افسردگي انتخاب است نه بيماري
تهيه و تنظيم: کبري خسروي
حتما بارها و بارها مطالبي درباره افزايش آمار افسردگي در کشورمان خوانده ايد. هرچند تاکنون چندين بار درباره ي افسردگي، علل ايجاد اين بيماري و راه هاي درمان و راهکارهاي مقابله با آن صحبت کرده ايم. اما اين بار مي خواهيم از زاويه ي جديدي به اين معضل نگاهي بيندازيم. در ميان نظريه هاي مختلف روانشناسي، نظريه ي انتخاب که «ويليام گلاسر» روانشناس مطرح آمريکايي آن را براي نخستين بار مطرح کرد. طرفداران بسياري پيدا کرده است. براي ورود به بحث افسردگي ابتدا لازم است درباره ي اين نظريه کمي بيشتر بدانيم.
دکتر علي پژوهنده، روانشناس و مشاور با اين توضيح در تعريف نظريه ي انتخاب مي گويد: «نظريات بعدي در تأثير رفتارهاي آدمي در شکل گيري مشکلات وي صحه مي گذاشت و همچنان گذشته فرد را ملاک قرار مي داد. اما در تئوري انتخاب که زير مجموعه ي نظريه هاي وجودگرايي است. گذشته فقط در شکل گيري وضعيت کنوني ما دخيل است و بر روي زمان حال تاثيري ندارد. به عبارتي انسان اسير گذشته ي خود نيست و هر لحظه مي تواند برخلاف گذشته ي خود دست به انتخاب بزند. انتخاب هر رفتاري از سوي انسان در اين تئوري يک اصل است و تمامي رفتارهاي انسان اعم از پسند و ناپسند به طور مستقيم، به انتخاب او برمي گردد. دامنه ي اين نظريه فقط در حوزه ي مسايل رواني باقي نمانده است و در چندين حوزه از جمله رابطه ي بين معلم و محصل، زن و شوهر، مدير و کارمند و والدين و فرزندان کاربرد دارد. به عنوان مثال در مديريت راهبردي، رييس مي تواند با استفاده از فرضيه ي انتخاب، کارايي کارمندانش را بالا ببرد. بر اساس اين نظريه تمام مشکلات روانشناختي ريشه در ارتباطات دارد. به عبارتي اگر فردي دچار افسردگي مزمن، وسواس، اختلالات اضطرابي و ... شده است. ريشه ي آن را بايد در ارتباطات ناکارآمد وي با افراد مهم زندگي اش جستجو کرد.
پاسخ دکتر پژوهنده اين است؛ اگر بتوانيم هفت عادت مخرب را از زنجيره ي روابط خود باديگران حذف کنيم، مي توانيم شرايط محيطي را براي رفع افسردگي آماده کنيم. انتقاد کردن، سرزنش کردن، نق زدن، شکايت کردن، تهديد کردن، تنبيه کردن و باج دادن براي کنترل ديگران اين است که بتوانيم به شيوه ي نادرستي نيازهاي مان را برآورده کنيم. طبيعي است که با اين عادات ناپسند ديگران از فرد افسرده فاصله بگيرند. بعضي اوقات هم فرد افسرده، افسردگي را انتخاب مي کند تا محيط اطرافش را به ميل خود ببيند. فرد افسرده براي جلب توجه، برآورده کردن نيازهاي پنج گانه بدون هيچ تلاشي و رهايي از قيد و بندهايي که در زندگي وجود دارد، افسردگي را انتخاب مي کند. زيرا به شکلي موقتي نيازهاي خود رابرآورده مي بيند. بنابراين افسردگي، بيماري نيست، بلکه انتخاب است.
همه ي ما ياد گرفته ايم مسايل و مشکلات را به ديگران نسبت دهيم تا خودمان و اين نظريه رد تمامي باورهاي نادرستي است که درباره ي تأثير شرايط محيطي و .. برجسم و روح خود داريم. طبق نظريه هاي موسوم به کنترل بيروني که در ذهن همه جا افتاده است، محيط، گذشته و ديگران مسؤول بسياري از اتفاقات زندگي ما هستند و به اين ترتيب مسؤوليت رفتارها و اتفاقات زندگي را از روي دوش خود برمي داريم.
مثلاً مي گوييم مرا عصباني کرد يا مرا افسرده کرد و هيچ وقت نمي گوييم خودم را عصباني کردم يا خودم را افسرده کردم. زيرا در اين صورت بايد مسؤوليت اتفاقات و رفتارهاي مان را بپذيريم. فردي که دچار افسردگي شده بهتر است بگويد افسرده شده ام تا بگويد خودم را افسرده کرده ام؛ زيرا در غير اين صورت کسي به او توجهي نمي کند و نفعي از افسردگي خود نمي برد. فرد افسرده در واقع توجه و حمايت ديگران يا آزادي بيشتري مي خواهد و در صورتي که بپذيرد خودش مايه ي افسردگي اش شده است، ديگر بيمار نيست و ديگران مي توانند بگويند مي تواني تصميم بگيري که افسرده باشي.
نظريه انتخاب
دکتر علي پژوهنده، روانشناس و مشاور با اين توضيح در تعريف نظريه ي انتخاب مي گويد: «نظريات بعدي در تأثير رفتارهاي آدمي در شکل گيري مشکلات وي صحه مي گذاشت و همچنان گذشته فرد را ملاک قرار مي داد. اما در تئوري انتخاب که زير مجموعه ي نظريه هاي وجودگرايي است. گذشته فقط در شکل گيري وضعيت کنوني ما دخيل است و بر روي زمان حال تاثيري ندارد. به عبارتي انسان اسير گذشته ي خود نيست و هر لحظه مي تواند برخلاف گذشته ي خود دست به انتخاب بزند. انتخاب هر رفتاري از سوي انسان در اين تئوري يک اصل است و تمامي رفتارهاي انسان اعم از پسند و ناپسند به طور مستقيم، به انتخاب او برمي گردد. دامنه ي اين نظريه فقط در حوزه ي مسايل رواني باقي نمانده است و در چندين حوزه از جمله رابطه ي بين معلم و محصل، زن و شوهر، مدير و کارمند و والدين و فرزندان کاربرد دارد. به عنوان مثال در مديريت راهبردي، رييس مي تواند با استفاده از فرضيه ي انتخاب، کارايي کارمندانش را بالا ببرد. بر اساس اين نظريه تمام مشکلات روانشناختي ريشه در ارتباطات دارد. به عبارتي اگر فردي دچار افسردگي مزمن، وسواس، اختلالات اضطرابي و ... شده است. ريشه ي آن را بايد در ارتباطات ناکارآمد وي با افراد مهم زندگي اش جستجو کرد.
علت افسردگي
انتخاب افسردگي، چرا؟
مؤلفه هاي افسردگي
7 عادت مخرب
پاسخ دکتر پژوهنده اين است؛ اگر بتوانيم هفت عادت مخرب را از زنجيره ي روابط خود باديگران حذف کنيم، مي توانيم شرايط محيطي را براي رفع افسردگي آماده کنيم. انتقاد کردن، سرزنش کردن، نق زدن، شکايت کردن، تهديد کردن، تنبيه کردن و باج دادن براي کنترل ديگران اين است که بتوانيم به شيوه ي نادرستي نيازهاي مان را برآورده کنيم. طبيعي است که با اين عادات ناپسند ديگران از فرد افسرده فاصله بگيرند. بعضي اوقات هم فرد افسرده، افسردگي را انتخاب مي کند تا محيط اطرافش را به ميل خود ببيند. فرد افسرده براي جلب توجه، برآورده کردن نيازهاي پنج گانه بدون هيچ تلاشي و رهايي از قيد و بندهايي که در زندگي وجود دارد، افسردگي را انتخاب مي کند. زيرا به شکلي موقتي نيازهاي خود رابرآورده مي بيند. بنابراين افسردگي، بيماري نيست، بلکه انتخاب است.
همه ي ما ياد گرفته ايم مسايل و مشکلات را به ديگران نسبت دهيم تا خودمان و اين نظريه رد تمامي باورهاي نادرستي است که درباره ي تأثير شرايط محيطي و .. برجسم و روح خود داريم. طبق نظريه هاي موسوم به کنترل بيروني که در ذهن همه جا افتاده است، محيط، گذشته و ديگران مسؤول بسياري از اتفاقات زندگي ما هستند و به اين ترتيب مسؤوليت رفتارها و اتفاقات زندگي را از روي دوش خود برمي داريم.
مثلاً مي گوييم مرا عصباني کرد يا مرا افسرده کرد و هيچ وقت نمي گوييم خودم را عصباني کردم يا خودم را افسرده کردم. زيرا در اين صورت بايد مسؤوليت اتفاقات و رفتارهاي مان را بپذيريم. فردي که دچار افسردگي شده بهتر است بگويد افسرده شده ام تا بگويد خودم را افسرده کرده ام؛ زيرا در غير اين صورت کسي به او توجهي نمي کند و نفعي از افسردگي خود نمي برد. فرد افسرده در واقع توجه و حمايت ديگران يا آزادي بيشتري مي خواهد و در صورتي که بپذيرد خودش مايه ي افسردگي اش شده است، ديگر بيمار نيست و ديگران مي توانند بگويند مي تواني تصميم بگيري که افسرده باشي.
پي نوشت ها :
مدرس ومشاور خانواده