نظرات بر حکومت و ساز و کارهاي آن در اسلام (5)
ح) نظارت غير مستقيم و غير آشکار
نظارت غير مستقيم، آن است که مدير از طريق عوامل و دستگاه هاي مختلف که به منزله چشم هاي او مي باشند، کار نظارت بر سازمان را انجام مي دهد. او با يک يا چند واسطه که از هر جهت مورد اعتمادش هستند، گزارش هاي مثبت و منفي را مي گيرد و در يک جمع بندي کلي، وظايف نظارتي خويش را اعمال مي کند.
نظارت غيرمستقيم به گونه هاي مختلفي انجام مي پذيرد که به برخي از آنها اشاره مي کنيم:
1-به کار گماردن ناظران مخفي
اميرمؤمنان چنين نظارتي را براي سلامت دولت و کارگزاران ضروري مي دانست و بدين منظور به واليان خويش نيز دستور مي داد که چنين نيروهايي را در محدوده حکمراني خويش به کار گيرند. ايشان در مورد چنين نظارتي، به مالک اشتر مي فرمايد:
«در کارهاي کارمندان کوشش کن و چشم هايي (مأمورين مخفي) که داراي خصوصيت صداقت و وفاداري هستند را به عنوان بازرس بر آنان بگمار؛ چون بازرسي کارهاي آنان
در پنهاني، وادارشان مي کند تا نسبت به امانتداري در برخورد با مردم به نرمي رفتار نمايند» (نهج البلاغه، نامه 53).
همانگونه که ملاحظه مي شود، هرکسي صلاحيت بازرس بودن را دارا نيست، بلکه بازرسان بايد داراي صفات پسنديده اي مانند راستگويي، وفاداري و... باشند و آنچه را که ديده اند، گزارش نمايند، نه تحليل هاي شخصي خود را.
شبکه اطلاعاتي پنهان در حکومت علوي، به طور فعال عمل مي کرد و امام در کمترين زمان لازم، همه اطلاعات مفيد را به دست مي آورد.
امام به قثم بن عباس (1) مي نويسد: «پس از ياد خدا و درود، همانا مأمور اطلاعاتي من در شام (مغرب) به من اطلاع داده است...» (نهج البلاغه، نامه 33).
عبدالرحمان مسيب فزاري، نيروي اطلاعاتي امام در شام بود که پس از شهادت محمد بن ابي بکر به دست نيروهاي معاويه بلافاصله خود رابه مرکز رساند و امام را از نزديک در جريان حوادث قرار داد (اميني، 1397ق، ج 11: 67).
با توجه به حساسيت بخش بازرسي و با در نظر گرفتن دقت در انتخاب افراد راستگو و با وفا، امام علي (ع) به اين حد اکتفا نکرده، به مالک فرمان مي دهند که چند بازرس را مأمور رسيدگي به يک کارگزار قرار دهد، تا در صورتي که همگي آنها خيانت يا فساد را تأييد کردند، حجت بر او تمام شود و بتواند بدون درنگ او را مجازات کند: «و از همکاران نزديکت سخت مراقبت کن و اگر يکي از آنان دست به خيانت زد و گزارش جاسوسان تو هم، آن خيانت را تأييد کرد، به همين مقدار گواهي قناعت کرده، او را با تازيانه کيفر کن و آنچه از اموال که در اختيار دارد از او باز پس گير. سپس او را خوار نموده، خيانتکار بشمار و طوق بدنامي به گردنش بيفکن» (نهج البلاغه، نامه 53).
نکته جالب ديگري که در سيستم نظارتي اسلام به چشم مي خورد، استفاده از پوشش امنيتي است؛ يعني افرادي با پست سازماني آشکار به خدمت مشغول بودند و در نهان، اخبار و اطلاعات لازم را به مرکز گزارش مي دادند. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره مي کنيم:
ابوالاسود دوئلي مدتي به عنوان جانشين ابن عباس (والي بصره) در بصره حضور داشت و امام (ع) را در جريان کارهاي ابن عباس قرار مي داد. امام (ع) در نامه اي در پاسخ وي، ضمن قدرداني از زحماتش، يادآوري کرد که گزارش هايي به طور محرمانه محفوظ خواهد ماند و ابن عباس از مکاتبات او با خبر نخواهد شد (محمود، 1968،م، ج 5: 324).
همچنين شخصي به نام ابوالکنود مي گويد: «من از همکاران ابن عباس بودم. پس از آنکه وي بيت المال بصره را تصاحب کرد، به محضر امام (ع) شتافتم و او را از اين جريان باخبر ساختم: (همان: 327).
با توجه به نمونه هاي فوق مي توان گفت که لازم است براي امر نظارت و بازرسي، افرادي را استخدام کرد، بلکه مي توان از نيروهاي رسمي حکومت استفاده کرد و مدير يا کارگزار را کنترل نمود.
2- توجه به گزارش هاي مردمي و اعتماد به آنان
اميرالمؤمنين (ع) در زمان تصدي حکومت اسلامي و الهي خويش، به اين امر توجه خاصي داشته اند. در حکومت آن حضرت، علاوه بر بازرسي هاي دقيق و نظام يافته که توسط نيروهاي رسمي حکومت انجام مي گرفت، امام (ع) از کانال هاي متعدد ديگري نيز از عملکرد کارگزاران خويش آگاه مي شد. مهم ترين آنها، ارتباطات قوي مردمي بود. مردم اگر از مسؤولان منطقه اي ناراضي بودند يا مشکلات خاصي برايشان بروز مي کرد که به دست آنان گشوده نمي شد، به طور مستقيم، حضوري يا مکاتبه اي، با امام (ع) تماس مي گرفتند و از او مدد مي جستند. امام (ع) نيز به افکار عمومي و خواست به حق مردم، ارزش مي نهاد و به آن ترتيب اثر مي داد. آن حضرت نه تنها حاکمان، واليان و کارگزاران را به رعايت حقوق مردم، فرمان مي دادند، بلکه عرصه سياسي – اجتماعي آن روز را پس از بيست و پنج سال خفقان و خاموشي، به عرصه اي زنده و گويا تبديل نمودند و جايگاه واقعي مردم در حکومت را به آنان نماياندند؛ به گونه اي که اگر حاکم و مديري به کسي ظلم مي کرد و شخص ستمديده، به امام گزارش مي نمود، امام (ع) بلافاصله آن شخص را مؤاخذه مي کردند و حتي در برخي موارد عزل مي نمودند.
پس از شهادت اميرمؤمنان علي (ع) روزي سوده همداني بنت عماره بن اشتر(2) بر معاويه وارد شد. معاويت گفت: «چطوري اي دختر اشتر؟! گفت: خوبم. معاويه گفت: تويي که برادرت را با خواندن اشعاري عليه من تهييج مي کردي؟! سوده گفت: آري به خدا، مانند مني از حق روي نمي گرداند و به دروغ عذرخواهي نمي کند... . دست از يادآوري امور فراموش شده وتکرار گذشته بردار. معاويه گفت: هرگز، هيچ گاه آن موقعيت برادرت
و مصائبي که از قوم و برادرت ديدم فراموش نخواهد شد...؛ اکنون بگو حاجتت چيست؟ سوده گفت: تو امروز زمامدار اين مردمي و خدا تو را از کار ما و حقوقي که از ما بر عهده تو نهاده است بازخواست خواهد کرد افرادي هستند که پيوسته با تکيه به قدرت تو مزاحم ما مي شوند و ما را مورد ضرب و جرح قرار مي دهند و مانند گندم، درو و چون گاو، لگدمال مي کنند و بدترين شکنجه ها را به ما مي دهند و بهترين اموال ما را چپاول مي کنند. همين «بسر بن ارطاة» از سوي تو بر ما وارد شد، مردان مرا کشت و مالم را گرفت و اگر بنا به فرمانبرداري نبود ما از خود دفاع مي کرديم. پس او را از ديار ما عزل کن و گرنه به تو خواهيم فهماند! معاويه گفت: آيا مرا به قوم خود تهديد مي کني؟ تصميم دارم تو را بر شتر مست و بي جهاز سوار کنم و نزد او فرستم تا حکم خود را درباره تو جاري سازد. سوده سر به زير افکند و گريست، سپس اشعاري(3) را سرود. معاويه گفت: اين اشعار در وصف چه کسي است؟ گفت : علي بن ابي طالب (ع). معاويه گفت: مگر او با تو چه کرده که نزد تو اين مقام را يافته است؟ گفت: نزد او رفتم تا از مردمي که براي جمع آوري زکات، به سوي ما فرستاده بود شکايت برم؛ زيرا ميان من و آن مرد، گفت و گوي مختصري رخ داده بود. هنگامي رسيدم که آن حضرت براي نماز برخاسته بود تا چشمش به من افتاد از نمار رو گرداند و رو به من کرد و با مهر و عاطفه فرمود: آيا حاجتي داري؟ داستان را گفتم. آن حضرت گريست، سپس فرمود: خداوندا، تو بر من و آنان شاهدي که من آنان را به ستم به خلق و ترک حق تو فرمان نداده ام. آن گاه، قطعه چيزي مانند چرم غلاف شمشير از جيب بيرون آورد و روي آن نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان، همانا شما را دليلي روشن از سوي پروردگارتان آمد. پس پيمانه و ترازو را عادلانه قرار دهيد و از کالاهاي مردم نکاهيد و در زمين به تبهکاري نپوييد که اين براي شما بهتر است؛ اگر مؤمن باشيد. چون نامه مرا خواندي، مسؤوليتي را که از سوي ما داري حفظ کن تا کسي بيايد و آن را تحويل بگيرد. السلام.
سوده گفت: اي معاويه! علي (ع) آن مأمور را به همين راحتي عزل کرد و حتي آن نامه را مهر و موم نکرد» (مجلسي، 1403 ق، ج 41: 120).
در اين واقعه، درس هايي است: اولاً مردم در برابر حکومت، آن قدر احساس مسؤوليت مي کنند که حتي کوچک ترين ظلم را گزارش مي نمايند. ثانياً : مردم بدون هيچ حاجب و مانعي و به راحتي با شخص اول حکومت ارتباط برقرار مي کنند و مشکلات را با شخص
او در ميان مي گذارند. ثالثاً: حضرت علي (ع) نماز را به تأخير مي اندازند وبه کار ارباب رجوع مي پردازند و نمي گويند: برو و بعداً مراجعه کن! رابعاً: با خوشرويي، مهرباني و عطوفت با رعيت برخورد مي کنند. خامساً: بعد از شنيدن شکايت، فرمان عزل کارگزار را صادر مي نمايند. سادساً: آن قدر به رعيت اعتماد دارند که نامه را بدون آنکه مهر و موم شود به دست شاکي مي دهند و... .
هم چنين اميرمؤمنان در نامه اي به يکي از کارگزارانش مي نويسد: «پس از ياد خدا و درود. از تو خبري رسيده است که اگر چنان کرده باشي، پروردگار خود را به خشم آورده، اما خود را نافرماني کرده و در امانت خود خيانت نموده اي. به من خبر رسيده است که کشت زمين ها را برداشته، آنچه را که مي توانستي گرفته و آنچه در اختيار داشتي به خيانت خورده اي. پس هرچه زودتر حساب اموال را براي من بفرست و بدان که حسابرسي خداوند از حسابرسي مردم سخت تر است. با درود» (نهج البلاغه، نامه 40).
امام (ع) خطاب به عبدالله بن عباس که فرماندار بصره بود، نوشت: «بدرفتاري تو را با قبيله «بني تميم» و خشونت با آنها را به من گزارش دادند. همانا «بني تميم» مرداني نيرومندند که هرگاه دلاوري از آنها غروب کرد، سلحشور ديگري جاي آن درخشيد و در نبرد، در جاهليت و اسلام، کسي از آنها پيشي نگرفت... پس مدارا کن اي ابوالعباس! اميد است که آنچه از دست و زبان تو از خوب و يا بد، جاري مي شود خدا تو را بيامرزد؛ چرا که من و تو در اين گونه از رفتارها شريکيم. سعي کن تا خوش بيني من نسبت به شما استوار باشد و نظرم دگرگون نشود» (همان، نامه 18).
در اين نامه، امام علي (ع) مي فرمايد به من گزارش دادند؛ يعني گزارشگر را مشخص نمي کند و احتمال دارد هم شامل عيون مخفي باشد و هم مردم بني تميم که از خشونت عبدالله بن عباس به ستوه آمده بودند.
آن حضرت همچنين خطاب به عمر بن ابي سلمه ارحبي که در فارس ايران حکومت مي کرد، مرقوم فرمودند: «پس از نام خدا و درود، همانا دهقانان مرکز فرمانداريت از خشونت و قساوت و تحقير کردن مردم سنگدلي تو شکايت کردند. من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديک شدن يافتم؛ زير مشرکند و نه سزاوار قساوت و سنگدلي و بدرفتاري هستند؛ زيرا با ما هم پيمانند. پس در رفتار با آنان، نرمي و درشتي را به هم آميز.
رفتاري توأم با شدت و نرمش داشته باشد. اعتدال و ميانه روي را در نزديک کردن يا دور کردن رعايت کن» (همان، نامه 19).
در اين واقعه، دهقانان نزد آن حضرت شکايت بردند؛ يعني در واقع، توده مردم از برخورد بد حاکم به حضرت امير گزارش دادند.
همان گونه که مي دانيم نظارت اداري و گماشتن عيون براي کنترل مديران و کارگزاران، مشکلاتي را به وجود مي آورد و بار سنگيني از هزينه را نيز بر عهده حکومت خواهد گذاشت. افزون بر آن، ممکن است عيون در اثر انحرافاتي، نتوانند واقعيت ها را گزارش نمايد. از اين رو، بهترين عيوني که نه بار هزينه اي دارند و نه معمولاً از گزارش واقعيات، سرباز مي زنند، توده مردم هستند؛ زيرا اولاً توده مردم به طور مستقيم با حکومت در ارتباط هستند؛ يعني حاکمان، بر آنان حکومت مي کنند. لذا کنترل آنان از سوي مردم و ارسال گزارشات به مقامات بالا به نفع و مماشات با کارگزاران متخلف، به زيان خودشان است. ثانياً: توجه به گزارش مردمي و اثر بخشيدن به آن، موجب احساس مسؤوليت بيشتر در مردم مي شود و مردم را به حکومت نزديک تر کرده، حس اعتماد آنان را بالا مي برد.
ثالثاً: مديران و کارگزاران نيز در برخورد با مردم از شيوه هاي بهتري بهره مي گيرند و همين امر موجب سلامت حکومت خواهد شد.
نتيجه گيري
نظارت بر حکومت در اسلام به خاطر ويژگي هايي که دارد، کارآمدتر است؛ زيرا اولاً: اسلام علاوه بر نظارت بيروني بر نظارت دروني نيز تأکيد ويژه اي دارد. ثانياً: ساز و کارهاي نظارتي در اسلام، موجب افزايش ميزان محبوبيت حاکمان شده است و روابط حاکم و شهروندان را از روابطي خشک و قانوني به روابطي تربيتي و عاطفي همراه با
رعايت موازين قانوني تبديل مي کند. ثالثاً: رويکرد ساز و کارهاي نظارتي در اسلام، رساندن فرد و جامعه به سعادت دنيوي و اخروي است؛ زيرا نظام حقوقي اسلام زير مجموعه نظام اخلاقي اسلام است.
پينوشتها:
*دانشجوي دکتراي حقوق عمومي.
1- وي والي مکه و پسر عموي پيامبر (ص) بود. اين نامه در سال 39 هجري که عوامل معاويه قصد توطئه در شهر مکه را داشتند، نگاشته شده بود.
2- وي يکي از زنان شاعر عرب و داراي فصاحت و بيان بود که به همراه شوهر، فرزندان و برادرش در جنگ صفين حضور داشت و با خواندن اشعاري شوهر، فرزندان و برادر خويش را
بر عليه معاويه تهييج مي کرد.
3- صلي الله علي جسم تضمنه- قبر فاصبح فيه العدل مدفوناً قد حالف الحق لا ينبغي به بدلاً- فصار بالحق و الايمان مقروناً؛ درود خدا بر آن بدني که قبري آن را در آغوش گرفته که عدل در آن مدفون شده است. او هم سوگند حق بود و جز حق چيزي نمي جست و از همين رو قرين حق و ايمان بود.
1-قرآن کريم، ترجمه آيت الله ناصر مکارم شيرازي.
2- نهج البلاغه، نسخه صبحي صالح، ترجمه محمد دشتي.
3- ابن شهر آشوب، مشير الدين ابي عبدالله محمد بن علي، مناقب آل ابي طالب، تصحيح کميته اي از اساتيد نجف، نجف اشرف، حيدريه، 1376.
4- ابن منظور، لسان العرب، تصحيح امين محمد عبدالوهاب و محمد الصادق العبيدي، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1996 م.
5- الجوهري، اسماعيل به حماد الصحاح، تاج اللغه و صحاح العربيه، تحقيق احمد عبدالغفور عطار، بيروت، دارالعلم للملايين، چ1، 1407 ه- 1987م.
6- الحر العاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه، قم، مؤسسه آل البيت، 1372.
7- الراوندي، فضل الله بن علي الحسني، ضياء الدين أبي الرضا، النوادر، تحقيق رضا علي عسکري، قم، دارالحديث، 1377.
8- الکليني، محمد بن يعقوب، الکافي، تحقيق علي اکبر غفاري، تهران دارالکتب الاسلاميه، 1365.
9- النعمان المغربي، القاضي، دعائم الاسلام، آصف بن علي اصغر فيضي، دارالمعارف، بي تا.
10- اميني، عبدالحسين، الغدير، بيروت، دارالکتاب العربي، 1397.
11- ترابي، علي اکبر، مباني جامعه شناسي، تبريز، اقبال، 1341.
12- جاسبي، عبدالله، نظارت سازماني از ديدگاه اسلام، تهران، بي نا، 1371.
13- جعفري، محمد تقي، حکمت اصول سياسي اسلام، تهران، بنياد نهج البلاغه، بي تا.
14- جمعي از نويسندگان زير نظر محمود فتحعلي، درآمدي بر نظام ارزشي و سياسي اسلام، قم مؤسسه امام خميني، 1386.
15- خميني، سيد روح الله (امام) صحيفه نور، تهران، سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، 1370.
16- -------، ولايت فقيه، تهران، بي نا، 1379.
17- دهخدا، علي اکبر، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، 1373.
18- سعادت، اسفنديار، مديريت منابع انساني، تهران، سمت، 1376.
19- شريف القرشي، باقر، حياة الامام الحسين بن علي، نجف الآداب، 1394.
20-شمس الدين، محمد مهدي، نظام الحکم و الاداره في الاسلام، بيروت مؤسسه الدوليه للدراسات النشر، 1420.
21- صدوق، محمد بن علي بن الحسين بابويه قمي، الامالي، قم، مؤسسه البعثه، 1417.
22- طباطبايي يزدي، کاظم، العروة الوثقي- کتاب الوقف- تحقيق مؤسسه النشر الاسلامي، قم، مؤسسه نشر الاسلامي وابسته به جامعه مدرسين، 1423.
23- طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1417.
24- عميد، حسن، فرهنگ عميد، تهران، امبيرکبير، 1364.
25- قاضي شريعت پناهي، ابوالفضل، بايسته هاي حقوق اساسي، تهران، نشر دادگستر، 1375.
26- قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران.
27- قانون مدني جمهوري اسلامي ايران
28- قيومي اصفهاني، جواد صحيفه الحسين، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1374.
29- مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء 1403.
30- محمودي، محمد باقر، نهج السعاده في مستدرک نهج البلاغه، بيروت، مؤسسه التضامن الفکري، 1968.
31- معلوف، لويس، المنجد في اللغه، بيروت، دارالمشرق، 1992.
32- معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران، چاپخانه سپهر، 1360.
33- مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1371.
34- ملک افضلي اردکاني، محسن، نظارت و نهادهاي نظارتي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1382.
35- نوري طبرسي، ميرزا حسين، مستدرک الوسايل و مستنبط المسائل، بيروت، مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1409.
نشريه حکومت اسلامي، شماره52.
/ج