حسن فقط یک‌ بار از ته دل خندید

پدر و مادر و همه اقوام بر مرگ من تاسف نخورید زیرا خود، خواهان چنین مرگى بودم و شکر خداى را که بر من منت گذاشت و چنین هدیه اى عطا کرد. من به چنین مرگى راضى بودم . شما هم دعا کنید که خدا مرا جزو شهدا محسوب...
سه‌شنبه، 19 مهر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حسن فقط یک‌ بار از ته دل خندید

حسن فقط یک‌ بار از ته دل خندید
حسن فقط یک‌ بار از ته دل خندید


 





 
نام : حسن
نام خانوادگی : هراتی اسکندری
نام پدر : میرزا
استان محل تولد : سیستان و بلوچستان
تاریخ تولد : 1340
دانشگاه : شهید بهشتی
رشته تحصیلی : مهندسی برق
مدرک تحصیلی : کارشناسی
محل شهادت : پاسگاه زید
تاریخ شهادت : 5/12/1365
نیمه‌های شب از صدای گریه‌های عیسی از خواب برخاستم. پرسیدم، چرا گریه می‌كنی؟ سرش را در میان زانوانش پنهان كرد و گفت: «تو بخواب،‌ كاری با من نداشته باش». با اصرار بیش از حد من بالاخره علت گریه‌اش را گفت: «حسن هراتی همین حالا شهید شد»
با تعجب و خنده گفتم: «تو در زاهدان و آقای هراتی در خط مقدم جبهه از كجا می‌دانی كه شهید شده است؟». نگاهش را به صورت من دوخت، بغضش را فرو خورد و گفت: «در تمام سال‌هایی كه با حسن دوست بودم ندیدم هیچ‌گاه با صدای بلند بخندد، اما امشب در عالم خواب چنان قهقهه‌ای می‌زد كه ناگهان از خواب پریدم. یقین دارم حسن در همین ساعت شهید شده است».

حسن فقط یک‌ بار از ته دل خندید

چند روز بعد خبر شهادت حسن را به ما اطلاع دادند، و من ناباورانه بی‌تابی آن شب عیسی را به یاد آوردم كه خود چندی بعد به دیار دوست و ملاقات همراهش شتافت (راوی:همسر شهید عیسی خدری).
وصیت نامه شهید حسن هراتی اسکندری
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد وسپاس خدایى را که ما را خلق کرد و عمر ما را در چنین زمانى قرار داد که زندگى ومرگ آن داراى هدف مى باشد. شکر خدایى که مرگ ما را شهادت در راه خود قرار داد تا در روز قیامت پیش ائمه و جمیع پیامبران و اولیاءش شرمنده نباشیم.
از پدر و مادر که براى من زحمت بسیار کشیده اند و من نتوانستم حق آنها را ادا کنم خیلى معذرت مى خواهم . امیدوارم خداوند تبارک وتعالى به آنها اجر ومزد بیکران عنایت کند . از برادرانم و خواهرم معذرت مى خواهم زیرا براى آنها برادرى نالایق بودم . از همسرم وبچه ام هم که براى آنها سرپرست خوبى نبودم مى خواهم به خاطر خدا حق شان رابر من ببخشند . از همه اقوام و خویشاوندانم که حق وحقوقى بر من دارند مى خواهم که مرا عفو کنند تا خدا هم مرا ببخشد .

حسن فقط یک‌ بار از ته دل خندید

پدر و مادر و همه اقوام بر مرگ من تاسف نخورید زیرا خود، خواهان چنین مرگى بودم و شکر خداى را که بر من منت گذاشت و چنین هدیه اى عطا کرد. من به چنین مرگى راضى بودم . شما هم دعا کنید که خدا مرا جزو شهدا محسوب کند . پدرم !مادرم ! برادرانم ! خویشاوندان ! به خصوص همسرم ! از اینکه همیشه ساکت بودم و با شما کمتر صحبت و شوخى مى کردم (مرا ببخشید ) به هر صورت انشاء ا... که شما این حالت مرا از چشم اینکه خدایى نکرده غرور یا تکبرى داشتم نگاه نکنید به من عنوان بنده اى فقیر ، مسکین ، بیچاره نگاه کنید که الان در بین شما نیست .
پدرم ! شما را به عنوان حلال مشکلاتى که بعد از من ممکن است رخ دهد انتخاب مى کنم . به عنوان وصیت به شما عرض مى کنم ، پس از مرگ من ، همسرم بعد از نگهدارى عده شرعى آزاد است . او را آزاد بگذارید تا با هر که خواست ازدواج کند . حتما مهریه اش را از حقوق من یا وسایل دیگرى که در خانه هست با مشورت روحانى بخصوص حاج آقا بختیارى بپردازید انشاءا... بر او هیچ گونه ظلمى وارد نشود . اگر جنازه ام بدست شما افتاد مرا در گلزار شهدا دفن کنید .
تا زمانى که (سایه)همسرم بر سر فرزندانم باشد کلیه وسایل و لوازم خانگى من تحویل همسر و فرزندم باشد . براى مرگ من مردم را نهار یا شام دعوت کنید . مقدارى قرض دارم که باید داده شود و مقدارى هم قرض مى خواهم که هر کس هم نیاورد مساله اى نیست . کلیه وسایل و لباسهایى که از سپاه در خانه است به سپاه بدهید . دیگر مسئله اى به نظرم نمى رسد اگر به مشکلى برخوردید با مشورت حاج آقا بختیارى‌ یا کربلایى حیدر حل کنید . خداحافظ به امید دیدار در قیامت و به امید روسفیدى همه در محضر بى بى فاطمه زهرا
شادی روح شهدا صلوات
منبع:tebyan
ارسال توسط کاربر محترم سایت :mosaieb_kh




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط