وطن
شاعر : دکتر نصرت الله کاسمي
بهشت برين خاک ايران ماست
چه باشد بهشت برين؟ جان ماست
نکودار او را که بنگاه توست
بدو شادمان جان آگاه توست
عزيز است گر او، تو باشي عزيز
و گر خوار باشد، تويي خوار نيز
تو چون مرغي و اين وطن پرّ توست
همان فرّ او خواه، کان فرّ توست
وطن ميزبان است و تو ميهمان
نگه دار آزرم اين ميزبان
که روزان شبان خوان بيارايدت
دهد آنچه دل خواهد و بايدت
تو فرزندي و اين وطن مام تو
بر آوردة نام او نام تو
ممان تا بر اين مام يازند دست
تو را در جهان نام سازند پست
هر آن کو ندارد به دل مهر او
بنشکفته خواهد گل چهر او،
دلش جايگاه غم و درد باد
به سينه درونش نفس سرد باد
بلا ديده بسيار ايران ما
نگه داشتش فريزدان ما
بر اين شمع بس باد صرصر گذشت
چراغ خدا بود، خامش نگشت
بسي ديد قهر خزان اين درخت
از آنجا که بودش بن و شاخ سخت،
نجنبيد خود ز آن همه تند باد
قويتر شد و سر به بالا نهاد
برآورد برگ و گل آورد بار
شد آراسته همچو خرم بهار
چو سرو سهي نيست بر وي نشان
زآسيب دي، و زجفاي خزان
به هربار آن فرّه ايزدي
از او داشت کوتاه دست بدي
چنين خواهدم دل زيزدان پاک
که تا گيتي آرايد از آب و خاک
مر اين شاخ را سبز و بالان کند
بر او بلبل مست نالان کند
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.
چه باشد بهشت برين؟ جان ماست
نکودار او را که بنگاه توست
بدو شادمان جان آگاه توست
عزيز است گر او، تو باشي عزيز
و گر خوار باشد، تويي خوار نيز
تو چون مرغي و اين وطن پرّ توست
همان فرّ او خواه، کان فرّ توست
وطن ميزبان است و تو ميهمان
نگه دار آزرم اين ميزبان
که روزان شبان خوان بيارايدت
دهد آنچه دل خواهد و بايدت
تو فرزندي و اين وطن مام تو
بر آوردة نام او نام تو
ممان تا بر اين مام يازند دست
تو را در جهان نام سازند پست
هر آن کو ندارد به دل مهر او
بنشکفته خواهد گل چهر او،
دلش جايگاه غم و درد باد
به سينه درونش نفس سرد باد
بلا ديده بسيار ايران ما
نگه داشتش فريزدان ما
بر اين شمع بس باد صرصر گذشت
چراغ خدا بود، خامش نگشت
بسي ديد قهر خزان اين درخت
از آنجا که بودش بن و شاخ سخت،
نجنبيد خود ز آن همه تند باد
قويتر شد و سر به بالا نهاد
برآورد برگ و گل آورد بار
شد آراسته همچو خرم بهار
چو سرو سهي نيست بر وي نشان
زآسيب دي، و زجفاي خزان
به هربار آن فرّه ايزدي
از او داشت کوتاه دست بدي
چنين خواهدم دل زيزدان پاک
که تا گيتي آرايد از آب و خاک
مر اين شاخ را سبز و بالان کند
بر او بلبل مست نالان کند
منبع: یزدان پرست، حمید؛ (1388) نامه ایران: مجموعه مقاله ها، سروده ها و مطالب ایران شناسی، تهران، اطلاعات، چاپ نخست.