کارکردهاي خواب و رؤيا در مثنوي معنوي مولانا جلال الدين محمد بلخي (1)
چکيده
کليد واژه ها: خواب، رؤيا، مثنوي، صوفيه، پيرنگ.
مقدمه
در نگاه نحله هاي مختلف و طبقات متنوع و متعدد جست وجوگر از ميان انسان ها، رويکرد و عطف توجهي به موضوع خواب شده است و موضوع، نه چون برادر ارشدش مرگ، اما تا حدودي چون او در کانون توجهات حکيمان، متکلمان، مفسران قرآن، عارفان و صوفيان و طبيبان و امروزه روان شناسان و روان کاوان بوده است و آرايي گوناگون عرضه کرده اند.
اين پديده، در عين نزديکي و همراه بودن و به واقع ديدني بودن مثل ديگر فعاليت هاي فيزيولوژيکي و حسي، به سادگي به نگاه ميکروسکوپي و چشمان خرد پژوهي تن در نمي دهد و با اينکه خواب، ديدني است و نه مثلا حس کردني و شنيدني و چشيدني و لمس کردني، ولي نشان دادني نيست؛ با اين حال، باور کردني است و مي توان گفت در علم ماست و بيشتر از آنکه حصولي باشد حضوري است، زيرا بي کاربرد حس هاي بيروني دريافت مي شود؛ آموزش داده نمي شود يعني به کسي ياد نمي دهند که چگونه خواب ببيند يا چه در خواب ببيند و جنبه تجريدي و صورت هاي انتزاعي دارد.
پديده خواب در آموزه هاي ديني و آمده هاي و حياني جلوه هاي خاص و نقشي اساسي و تأثيرگذار داشته است و به ويژه در قرآن و احاديث، گرداگرد آن وقايع جالب توجهي ظهور و بروز کرده و درباره آن سخنان فراواني اظهار شده است. بنابراين، طبيعي است که بسيار از کسان و انديشمندان به نوعي بدان بپردازند يا دل مشغول آن باشند.
درميان حکيمان اين موضوع هميشه مطرح بوده است و کوشش هاي فراواني در تبيين عوالم خواب و نسبت آن با بيداري انجام پذيرفته، به خصوص ابن سينا، در طبيعيات شفا (فن سادس)، سعي اي مشکور و تحليلي اثر بخش وپيروپذير داشته است.
مفسران نيز ذيل آيات قرآن مربوط به خواب ها وتعبيرات حضرت يوسف (ع)، خواب ابراهيم (ع) در قربان کردن فرزند خويش، خواب اصحاب کهف و خواب رسول الله (ص) به تفسير پرداخته اند، از جمله فخر رازي، ميبدي، زمخشري و...
برخلاف برخي متکلمان مسلمان اعم از معتزله که خواب را زاده اوهام و خالي از حقيقت مي دانند و اشاعره که آرايي مضطرب و مشوش از آن عرضه مي کنند،(1) براي اهل تصوف خواب پديده اي شگرف و دل انگيز و مناسب نگاه و نظر و دريافت هاي علوم باطني آنهاست و بسيار گره گشا و وجد آور است، زيرا هم پشتوانه اي قوي و استوار و حياتي دارد و هم مصاديق برجسته و بارز در زندگي انبياء و اولياء و صلحا رخ داده است، از اين رو بسيار پذيرفتني و باور کردني است.
خواب و رؤيا از نظر صوفيه
«و يصدقون بالرؤيا و انها بشار للمومنين و انذار لهم» و توقيف و خواب ديدن به نزديک ايشان حق است و بر دو وجه است يا بشارت است يا بيم کردن و ترساندن بدانچه خواهد آمدن. و اصل خواب آن است که به اخبار آمده است که خداي عزوجل را فرشته اي است اصطفر ياييل گويند که در کناره لوح محفوظ به کنار وي است. چون بنده اي را خبري خواهيد رسيد اندر لوح ورا بنمايند و فرمان دهند تا مرآن بنده را به خواب بنمايد».(4)
مستملي بخاري در ادامه مي نويسد « و مر پيغمبران را عليهم السلام بيشتر آن بود که ايشان را وحي به خواب بود».(5) و خواب هاي يوسف (ع) و رؤياهاي عزيز مصر و حضرت ابراهيم (ع) وقصه مصطفي (ص) که قرآن فرمود لقد صدق الله الرؤيا بالحق را دليل بر صدق رؤيا دانسته است.
وي هم چنين حديثي از پيامبر نقل مي کند که فرمود:
«انا بشري عيسي و رؤيا امتي آمنه؛ من مژده عيسي هستم و رؤياي مادرم آمنه و آن آن بود که مادر پيغامبر صلي الله عليه و سلم بارگرفت به پيغامبر صلي الله عليه و سلم، به خواب ديد که نوري از دهان وي بيرون آمدي که اين جهان به وي روشن گشت ونيز خواب ابوبکر صديق که ماه اندر کنار وي اوفتاد و آن خواب سبب ايمان وي بود به پيغامبر (ص).(6)
و آن گاه به تشريح و تأويل برخي احاديث نبوي درباره خواب و وحي در حالت خواب مي پردازد و بر اهميت آن پاي مي افشارد. و مي نويسد: اهل حقايق چنين گفته اند که چون بنده به خواب اندر رود اصل جان اندر کالبد وي باشد، شعاع جان منتشر شود چون آفتاب تا جرم وي اندر فلک باشد و شعاع منتشر اندر عالم ، وي باشد، عالم پس بدان نور چيزها بيند اين تعبير تمثيلي به شيوه بيان و توصيف خواب در مثنوي مولانا بسيار شبيه است که اشاره مي کند که در خواب روح هاي آزاد شده از قيد تن و منتشر شده به هنگام صبح و بيداري به کالبد ها باز مي گردند.
فالق الاصباح اسرافيل وار
جمله را در صورت آرد زآن ديار
روح هاي منبسط را تن کند
هر تني را باز آبستن کند
(دفتر اول، ابيات 398-399)
شيخ نجم الدين رازي وفات (645 ه ق) در مرصاد العباد (تاليف 620 ه ق) که به لحاظ تقريب زماني و تقدم مکاني با مولانا در پيوند و معاصر است، در فصل شانزدهم کتاب خويش، باب موضوع خواب را در بيان بعضي ظهورات غيبي و فرق ميان خواب و واقعه گشوده و به تفصيل و دقت بيشتر نسبت به پيشينيان خود به خواب پرداخته است.
وي مي نويسد: سالک چون در مجاهده و دريافت نفس و تصفيه دل شروع کند بر ملک و ملوک او را سلوک و عبور پديد آيد و در آن حال مناسب او از غيب واقعاتي پديد آيد و اين ظهورات و مشاهدات گاهي در خواب ديده مي شود و گاهي در واقعه.(7)
رازي هر يک از خواب و واقعه را به صوري و معنوي تقسيم کرده است و مي نويسد در خواب صوري حواس به کلي از کار بيفتد و آنچه به واسطه غلبه خيال بر نفس ادراک شود، وسواس شيطاني و هواجس نفساني است و خيال آن را نقش بندي کند و در نظر آيد و تعبير ندارد، همان که مولانا آن را خواب هاي پريشان يا کابوس مي داند و در راستاي اميال انساني است.
از غذاي مختلف يا از طعام
طبع شوريده همي بيند منام
(دفتر چهارم، بيت 2433)
جان هر روز از لگد کوب خيال
وز زبان و سود و زخوف زوال
ديو را چون حور بيند او به خواب
پس ز شهوت ريزد او با ديو آب
(دفتر اول، ابيات 413و 416)
اما خواب معنوي بر دو قسم است: صالح و صادق. صالح از نمايش حق است و خواب نيک است که رؤياي صالح گويند و اين خواب است که خواجه عليه السلام فرمود که يک جزء است از چهل و شش جزء نبوت و اين رؤياي صالح نفس مغلوب، روح است و خيال مغلوب جهت الهي است و حواس از کار افتاده است نسبت به اين مقام و خواب صالح بر دو نوع است: نوع اول بدون تأويل مثل خواب حضرت ابراهيم (ع) براي ذبح اسماعيل (ع) ( سوره صافات)؛ نوع دوم با تاويل مثل خواب حضرت يوسف (ع) ( سوره يوسف آيه3) که سجده يازده ستاره و خورشيد و ماه به سجده برادران و پدر و مادر تأويل و تعبير شد.
« همانا رؤياي صالحه نبي و ولي و عارف و مؤمن بيند و راست دارد و خواجه عليه السلام فرمود نوم الانبياء وحي».(8) اما خواب صادق آن است که مؤمن و کافر و براهمه و مرتاضان ببينند و بسا باشد که به عينه ظاهر گردد يا به راست آيد ولي از نمايش روح باشد چنان که خواب ملک مصر (سوره يوسف) يا هم زندانيان يوسف (ع).
«اما واقعه آن است که بين نوم و يقظه واقع شود به اين معنا که حواس ظاهر مغلوب نفس نشود و اکثر آن است که در مراقبه پديد آيد، واقعه صوري براي غير موحدان است و سبب استدراج و زيادتي کفر مي شود و واقعه معنوي سبب قرب و زيادتي ايمان و مخصوص موحدان است».(9)
نکات مذکور نشان مي دهد که مولانا در موضوع خواب به آراء متکلمان توجهي ندارد و ديدگاه حکما و به ويژه عرفا را در باب خواب در نظر داشته است، زيرا « عرفا و فلاسفه هردو براي تجسم و تمثيل حالت انقطاع از شواغل جسماني و حصول قوت روحاني نمودار حالت خواب را ذکر مي کنند که مرگ کوچک و حشر اصغر است چنان که بيداري نيز نمودار بعث قيامت کبري و حشر اکبر است. مي گويند که چون روح انسان در خواب موقتا از علايق مادي آزاد مي شود خود به خود حالت صفا و نورانيت ذاتي او بروز مي کند و جنبه ارتباط او با عالم مجردات يا فرشتگان آسماني و ملائکه مقربين قوت مي گيرد، بدين سبب ممکن است که به صورت رؤياي صادق حقايقي بر وي الهام شود که در بيداري از درک و دريافت آن عاجز بود يا حوادث قبل از وقوع بر وي مکشوف گردد».(10)
پي نوشت ها :
* عضو هيئت علمي دانشگاه اصفهان.
1. بديع الزمان فروزانفر، شرح مثنوي شريف، زوار، 1367، جلد چهارم، ص 181.
2. ابوالقاسم قشيري، رساله قشيريه، تصحيح بديع الزمان فروزانفر، عملي فرهنگي، چاپ دوم، 1361، ص 696.
3. ابوبکر محمد کلابادي، کتاب تعرف، به کوشش و ترجمه دکتر محمد جواد شريعت، اساطير، 1371، ص 153.
4. ابراهيم مستملي بخاري، شرح التعرف لمذهب التصوف، تصحيح محمد روشن، اساطير، 1363، ربع دوم، ص 635.
5. همان جا.
6. همان، ص 636.
7. شيخ نجم الدين رازي، مرصاد العباد، به کوشش شمس العرفا، کتابخانه سنايي، 1363، ص 160
8. همان جا.
9. همان جا.
10. جلال الدين همايي، مولوي نامه (مولوي چه مي گويد)، هما، چاپ هفتم، 1369، جلد اول، ص 303 و 304.