خاطره اي از شهيد عباس بابايي

خاطره رشادت هاي شهيد عباس بابايي هيچ گاه ازذهن و ضمير ياران او پاک نخواهد شد. هنوز هم ابتکارات او درکلاس هاي مختلف نيروي هوايي تدريس مي شود. خاطره زير نشان از ذکاوت و هوشياري او درايام سخت نبرد دارد.
چهارشنبه، 18 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاطره اي از شهيد عباس بابايي

خاطره اي از شهيد عباس بابايي
خاطره اي از شهيد عباس بابايي


 





 
سرهنگ خلبان فضل الله جاويد نيا

درآمد
 

خاطره رشادت هاي شهيد عباس بابايي هيچ گاه ازذهن و ضمير ياران او پاک نخواهد شد. هنوز هم ابتکارات او درکلاس هاي مختلف نيروي هوايي تدريس مي شود. خاطره زير نشان از ذکاوت و هوشياري او درايام سخت نبرد دارد.
در يکي از مأموريت هاي جنگي به همراه عباس برفراز خليج فارس در حال پرواز بوديم. آن روز قرار بود که کاروان بزرگي از کشتي نفتکش و تجاري راتا آب هاي بين المللي اسکورت کنيم. بر اساس اطلاعات رسيده دشمن تصميم داشت تا به کاروان حمله کند. به همين خاطر موقعيت بسيار حساس و خطرناک بود. به طرحي که عباس ارائه کرده بود قرار شد تا10 فروند شکاري اف 14 دو فروند، دو فروند، پوشش سنگين هوايي منطقه خليج فارس را تأمين کنند تا از اين طريق کشتي ها از حملات دشمن در امان بمانند. من و عباس کنار هم پرواز مي کرديم.
پس از بررسي هاي لازم پوشش منطقه را آغاز کرديم. هواپيماهاي دشمن در کمين بودند تا در فرصتي مناسب تهاجم خود را آغاز کنند. عباس اين موضوع را پيش بيني کرده بود؛ لذا به من گفت: من مطمئنم که به کاروان حمله خواهد شد. پس بايد آماده باشيم که ان شاءالله با دست پر برگرديم.
قرار شد که از آن لحظه به بعد سکوت راديويي را رعايت کنيم تا پست هاي شنود دشمن نتوانند صداي ما را بشنوند، ما از بندر امام به طرف اسکله هاي البکر و الاميه تغيير مسير داديم و چون از رادار مادر فاصله زيادي داشتيم ارتفاع خود را به حداقل رسانديم.سکوت کرده بوديم وگوشمان به راديو بود تا بتوانيم موقعيت هاي منطقه را دريافت کنيم. لحظاتي بعد از طريق رادار اعلام شدکه 2 فروند جنگنده عراقي در حال پرواز به سمت کويت هستند. من و عباس فاصله اي نزديک به هم، به طور موازي پرواز مي کرديم و به راحتي همديگر را از داخل کابين مي ديديم. عباس اشاره کرد که مطلب را دريافت کرده و بايد به طرف آنها برويم. آنها به سوي آنها پرواز کرد. حدود 50 مايل به کويت مانده بود.

خاطره اي از شهيد عباس بابايي

از روي صفحه رادار هواپيما ديدم که آن 2 جنگنده عراقي دور زدند. عباس هم موضوع را دريافت کرده بود. من و عباس هر دو از کابين يکديگر را مي ديديم. با دست به او اشاره کردم که چه بايد کرد؟
 

عباس به من پيام داد: من به عنوان طعمه جلو مي روم و هواپيماهاي دشمن را به دنبال خودم مي آورم. سپس با يک حرکت سريع از من دور شد. او با مانورهايي که انجام مي داد هواپيماهاي دشمن را متوجه خود مي کرد و آنها را به دنبال خود کشاند. لحظه اي فرا رسيدکه يکي از هواپيما ها دقيقاً در برد موشک من قرار گرفته بودولي من نگران عباس بودم و زير لب دعا مي کردم تا به موقع اقدام کند تا من بتوانم هواپيماي مهاجم دشمن را هدف قرار بدهم.
لحظات به کندي مي گذشت و نگراني وضع عباس مرا مضطرب کرده بود ولي کوشيدم تا بر خود مسلط باشم. روي صفحه رادار ديدم که هواپيماي عباس در تيررس کامل دشمن قرار گرفته در اين لحظه ناگاه هواپيماهاي دشمن مانوري انجام دادند و يکي از آنها به طرف عباس نزديک شد. پس از بررسي اوضاع با کابين عقب، بي درنگ موشک را به سوي هواپيماي دشمن رها کردم.
پس از چند لحظه با چشم هواپيماي دشمن را ديدم. ناگهان عباس مانوري کرد و با يک چرخش بسيار خطرناک مسير خود را تغيير داد و ارتفاع را کم کرد، در اين لحظه موشک من با هواپيماي دشمن برخورد کرد.
آتش از بدنه هواپيما زبانه کشيد و پس از طي مسافتي در ميان دود غليظي از نظر ناپديد شد. در اين لحظه صداي عباس در راديو پيچيد. او فرياد زد:
-الله اکبر!الله اکبر!
از شنيدن صداي او شاد شدم و گفتم:
-عباس مي داني چه کار کردي؟
عباس گفت:
و مارميت اذ رميت و لکن الله رمي، من کاري نکردم خدا کرد.
آن روز با شهامت عباس مأموريت باموفقيت انجام شد و کشتي ها از تنگه عبور کردند و من پيروزي آن روز را نتيجه توکل عباس به خداوند مي دانم. او همواره در بحراني ترين لحظات هرگز از ياد خدا غافل نبود اين به او جرأت مي داد تا با جسارت دست به چنين کارهاي خطرناکي بزند.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 33




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط