امنيت در انديشه ي فارابي و محقق طوسي (2)

ابوجعفر نصيرالدين محمد طوسي (672- 597 ق) ملقب به «استاد البشر» از علماي بزرگ رياضي، نجوم و حکمت ايران در قرن هفتم و نيز از وزراي آن عصر است. او يکي از نوادر علمي همه دوره هاي تاريخي اسلام، ايران و جهان تشيع به شمار مي آيد. اين مرد بزرگ، هم در سياست عملي و هم در سياست نظري مصدر آثار با اهميتي بوده
دوشنبه، 30 آبان 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امنيت در انديشه ي فارابي و محقق طوسي (2)

امنيت در انديشه ي فارابي و محقق طوسي (2)
امنيت در انديشه ي فارابي و محقق طوسي (2)


 

نويسنده:بهرام اخوان کاظمي (* )




 

خواجه نصيرالدين طوسي
 

ابوجعفر نصيرالدين محمد طوسي (672- 597 ق) ملقب به «استاد البشر» از علماي بزرگ رياضي، نجوم و حکمت ايران در قرن هفتم و نيز از وزراي آن عصر است. او يکي از نوادر علمي همه دوره هاي تاريخي اسلام، ايران و جهان تشيع به شمار مي آيد. اين مرد بزرگ، هم در سياست عملي و هم در سياست نظري مصدر آثار با اهميتي بوده است. خواجه در بحث مدينه فاضله و سياست مدن، پيرو فارابي است. او خود در اين باره مي گويد: «... و حکيم ثاني ابونصر فارابي که اکثر اين مقالت منقول از اقوال و نکت (نکته هاي) اوست..» (طوسي، 1373: 248- 395).
خواجه، پيرو ابن سينا (1) و ابن مسکويه رازي (2) و شارح آثار ايشان نيز هست. وي با کتاب «اخلاق ناصري»، طرح حکمت عملي آنها را مدون و تکميل کرده است؛ به گونه اي که چارچوب اصلي آن از کتاب «تهذيب الاخلاق و تطهير الاعراق» ابن مسکويه، حاصل شده است. بنابراين، آراي خواجه در مورد امنيت، بسيار شبيه اين انديشمندان به ويژه فارابي است.

1-امنيت؛ هدف سياست و لازمه حيات جمعي و مدني
 

خواجه نيز زندگي و حيات جمعي و مدني ايمن را، براي تحقق استعدادها و کمال بشري لازم مي داند و تدبير دولت و سياست را لازمه ايجاد امنيت مزبور و جلوگيري از تعدي افراد به يکديگر به شمار مي آورد. بدين ترتيب، يکي از اهداف اصلي اين سياست و تشکيل دولت، تأسيس امنيت است. به نظر وي، سياست تدبير حيات جمعي و علم سازماندهي حيات جمعي از وضع موجود و ناامن به وضع مطلوب و امن است.
سياست در نظر محقق طوسي داراي سه منشأ غريزه، عقل و شرع است. وي در مورد غريزه، معتقد است: از يک سو انسان، براساس فطرت خويش داراي قواي شهويه و غضبيه است و تحريک آنها بر جذب آنچه نفس حيواني او مي طلبد و بر دفع آنچه نفس نمي پسندد، در افراد، انگيزه ها و دواعي مختلفي ايجاد مي کند و از سوي ديگر، ممکن است در منافع و مضار افراد با يکديگر، تعارض و تزاحم پيش آيد، به گونه اي که هرکس را در کسب نيازهاي خود،از اعتدال خارج کند. بنابراين، اعتدال شهوات به سياست حاکمي نيازمند است که به تدبير طبايع افراد در جهت دهي و تنظيم آنها بپردازد (طوسي، 1377: 20). برهمين اساس است که ضرورت سياست آشکار مي گردد. از اين رو، سائس (حاکم) بايد با تدبير شايسته خود با وضع قوانين، افراد را به رعايت اعتدال در رفع نيازهاي خود ملزم نمايد؛ چون در غير اين صورت اجتماع در ورطه فساد و فنا خواهد افتاد: «اگر ايشان [مردم] را با طبايع ايشان گذارند، تعاون ايشان صورت نبندد؛ چه متغلب؛ همه را بنده خود گرداند و حريص، همه مقتنيات خود را خواهد و چون تنازع در ميان افتد، به افنا و افساد يکديگر مشغول شوند» (طوسي، 1373: 252).
بدين ترتيب، عقل و سياست، پس از تنظيم مدبرانه روابط افراد، به ساماندهي و راهبري جامعه سياسي مي پردازد؛ چرا که بقا و دوام جامعه سياسي، به چنين مرحله اي از تدبير- يعني ساماندهي و سازماندهي نيروها، نهادها وسازمان ها- نياز دارد تا بر اساس آن ملک و پادشاهي قوام يابند؛ چنانکه قوام چنين سياستي هم به حکمت است (همان: 309)؛ يعني دور انديشي، توجه به مصالح نوع انسان و وضع قوانين، سياست را قوام مي دهد تا بتواند جامعه را به وضع مطلوب آن برساند. رعايت چنين مصالحي در وضع قوانين براساس عدالتي است که اساس حکمت عملي را تشکيل
مي دهد. خواجه، قوام و امنيت نظام سياسي واجتماعي را مبتني بر عدالت و اجراي آن در مورد کليه آحاد اجتماع مي داند و آن را علاوه بر کارگزاران، در درجه اول بر پادشاه فرض مي شمرد: «بر پادشاه واجب بود که در حال رعيت نظر کند و بر حفظ قوانين معدلت توفّر نمايد، چه قوام مملکت به معدلت بود» (همان: 304).
از نظر خواجه، محصول حکومت داري پادشاه عادل و فاضل، ايجاد امنيت و آزادي بلاد است: «اگر پادشاه، عادل و فاضل باشد از آثار سياست او مسالک و مالک، ايمن و معمور گردد و عدل او در آفاق و اقطار ظاهر و مشهور، در حمايت حريم ذبّ از بيضه ملک و منع ابناي جنس از ظلم بر يکديگر و تمهيد اسباب مصالح معاش و معاد خلق، هيچ دقيقه مهمل و مختل نگذرد..» (همان: 139).

2- امنيت در سياست فاضله و سياست ناقصه
 

محقق طوسي سياست ملوک را که رياست رياسات مي خواند، به دو قسم سياست فاضله يا «امامت» و سياست ناقصه يا «تغلبيه» تقسيم مي نمايد. محصول سياست اول، دستيابي به عدالت و خيرات عمومي همچون امنيت است و محصول سياست دوم، زورورزي و ناامني و خوف و تنازع به عنوان شرور عمومي مي باشد. وي مي نويسد: «اما اقسام سياست؛ يکي سياست فاضله باشد که آن را امامت خوانده و غرض از آن تکميل خلق بود و لازمش نيل سعادت و دوم، سياست ناقصه بود که آن را تغلّب خوانند و غرض از آن استعباد خلق بود و لازمش نيل شقاوت و مذمت و سائس اول، تمسک به عدالت کند و رعيت را به جاي اصدقا دارد و مدينه را از خيرات عامّه، مملو کند و خويشتن را مالک شهوت دارد و سائس دوم، تمسک به جور کند و رعيت را به جاي خول [بنده] و عبيد دارد و مدينه پرشرور عام کند و خويشتن را بنده شهوت دارد و خيرات عامّه، آمن بود و سکون و مودت با يکديگر و عدل و عفاف و لطف و وفا و امثال آن و شرور عامه، خوف بود و اضطراب و تنازع و جور و حرص و عنف و عذر و خيانت و مسخرگي و غيبت و مانند آن» (همان: 301).
از اين رو، امام رئيس مدينه فاضله همان طبيبي است که بايد قادر به تشخيص بيماري عالم و علاج آن و نيز حفظ صحت و سلامت آن باشد (همان: 302). خواجه دو علت اصلي را براي بيماري عالم ذکر مي کند: «و مرض عالم از دو چيز بود؛ يکي ملک
تغلّبي و ديگري تجارب (تجاذب) (3) هرجي. اما ملک تغلبي قبيح بود لذاته و نفوس فاسده را حسن نمايد و اما تجارب هرجي مولم بود لذاته و نفوس شريره را ملّذذ نمايد» (همان: 302-303).
پس علت بيماري عالم و اجتماع عامل اصلي ناامني و بي ثباتي يکي، استبداد يا تغلّب و پادشاهي مبتني بر استيلاگري است و عامل ديگر «تجارب (تجاذب) هرجي» است (که در نسخ مختلف اخلاق ناصري به هر دو شکل آمده است؛ اگر چه به ظاهر، شکل دوم، صحيح تر مي باشد) (4). تجارب هرجي؛ يعني تجاربي که منظم و دقيق و مطابق نيازهاي اجتماع و اصول کشورداري و عدالت گستري نباشد. تجاذب هرجي نيز؛ يعني در اجتماع به گونه اي هرج و مرج حاکم باشد که کشمکش و تعدّي به يکديگر در بين مردم رواج يابد و آنها مشغول قاپيدن و جذب اموال يکديگر شوند.
از آنجا که عصر خواجه نيز عصر بي ثباتي، هرج و مرج و بروز ناامني هاي فراوان از جمله حمله مغولان بوده است، وي توجه ويژه اي به امنيت و ترجيح آن داشته است و به همين خاطر از صدور جواز شورش و آشوب عليه حکام جائر و يا اشتراط شرط عدالت براي مشروعيت حاکميت آنها چشم پوشيده است. وي با توجه به دو عامل اصلي بيماري، بيشتر از هرج و مرج و استبداد، گريزان بوده است. وي جائر اوسط را پس از جائر اعظم- که ناموس الهي را انقياد نمي کند- بزرگ ترين جائر به شمار مي آورد و «آن، کسي بود که حاکم را مطاوعت نکند» (طوسي، 1373: 135). او ظلم به رعيت توسط والي را مايه ي نابودي دين و مروت مي داند و شورش و اقدام عليه والي حاکم را به منزله هلاکت دنيا و نفس به شمار مي آورد و توصيه مي کند که در برابر چنين حاکمي هم تا وقتي خدا نجاتي عنايت نکرده باشد، بايد وفاداري و حفظ جان پيشه کرد (همان: 318).

3-تعامل مثبت محبت با امنيت
 

يکي از فرازهاي جالب در آراي محقق طوسي، رابطه متعادل و مستقيمي است که او بين محبت و امنيت برقرار مي کند. وي در بحث روابط و حقوق متقابل حکومت و مردم، بر ضرورت وجود محبت در اين ارتباط ها تأکيد دارد و معتقد است در چنين صورتي عدالت در منتهاي حد و بهره خود ادا شده است و ثبات سياسي و نظم تأمين
مي شود و تغلّب و هرج و مرج به حکومت راه نمي يابد. از نظر وي افراد بشر از روي ضرورت و جهت رسيدن به کمال، نيازمند اجتماع و معاونت و مؤانست هستند و همين اشتياق فطري به انس گيري، «محبت» نام دارد و قوام همه موجودات به سبب محبت است و هيچ موجودي از اين صفت، بي بهره نيست (همان: 258).
از نظر اين انديشمند، محبت، برتر از عدالت است؛ به اين دليل که محبت بر پايه انس گيري متقابل استوار بوده و لازمه آن، اتحاد طبيعي مي باشد؛ اما عدالت، ضرورتي اجتماعي و مصنوعي است. به عبارت ديگر، محبت از عدالت، ذاتي تر و فاقد عنصر الزام و اصالت است؛ در صورتي که در عدالت، عنصر الزام و تصنع وجود دارد (همان: 258-259). در واقع، عدالت در فقدان محبت؛ زاده مي شود؛ چون اگر محبت بين مردم برقرار شود، نياز به عدالت احساس نمي شود. احتياج به عدالت از نبود محبت است و به همين خاطر، فضيلت محبت از فضيلت عدالت بالاتر است و محبت، بيش از عدالت و انصاف، وحدت اجتماعي را ميسر مي کند.
به نظر محقق طوسي، واسطه ارتباط شاه با رعيت نيز محبت است. شاه بايد نسبت به رعيت با شفقت، مهربان، با لطف، تربيت خواه، متعهد، خيرخواه و دفع کننده شر و همانند پدري مشفق باشد؛ همچنان که رعيت نيز مانند پسري عاقل نسبت به پدر؛ نبايد در اطاعت و خيرخواهي و احترام و تعظيم به شاه، چيزي را فرو گذارد. همچنين، مردم و رعايا هم در اکرام و احسان به يکديگر بايد همانند برادراني همراه و موافق باشند تا عدالت در روابط سلطان با رعيت، رعيت با سطان و رعايا با يکديگر به بهترين شکل ممکن در حقانيتي تمام، ادا شود. هرگونه کمي و کاستي در اين زمينه، باعث زوال عدالت و پيدايش فساد و تبديل پادشاهي به رياست تغلّبي و جايگزيني غضب و خشونت به جاي محبت مي شود. مخالفت ها جاي موافقت ها را مي گيرد و الفت به نفرت و مودّت به نفاق بدل مي شود و هرکس به دنبال نفع شخصي روان مي شود؛ هر چند اين نفع، خلاف مصالح جمعي باشد. در چنين حالتي، هرج و مرج و ناامني که ضد نظم و نظام است، پديدار مي شود (همان: 265- 270).

4- ناموس هاي سه گانه و امنيت
 

خواجه نصير در اهميت دينار و لزوم پاي بندي به قوانين و نظامات اقتصادي جامعه و نقش آن در ايجاد و حفظ عدالت و امنيت، مباحثي را مطرح نموده است که هنوز هم از جذابيت و تازگي برخوردار است؛ اگرچه اصل آن را از آثار ارسطو و ابن مسکويه، گرفته است. اين ديدگاه ها را مي توان به ابعاد اقتصادي مبحث امنيت، مربوط دانست.
از نظر خواجه، «حفظ عدالت در ميان خلق، بي اين سه چيز، صورت نبندد؛ يعني ناموس الهي، حاکم انساني و دينار» (همان: 314) که همان دين و قانون الهي منتج از آن، حکومت و حاکم اقتصاد است. به عبارت ديگر، «در سياست، به ناموس و حاکم و دينار احتياج باشد» (همان: 252). ناموس الهي، مقتداي ساير نواميس و برتر از آنها است. محقق طوسي، ضمن شرح اين سه ناموس و ذکر رابطه سلسله مراتبي آنها، جورهاي متقابل و سلسله مراتب اين موارد را به ظرافت بيان مي کند. حاصل عدم تبعيت از اين سه، جور مي باشد که ناامني و بي ثباتي را به دنبال خواهد داشت. به تعبير وي: «جائر سه نوع بود: اول، جائر اعظم و آن کسي بود که ناموس الهي را منقاد نباشد؛ دوم جائر اوسط و آن کسي بود که حاکم را مطاوعت نکند و سيم جائر اصغر و آن کسي بود که بر حکم دينار نرود و فسادي و خيانت باشد و فسادي که از جور اين مرتبه [نوع اخير] حاصل آيد، غضب و نهب اموال و انواع دزدي و خيانت باشد و فسادي که از جور دو مرتبه ديگر [در نوع اول] باشد عظيم تر از اين فسادها بود» (همان: 135).
5- امنيت؛ محصول ايفاي اهليت ها، سلسله مراتب و خويشکاري
خواجه نصير، همانند ساير فلاسفه اسلامي، همچون فارابي، ابن سينا و ابن مسکويه، يکي از معاني عدالت را ايفاي اهليت و استعدادها و رعايت استحقاق ها و سلسله مراتب دانسته و برابر نمودن مطلق مردم را مايه نبودي حيات مدني و ناامني و هرج و مرج زدگي آن مي داند. به نظر وي «اختلاف صناعات که ناشي از اختلاف عزائم است و همچنين تباين همم و آراي مردم، مقتضي نظام و حکومت الهي و ممدّ حيات و مدنيت اجتماعي است واين است آنچه حکما گفته اند: «لو تساوي الناس لهلکوا جميعاً» (5) (همان: 251).
خواجه با لحاظ تفاوت استعدادها، اصناف خلق را به چهار صنف، تقسيم کرده است و جامعه معتدل و ايمن و سرشار از قوام و ثبات را از تکافي آنها منعقد مي داند: «اول، اهل قلم؛ مانند ارباب علوم و معارف که قوام دين و دنيا به وجود ايشان بود [که] به مثابه آبند در طبايع؛ دوم، اهل شمشير؛ مانند مجاهدان و محارسان دولت که نظام عالم به توسط ايشان بود [که] به منزله آتشند در طبايع؛ سيم، اهل معامله؛ چون تجار که معيشت نوع، بدون تعامل آنها محال است و مانند هوايند در طبايع؛ چهارم، اهل مزارعه؛ مانند دهقانان که قوت همه اصناف را تأمين کرده و بقاي جامعه به آنها وابسته است [که] مانند خاکند در طبايع (6)» (همان: 305).
به نظر او، عدم خويشکاري هر صنف و غلبه يک صنف بر اصناف ديگر، عامل انحراف امور اجتماع از اعتدال و مايه فساد و طبيعتاً ناامني خواهد بود. (همان).
خواجه در فرازي ديگر، اهل شمشير يا مجاهدان را اين گونه توصيف کرده است:
«جماعتي که به حفظ حريم و حمايت بيضه اهل مدينه، موسوم باشند و ارباب مدن غير فاضله را از ايشان منع مي کنند و در مقابلت و محافظت شرايط، شجاعت و حميّت مرعي دارند و ايشان را مجاهدان خوانند» (همان: 286).

6- تبيين شيوه هاي دفاعي- امنيتي، بدون تأکيد بر خشونت و جنگ
 

اين انديشمند، صيانت و حفاظت مدبرانه دولت را به دو عامل تألف اوليا و يا مهرورزي و انس گيري با آنها و مقابله و تنازع با دشمن، منوط مي داند (همان: 304).
وي در بحث منازعه با دشمن، مباحث مستوفايي را به آداب جنگي و تبيين شيوه هاي دفاي – امنيتي و حفظ و رعايت اطلاعات و اسرار و ضرورت جاسوسي و خبرگيري عليه دشمن، اختصاص داده است و عملکرد مدبرانه امنيتي و حفاظتي در اين راستا را مشروط به مشاورت با عقلا و دانايان و صاحبان همت و عقل و تدبير مي نمايد (همان: 310- 311).
خواجه در بخش حفاظت و دفاع، معتقد به کمترين استفاده از ابزار جنگ و خشونت است: «آنجا که تازيانه، کفايت بود، استعمال شمشير نبايد کرد» (همان: 312) و بر اين باور است که حاکم و نظام سياسي بايد دراستمالت اعدا و طلب موافقت از ايشان با قصي الغايه بکوشد و تا حدّ ممکن چنان که به مقاتلت و محاربت محتاج
نگردد (همان: 311). خواجه معتقد است که در جنگ تا جاي ممکن نبايد کسي را که مي توان زنده اسير کرد، کشت و در قتل، فايده اي وجود ندارد. اين در حالي است که اسير کردن دشمن مي تواند از لحاظ نظامي و حتي اقتصادي و رواني فوايد بسياري داشته باشد. (همان: 313). وي در جنگ رواني (جنگ تيقظّ) جاسوسي، کاربرد حيله، تزويز و دروغ را جايز مي داند برخلاف استعمال عذر.
خواجه، همانند فارابي به تفصيل از مداين فاصله و ناقصه سخن گفته (همان 289) و همچون وي، خطرات مدايني ماند تغلبيه و احرار (جماعيه) (همان: 293- 297) و همچنين نوابت و ياغيان براي امنيت مدينه و نظام سياسي را متذکر شده و همانند وي به دفع مقابله با آنها اهميت داده و راه هاي تأديب مشابهي را بيان کرده است (همان: 299).
در خاتمه اين بحث بايد اذعان کرد که محقق طوسي در مبحث سياست نظامي و دفاعي که شامل مراتب برخورد با دشمن، صفات فرمانده جنگ، زمان کاربرد سلاحهاي جنگي، مکان و موقعيت جنگي و نوع تدبير و راهبردهاي مربوط به آن، اخلاق و حقوق جنگ و آداب بعد از جنگ مي شود، مباحث گسترده و مستوفايي داشته و به تفصيل از اين موضوعات سخن به ميان آورده است. (7)

نتيجه گيري
 

عصر فارابي و خواجه نصير به ترتيب، دوره شروع و سپس تثبيت هرج و مرج، تشتت و زوال بنيادهاي فکري سياسي و اجتماعي جهان اسلام و از ميان رفتن يکپارچگي سياسي آن بود؛ دوره اي که نظام هاي سياسي خودکامه، متغلب، پس از پديداري، تثبيت گشتند و اشکال آرماني حکومت صدر اسلام به ملوکيت تبديل شد و با تهديدها و تهاجمات مختلف فرهنگي و نظامي در عرصه داخلي و خارجي و تشتت ها و اختلافات و ستيزه هاي فرقه اي و مذهبي مواجه گشت؛ دوره اي که از فارابي به بعد، نوع نگرش فلسفي و عقلانيت محور به سياست و حکومت، تضعيف گرديد و با گسترش سياست متغلبانه و ناقصه حکومت ها، رويکرد فلسفي و آرمان گرايانه و فضيلت انديش به حکومت، جاي خود را به اندرزنامه نويسي توجيه گر داد که تلاش اساسي آن حفظ و توجيه هر حکومتي که بر سرکار آيد- اعم از جائر و غير آن- و افزايش دوام آن
بود؛ به گونه اي که سعي شد به جاي امنيت واقعي، امنيت کاذب و در سايه شمشير، تبليغ و تثبت گردد.
بدين ترتيب با توجه به اينکه يکي از اساسي ترين اهداف حکومت در انديشه قديم، تأمين امنيت بود و اين مفهوم نيز اساساً ريشه ديني و ايماني داشت، لذا توجه عميق دو حکيم متأله؛ يعني فارابي و خواجه نصير به امنيت، تعجب برانگيز نيست.
همچنين مستندات اين نوشتار، علاوه بر پاسخ هاي لازم به پرسش هاي تحقيق، مدعاي خود را نيز اثبات مي کند. توضيح اينکه همان طور که خواجه نصير در بحث مدينه فاضله و سياست مدن، اذعان نموده است، پيرو فارابي و تکميل کننده طرح حکمت علمي وي و ابن سينا و ابن مسکويه رازي است. وي در مبحث نگرش به امنيت نيز دنباله رو او مي باشد. بنابراين، شباهت آراي اين دو انديشمند انکار ناپذير و انديشه شان داراي مشرب و آبشخور واحدي است؛ به عنوان نمونه، هر دو، زندگي و حيات جمعي و مدني ايمن را جهت تحقق استعدادها و کمال و سعادت بشري، لازم مي دانند و تدبير دولت و سياست را لازمه ايجاد امنيت مزبور و جلوگيري از تعدي افراد به همديگر به شمار مي آورند. بر مبناي فلسفي اين دو انديشمند، سياست، تدبير حيات مدني و علم سازماندهي حيات جمعي براي تبديل وضع موجود و ناامن به وضع مطلوب و امن است. هر دو، امينت را محصول سياست فاضله يا امامت مي دانند؛ سياستي که به دنبال سعادت و کمال فرد و جوامع انساني است. از منظر ايشان، ناامني، زورورزي، تغلب و خودکامگي و خوف تنازع، محصول سياست ناقصه است؛ همچنان که تحصيل سعادت، تنها در بستر امنيت و در پرتو تأکيد بر تعاون و تسالم و همکاري قابل دستيابي است؛ زيرا تغالب و ستيز، ارتباط رايج ميان اهل مدينه هاي مضاد و از جنس سياست ناقصه است که در بستر ناامني شکل مي گيرد. از اين رو، از نظر ايشان، امنيت، نظم و ثبات، از شاخص هاي مهم مدينه فاضله و جامعه مدني و مميز حيات انساني از حيات سبعي و بهيمي است و ناامني و بي ثباتي از نشانه هاي بارز مداين و سياست ناقصه مي باشد.
بدين ترتيب مي توان گفت انديشه فارابي و محقق طوسي، تغلب ستيز است و ايشان، خودکامگي و تغلب را از اصلي ترين بيماري ها نظام هاي سياسي به ظاهر اسلامي مي دانند و ناامني را محصول اعمال قدرت نامشروع و زورورزي به شمار مي آورند.
هر دو انديشمند به گونه اي عيني، يکي از سياست هاي حکومت فاضله را ايجاد امنيت و صيانت از فضايل مي دانند و از اين رو، وظايف دولت را در مقابل گروه هاي غير مدني و امنيت ستيز به گونه اي عملي، ترسيم و توصيه مي نمايند. ايشان از کساني که طبع مدني را بر نمي تابند و مدنيت و امنيت و کمال مدينه را دچار خدشه مي کنند با عناويني چون نوابت و بهيميون ياد مي کنند و در راستاي حفظ انتظام و ثبات و امنيت نظام سياسي، معتقد به برخورد با عوامل مخل امنيت هستند که اين برخورد يا به صورت اقناعي و از راه آموزش فضايل و ارزش هاي نظري است و يا به صورت رفتارهاي اجبار آميز و تأديبي.
در ساختار نظام سياسي فارابي و خواجه نصيرالدين طوسي، هم براي تحکيم و تثبيت فضايل، ترويج ارزش ها، تقسيم کارها و صنايع و توزيع قدرت و امکانات در داخل و هم حفاظت از کليت نظام در مقابل دشمن خارجي، شيوه هاي دفاعي و امنيتي با حداقل توصيه به کاربرد خشونت و جنگ، پيش بيني شده است.
از نوآوري هاي اين دو انديشمند، نوع نظريه پردازي آنها درباره خيرات مشترک عمومي و لحاظ مبحث امنيت در شمار اين خيرات است. در اين راستا هر دو، امنيت را در کنار مواهب خداداد ديگري؛ مانند سلامت، کرامت، حرمت، آبرو و... از جمله اين گونه خيرات عام – و به تعبير امروزي در زمره حقوق شهروندي – محسوب نموده و عدالت را در تقسيم مساوي و مبتني بر استحقاق اين خيرات در بين مردم به حساب آورده اند. از منظر ايشان، «امکان مشارکت»، فصل مميز خيرات عمومي و اجتماعي از خيرات خصوصي و فردي است و هرگونه تصرف در اين خيرات مشترک، همانند منع تصرف در حقوق خصوصي، براي هيچ کس از صدر تا ذيل نظام سياسي جايز نمي باشد.
همچنين مبحث محقق طوسي درباره تعامل مثبت محبت و امنيت، بسيار بديع و با ديدگاه هاي امروزين، مشابه است که نشانگر صبغه استبدادگريزي در آراي اسلامي و انديشه وي بوده ويادآور مباحث امروزين در مورد ضرورت کسب مشروعيت نظام هاي سياسي که مبتني بر کسب رضايت مندي و وفاق جمعي جهت حکمرانان است، مي باشد.
در مباحث امنيت نيز اين ديدگاه فارابي، مطابق ديدگاه هاي نوين است که ساکنين مناطق حاشيه ايي شهرها- و به عبارت امروزي، حاشيه و آلونک نشينان- به دليل فقر و
محروميت هاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي، داراي ظرفيت هاي بالاي هنجارشکني و نظم ستيزي و ايجاد بي ثباتي و ناامني هستند.
در هر حال مشاهده مي گردد، برخلاف تصورات اوليه، فارابي و خواجه نصير، اگرچه به طرح آرمان مدينه فاضله پرداخته اند، اما بسياري از مباحث آنها و از جمله اشاراتشان به موضوع با اهميت امنيت، غيرانتزاعي بوده و رويکرد انضمامي، ملموس و کاربردي دارد و از راهکارها و مصاديق خارجي سود جسته است؛ راهکارهايي که هنوز امکان تأسي به پاره مهمي از آنها وجود دارد.

پي‌نوشت‌ها:
 

* استاديار دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه شيراز.
1- براي اطلاع از آراي ابن سينا درباره امنيت به عنوان نمونه (ر. ک: بهرام اخوان کاظمي، عدالت در انديشه هاي سياسي اسلام، (مبحث ابن سينا): 204-219).
2- براي اطلاع از آراي ابن مسکويه درباره امنيت (ر. ک: ابوعلي مسکويه، تهذيب اخلاق: 105؛ همچنين ترجمه همين کتاب با عنوان: کيمياي سعادت، ترجمه ميرزا ابوطالب زنجاني: 147).
3- يکديگر را کشيدن، کشمکش.
4- در کتاب اخلاق ناصري به تصحيح مرحوم مجتبي مينوي و علي رضا حيدري، عبارت «تجارب هرجي» آمده است، ولي در برخي نسخ ديگر عبارت «تجاذب هرجي» آمده است. علي اصغر حلبي ضمن توضيح کلمه «تجارب هرجي» در کتاب خويش از آوردن اين کلمه توسط خواجه، ابراز تعجب کرده، اظهار مي دارد: «ولي معلوم نيست خواجه اين سخن را بر چه پايه اي گفته است؛ زيرا در زمان او پس از وي نيز هيچ دوره اي (شايد به استثناي روزگار کوتاه خلفاي چهارگانه راشدين و آن نيز تا حدودي) نبوده است که اساس حکومت بر تغلّب و چيره شدن زورمندي نوپديد بر زورمند و غالب پيشين نبوده باشد و نيز تمام تاريخ اسلام و ايران نشان نداده است که کسي بر اريکه قدرت تکيه زده باشد که تجارب منظم
و دقيقي از اصول کشورداري و عدالت گستري داشته باشد» (علي اصغر حلبي، تاريخ انديشه هاي سياسي در ايران و جهان اسلام، 357).
5- اين روايت، حديث مشهوري از علي (ع) است.
6- خواجه نصيرالدين طوسي در جاي ديگر از کتاب اخلاق ناصري (ص285)، مدينه فاضله را به پنج صنف تقسيم کرده است.
7- براي نمونه (ر. ک: خواجه نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصري، 312- 314- 338. همچنين ر. ک: مرتضي يوسفي راد، انديشه هاي سياسي خواجه نصيرالدين طوسي: 281-289).
 

منابع و مأخذ
1-ابن مسکويه، ابوعلي، تهذيب الاخلاق، قم، انتشارات بيدار، بي تا.
2- --------، کيمياي سعادت، ترجمه ميرزا ابوطالب زنجاني، به کوشش ابوالقاسم امامي، تهران، نشر نقطه، 1375.
3- اخوان کاظمي، بهرام، «امنيت و ابعاد آن در قرآن»، فصلنامه مطالعات اسلامي، ش 75، بهار، 1386 (الف).
4- _______، عدالت در انديشه هاي سياسي اسلام، قم، بوستان کتاب، چ2، 1386، (ب).
5 _______، امنيت در نظام سياسي اسلام، تهران، انتشارات کانون انديشه جوان، 1385.
6- حلبي، علي اصغر، تاريخ انديشه هاي سياسي در ايران و جهان اسلام، تهران، طرح نو، چ 4، 1380.
7- روحاني، محمود، المعجم الاحصائي لالفاظ القرآن الکريم، (فرهنگ آماري کلمات قرآن کريم)، مشهد، آستان قدس رضوي، 1386.
8- طوسي، خواجه نصيرالدين طوسي، اخلاق ناصري، تصحيح مجتبي مينوي و عليرضا حيدري، تهران، خوارزمي، چ5، 1373.
9- _______، اخلاق محتشمي، تصحيح محمدتقي دانش پژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1377.
10- فارابي، ابونصر، محمد، فصول المدني، تحقيق م. دنلوپ، انگلستان، کمبريج، 1961 م.
11- ___________، تحصيل السعاده به کوشش جعفر آل ياسين، بيروت، دارالاندلس، 1403 ق يا 1983م.
12-_________، مبادي آراء اهل مدينه فاضله، بيروت، دارالعراق، 1955 م.
13- ________، السياسه المدينه، تصحيح و تعليق فوزي متري نجار، بيروت، مطبعه الکاتوليکيه، 1964م.
14-_______ ، سياسات المدنيه، حيدرآبادکن، مطبعه مجلس دائره المعارف العثمانيه، 1349.
15- _____، فصول المتنزعه، تحقيق فوزي متري نجار، بيروت، دارالمشرق، 1971 م.
16-______ ، التحليل، تحقيق رفيق العجم، بيروت، دارالمشرق، 1986م.
17- _____، التنبيه علي سبيل السعاده، تحقيق جعفر آل ياسين، تهران، انتشارات حکمت، بي تا.
18- _____، السياسه، تحقيق يوحنا قمير، بيروت، دارالمشرق، 1986م.
19- مهاجرنيا، محسن، انديشه سياسي فارابي، قم، بوستان کتاب، 1380.
20- يوسفي راد، مرتضي، انديشه هاي سياسي خواجه نصيرالدين طوسي، قم، بوستان کتاب، 1380.
منبع:نشريه حکومت اسلامي، شماره 52.

ادامه دارد...




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.