آنكه به زبان آورد خدامش برايش حاضر مىسازند و برايش حور العين از جنان بيرون مىآيند و بندگان خدا آنچه كه خدا بخواهد در اين حالت و در اين تنعم بسر مىبرند.تا آنكه پروردگار جبار براى آنان تجلى نموده مىفرمايد: اى اولياء و اى اهل طاعت من! و اى ساكنان بهشت من كه در جوار من منزل گرفتهايد! ميل داريد به شما از كرامتى بالاتر از آنچه داريد خبر دهم؟ عرض مىكنند: پروردگارا آن چيست كه از اين بهشت كه هر چه بخواهيم در آن مىيابيم بهتر و بالاتر است؟.بار ديگر همان پرسش تكرار مىشود و عرض مىكنند: پروردگارا، بله، آن كدام خير مىباشد كه بهتر از اين بهشت است؟ خداى تعالى فرمايد: رضايت من از شما و دوستى من نسبت به شما است كه از آن لذتها و نعمتها كه در آنيد بهتر است. بعرض مىرسانند:آرى، پروردگار ما! رضايت تو از ما، و محبت تو، به ما، بهتر و گواراتر است.آن گاه على بن الحسين (عليه السلام ) اين آيه را تلاوت فرمود:" وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ" (91)
سوم : نصرت الهي و مرگ !!!چه زیبا آن وقتی که زنده ماندن در جنگ و مرگ هر دو یعنی پیروزی : نصرت بر دشمنان كه خدا وعده فرموده و سرانجام ما بر دشمنان پيروز خواهيم شد، و اين نصرت براى ما بهرهاى است، و يا بشهادت خواهيم رسيد كه آن نيز بهرهاى است، يعنى جز آنچه خدا براى ما مقرر فرموده- كه همهاش خير و بهره است- چيزى بما نخواهد رسيد. «هُوَ مَوْلانا» يعنى او مالك ما است و ما بندگان اوئيم(92) «هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ(93)» يعنى آيا درباره ما چيزى انتظار بريد جز يكى از دو بهره پسنديده و دو نعمت بزرگ: يا پيروزى و غنيمت در دنيا و يا شهادت و پاداش نيكوى هميشگى در آخرت.
چهارم : سلام الهي
یکی از نعمتهای الهی سلام الهی است چه نیکو سرنوشتی حق تعالی خدای جل علی به انسان سلام برساند و نتیجه آن حتما سلامتی اخروی خواهد بود ، برای همین در ذيل آيه 24 سوره حجاز این نعمت صحبت خواهیم کرد : وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ- إلى آخره:
نعمت چهارم: از نعمتهاى پنجگانهاى كه در آيه قبل گفته شد اين است كه در صدر اين آيه مىفرمايد: هر كس به خدا و رسول و آنچه فرمودهاند ايمان بياورد- اضافه- بر نعمتهائى كه در آيه قبل گفته شد- به سوى سخنان طيب و پاكيزهاى هدايت مىشود. از كلمه (هدوا) كه قيد و شرطى ندارد استفاده مىشود: اينگونه افراد هم در دنيا به سوى سخنانى طيب و پاكيزه هدايت مىشوند، و هم در عالم آخرت. و اما اينكه منظور از اين قول طيب و پاكيزه چيست؟ مفسران شيعه و سنى گفتهاند: مقصود از اين قول طيب: مضمون و معنى آياتى از قرآن مجيد است:از جمله: آيه 24 سوره: رعد است كه مىفرمايد سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ يعنى به سبب آنچه صبر كرديد سلام بر شما باد.عاقبت و آخرت شما نيك گرديد. از جمله: آيه 10 سوره: سوره: يونس، كه ميفرمايد: دَعْواهُمْ فِيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ يعنى سخنان مؤمنان در بهشت اين است كه ميگويند:بار خدايا تو پاك و منزه هستى و تحيت و درود آنان در بهشت اين است كه به يكديگر مىگويند: سلام و آخرين گفتگوى ايشان اين استكه مىگويند:حمد و ستايش به آن خدائى اختصاص دارد كه پروردگار جهانيان است. از جمله: قسمتى از آيه 73 و آيه 74 سوره: زمر، بر وزن (هنر) استكه ميفرمايد وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ- وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ يعنى خازنان بهشت به مؤمنان مي گويند:سلام بر شما باد، شما طيب و پاكيزه شدهايد، پس داخل بهشت شويد، و براى هميشه در آن باشيد- و مؤمنان مىگويند: حمد و سپاس مخصوص آن خدائى استكه وعدهاش براى ما صدق مىباشد.از جمله در آيه 24 و- 25- سوره: واقعه كه ميفرمايد: لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً- إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً يعنى بهشتيان هيچ سخن و كلام بيهودهاى در بهشت نمىشنوند. و هيچ خورده گيرى و فتنهانگيزى نسبت به يكديگر ندارند. سخنانشان فقط اين است كه به يكديگر سلام مىكنند.(94) در مقابل صبرى كه در دنيا كرديد امروز براى شما سلامت و رفاه هست و عاقبت زندگى دار دنيا كه اين بهشت است بسيار خوب و عالى است.
پنجم : عزت ، ششم : پيروزي بر دشمنان ،هفتم : حكومت دنيائي – ملك سليمان ،هشتم : همراهي صالحين ، نهم : سفيدي رو در آخرت ،دهم : مرگ سعادتمند ،يازدهم : رحمت الهي ،دوازدهم :همراهي با اهل بيت در قيامت ( فراق بيني و بينهم نباشد ) ،سيزدهم: بشارت الهي ،چهاردهم : حضور بر حوض كوثر ،پانزدهم : قرارگرفتن در صراط مستقيم ،شانزدهم : نورانيت در قيامت ،هفدهم : رشد عقلي - عاقلانه عمل كردن ، هجدهم :غذاي حلال
فصل هفتم : مصاديق دنيائي و آخرتي فرجام بد
اول:عذاب الهي
در بد عاقبتی همین بس که عذاب اخروی که بسیاری از آن عذابها که دائمی می باشد ، و شخص را وارد عذاب الهی می شود برای همین مورد تعدادی از آیات که عذابهای الهی را ذکر خواهیم کرد : سوره الدخان (44): آيات 43 تا 59 خداوند متعال در اين آيات عاقبت كافران را بيان نموده استهر آينه درخت زقّوم، (43(طعام گناهكاران است. (44(مانند مس گداخته در شكمها مىجوشد. (45(همانند جوشيدن آب جوشان. (46(بگيريدش و به سختى به ميان جهنمش بكشيد. (4)(و بر سرش آب جوشان بريزيد تا شكنجه شود. (48(بچش، كه تو پيروزمند و بزرگوارى. (49(اين همان چيزى است كه در آن شك مىكرديد. (50(پرهيزگاران در جاى امنى هستند، (51(در باغها و چشمهسارها، (52(لباسهايى از سندس و استبرق مىپوشند و رو به روى هم مىنشينند. (53(همچنين حورالعين را به همسريشان درآوريم. (54(در ايمنى هر ميوهاى را كه بخواهند مىطلبند. (55(در آنجا طعم مرگ را نمىچشند، مگر همان مرگ نخستين. و آنها را خدا از عذاب جهنم نگه داشته است. (56(اين بخششى است از جانب پروردگارت، و اين پيروزى بزرگى است. (57(ما اداى سخن خويش بر زبان تو آسان كرديم، باشد كه پند گيرند، (58(تو منتظر باش كه ايشان نيز منتظرند. (59)(95)
دوم : انواع سختي ها
كافران با انواع سختي ها در قيامت مواجه اند از جمله : سختي نا تواني ، سختي تشنگي ،سختي حساب و كتاب ، سختي نداشتن شفيع ، سختي نداشتن زاد و توشه ، سختي طولاني بودن مدّت ، سختي هم جواران نا اهل ، سختي حسرت ها ، سختي تحقيرها ، سختي جدا شدن از خوبان سختي شكايات ديگران (96)
سوم : محشور شدن با دشمنان اهل بيت عليهم السلام
چهارم :لعن ابدي
پنجم : تحقير دنيايي و آخرتي
ششم : شكست مادي و معنوي
هفتم : تسلط حكومتي دوستان اهل بيت بر ايشان
هشتم : همراهي طالحين ( مغضوب عليهم – الضالين )
نهم : سياهي رو در آخرت
دهم : مرگ سخت
يازدهم : غضب الهي
دوازدهم : بشارت به عذاب الهي
پينوشتها:
66. ص49
67. قصص 83
68. ترجمه الميزان ج16 ص 120
69.هود49
70.بحارالأنوار ج 39 ص 42 عن النَّبِيُّ صلي الله عليه و آله : يَا عَلِيٌّ حُبُّكَ إِيمَانٌ وَ بُغْضُكَ نِفَاقٌ وَ كُفْرٌ
71.ايمان و كفر-ترجمه الإيمان و الكفر بحار الانوار، ج2، صص: 277-279
72.ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج1، ص: 417
73.ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج1، ص: 417
74. ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج1، ص: 481
75. ترجمه الميزان، ج8، ص: 288
76.الحياة با ترجمه احمد آرام، ج4، ص: 481
77. غررالحكم صص 354 و353
78. ايمان و كفر-ترجمه الإيمان و الكفر بحار الانوار ج2 ص 282
79.اصول كافى-ترجمه كمرهاى، ج4، ص: 215
80.بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج67، ص: 388 : قصص الأنبياء عليهم السلام بِالْإِسْنَادِ إِلَى الصَّدُوقِ بِإِسْنَادِهِ إِلَى ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ خَرَجَتِ امْرَأَةٌ بَغِيٌّ عَلَى شَبَابٍ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَأَفْتَنَتْهُمْ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لَوْ كَانَ الْعَابِدُ فُلَاناً لَوْ رَآهَا أَفْتَنَتْهُ وَ سَمِعَتْ مَقَالَتَهُمْ فَقَالَتْ وَ اللَّهِ لَا أَنْصَرِفُ إِلَى مَنْزِلِي حَتَّى أَفْتِنَهُ فَمَضَتْ نَحْوَهُ فِي اللَّيْلِ فَدَقَّتْ عَلَيْهِ فَدَلَكَ «4» فَقَالَتْ آوِي عِنْدَكَ فَأَبَى عَلَيْهَا فَقَالَتْ إِنَّ بَعْضَ شَبَابِ بَنِي إِسْرَائِيلَ رَاوَدُونِي عَنْ نَفْسِي فَإِنْ أَدْخَلْتَنِي وَ إِلَّا لَحِقُونِي وَ فَضَحُونِي فَلَمَّا سَمِعَ مَقَالَتَهَا فَتَحَ لَهَا فَلَمَّا دَخَلَتْ عَلَيْهِ رَمَتْ بِثِيَابِهَا فَلَمَّا رَأَى جَمَالَهَا وَ هَيْئَتَهَا وَقَعَتْ فِي نَفْسِهِ فَضَرَبَ يَدَهُ عَلَيْهَا ثُمَّ رَجَعَتْ إِلَيْهِ نَفْسُهُ وَ قَدْ كَانَ يُوقِدُ تَحْتَ قِدْرٍ لَهُ فَأَقْبَلَ حَتَّى وَضَعَ يَدَهُ عَلَى النَّارِ فَقَالَتْ أَيَّ شَيْءٍ تَصْنَعُ فَقَالَ أُحْرِقُهَا لِأَنَّهَا عَمِلَتِ الْعَمَلَ فَخَرَجَتْ حَتَّى أَتَتْ جَمَاعَةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ فَقَالَتْ أَلْحِقُوا فُلَاناً فَقَدْ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى النَّارِ فَأَقْبَلُوا فَلَحِقُوهُ وَ قَدِ احْتَرَقَتْ يَدُ
81.تفسير جامع، ج1، ص: 496
82. ايمان و كفر-ترجمه الإيمان و الكفر بحار الانوار، ج2، ص: 282
83.گلچين صدوق، ج1، ص: 185
84.ترجمه آيتي إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا(31(حَدَائقَ وَ أَعْنَابًا(32(وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا(33(وَ كَأْسًا دِهَاقًا(34(لَّا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا كِذَّابًا(35(جَزَاءً مِّن رَّبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا(36(رَّبِّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنهَُمَا الرَّحْمَانِ لَا يمَْلِكُونَ مِنْهُ خِطَابًا(37(يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَئكَةُ صَفًّا لَّا يَتَكلََّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَ قَالَ صَوَابًا(38(ذَالِكَ الْيَوْمُ الحَْقُّ فَمَن شَاءَ اتخََّذَ إِلىَ رَبِّهِ مََابًا(39(إِنَّا أَنذَرْنَاكُمْ عَذَابًا قَرِيبًا يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكاَفِرُ يَالَيْتَنىِ كُنتُ تُرَابَا(40)
85.رعد35
86.همان
87. همان
88. تفسير آسان، ج8، ص: 295
40089. نكته از تفسير نور صص 126-127
90.انوار درخشان، ج8، ص: 64
91. ترجمه الميزان، ج9، ص: 469
92. ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن ج11 116
93.توبه 52
94.تفسير آسان، ج13، ص: 94 و93
95.ترجمه آيتي إِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ(43(طَعَامُ الْأَثِيمِ(44(كاَلْمُهْلِ يَغْلىِ فىِ الْبُطُونِ(45(كَغَلىِْ الْحَمِيمِ(46(خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلىَ سَوَاءِ الجَْحِيمِ(47(ثمَُّ صُبُّواْ فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِيمِ(48(ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ(49(إِنَّ هَاذَا مَا كُنتُم بِهِ تَمْترَُونَ(50(إِنَّ الْمُتَّقِينَ فىِ مَقَامٍ أَمِينٍ(51( فىِ جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ(52(يَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَ إِسْتَبرَْقٍ مُّتَقَبِلِينَ(53(كَذَالِكَ وَ زَوَّجْنَاهُم بحُِورٍ عِينٍ(54(يَدْعُونَ فِيهَا بِكلُِّ فَكِهَةٍ ءَامِنِينَ(55)لَا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولىَ وَ وَقَئهُمْ عَذَابَ الجَْحِيمِ(56(فَضْلًا مِّن رَّبِّكَ ذَالِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(57(فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ(58(فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ(59)
96. 400 نكته از تفسير نور ص 123
منابع : 1.قرآن 2.نهج البلاغه امام على بن ابى طالب عليه السلام، نهج البلاغه، 1 جلد، انتشارات دار الهجره قم 3.باباییان عباس، 400 نكته از تفسير نور ،یک جلد ، مرکز فرهنگی درسهای از قرآن ،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، سازمان چاپ و انتشارات ، چاپ اول 4.محمد حسين نائيج؛آداب راز و نياز به درگاه بى نياز؛ دعا؛ معاصر؛زبان: فارسى جلد: 1ناشر: انتشارات كيا : تهران؛ 1381 5.حسن بن ابى الحسن ديلمى، إرشاد القلوب، دو جلد در يك مجلد، انتشارات شريف رضى، 1412 هجرى قمری، ترجمه سلگی 6.سيد هدايت الله مسترحمىارشاد القلوب- ترجمه مسترحم؛ اخلاق؛ معاصر؛ فارسىتعداد جلد: 2؛ مصطفوى؛چاپ تهران؛1349 ش؛ : اسماعيل انصارى زنجانى خوئينى، اسرار آل محمد عليهم السلام، معاصر، فارسى،1جلد ، نشر الهادی 7.ملكى تبريزى، ميرزا جواد آقا، أسرار الصلاة، انتشارات پيام آزادى، چاپ هشتم،1378 8. ثقة الاسلام كلينى، الكافي، 8 جلد، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هجرى شمس 9.محمد باقر كمرهاى، اصول كافى- ترجمه كمرهاى، كلام،1374 ش، 6جلد، انتشارات اسوه 10.داور پناه ابوالفضل؛انوار العرفان فى تفسير القرآن ؛ تربيتى و علمى؛ پانزدهم؛ فارسى؛ انتشارات صدر؛ تهران؛ 1375 11.حسينى همدانى سيدمحمد حسين؛انوار درخشان ؛ فلسفى و عرفانى؛ چهاردهم؛ كتابفروشى لطفى؛ تهرانسال چاپ: 1404 قنوبت چاپ: اول 12.عطاردى عزيز الله ،ايمان و كفر-ترجمه الإيمان و الكفر بحار الانوار، كلام- اخلاق، معاصر، فارسى،تعداد جلد: 2، انتشارات عطارد 13. علامه مجلسى، بحار الأنوار، 110 جلد، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 هجرى قمر 14. حميد رضا آژير، بهشت كافى- ترجمه روضه كافى، اخلاق، معاصر، فارسى،1 جلد، انتشارات سرو 15.حسن بن شعبه حرانى، تحف العقول، يك جلد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1404 هجرى قمری ، ترجمه جنتى 16.جباران محمدرضا(مترجم) ، ترجمه اخلاق ، الأخلاق، انتشارات هجرت، چاپ چهارم، 1378 17.موسوى همدانى سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان ،چهاردهم دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قممكان چاپ: قمسال 18.چاپ: 1374 ش 19.عبد المحمد آيتى،الصحيفة السجادية- ترجمه آيتى، ادعيه، معاصر، فارسى، جلد: 1، سروش، تهران، 1375 ش،نوبت چاپ: دوم 20.مترجمان ، ترجمه مجمع البيان فى تفسير القرآن، اجتهادى، قرن پانزدهم، فارسى،شيعى، انتشارات فراهانى، تهران، 1360 ش،چاپ: اول 21.خسروى حسينى سيد غلامرضا ، ترجمه وتحقيق مفردات الفاظ قرآن، واژه شناسى قرآن،قرن پانزدهم، فارسى، انتشارات مرتضوى، چاپ: تهران،چاپ: 1375 22.عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، غرر الحكم و درر الكلم، يك جلد، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، 1366 هجرى شمس 23. نجفى خمينى محمد جواد ، تفسير آسان، كلامى،قرن چهاردهم، فارسى، شيعى، انتشارات اسلاميه، تهران،سال چاپ: 1398 ق : بروجردى سيد محمد ابراهيم ،تفسير جامع، روايى،قرن: پانزدهم، فارسى، شيعى، انتشارات صدر، تهران، 1366 ، 24.غلام حسن محرمى،جلوههاى اعجاز معصومين عليهم السلام، كلام، معاصر، فارسى،تعداد جلد: 1، دفتر انتشارات اسلام 25.محمد على كوشا ،چهلحديث ، اخلاق، معاصر، فارسى،تعداد جلد: 1، نهاوند
26. محمد تقى فلسفى، الحديت- روايات تربيتى، اخلاق، 1379 ش، عربى- فارسى،3 جلد، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران،
27.اخوان حكيمى- احمد آرام،الحياة با ترجمه احمد آرام ، اخلاق، معاصر، عربى- فارسى،تعداد جلد: 6، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران
28. سيد احمد فهرى زنجانى، خصال-ترجمه فهرى ، اخلاق، معاصر، فارسى،تعداد جلد: 2، انتشارات علميه اسلاميه، تهران نوبت چاپ: اول
29.شيخ صدوق، الخصال، دو جلد در يك مجلد، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1403 هجرى قمری
30.آقا جمال الدين خوانسارى ، شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم، گوناگون، 1122 ق، فارسى،جلد: 7، دانشگاه تهران، تهران، 1366
31.امام سجاد عليه السلام، الصحيفة السجادية، چاپ دفتر نشر الهادى، چاپ اول، 1376
32.عبد الواحد تميمى آمدى،غررالحكم تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، 550 ق، عربى، جلد: 1، دفتر تبليغات، قم، 1366 ش، اول
33.قرشى سيد على اكبر، قاموس قرآن؛ قاموس قرآن، واژه شناسى قرآن، پانزدهمزبان: فارسى،شيعى، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1371 ش
34.محمد حسين صفاخواه،گلچين صدوق گلچين صدوق، اخلاق، معاصر، فارسى، جلد: 2، فيض كاشانى، تهران، 1376 ش،چاپ: اول
35.سيد ابو الحسن مير ابوطالبى( حسينى)،لهوف-ترجمه مير ابو طالبى، تاريخ كربلا، معاصر، فارسى، جلد: 1، دليل ما، قم، 1380 ش،چاپ: اول
36.سيد على بن موسى بن طاوس، اللهوف، يك جلد، انتشارات جهان تهران، 1348 هجرى شمس
37. احمد بن محمد بن خالد برقى، المحاسن، يك جلد، دار الكتب الإسلامية قم، 1371 هجرى قمر
38.امام صادق عليه السلام، مصباح الشريعة، چاپ مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، چاپ اول،
39.نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1377
40.سيد جعفر شهيدى،نهج البلاغة-ترجمه نهج البلاغة، گوناگون، معاصر، فارسى، جلد: 1، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1378 ش،چاپ چهاردهم
41.شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، 29 جلد، مؤسسه آل البيت عليهمالسلام قم، 1409 هجرى قمری
42.طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، تهذيب الأحكام، فقه روايى460 ه ق، عربى، وزيرى، جلد: 10، دار الكتب الإسلامية، 1407 ه ق،چهارم، تهران- ايران
43. ابن ابى الحديد معتزلى، شرح نهج البلاغة، 20 جلد در 10 مجلد، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى قم، 1404 هجرى قمر
44.طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، تهذيب الأحكام، فقه روايى460 ه ق، عربى، وزيرى، جلد: 10، دار الكتب الإسلامية، 1407 ه ق،چهارم، تهران- ايران
45.فراهیدی ابی عبدالرحمن الخلیل بن احمد، کتاب العین، تحقیق دکترمهدی مخزومی ودیگران، انتشارات درالهجره،قم،14.. م
46.زبیدی،مرتضی،تاج العروس من جواهر القاموس، دارالفکر، بیروت، 1994م،1416 ق ه
47.اصفهانی الامام الراغب، مفردات لالفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان، الدار السامیه، بیروت، 1412 ق هـ 1992 م
48.جوهری اسماعیل بن حماد، الصحاح اللغة، تحقیق احمد عبدالغفور عطار، دارالعلم، بیروت، 1376 ق هـ 1956 م
49.فیروز آبادی، مجدالدین،القاموس المحیط،شرکت فن چاپ ،مصر،1373ق، 1954
50.لوح فشرده جامع الاحادیث
51.لوح فشرده جامع تفاسیر نور
52.لوح فشرده حکایت در هدایت
53.لوح فشرده گنجینه روایات نور
54.لوح فشرده نورالجنان