يونيورسال

يونيور سال در (1912)توسط کارل لِمِلي تأسيس شد .به همين دليل نه تنها يکي از قديمي ترين استوديو هاي فيلم سازي جهان است ، بلکه جزو معدود جاهايي است که از همان روز نخست تا حالا ، با افت وخيز فراوان ، همچنان به توليد آثار سينما يي دست مي زند . لملي يک مهاجر آلماني بود که کارش را در آمريکا از گرداندن يک فروشگاه
شنبه، 19 آذر 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يونيورسال

يونيورسال
يونيورسال


 





 
مه مرموز دور کره زمين
يونيور سال در (1912)توسط کارل لِمِلي تأسيس شد .به همين دليل نه تنها يکي از قديمي ترين استوديو هاي فيلم سازي جهان است ، بلکه جزو معدود جاهايي است که از همان روز نخست تا حالا ، با افت وخيز فراوان ، همچنان به توليد آثار سينما يي دست مي زند . لملي يک مهاجر آلماني بود که کارش را در آمريکا از گرداندن يک فروشگاه لباس در ويسکانسين آغاز مي کرد و در سفري به شيکاگو شيفته نيکل ادئون ( سينما هاي مخصوص نمايش فيلم هاي اوليه که نوعي بناي کوچک محقر و موقت بودند ) شد وکارلباس را رها کرد و چند سينما خريد . در (1911)يک کمپاني توليد فيلم راه انداخت و بر خلاف فيلم هاي اديسون که در آن ها اسم بازيگران ، ياهمان ستاره هاي اوليه ،نمي آمد فيلم هاي لملي با نوعي بدوي از سيستم ستاره محوري تبليغ مي شدند . از (1912)و رسمي و شدن نام يونيور سال آرم کره زمين ظاهر شد و چند سال بعد ، آن هواپيما ي لق لقو هم شروع به دور زدن در آن کرد و البته هنوز يکي از مشهور ترين الگوهاي يونيورسال کره زمين است که مهي مرموز دور آن را احاطه کرده است .
لملي به نسبت بقيه استوديو داران مرد محتاطتري بود . او تمايل چنداني به گسترش سالن هاي سينماي تحت مالکيت استوديو نداشت و از سوي ديگر همه سرمايه توليد فيلم را شخصاً تقبل مي کرد و وام نمي گرفت و با بانک هاي نيويورکي کار نمي کرد . تلفيق اين سياست هاي بسته با روش کار گرداني مانند اريک فون اشتروهايم که همسران ابله (1922) را در يونيور سال مي ساخت استوديو را تا مرز ور شکستگي پيش برد. در عوض يونيور سال تلاش کرد تا زيان حاصل از ولخرجي هاي اشتروهايم را با تبليغات گسترده اي درباره فيلم و شخصيت اشتر هايم جبران کند .
اين لملي بود که منشي مخصوصش ايرونگ تالبرگ را مدير بخش توليد کرد .
نگا باريک بين وخلاق تالبرگ نه تنها هزينه ها را کنترل مي کرد ، بلکه کيفيتي متفاوت به محصولات پونيور سال مي داد ، تشخصي که تقريبا در تمام کارهاي اين تهيه کننده افسانه اي ديده مي شود . در اين دوران لان چيني ، ستاره بي جانشين ژانر وحشت ، با دو فيلم گو ژپشت نتردام ( والاس ورسلي ، 1923) و شبح اپرا ( روپرت جولين ، 195) بزرگ ترين موفقيت هاي اقتصادي استوديو در عصر صامت و خط مشي دو دهه آينده يو نيور سال را رقم زد . در (1926) استوديو شعبه اي در آلمان ، مخصوص توليد فيلم براي اورپا ي مرکزي ، باز کرد که با روي کار آمدن ناز ي ها تعطيل شد .
در (1928) کارل لملي ، پسر (21) ساله اش را به عنوان هديه تولد ، رييس استو ديو کرد . اين تصميم براي کساني که با ماهيت بسيار خانوادگي و خانواده دوستانه يونيور سال آشنا بودند تصميم عجيبي نبود . بسياري از قوم وخويش هاي لملي مواجب بگيران دائمي «عمو کارل » بودند . حتي يکي بزرگ ترين کار گردانان تاريخ سينما ، ويليام وايلر ، که يکي از قوم وخويش هاي لملي بود ، به پشتوانه عموي خير از فرانسه ، به هاليوود آمد . کارل لملي پسر، بر خلاف پدرش ، آدم خوش فکر و آينده نگري بود و علاوه بر ساخت فيلم هايي که اعتبار بيش تري براي استو ديو به ارمغان مي آورد . از آمدن سينما ي ناطق و رنگي نيز استقبال کرد و شايد بهترين نتيجه را از شاهکار لوييس مايلستن ، در جبهه غرب خبري نيست ، گرفت که برنده اسکار بهترين فيلم سال شد و هنوز هم فيلمي است بي نهاي تاثير گذار در باره دهشت جنگ . اما اوج يو نيور سال ، چه از نظر رسيدن به سبک و زباني متمايز چه موفقيت تجاري با مجموع فيلم هاي ترسناک / هيو لايي اي بود که توليد شان از اوايل دهه (1930) آغاز مي شد . اين آثار شامل فرانکستين ( 1931) ، دراکولا (1931) موميايي (1932) و انبوهي دنباله هاي سينمايي مي شود که همه حول دو ستاره بزرگ ، احتمالا ً بزرگ ترين ستاره استود يو بعد از لان چيني ، بنا شده بودند : بورييس کارلوف و بلا لو گوسي . البته يونيور سال فقط به فيلم هاي ترسناک اکتفا نمي کرد و ملود رام موفقي مثل تقليد زندگي ( جان استال ، 1934)، موزيکال کشتي نمايش ( جيمز ويل ،
1935)و يا يکي از بهترين کمدي هاي ناطق ، مرد من گاد فري ( گر گوري لا کاوا ، 1936)، دستاورهاي معتبر غير ترسناکش بودند.
چند اشتباه مديريتي و بحران اقتصادي باعث شد تا در (1935) يونيورسال از کنترل لملي ها خارج شده و به دست جي چيور کودين بيفتد.اگر چه در همين گيرودار جو پاسترناک ، که چند سالي در آلمان امور يونيورسال را پيش مي برد، به آمريکا برگشت و کمک شاياني به بهبود اوضاع استوديو کرد.با ستاره آينده يونيورسال دينا داربين قرارداد بست که اولين فيلمش، سه دختر باهوش(1936) موفقيت زيادي در گيشه داشت. يکي ديگر از ستاره هاي بزرگ و عجيب و غريب يونيورسال دبليو سي . فيلدز بود که در ايران يکي از ناشناخته ترين کمدين هاي بزرگ تاريخ سينما باقي مانده است. مجموعه آثار او براي يونيورسال يکي از درخشان ترين نمونه هاي کمدي آمريکايي است که جايي بين آنارشيزم برادران مارکس و دنياي طبقاتي و پر سرعت کمدي هاي اسکروبال قرار داشت. البته در تاريخ يونيورسال، ابوت و کاستلو وشاه فيلم شان ابوت و کاستلو فرانکشتاين را ملاقات مي کنند را هم نبايد فراموش کرد که زماني محبوب ترين تيم کمدي سينماي آمريکا بودند.
بيش تر ستاره ها و کارگردان هاي مهم تحت قرارداد يونيورسال تا آغاز جنگ، استوديو را ترک کردند و از آن زمان به بعد يونيورسال بيش تر به عنوان خاستگاه فيلم هاي ارزانو ردهB شناخته شد. اما حتي به عنوان يک استوديوي کوچک، کيفيت فيلم هاي ژانري يونيورسال بسيار بالا بود. فراموش نکنيم که در همين دوران نداري، آن ها هم مجموعه فيلم هاي شرلوک هلمز بازيل راتبون را ساختند و هم فيلمي مانند مرد گرگ نما (1941) که يکي از بهترين آثار سينماست و اگر دو سه فيلم رنگي يونيورسال که خيلي ديرتر از استوديوهاي ديگر دست به ساخت آن ها زد مانند شبح اپرا(1943) و ماريا مونتز و جان هال در شب هاي عربي/ هزار و يک شب(1942)- که در ايران برايش سر و دست مي شکسته اند- را هم حساب کنيم مي بينيم که هنوز خون در رگ هاي يونيورسال جريان داشته است.
در(1945) آرتور رنک انگليسي، به اميد گسترش خط توليدش قرارداد همکاري مشترکي با يونيورسال و دو کمپاني ديگر، اينتر نشنال پيکچرز و تهيه کننده مستقل کنت يانگ،بست. اين همکاري چهار جانبه يک سال بيش تر دوام نياورد اما رنک و اينتر نشنال پيکچرز هم چنان به دنبال يونيورسال بودند و بعد از ادغام، نامش را به يونيورسال اينتر نشنال پيکچرز تغيير دادند. اين تشکيلات تازه زير نظر ويليام گوتز،داماد لويي بي مير، به کار ادامه داد. تحت تأثير پدر زنش ،گوتز سعي کرد فيلم هاي مهم تر، منتقد پسندتر و پر خرج تري بسازد. زير نظر او توليد فيلم هاي B متوقف شد و در کنار آن نمايش فيلم هاي رنک انگليسي در آمريکا، شامل شاهکارهايي مثل برخورد کوتاه ديويد لين و هملت اليويه باعث کسب اعتبار از دست رفته يونيورسال مي شد. گوتز همچنين حق نمايش سينمايي تمام فيلم هاي يونيورسال، قبل از يونيورسال اينتر نشنال، را فروخت، ولي حق نمايش تلويزيوني را براي خود استوديو محفوظ نگه داشت. موفقيت هاي تجاري گوتز، مثل قاتلين رابرت سيو دماک يا شهر برهنه جولز داسين، اندک بود و در اواخر دهه (1940) او مجبور به ترک يونيورسال شد و در غياب او دوباره دوره تازه اي از فيلم هاي ارزان ژانري راه افتاد. رنک در اين حال علاقه اش را به سرمايه گذاري در يونيورسال از دست داد و سهامش را به ميلتون رکميل فروخت که صاحب کمپاني موسيقي دکا بود. دکا رکوردز در (1952) به طور کامل کنترل يونيورسال را در دست گرفت.
بهترين توليدات يونيورسال در دهه (1950) بدون شک ملودرام هاي داگلاس سيرک بودند که توسط راس هانتر تهيه مي شدند و در کنار اين ، فيلم هاي کوچک اما هيجان انگيز استاد کهنه کار فيلم هاي علمي تخيلي ترسناک، جک آرنولدو وسترن هاي آنتوني مان. کمپاني MCA که عمده کارش مدير برنامه شدن براي ستارگان سينما و ضبط موسيقي بود، در دهه (1950) وارد دنياي تلويزيون شد و با خريدن زمين هاي يونيورسال يکي از اولين استوديوهاي تلويزيوني مدرن دنيا را در آن ها بنا کرد. يونيورسال خواه ناخواه رابطه تنگاتنگي با تلويزيون پيدا کرد و قراداد بستن با ستارگاني مثل دوريس دي، لانا ترنر و کري گرانت، مهم تر از همه آلفرد هيچکاک، اعتبار تازه اي به آن جا داد. در (1962) MCA به طور کامل مالک يونيورسال شد و در همان آغاز سنت ساخت فيلم هاي تلويزيوني را جا انداخت. رو به پايان دهه (1960) توليدات استوديو کاهش پيدا کرد، اگر چه موفقيت هاي گاه و بيگاهي مانند هواپيما، نيش و ديوار نوشته هاي آمريکايي نام استوديو را دوباره زنده مي کرد.
استيون اسپيلبرگ يونيورسال را با فيلم هايي مثل آرواره ها و اي تي به جايي رساند که در تصور کسي نمي گنجيد. يونيورسال پخش جهاني فيلم هاي پارامونت و مترو را عهده دار شد و از اوايل دهه (1990) در صنعت ويدئو و ليز ديسک هم حضوري پر رنگ تر پيدا کرد. در دهه (1990) يونيورسال ابتدا از دست ژاپني ها به دست کانادايي ها افتاد و مدتي هم فرانسوي ها در آن سهام عظيمي داشتند. شرکت هاي لوازم برقي، آب معدني و چند شرکت ديگر دوره هايي مالک يونيورسال شدند. اما استوديو هنوز سر پا است و از پارک تفريحي اش که دکورها و صحنه هايي از فيلم هاي محبوب تاريخ سينما را زنده مي کند، به اندازه خود فيلم ها کسب درآمد مي کند.
شاهکارها: فرانکستين جيز ويل)، سايه شک (آلفرد هيچکاک)، همسران ابله ( اريک فون اشتروهايم)، نشاني از شر (اورسن ولز)، نوشته بر باد (داگلاس سيرک)، مرد من گادفري(گرگوري لاکاوا)، قاتلين (رابرت سيودماک)، دستري دوباره مي تازد(جورج مارشال)، وينچستر (73) (آنتوني مان)، مرد نامرئي (ويل)، در جبهه غرب خبري نيست (لوييس مايلستن)، رواني (هيچکاک)، دراکولا (تاد براونينگ)، نگهبان بانک (ادوارد کلاين)، شهر برهنه( جولز داسين)، عروس دراکولا ( ويل)، هميشه فردايي هست (سيرک)، مرد گرگ نما (جورج وگنر)، تقليد زندگي (سيرک)، هاروي (هنري کاستر)، آرواره ها (استيون اسپيلبرگ)، اسپارتاکوس( استنلي کوبريک)، شبح اپرا (روبرت جوليان)، روز شغال ( فرد زينه من)، راه کارليتو( برايان دي پالما)، نيش (جورج روي هيل) ، مرد کوچک شده باور نکردني (جک آرنولد)، کازينو( مارتين اسکورسيزي)، صورت زخمي ( دي پالما)، ديوار نوسته هاي آمريکايي ( جرج لوکاس)، مشاور قانوني (ويلام وايلر)، اين جزيره زمين (جوزف نيومن).
منبع:ماهنامه سينمايي فيلم شماره 415




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط