در چاه
نويسنده : عبيد زاکاني
خراسانيئي را پدر در چاه افتاد و بمرد. او با جمعي شراب مي خورد؛ يکي آنجا رفت، گفت: “پدرت در چاه افتاده است”. او را دل نمي داد که ترک مجلس کند، گفت: “باکي نيست، مردان هرجا افتند!” گفتند: “مرده است”. گفت: “والله شير نر هم بميرد”. گفتند: “بيا تا بر کشيمش”. گفت: “ناکشيده پنجاه من باشد” گفتند: “بيا تا در خاکش کنيم”. گفت: احتياج به من نيست. اگر زر و طلاست، من با شما راضي ام و بر شما اعتماد کلي دارم. برويد و خاکش کنيد!”
مصحف
پيري
پيمبري
پي نوشت ها :
1) قرآن کريم
2) دعوا
3) زن داري. عيالواري
4) آشپز
5) ناز و نعمت