شبيه تو

خدايا، وقتي نام تو را بر زبان مي آورم، دنيا را با همه عظمتش در يك قطره باران و كائنات را روي يك غنچه سرخ جاي مي دهم. وقتي صدايت مي كنم، كلمه ها عاشق مي شوند و گرم و نوراني از دهانم بيرون مي ريزند.
چهارشنبه، 2 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبيه تو

شبيه تو
شبيه تو


 

نويسنده: محمدرضا مهديزاده




 
خدايا، وقتي نام تو را بر زبان مي آورم، دنيا را با همه عظمتش در يك قطره باران و كائنات را روي يك غنچه سرخ جاي مي دهم. وقتي صدايت مي كنم، كلمه ها عاشق مي شوند و گرم و نوراني از دهانم بيرون مي ريزند.
خدايا، دروازه هاي قلبم را فقط به روي تو مي گشايم و اتاقهاي كوچك آن را در اختيار تو مي گذارم. دلم مي خواهد بوي تو آن قدر فراگير شود و وجودم را پر كند كه عطر زيباترين گلها را از ياد ببرم.
خدايا، وقتي به ياد تو پنجره اي را باز مي كنم و پرده را كنار مي زنم، نسيم و درختان را شبيه تو مي بينم. پلكهايم را نمي بندم. همه چيز شبيه توست، حتي پرنده اي كه عشق را به منقار گرفته و به لانه مي برد.
خدايا، من يك نقطه كوچكم بر صفحه سفيد هستي. خوشحالم كه مرا مي بيني و به حساب مي آوري و به فرشتگانت سفارش مي كني هر روز چراغ خورشيد را برايم روشن كنند و به درياها مي گويي دم به دم موجها را نشانم بدهند تا رفتن و حركت را از ياد نبرم. خدايا، مي دانم كه از يك دانه شن هم كمترم، مي دانم كه سيبها و گيلاسها از من شيرين ترند، مي دانم كه جويبارهاي شاد راه رسيدن به تو را از من بهتر بلدند، مي دانم كه اگر عاشق تو نباشم پروانه ها و لاله ها از من مي گريزند.
خدايا، وقتي عشق بزرگ تو در قلبم مي نشيند، دنيا از نوك سوزن هم كوچكتر مي شود.
منبع: نشريه روزهاي زندگي، شماره 330.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط