طلایه دار بیداری(2)
نویسنده: ام تقي الموسوي
ترجمه: مهرداد آزاد
ترجمه: مهرداد آزاد
بنت الهدي؛ وجدان بيدار
در چنين روزهاي تلخي، يکي از دختران مؤمنه، طبق عادتي که داشت و زياد به ديدن بنت الهدي مي آمد و از او سئوالات فراواني را مي پرسيد تا جايي که بنت الهدي او را به مزاح «مادر سوالات» مي ناميد، نزد او آمد و طبق معمول شروع به طرح سئوالات خود کرد، اما شرايط دغدغه آميز و نگران کننده حاکم بر خانه شهيد صدر به گونه اي بود که اجازه نمي داد بنت الهدي با خيال راحت، عنايت و توجه کافي به طرف مقابل نشان دهد و پاسخگوي سئوالات او باشد. آن دختر احساس کرد که زمان خوبي را براي ملاقات انتخاب نکرده و با مشاهده وضع روحي بنت الهدي، به ناچار و با اکراه، سکوت و اندکي بعد خداحافظي کرد و رفت. پس از رفتن او، بنت الهدي يکه شديدي خورد و احساس گريه و تأثر به او دست داد و شروع به سرزنش خود و عواطفش کرد که چرا
چنين رفتاري از خود نشان داده است؛ چون مسئوليت سنگيني را بر دوش خود احساس مي کرد. او تأسف شديد خود را از وضع پيش آمده، ابراز و از شرايط بحراني و سختي که در اثر نگراني از سرنوشت امام موسي صدر به وجود آمده بود، شکوه کرد. نمونه ديگر را خود برايم تعريف کرد. يکي از دانش آموزان مدرسه ديني دخترانه در نجف نزد او آمده بود تا از موضوعي شکايت کند، اما وي در شرايط روحي نامناسبي که معمولاً افراد متعهد و آگاه در عراق، به خاطر جو اختناق حاکم دچار آن مي شدند، قرار داشت ولذا به آن دختر اعلام کرد که الان نمي تواند صحبت بکند. اين دو رفتار به گفته، بنت الهدي خيلي در روحيه او تأثير گذاشت و همواره خود را به خاطر عکس العمل هايش نسبت به آن دخترها سرزنش مي کرد.
روح زاهدانه
آن مرحومه از اسراف و تجمل گرائي برخي از زنان و دختران شخصيت ها و علما به شدت دلگير و رنجيده خاطر مي شد که اين بخش را گاه پنهان مي داشت و گاه با شيوه هايي معقول و حکيمانه بروز مي داد. آنها با ظواهري شيک و کاملاً قابل توجه به ديدنش مي آمدند و بيشتر گفت و گوهايشان، حتي در برابر شاگردان بنت الهدي که به درس او و يا براي شنيدن رهنمودها و مواعظ و سخنانش به منزل او آمده بودند، در مورد لباس و مدهاي آن و مسائل رفاهي و سرگرمي و غيره بود. او بسيار از اين روحيه و وضع دلزده و ناراحت مي شد.
دلخوري او از اين بود که اين گونه مسائل و اين چنين رفتارهاي تجملاتي، اين ذهنيت را در زنان حاضر در جلسه ايجاد مي کند که زنان و دختران علما، زنان خانه دار بيکاري هستند که هم و غمشان پرداختن به مسائل کم ارزش دنيوي از قبيل لباس و گلدوزي و نقش و نگار و غيره است و هيچ توجهي به علم و انديشه و فرهنگ يا مسائل جامعه و انسانيت ندارند. آن مرحومه از اين وضعيت بسيار ملول و اندوهگين مي شد و آرزو مي کرد که اين گروه از زنان بيکاره و گستاخ و پر ادعا، اصلاً نزد او نيايند. او برخي اوقات که چنين جوي در جلسه اش به وجود مي آمد، صحبت هاي آنان را با زيرکي و درايت قطع مي کرد و محور صحبت را به سمت مسائلي که متناسب با جو علمي و حوزه و خدمت به اسلام بود، تغيير مي داد.
صفاي باطن بنت الهدي
ديگر اين عرصه نه تنها دچار احساسات و تعصب نمي شد، که به عکس، اگر کسي، کتاب تازه منتشر شده خود را به او اهدا مي کرد، فراوان خوشحال مي شد و او و نوشته هايش را به زنان ديگر معرفي و تحسين و آن را يک پيروزي براي او و حمايت از آن را آرماني اسلامي، يعني آرماني که تمام عمر و جواني خود را صرف آن کرده بود، محسوب مي کرد.
آن مرحومه، تجسم زنده و کوچکي از نقش جد بزرگوارش رسول الله (ص) بود که علي (ع) در وصف او فرمود، «طبيب دوار بطبه»، پيامبر طبيب سياري بود که مردم را مداوا مي کرد. «(نهج البلاغه/ خ 108)
او بنا به مسئوليت هاي بزرگي که بر عهده داشت، از جمله مسئوليت هدايت و روشنگري، ميان شهرهاي نجف، بغداد و ديگر شهرهاي مذهبي عراق، زياد رفت و آمد مي کرد. قلب او مالامال از عشق به اين مسئوليت بود و عشق به چيز ديگري در دلش پيدا نمي شد. دائم در جنب و جوش بود؛ اما نه براي اغراض دنيوي و اهداف زميني، بلکه براي هدايت بشر يا حمايت و پشتيباني از موضوع و مسئله اي ديني يا کمک به نيازمندي يا ايجاد صلح و آشتي ميان ديگران يا نفوذ هدفدار در محافل و مجامع جامعه. تمام اقدام هاي او برنامه ريزي شده بودند. او با روح متعالي و آزادمنشانه اش در اوج مي درخشيد و نورافشاني مي کرد و در عين حال که لبي خندان و دلي گشاده و شادمان داشت، اما در درون خود دغدغه بزرگ دين را جاي داده بود. و غم وضعيت موجود جامعه و انحراف را از راه صحيح که نتيجه حاکميت ظلم و جور بر تمام اجزاي جامعه بود، يک آن از او جدا نمي شد.
اين امکان براي هر زني فراهم بود تا هر زمان که تمايل داشت، از سخنان او بهره مند شود. چون اين سخنان، هدفمند بودند و خود او پيش از آنکه ديگران سخنانش را تحت مراقبه و مراقبه قرار دهند، بر آنها مواظبت و مراقبت داشت.
او در هر کاري سريع اقدام مي کرد و حسي قوي داشت و اين ويژگي در حرکت اصلاح گرايانه اش بسيار سودمند و مفيد مي افتاد. يکي از زنان پس از ديدار با بنت الهدي، به هنگام خروج از منزل وي با حسرت مي گفت، «متاسفانه فراموش کرديم ضبط صوت بياوريم. بايد سخنان ايشان را ضبط مي کرديم، نه اينکه بنويسيم.» بنت الهدي زني حليم، فهميده و خردمند بود و بدي را با خوبي و بي احترامي ديگران را با گذشت پاسخ مي داد. مقاوم و راسخ و با استقامت بود و توفان حوادث زندگي نمي توانست او را از پاي درآورد. او با مقاومت زينبي اش، در روزهاي رنج و ناملايمات، مرهمي بر زخم هاي ما و ساير زنان درد کشيده و رنج ديده بود و درخشش لبخندهايش در تاريکي حوادث، جراحت هاي ما را التيام مي بخشيد و تسکين مي داد.
به حق بايد گفت که خصلت هائي نيک همچون تعالي نفس، طهارت روح، علو همت، صفاي باطن، تعجيل در کار خير، ايثار و فداکاري و خوشرويي در بنت الهدي جمع بود که در بسياري از زنان ما نيست. او در اين زمينه، نمونه و نماد مؤمني بود که امام علي (علیه السلام) در توصيف آن فرمود، «شادي مؤمن در چهره او و اندوه وي در دلش پنهان است.» (نهج البلاغه ق / 333)
راه هاي حکيمانه
بنت الهدي در زماني اين سخن را مي گفت که هنوز مانتو به عنوان يک حجاب به طور مشخص مطرح و شناخته نشده بود. با راهنمايي ها و روشنگري هاي بنت الهدي، آن دختر دانشجو به راه راست هدايت شد و پس از آنکه ايمان در جان او عمق يافت، چادر را برگزيد و بعدها از لحاظ روحي و ايماني خيلي بهتر از گذشته حتي بهتر از کساني شد که از اول چادر مي پوشيدند.
تسليم در برابر مشيت خدا
بنت الهدي و نگاه جامعه
پس از گفت و گوي زياد قرار شد همراه من و به اتفاق يکي از دوستانش که فارغ التحصيل دانشکده ادبيات بود و طرز تفکري مشابه وي داشت، نزد بنت الهدي برود. به اتفاق هم در روز معين به خانه بنت الهدي رفتيم. در منزل بود. با گشاده رويي و خوشحالي هميشگي اش از ما استقبال کرد، همان ويژگي اي که انسان از ابتداي ملاقات، احساس مي کند خود، صاحبخانه است و وارد خانه خود يا برادرانش شده است.
وقتي از آنجا برگشتيم، آن دو را ديدم که ذهنيتشان نسبت به بنت الهدي دگرگون شده و تصور جديدي از او در دهنشان نقش بسته بود. به طوري که مرتباً به تبليغات ظالمانه و سوء رژيم، لعن و نفرين قرار مي فرستادند که از آن شهيده، يک زن مرتجع و کهنه گرا و مخالف با پيشرفت و تمدن جامعه ساخته و پرداخته بودند. خوشبختانه آن القائات کاذب و جعلي از ذهن و دلشان پاک شد و اين چنين بود که خداوند خواست آن دو خواهر، با نور هدايت و پشيماني از گذشته خود باز گردند.
خاطره اي جالب
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره27
ادامه دارد...
/ج