طلایه دار بیداری(3)
نویسنده: ام تقي الموسوي
ترجمه: مهرداد آزاد
ترجمه: مهرداد آزاد
بنت الهدي و سرآغازي تلخ
اسلامنا انت العزيز و کل صعب نيک سهل
ولاجعل دعوتک الکريمه
علتهم الايام يحلوا
اي اسلام ما، تو عزيزي و هر سختي اي در راه تو آسان است
در راه نشر پيام ارزشمندت
تلخي هاي روزگار شيرين خواهد بود
حضور همگان آزاد است
استراحت فداي مسئوليت
باري «ام جعفر» همسر سيد صدر، در را باز کرد. او هنوز بيدار بود و تازه مي خواست بخوابد. به من خوش آمد گفت. گوئي مي دانست در درون من چه مي گذرد. آهسته شروع به صحبت کرديم تا کسي بيدار نشود. در اين لحظه متوجه صداي پايي شدم که از پله ها پايين مي آمد و ناگهان خود را در برابر شهيد بنت الهدي ديدم که به نظر مي رسيد خواب بوده و بيدار شده است. در آن لحظه خجالت کشيدم که باعث مزاحمت براي او شدم، اما او تأکيد کرد که نه تنها ناراحت نشده، بلکه از آمدن من خوشحال هم هست. بعد از آن، موضوعي را که به خاطرش در آن وقت شب به آنجا رفته بودم، مطرح کردم.
آخرين ملاقات
آن شهيده بسياري از اتفاقات و ماجراهايي را بعدها براي آنها پيش آمد، پيش بيني مي کرد و عباراتي با اين مضامين را برايم اظهار داشت، «ما بايد عزممان را براي آينده جزم کنيم و مصائب را به جان بخريم و تحمل کنيم و بايستي انتظار اتفاق غيرمنتظره را داشته باشيم. من فکر نمي کنم اينها از سر ما دست بردارند.» او آنگاه حوادث پيش آمده براي برادرش سيد شهيد صدر را به هنگام بازداشت و خارج شدنش از منزل و سخنراني اش در جمع مزدوران ستم پيشه برايم تشريح کرد و گفت که او به خانه باز نمي گشت تا آن که برارش به او دستور داد برگردد و او چنين کرد، در حالي که جلادان حاضر به خاطر شرمندگي از اقدام پستشان سرشان را پايين انداخته بودند. دوست همراهم اين افتخار را هم پيدا کرديم که به اتفاق بنت الهدي و مادرش خدمت شهيد صدر برسيم. او با اخلاق کريمانه و تعامل و احترام پسنديده اش با ما و با سخناني که بيان فرمود، روح و جانمان را سيراب کرد، به گونه اي که به عنوان بهترين رويداد و خاطره در ذهنمان نقش بست. او همچنين به هنگام ورود ما و موقع خداحافظي، به احترام ما از جاي برخاست تا با ادب سرشار و خصائص والايش، جايگاه زن در اسلام و اهميت احترام و تکريمي را که او براي زن و نقش آن در زندگي و جايگاهش در اجتماع قائل است، به نمايش بگذارد. اين تکريم و احترام در قسمت هايي از صحبت هاي وي با ما درباره نقش زنان مسلمان عراقي بر ضد طاغوت هاي بغداد و وظايف آنان در اين روند جهادي، به خوبي آشکار بود.
به من گفت، «از تو انتظار مي رود که درباره زنان معتقد و متعهد در عراق بنويسي،» آن خواهري که همراه من بود، از ديدار با بنت الهدي و با برادرش سيد شهيد، شگفت زده شده بود و آن روز را روزي تاريخي در عمرش تلقي مي کرد، چون مهم ترين رويداد را شاهد بود. او همچنين از سخنان بنت الهدي و موضع گيري هايش بر ضد طاغوت ها، مهم ترين زاد و توشه اي را که براي يک زن متعهد تلاشگر و فداکار در راه خدا لازم است، با خود برگرفت.
از جمله ويژگي هاي برجسته او، رازداري شديد نسبت به فعاليت هاي و مسائل مربوطه بود. او زبان خود را به دقت کنترل مي کرد تا مبادا از مسائلي که به زيان حرکت جهادي او و يا فعاليت هاي برادرش سيد صدر بود، صحبتي به ميان بيايد. او در اين زمينه و در اين مسائل، صندوق قفل شده اي بود که فقط در مواضع ضروري و در نزد دوستان مورد اعتماد خود با احتياط فراوان باز مي شد. طبيعت انسان به گونه اي است که در گفت و گو با ديگران، گاهي دچار حالاتي مي شود که به بخشي يا بسياري از خصوصيات خود اشاره مي کند و يا برخي شرايط وادارش مي کند که مسائل خاصي را که نبايد هيچگاه بيان کند، بر زبان آورد و يا گاهي دچار غفلت و يا سادگي و با ديگران مأنوس مي شود و همچون خواص با آنان برخورد مي کند و درباره آنها هيچ احتياطي را مراعات نمي کند؛ اما بنت الهدي، آن زن پرورش يافته با آموزه هاي اسلام و در مدرسه فضايل متعالي، در طي مدتي که با او معاشرت داشتم، در نهايت احتياط و هوشياري بود، گوئي اين سخن خداوند را که «خذوا حذرکم» احتياط کنيد و آماده باشيد [نساء /71] را نصب العين خود قرار داده بود. او مي دانست که اسرار مربوط به برادرش توسط عناصر جاسوسي بعثي شديداً پيگيري و رصد مي شوند و لذا بنا به حکمت و بصيرت خود، نهايت استقامت و پايداري و احتياط و هوشياري را به خرج مي داد.
برخي از زناني که به حضور بنت الهدي مي رسيدند و او را زياد آنها را نمي شناخت، سؤالات مشکوکي مي پرسيدند و از موضوعات و کارهاي خاصي سئوال و يا سعي مي کردند از لا به لاي صحبت هايي که در جلسه رد و بدل مي شدند، به حقايقي دست پيدا کنند، ولي همه آنها با ديوار آهنين بزرگي از رازداري مواجه مي شدند و تمام تلاش هايشان براي نفوذ و کسب اطلاعات به بن بست مي رسيد. شايد اين گونه تلاش هاي موذيانه در برابر من يا امثال من مشاهده و انجام نشده باشد، اما در برابر آن شهيده قطعاً صورت مي گرفت و رژيم توسط برخي از زنان مزدور خود در خانه، خيابان، ماشين، مدرسه و يا هر جاي ديگري که ملاقات و گفت و گويي با او صورت مي گرفت، دست به اين گونه تلاش ها مي زد. اما در همه اين حالات، او صخره مقاومي بود که تمام نقشه ها و خدعه ها و نفوذي ها را با شکست مواجه مي کرد. او هميشه ما را به مخفي کاري و احتياط و هوشياري فرا مي خواند و ما را از کساني که از آنها خوشمان نمي آمد و در ظاهر هم ممکن بود. چهره اي موجه داشته باشند، بر حذر مي داشت.
از جلمه خاطرات من در اين مورد، زني بود که به طور مداوم به خانه شهيد صدر مي آمد و مي کوشيد خدمتي براي آنان انجام دهد. ما حتي يک لحظه درباره اين زن ترديد به خود راه نمي داديم و احترامش مي کرديم و به او اطمينان داشتيم. يک بار من نياز به رفتن به بيمارستان پيدا کردم و لازم بود کسي مرا همراهي کند. اين زن آمادگي خود را براي اين کار اعلام کرد و من هم خيلي خوشحال شدم، اما با دستور بنت الهدي مواجه شدم که مرا از همراهي با آن زن بر حذر داشت. من در حالي که خيلي از اين کار او شگفت زده شده بودم، لاجرم پذيرفتم.
روزها گذشتند و پرده از چهره آن زن کنار رفت و ماهيت او براي ما برملا شد و فهميديم که او از جمله کساني بود که با رژيم همکاري داشت و اطلاعاتي از ترددکنندگان به خانه شهيد صدر به آن مي داد.
استفاده بهينه از وقت براي کارهاي مهم
تدارک و پذيرايي او از حاضرين در حد متوسط بود. در اثناي جلسه و هنگامي که داشت از مهمانان پذيرايي مي کرد، شهيده بنت الهدي با همان روش هميشگي اش، يعني با تبسم و نرمي گفتار و ملايمت رو به آن خانم کرد و گفت، «اي کاش اين وقتي را که براي تهيه ساندويچ و کيک و چاي گذاشته اي، فقط براي تهيه شربت و شوکولات مي گذاشتي و بقيه وقت ارزشمند خود را براي تهيه موضوعي مفيد صرف و آن را براي حاضران مطرح مي کردي تا وقتشان هدر نشود و موقع بازگشت به خانه هايشان با دست هاي پر و سودمند باز مي گشتند.»
بنت الهدي با اين عبارات و با اين رفتار، درس بزرگ و موعظه موفقي را درباره نحوه تشکيل جلسات و جشن هاي سودمند و پربار که مورد حمايت خدا باشد و در آن ياد خدا و اعمال صالح و نظرسنجي و توصيه همديگر به حق و به صبر برقرار باشد، به ما مي داد. تمام وقت او صرف کارهاي سودمند و امور مفيد مي شد و مي کوشيد وقت خود را با کارهاي مهم و مسائل بزرگ و با ارزش و با تحصيل علم و تنوير عقول پر کند و البته اين مواظبت از وقت همراه با شيفتگي خاصي به کسب معرفت بود. او حتي در آشپزخانه، کتاب و دفتر با خود داشت و در آنجا هم از مطالعه و نوشتن دست برنمي داشت و نمي گذاشت يک دقيقه وقتش به هدر رود. مي توان گفت تمام وقت و فعاليت او در عبادت صادقانه، ياد خدا، تحصيل علم، گسترش هدايت و معرفت و تلاش فراوان براي انجام فريضه امر به معروف و نهي از منکر و جهاد شايسته در راه خدا و در يک کلام به جان خريدن تمام سختي ها و مشقت ها به خاطر آرماني مقدس که همان آرمان اسلام بود، صرف مي شد. خدايش بيامرزد.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 27
/ج