دست هاي پرستاره

بحث درباره رابطه تنگاتنگ آسمان و نقاشي در اروپاي پيش از مسيحيت و بيرانس به نظر بيهوده است، چرا که تقريباً تمام آثار آن دوره براساس اسطوره و برگرفته از خدايان زميني و آسماني بودند. با وجود اين ترجيح مي دهم در توضيح پرده هاي نقاشي اي که به گونه اي با آسمان ارتباط دارند از کارهاي نقاشاني صحبت کنم که فعاليت شان از نقاشان هم دوره خود متمايز و تقريباً تکان دهنده بوده است.
چهارشنبه، 16 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دست هاي پرستاره

دست هاي پرستاره
دست هاي پرستاره


 

نويسنده: بهار نوري زاده




 

بررسي بازتابي از آسمان و پديده هاي آسماني در آثار نقاشي چند هنرمند
 

بحث درباره رابطه تنگاتنگ آسمان و نقاشي در اروپاي پيش از مسيحيت و بيرانس به نظر بيهوده است، چرا که تقريباً تمام آثار آن دوره براساس اسطوره و برگرفته از خدايان زميني و آسماني بودند. با وجود اين ترجيح مي دهم در توضيح پرده هاي نقاشي اي که به گونه اي با آسمان ارتباط دارند از کارهاي نقاشاني صحبت کنم که فعاليت شان از نقاشان هم دوره خود متمايز و تقريباً تکان دهنده بوده است.
در اواخر سده نوزدهم، فقط هنرمندان نبودند که بر اين واقعيت تأکيد مي کردند، بلکه دانشمندان، فيلسوفان و روان شناسان هم انديشه اي نيز بودند که قوانين فيزيک را صورت فشرده اي از اطلاعاتي مي دانستند که حواس ما به دست مي دهند. در امپرسيونيسم است که اين ايده به عينيت مي رسد و آسمان در زمينه چند قطعه مشهور پديدار مي شود. همان طور که در نخستين اثري که نام امپرسيونيسم به خود گرفت، کلود مونه صحنه اي از طلوع خورشيد را به تصوير کشيده است.
کامي پيسارو بزرگ در نامه اي به پسرش لوسين مي نويسد: «ما بايد صميمانه با حساسيت هاي نوين خودمان به طبيعت نزديک شويم. طبيعت به شکلي که دقيقاً با حواس امروزي ما دريافت مي شود».
در صدر آسمان پردازان امپرسيونيست نام وَن گوگ خودنمايي مي کند. اين طور به نظر مي رسد که وَن گوگ در دوره اي از زندگي کوتاهش به گونه اي از آسمان، آن هم آسمان شب، علاقه مند بوده است.
آن طور که هلن گاردنر در کتاب تاريخ هنر توصيف مي کند نقاشي هاي ونسان ون گوگ، با حملات دلاورانه اش به بوم نقاشي، سرشار از حساسيت و درک درست رنگ و قدرت بصري است.
تابلو شب پر ستاره باور نکردني است! چگونه احساسي چنين عميق با چنين کلي گويي آفريده شده است؟ بدون استفاده از صدها ترکيب رنگي اي که در گذشته شاهد بوديم و بدون ظريف کاري هاي دوران پيشين، اثري خلق شده که از شور رمانتيست ها لبريز است. ون گوگ چگونگي آن را، در نامه اي به برادرش تئو چنين مي نويسد: «من به جاي شبيه سازي مو به مو از آنچه در برابر چشمانم مي بينم، رنگ را آزادانه تر به کار مي برم تا منظورم را با قدرت هرچه تمام تر بيان کنم».
ون گوگ آسمان را آسان نمي بيند که ما به هنگام نگريستن به آسمان صاف شبانگاهي مي بينيم: زمينه اي يکدست از ستارگان، بلکه او آسمان بي کرنه را سرشار از ستارگان پيچان با شوري وصف ناپذير و اشکال کهکشان مانند در حال انفجار مي بيند که در زير آن زمين به انتظار فاجعه اي کيهاني نشسته است. هنرمند در اينجا به دنبال هماهنگي طبيعت نمي گردد يا آن را تجزيه نمي کند، بلکه با افکندن منظره اي صد در دصد شخصي بر عرصه طبيعت، آن را دگرگون مي کند.
در عين حال اين اثر ون گوگ، متأسفانه براي بررسي با محاسبات نجومي مناسب نيست زيرا آن را تماماً زماني که در سن رمي زندگي مي کرده، از تخيل بهره برداري کرده است و اين ويژگي به علت روح گريزان و فرار و شور انگيز اثر نسبت به آثار ديگر او است.
شب پرستاره در فهرست نشانه ها و نمادهاي فرهنگ مدرن به خوبي مي گنجد و شهرت دنياي مدرن چنان گريبان گيرش مي شود که دان مک لين از خوانندگان راک دهه 1960، قطعه starry starry night را با ترانه اي مربوط به زندگي ونسان ون گوگ مي سازد و آن را به زندگي سراسر رنج و فقر ون گوگ تقديم مي کند. زندگي اي که شکست هاي مکرر مادي و عاطفي اش جسم او را فرسود و تا پاي يأس کشانيد.
عده اي از منتقدان معتقدند که 11 ستاره پرده نقاشي و ماه اشاره به اعتقادات مذهبي ون گوگ در دوران جواني دارد. در قطعه اي از تورات (ابتداي داستان حضرت يوسف) داريم: «...و او رويايي ديگر ديد و براي برادرانش نقل کرد و گفت بنگريد که من باز رويايي ديدم و آنگاه خورشيد و ماه و يازده ستاره به من سجده کردند».
در گروه نقاشي هاي آسماني ون گوگ، آسمان پر ستاره بر فراز رن مشهورترين اثر او به بعد از شب پرستاره است. آسمان پر ستاره بر فراز رن از اين بابت براي اخترشناسان مشهور است که صورت فلکي دب اکبر را بر فرار رودخانه رن به تصوير کشده است. ترکيب بندي فوق العاده اي اثر که چشم بيننده را به بازي مي گيرد و آن را روي بوم نقاشي مي چرخاند، از ويژگي هاي متمايز اين تابلو است. به گونه اي که ستاره هاي دب اکبر بر فراز چراغ هاي آن سوي رودخانه رن و بازتاب کشيده آن ها بر سطح رودخانه و به ويژه دو آدمي که در ساحل به سمت تماشاگر قدم مي زنند، اثر را از اوج گرفتن به سوي آسمان باز مي دارد و به آن جلوه اي زميني و خاکي مي بخشد.
ترکيب دو رنگ زرد، رنگ مورد علاقه ون گوگ، و آبي تيره آسمان و رودخانه تقريباً به گونه شب پرستاره رعايت شده است. زرد رنگي است که اگر تصوري از غم داشته باشد، احساس بيننده را نسبت به اثر به شدت متلاطم مي کند و براي او يادآور گازها سمي مي شود، در آثار ون گوگ چراغ ها و ستاره ها همه به همين حالت مه آلود، با هاله اي به دور خود ترسيم شده اند.
سومين اثر آسماني ون گوگ کافه تراس در شب است که هم زمان با آسمان پر ستاره بر فرار رن کشيده شده. اين اثر که داراي مشخصه هاي پرسپکتيو و تناسب اشيا و رنگ هاست، کوچه نسبتاً طولاني اش را نشان مي دهد که در سمت چپ آن فضايي ديده مي شود که به طرز اغراق آميزي روشن و نوراني است، طوري که پس از مدت کوتاهي به نظر آزار دهنده مي رسد. در سمت راست کوچه خانه هاي تيره رنگ و آسمان پر ستاره اي است که در بالاي سر آنها نمايش داده شده است. بديهي است که اين پرده از اغراق امپرسيونيستي بهره برده چرا که با وجود چنين نوري، درست در پيش چشم، آسمان نمي تواند چنين شفاف باشد. از نظر من اين اغراق بيشتر در نور زرد کافه است تا شفاف کردن آسمان. احتمال دارد که ون گوگ با کشيدن اين آسمان مي خواسته همين تضاد را به رخ ما بکشد و به گونه اي فضاي کافه را براي ما نشانه گذاري کند.
سه سال پس از مرگ ونسان ون گوگ، ادوارد مونک، نقاش منتقد اخلاقي انسان نوين، شاه مرواريد اقيانوس هنر مدرن را آفريد. جيغ مونک، فرياد خفه شده انسان وحشت زده معاصر را زير آسمان و نوري نمايش مي دهد که به طرز ظالمانه اي خونين است. خطوط صاف پرسپکتيوي دنياي واقعي در کنار پيچش آسمان و بدن انسان بيمار است که توهم گونه ظاهر مي شود.
جالب اين است که اثر به تمامي از واقعه اي حقيقي سرچشمه گرفته تا سال ها منبع اصلي الهام تابلوهاي مونک بوده است خود او، بارها در وارياسيون (شکل) هاي مختلف از آن ياد کرده: «به همراه دو نفر از دوستانم پياده روي مي کردم، خورشيد شروع به غروب کرد، ناگهان آسمان به رنگ قرمز خوني در آمد، در حالي که به شدت احساس خستگي و ناتواني مي کردم. ايستادم و به نرده تکيه دادم، خون و شراره هاي آتش بر فراز آبي سياه درياي شمال و شهر شناور بود. دوستانم از من دور مي شدند، در حالي که من آنجا ايستاده بودم و از شدت اضطراب مي لرزيدم، احساس کردم جيغي بي پايان از طبيعت عبور کند».
اين جسارت مونک در پردازش تجربه هاي شخصي زندگي اش، او را خواسته يا ناخواسته تبديل به يک نقاش علمي کرد. همان گونه که پل گوگن در وصف مونک مي گويد: «او لازم نيست که به آفريقا سفر کند تا بدويت را در طبيعت انساني ببيند. او آفريقاي خود را در خود مي آفريند!» او از هر لحظه تجربي اش پديده اي مي آفريند که هنر آن نمايان کردن کامل و دقيق احساس شخص هنرمند و انتقال اين حس به تماشاگر در آن لحظه خاص است. بر اين اساس و بر پايه تحقيقات علمي اي که در پي جيغ انجام شد، محققان علت غروب هاي خونين در نروژ و اکثر کشورهاي ديگر را در آن برهه زماني يافتند. در واقع مسبّب اين واقعه، فوران مرگ بار آتشفشان کراکاتوا در اندونزي در 27 اوت 1883 بود، که گاز و خاک حاصل را تا مرز يون کره بالا برد. طلوع و غروب هاي آتشين نخستين بار در عرض هاي جنوبي و سپس مياني مشاهده شد و دست آخر در کشورهاي شمالي به پايان رسيد، گزارشي که از انجمن سلطنتي نجوم انگلستان در لندن در دست است، حاکي از 300 صفحه گزارش «رصد پديده اپتيکي غير عادي جوي» در همان سال است.
مونک بعدها از صحنه غروب خورشيد بر فراز درياي شمال پرده هاي متعددي کشيد و همه را در آلبوم «در حاشيه زندگي» قرار داد. از معروف ترين آثار نسخه برداري مونک يأس و تشويش را مي توان نام برد.
در ادامه سبکي که مونک در وجود خود به آن دست يافت، نمادهاي مخصوصي در آثار او به وجود آمدند که از مشهورترين و پرکاربردترين آنها ماه است. قرص کامل ماه، که مونک آن را از «ظريف ترين جلوه هاي روح» مي داند، و بازتاب کشيده نور آن بر سطح دريا (به شکل حرف T) نشانه «ماليخوليا» در تابلوهاي مونک شد که بارزترين اشکال آن در روياي نيمه شب تابستان، رقص زندگي، و پري دريايي نمايان شد.
در حين بررسي ترسيمات تجربي به تابلوي دختران روي لنگرگاه اثر مونک بر مي خوريم که دست محققان را براي بررسي علمي- تاريخي پديده باز گذاشته است. اين تصوير چند دختر را روي لنگرگاه نشان مي دهد که به تماشاي منظره اي از خورشيد يا ماه در آن سوي اسکله، ايستاده اند. پس از چند محاسبه مشخص مي شود که شيء نامعلوم ماه است، اما نکته هيجان انگيز اينجاست که هيچ نشانه اي از بازتاب قرص ماه روي سطح رودخانه ديده نمي شود. اين در حالي است که تصوير تمام اجسام آن سوي رودخانه در آب کشيده شده! اين مسئله عده اي را هم فکر کرده که اثر، زاييده تخيلات مونک است و واقعاً اتفاق نيفتاده. با وجود اين، اهل علم به سرعت متوجه داستان شدند. نبود تصوير ماه در آب به سبب يک اتفاق ساده اپتيکي است و آن هم سطح نبودن چشم نقاش با سطح آب است! به علت اين زاويه و اين که نور ماه از بي نهايت فيزيکي به ما مي رسد، تصوير ماه از سقف خانه در آب قرار مي گيرد و خانه روي آن را مي پوشاند.
مسلماً صحبت درباره آثار نقاشي اي که به طبيعت و آسمان پرداخته اند، در حد چند صفحه مقاله يا حتي يک کتاب نيست. در اين باره به دايرة المعارف نياز است. مثلاً در مکتب منظره سازي و باربيزون، دست کم صدها پرده از آسمان کشيده شده که حتي براي بردن نام آنها هم جا نيست. در مکتب منظره سازي، همان طور که در تابلو کشتي جنگي تمرر مي بينيم، هدف بررسي نزديک مناظر طبيعي است تا اين که اين مطالعه به علم بيانجامد. در کشتي جنگ تمرر، شاهد بردن کشتي براي نابود کردن آن در زير پاي خورشيد دم غروب هستيم. همان گونه که شعر پيش در آمد مکتب منظره سازي بود، به نظر مي رسد اين پرده اشاره به اين شعر وردزورث دارد:
«ابرهايي که گرداگرد خورشيد غروبي حلقه مي زنند
رنگ شان را از ديده بيداري مي گيرند
که پيوسته بر فنا پذيري آدميان نگريسته است».
اين گونه بگوييم که خورشيد در افق (غربي يا شرقي) فقط سرچشمه اندوه يا اشتياق غير هنرمندان نيست، بلکه در بسياري از انواع آفرينش هاي هنري ظهور مي کند.
حتي اجزاي ديگر منظومه شمسي در برخي آثار مينياتور براي بيان عرفاني کاربرد دارند، زيرا يادآور سما(آسمان) در مفهوم عرفاني آن هستند. چنين پرده هايي در مجموعه آثار استاد فرشچيان نمايان تر از آثار نقاشي ديگر هنرمندان است.
در قرن اخير، آثاري ظهور کردند که با نام نقاشي نجومي يا نقاشي فضايي شناخته مي شوند و معمولاً ارزش هاي هنري کافي ندارند. با اين حال اين گونه نقاشي نوعي سبک شناخته شده در ديدگاه علمي-نجومي قابل استناد است، زيرا دانشمندان در علم تجربي خود به ابزار طراحي نياز دارند (همان چيزي که به آن اسکچ زدن مي گوييم.) نقاشي نجومي فرم اندکي تخيلي تر از آسان فهم تر طراحي است که هر رصدگري بايد با آن آشنايي داشته باشد.
منبع: نجوم، شماره 203.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.