گريز از دانايي و بيداري يا بي رغبتي به آن ؛ بررسي علل احتمالي (3)
نويسنده: غلامرضا متقي فر *
د : محبت يا نفرت افراطي : زماني که عاطفه ، مرز عقل را در نوردد و عشق افراطي يا نفرت بي حد و مرز نسبت به فرد يا چيزي حاصل شود ، چشم و گوش آدمي از درک حقايق نسبت به آن بسته مي شود . فردي که به عللي ، از کسي يا چيزي رميده است . همه خوبي هاي او را بدي مي بيند . در برابر ، کسي که راغب و عاشق فرد يا چيزي است ، هر چند تمام آن بدي باشد ، از او جز خوبي نمي بيند . اين سخن معصوم که : « حبک للشي يعمي و يصم ، محبت چيزي ، موجب کوري و کري مي شود »(1) بيانگر همين حقيقت والاست . به همين دليل براي رسيدن به درک درست ، بايد خود را از پيش داوري ها تخليه کرد . در غير اين صورت ، وصول به درک صحيح ، نامعقول خواهد بود .
به نظر مي رسد مسئوليت مهم آدمي مربوط به شرايط قبل از شکل گيري حب و بغض هاست و عمدتاً بر دوش کساني است که هدايت متربي را بر عهده دارند . اگر براي دوستي يا دشمني ، ملاک هاي منطقي ، مستدل و قابل دفاعي تعريف شده باشد ، سرانجام ، داوري ها در باب خوب يا بد بودن اشيا يا افراد ، قابل دفاع است ؛ در برابر ، اگر دوستي ها يا دشمني ها بر اساس منافع يا سلايق شخصي شکل گرفته باشد ، قابل اعتماد نخواهد بود . حضرت علي عليه السلام ، که سلام خدا بر او باد - با اشاره به ملاک هاي دوگانه حب و بغض ، خطاب به بيعت شکنان مي فرمايد : « بيعت شما با من پديده اي ناگهاني و بدون محاسبه نبود . کار من و شما يکي نيست . من شما را براي خدا مي خواهم و شما مرا براي خودتان مي خواهيد .» بر اين اساس ، دوستي و دشمني انسان هاي خود محور ، با اين ملاک شکل گرفته است که فلان فرد يا فلان چيز تا چه اندازه در تامين منافع ما سهيم است . فراموش نکنيم که در اين ميان ، نخستين برداشت ها در شکل گيري حب و بغض ها نقش اساسي ايفا مي کند .
نتيجه آنکه حب و بغض افراطي ، راه آدمي را به روي درک حقيقت سد مي کند ، حتي اگر اين حب و بغض در مورد مکتبي وحياني مانند اسلام يا در مورد کسي مانند اميرالمومنين عليه السلام باشد . عشق افراطي ، موجب شد گروهي او را در حد خدايي بالا ببرند و بغض کفار يا برخي مسلمان نماها نسبت به امام ، سدي محکم در طريق کسب علم و فضيلت از آن حضرت شده ؛ امري که اکنون نيز جاري است .
هـ . خود فريبي : از عجايب روان شناختي اين است که آدميان نا آگاهانه و گاه آگاهانه ، به بلاي خود فريبي مبتلا مي شوند . قلب واقعيات ، حق را باطل دانستن يا باطل را به عنوان حق پذيرفتن ، جهالت را علم يا علم را جهالت تلقي کردن ، مرتکب خطا شدن و آن را توجيه کردن ، عبرت نگرفتن از رخدادها و آنها را مخصوص به غير خود دانستن ، نمونه هايي از خود فريبي است . مقصود از خود فريبي در سياق جاري آن است که گاهي آدميان خود فريبانه ، نادانسته هاي خود را دانسته و جهل خود را علم مي پندارند و بدين ترتيب خويشتن را از کسب علم و معرفت بي نياز مي دانند و چنين است که بقا بر جهالت را بر درک واقعيت ترجيح مي دهند .
گاهي منشا خود فريبي آن است که درک حقيقت به اضطراب منجر مي شود ، لذا شخص از درک حقايق شانه خالي مي کند . براي مثال اگر کسي مرگ عزيزش را نمي پذيرد در عين آنکه مرگ او را به چشم ديده ، بدان دليل است که درصورت پذيرش ، ناچار بايد به اضطراب ناشي از آن هم تن دهد يا کسي که نمي خواهد مسئوليت هاي ناشي از اعتقاد به قيامت و ادامه زندگي بعد ازمرگ جسم را بپذيرد ، يا در صورت پذيرش ، به دليل اعمال ناصواب و ناتواني در پاسخ گويي دچار اضطراب مي شود ، از پذيرش قيامت امتناع مي کند . اين تحليل خام نيز که اگر بدانم ، مسئوليت پيدا مي کنم يا مسئوليتم افزايش مي يابد ، نوعي خود فريبي است .
و . تعصبات کور : گاهي به دليل حاکميت تعصبات قومي ، صنفي ، سياسي يا ... بر جان آدمي ، به هيچ روي حقيقت يا واقعيت را نمي پذيرد . در تعصب کور ، پرده اي از حب و بغض ها يا دوستي ها و دشمني ها آدمي را فرا مي گيرد و راه آدمي را براي درک حقيقت سد مي کند . انساني که ملاک او در دوستي و دشمني و حب و بغض ، گروه يا حزب سياسي اوست ، همه چيز و همه کس را با همان ملاک داوري مي کند . کسي را دوست دارد که با حزب اوست و با کسي دشمن است که حزب او را دشمن دارد . کسي عالم است که با حزب اوست هر چند جاهل باشد و کسي جاهل است که حزب او را قبول ندارد ، هر چند عالم باشد ، ملاک اساسي او همان حزب ، طايفه و قبيله اوست و حاضر نيست ذره اي از اين تصور عقب نشيني و حتي سخنان طرف مقابل را گوش کند . آري ، دوستي ها و دشمني ها چشم و گوش آدمي را از درک حقيقت نابينا و ناشنوا مي کند . اين سخن را امام زين العابدين عليه السلام با تمثيلي زيبا بيان کرده اند . « از امام علي بن الحسين عليه السلام درباره عصبيت پرسيدند . حضرت فرمودند : تعصب [ مذموم ] آن است که آدمي بدان قوم خود را از خوباني که از اقوام او نيستند بهتر ببيند . تعصب آن نيست که آدمي اقوام خود را دوست داشته باشد ، بلکه آن است که قوم خود را بر ستم کردن کمک کند » .(2) در تعصبات قومي و سياسي و حزبي و ... افراد وابسته ، حامي يکديگرند ، هر چند حمايت ها ظالمانه باشد . در روايت پيش گفته به اين نکته ظريف نيز اشاره شده است .
ز . ظاهر بيني : يکي از سوالات مهم در باب معرفت شناسي پيوسته اين بوده است که « آيا انسان مي تواند خود و محيط خود را آن گونه که هست بشناسد ؟ » کساني که منکر معرفت حقيقي بودند ، خطاهاي شناختي آدميان را دليل مي دانستند بر اينکه معرفت حقيقي امکان ناپذير است . البته تا زماني که اطلاعات دريافتي ، به قلب و عقل که مرکز پردازش اطلاعات است ارجاع داده نشده است ، اين ادعا درست مي نمايد ؛ اما نظر به اينکه پس از ارجاع به مرکز ، صحت يا سقم اطلاعات دريافتي روشن خواهد شد ، طبيعتاً بطلان اين ادعا ثابت مي شود .
تاسف آن است که برخي انسان ها فقط به اطلاعات دريافتي از گيرنده هاي حسي اعتماد مي کنند و حاضر نيستند گامي جلوتر بردارند و در جهت تحليل اطلاعات به عقل خويش مراجعه کنند . قرآن کريم اين دسته از انسان ها را ظاهر بيناني معرفي مي کند که تمام علم آنان در امور ظاهري و مادي خلاصه شده و از دنياي آخرت غافل اند و در واقع در زمره جاهلان اند : « يعلمون ظاهراً من الحياه الدنيا و هم عن الآخره هم غافلون » . مرحوم علامه طباطبايي به نقل از کشاف مي نويسند : « يعلمون » بدل است از جمله « لا يعلمون » و با در نظر گرفتن اينکه هر جا بدل در کلام آيد « مبدل منه » آن در حکم سقوط است ، از اين به دست مي آيد که فرقي نيست بين ندانستن يعني جهل و بين دانستني که از امور مادي تجاوز نمي کند ؛ يعني کسي که علمش تنها در امور مادي است ، در حقيقت با جاهل هيچ فرقي ندارد .(3) آري ، اين جاهلان در علم خويش به همين اندازه بسنده کرده و حاضر نيستند گاهي فراتر بگذارند . به بياني ، دنيا و ظواهر آن به سان پرده اي جلو چشمان حقيقت بين آنان را گرفته و مانع مي شود که وراي آن مشاهده شود .
ح . کبر و نخوت : ابتلاي آدميان به رذيلت اخلاقي تکبر ، مانعي بزرگ در جهت کسب علم ، قبول واقعيات و بيداري از غفلت است . خود برتر بيني ، همان زمين بلندي است که مانع رسيدن آب و کسب علم و فضيلت در انسان هاست . گاهي ستودن نابجاي افراد ، يعني عنوان عالم و دانشمند بر جاهلان بارکردن از يک طرف و ميزان خود باوري و عترت نفس پايين مدح شونده از جانب ديگر ، زمينه خود برتر بيني و عالم پنداري را فراهم مي آورد . پيامد چنين تصوري آن است که آدمي در جهل مرکب فرو مي رود و در طريق کسب علم و معرفت تلاش نمي کند . به عبارتي ، غرور و تکبر ، رکود و بقاي افراد در جهالت را موجب مي شود و عزت نفس کاذب ايجاد مي کند . اين امر به اندازه اي قابل باور مي شود که آدمي خويشتن را در اوج علم مي بيند و خود را جاهل نمي بيند که قرار باشد آن را بپذيرد . قرآن کريم نيز دليل رد دعوت پيامبران را استکبار انسان ها مي داند :
سپس بعد از آنان ، موسي و هارون را همراه با معجزات خويش ، به سوي فرعون و سران قومش فرستاديم ، آنان که گروهي تبهکار بودند ، استکبار ورزيدند [ و دعوت پيامبران را نپذيرفتند ] (يونس : 75) .
امير مومنان عليه السلام ، منشا سر بر تافتن آدميان از قبول حقيقت را کبر و غرور مي داند و مي فرمايد : « ... من همراه او [ پيامبر صلي الله عليه و آله ] بودم هنگامي که سران قريش نزد وي آمدند و گفتند : اي محمد ، تو ادعاي بزرگي کرده اي ؛ ادعايي که هيچ يک از پدران و خاندانت نکرده اند . ما از تو يک معجزه مي خواهيم اگر پاسخ مثبت دهي و آن را به انجام رساني مي دانيم که تو پيامبر هستي و اگر انجام ندهي بر ما روشن مي شود که ساحر و دروغ گويي ماهر هستي . پيامبر پرسيد خواسته شما چيست . گفتند اين درخت را صدا بزني که از ريشه بر آمده ، جلو بيايد و پيش رويت بايستد . فرمود : خداوند بر همه چيز تواناست . اگر خداوند اين عمل را انجام دهد آيا ايمان مي آوريد و به حق گواهي مي دهيد ؟ گفتند بلي » . سر انجام بعد از آنکه آمد و رفت درخت را مشاهده کردند و معجزه او را با چشم خود ديدند « از روي کبر و غرور گفتند : ... او ساحري است دروغ گو که سحري شگفت دارد و در سحر خويش با مهارت است »(4) امام صادق عليه السلام نيز در بياني عالمانه ، منشا فرار آدميان از تعلم را عجب مي داند و مي فرمايد : « عجب مانع کسب علم است و آدمي را به جانب حقارت و جهالت سوق مي دهد »(5)
در پايان ذکر اين نکته ضروري است که راه هاي کسب معرفت وشناخت هاي متعالي ، از طريق تجربي و صوري قابل تحليل نيست . اين امر به عوامل مهم ديگري از قبيل توفيقات ويژه الهي نيازمند است و هر کسي را توان بهره برداري از آن نيست . به بيان امام صادق عليه السلام ، « کسب علم به کثرت تعلم نيست ، بلکه دانش نوري است که خداي متعال آن را در قلب هر کسي که بخواهد قرار مي دهد » .(6) طبيعي است که قلوب آلوده و دل هاي ناپاک ، ظرفي مناسب براي مظروف زلال علوم الهي نيست . به همين دليل ، گاهي راه درک به سبب گناه مسدود مي شود ؛ به بياني ، يکي از مجازات هاي الهي ، مسدود شدن راه درک و فهم آدمي است ؟ : در آيات متعددي به اين حقيقت اشاره شده است . « چنين نيست که آنها خيال مي کنند ، بلکه اعمال سوء آنها همچون زنگاري بر دلشان نشسته و از درک حقيقت وامانده اند » (مطففين : 14) و « آنها کساني هستند که خدا [ بر اثر فزوني گناه ] بر قلب و گوش وچشماشان مهر نهاده [ به همين علت چيزي نمي فهمند ] و غافلان واقعي آنهايند » (نحل : 108).
نتيجه گيري
گرايش به جانب درک و فهم ، همچنين بيداري و هشياري به صورت فطري در انسان ها نهاده شده است . در عين حال ، فراوان مشاهده مي شوند انسان هايي که به اين موضوع فطري رغبت نشان نمي دهند يا از آن گريزان اند . دو سوال بنيادي مقال اين است که به رغم فطري بودن و توصيه هاي مکرر وحي و عقل ، چرا گروهي از انسان ها عامدانه ، جهالت را سوال بر دانايي و غفلت را بر توجه ترجيح مي دهند ؟ به بيان ديگر ، تحقيق در پي پاسخ به دو سوال بنيادي است که يکي از آنها مرتبط با گريز از معرفت و ديگري مرتبط با ترجيح بي خبري و غفلت است . از اين جهت به بررسي دو جانبه نياز دارد ، اما به دليل هم بستگي و هم پوشي دو موضوع در بسياري موارد ، ضرورت چنين تفکيکي احساس نمي شود و در صورت اصرار بر تعيين دو مرز جهالت و غفلت ، بايد منتظر فعاليت هاي پژوهشي ديگري بمانيم . روشن است که به دليل اختيار انسان ها و عوامل متعدد اثر گذار بر انتخاب ، درباره همه انسان ها به صورت يکسان نمي توان داوري کرد ، به بياني ، فرايند علم گريزي يا ترجيح غفلت در هر فردي ، عوامل خاص خودش را دارد ؛ عوامل پيچيده اي که گاه قابل شناسايي نيست . اين عوامل ممکن است فردي ، خانوادگي ، اجتماعي و گاهي نيز معجوني از مجموعه عناصر باشد . در عين حال ، در اين بررسي ، روش تربيتي ، برداشت ناصواب از سود و زيان علوم ، اکتفا به گمان ، محبت يا نفرت افراطي ، خودفريبي ، تعصبات کور ، ظاهر بيني و کبر و نخوت علل احتمالي فرار از دانايي و ترجيح غفلت زدگي به حساب آمده است .
نهج البلاغه ، تصحيح صبحي صالح ، موسسه دار الهجره ، قم ، 1395 ق .
نهج البلاغه ، ترجمه و تفسير محمد تقي جعفري ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، تهران ، 1376 .
کليني ،محمدبن يعقوب،اصول کافي، دارالکتب الاسلاميه ، تهران،1365.
تميمي آمدي ، عبدالرحمن بن محمد ، غررالحکم و درر الکلم ، قم ، دفتر تبليغات ، 1366 .
اوزمن ، هوارد و ديگران ، مباني فلسفي تعليم و تربيت ، ترجمه غلام رضا متقي فر و ديگران ، قم ، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني 1379 .
عروسي حويزي ، عبد علي بن جمعه ، تفسير نور الثقلين ، قم ، اسماعيليان ، 1415 ق .
طباطبائي ، سيد محمد حسين ، الميزان في تفسير القرآن ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين ، 1417 ق .
نوري حسين ، مستدرک الوسائل ، موسسه آل البيت ، قم ، 1408 ق .
صدوق ، محمد بن علي ، من لا يحضره الفقيه ، قم ، 1408 ق .
زين العابدين علي (شهيدثاني) ، منيه المريد ، قم ، دفتر تبليغات اسلامي ، 1409 ق .
نشريه اسلام و پژوهشهاي تربيتي شماره 4
به نظر مي رسد مسئوليت مهم آدمي مربوط به شرايط قبل از شکل گيري حب و بغض هاست و عمدتاً بر دوش کساني است که هدايت متربي را بر عهده دارند . اگر براي دوستي يا دشمني ، ملاک هاي منطقي ، مستدل و قابل دفاعي تعريف شده باشد ، سرانجام ، داوري ها در باب خوب يا بد بودن اشيا يا افراد ، قابل دفاع است ؛ در برابر ، اگر دوستي ها يا دشمني ها بر اساس منافع يا سلايق شخصي شکل گرفته باشد ، قابل اعتماد نخواهد بود . حضرت علي عليه السلام ، که سلام خدا بر او باد - با اشاره به ملاک هاي دوگانه حب و بغض ، خطاب به بيعت شکنان مي فرمايد : « بيعت شما با من پديده اي ناگهاني و بدون محاسبه نبود . کار من و شما يکي نيست . من شما را براي خدا مي خواهم و شما مرا براي خودتان مي خواهيد .» بر اين اساس ، دوستي و دشمني انسان هاي خود محور ، با اين ملاک شکل گرفته است که فلان فرد يا فلان چيز تا چه اندازه در تامين منافع ما سهيم است . فراموش نکنيم که در اين ميان ، نخستين برداشت ها در شکل گيري حب و بغض ها نقش اساسي ايفا مي کند .
نتيجه آنکه حب و بغض افراطي ، راه آدمي را به روي درک حقيقت سد مي کند ، حتي اگر اين حب و بغض در مورد مکتبي وحياني مانند اسلام يا در مورد کسي مانند اميرالمومنين عليه السلام باشد . عشق افراطي ، موجب شد گروهي او را در حد خدايي بالا ببرند و بغض کفار يا برخي مسلمان نماها نسبت به امام ، سدي محکم در طريق کسب علم و فضيلت از آن حضرت شده ؛ امري که اکنون نيز جاري است .
هـ . خود فريبي : از عجايب روان شناختي اين است که آدميان نا آگاهانه و گاه آگاهانه ، به بلاي خود فريبي مبتلا مي شوند . قلب واقعيات ، حق را باطل دانستن يا باطل را به عنوان حق پذيرفتن ، جهالت را علم يا علم را جهالت تلقي کردن ، مرتکب خطا شدن و آن را توجيه کردن ، عبرت نگرفتن از رخدادها و آنها را مخصوص به غير خود دانستن ، نمونه هايي از خود فريبي است . مقصود از خود فريبي در سياق جاري آن است که گاهي آدميان خود فريبانه ، نادانسته هاي خود را دانسته و جهل خود را علم مي پندارند و بدين ترتيب خويشتن را از کسب علم و معرفت بي نياز مي دانند و چنين است که بقا بر جهالت را بر درک واقعيت ترجيح مي دهند .
گاهي منشا خود فريبي آن است که درک حقيقت به اضطراب منجر مي شود ، لذا شخص از درک حقايق شانه خالي مي کند . براي مثال اگر کسي مرگ عزيزش را نمي پذيرد در عين آنکه مرگ او را به چشم ديده ، بدان دليل است که درصورت پذيرش ، ناچار بايد به اضطراب ناشي از آن هم تن دهد يا کسي که نمي خواهد مسئوليت هاي ناشي از اعتقاد به قيامت و ادامه زندگي بعد ازمرگ جسم را بپذيرد ، يا در صورت پذيرش ، به دليل اعمال ناصواب و ناتواني در پاسخ گويي دچار اضطراب مي شود ، از پذيرش قيامت امتناع مي کند . اين تحليل خام نيز که اگر بدانم ، مسئوليت پيدا مي کنم يا مسئوليتم افزايش مي يابد ، نوعي خود فريبي است .
و . تعصبات کور : گاهي به دليل حاکميت تعصبات قومي ، صنفي ، سياسي يا ... بر جان آدمي ، به هيچ روي حقيقت يا واقعيت را نمي پذيرد . در تعصب کور ، پرده اي از حب و بغض ها يا دوستي ها و دشمني ها آدمي را فرا مي گيرد و راه آدمي را براي درک حقيقت سد مي کند . انساني که ملاک او در دوستي و دشمني و حب و بغض ، گروه يا حزب سياسي اوست ، همه چيز و همه کس را با همان ملاک داوري مي کند . کسي را دوست دارد که با حزب اوست و با کسي دشمن است که حزب او را دشمن دارد . کسي عالم است که با حزب اوست هر چند جاهل باشد و کسي جاهل است که حزب او را قبول ندارد ، هر چند عالم باشد ، ملاک اساسي او همان حزب ، طايفه و قبيله اوست و حاضر نيست ذره اي از اين تصور عقب نشيني و حتي سخنان طرف مقابل را گوش کند . آري ، دوستي ها و دشمني ها چشم و گوش آدمي را از درک حقيقت نابينا و ناشنوا مي کند . اين سخن را امام زين العابدين عليه السلام با تمثيلي زيبا بيان کرده اند . « از امام علي بن الحسين عليه السلام درباره عصبيت پرسيدند . حضرت فرمودند : تعصب [ مذموم ] آن است که آدمي بدان قوم خود را از خوباني که از اقوام او نيستند بهتر ببيند . تعصب آن نيست که آدمي اقوام خود را دوست داشته باشد ، بلکه آن است که قوم خود را بر ستم کردن کمک کند » .(2) در تعصبات قومي و سياسي و حزبي و ... افراد وابسته ، حامي يکديگرند ، هر چند حمايت ها ظالمانه باشد . در روايت پيش گفته به اين نکته ظريف نيز اشاره شده است .
ز . ظاهر بيني : يکي از سوالات مهم در باب معرفت شناسي پيوسته اين بوده است که « آيا انسان مي تواند خود و محيط خود را آن گونه که هست بشناسد ؟ » کساني که منکر معرفت حقيقي بودند ، خطاهاي شناختي آدميان را دليل مي دانستند بر اينکه معرفت حقيقي امکان ناپذير است . البته تا زماني که اطلاعات دريافتي ، به قلب و عقل که مرکز پردازش اطلاعات است ارجاع داده نشده است ، اين ادعا درست مي نمايد ؛ اما نظر به اينکه پس از ارجاع به مرکز ، صحت يا سقم اطلاعات دريافتي روشن خواهد شد ، طبيعتاً بطلان اين ادعا ثابت مي شود .
تاسف آن است که برخي انسان ها فقط به اطلاعات دريافتي از گيرنده هاي حسي اعتماد مي کنند و حاضر نيستند گامي جلوتر بردارند و در جهت تحليل اطلاعات به عقل خويش مراجعه کنند . قرآن کريم اين دسته از انسان ها را ظاهر بيناني معرفي مي کند که تمام علم آنان در امور ظاهري و مادي خلاصه شده و از دنياي آخرت غافل اند و در واقع در زمره جاهلان اند : « يعلمون ظاهراً من الحياه الدنيا و هم عن الآخره هم غافلون » . مرحوم علامه طباطبايي به نقل از کشاف مي نويسند : « يعلمون » بدل است از جمله « لا يعلمون » و با در نظر گرفتن اينکه هر جا بدل در کلام آيد « مبدل منه » آن در حکم سقوط است ، از اين به دست مي آيد که فرقي نيست بين ندانستن يعني جهل و بين دانستني که از امور مادي تجاوز نمي کند ؛ يعني کسي که علمش تنها در امور مادي است ، در حقيقت با جاهل هيچ فرقي ندارد .(3) آري ، اين جاهلان در علم خويش به همين اندازه بسنده کرده و حاضر نيستند گاهي فراتر بگذارند . به بياني ، دنيا و ظواهر آن به سان پرده اي جلو چشمان حقيقت بين آنان را گرفته و مانع مي شود که وراي آن مشاهده شود .
ح . کبر و نخوت : ابتلاي آدميان به رذيلت اخلاقي تکبر ، مانعي بزرگ در جهت کسب علم ، قبول واقعيات و بيداري از غفلت است . خود برتر بيني ، همان زمين بلندي است که مانع رسيدن آب و کسب علم و فضيلت در انسان هاست . گاهي ستودن نابجاي افراد ، يعني عنوان عالم و دانشمند بر جاهلان بارکردن از يک طرف و ميزان خود باوري و عترت نفس پايين مدح شونده از جانب ديگر ، زمينه خود برتر بيني و عالم پنداري را فراهم مي آورد . پيامد چنين تصوري آن است که آدمي در جهل مرکب فرو مي رود و در طريق کسب علم و معرفت تلاش نمي کند . به عبارتي ، غرور و تکبر ، رکود و بقاي افراد در جهالت را موجب مي شود و عزت نفس کاذب ايجاد مي کند . اين امر به اندازه اي قابل باور مي شود که آدمي خويشتن را در اوج علم مي بيند و خود را جاهل نمي بيند که قرار باشد آن را بپذيرد . قرآن کريم نيز دليل رد دعوت پيامبران را استکبار انسان ها مي داند :
سپس بعد از آنان ، موسي و هارون را همراه با معجزات خويش ، به سوي فرعون و سران قومش فرستاديم ، آنان که گروهي تبهکار بودند ، استکبار ورزيدند [ و دعوت پيامبران را نپذيرفتند ] (يونس : 75) .
امير مومنان عليه السلام ، منشا سر بر تافتن آدميان از قبول حقيقت را کبر و غرور مي داند و مي فرمايد : « ... من همراه او [ پيامبر صلي الله عليه و آله ] بودم هنگامي که سران قريش نزد وي آمدند و گفتند : اي محمد ، تو ادعاي بزرگي کرده اي ؛ ادعايي که هيچ يک از پدران و خاندانت نکرده اند . ما از تو يک معجزه مي خواهيم اگر پاسخ مثبت دهي و آن را به انجام رساني مي دانيم که تو پيامبر هستي و اگر انجام ندهي بر ما روشن مي شود که ساحر و دروغ گويي ماهر هستي . پيامبر پرسيد خواسته شما چيست . گفتند اين درخت را صدا بزني که از ريشه بر آمده ، جلو بيايد و پيش رويت بايستد . فرمود : خداوند بر همه چيز تواناست . اگر خداوند اين عمل را انجام دهد آيا ايمان مي آوريد و به حق گواهي مي دهيد ؟ گفتند بلي » . سر انجام بعد از آنکه آمد و رفت درخت را مشاهده کردند و معجزه او را با چشم خود ديدند « از روي کبر و غرور گفتند : ... او ساحري است دروغ گو که سحري شگفت دارد و در سحر خويش با مهارت است »(4) امام صادق عليه السلام نيز در بياني عالمانه ، منشا فرار آدميان از تعلم را عجب مي داند و مي فرمايد : « عجب مانع کسب علم است و آدمي را به جانب حقارت و جهالت سوق مي دهد »(5)
در پايان ذکر اين نکته ضروري است که راه هاي کسب معرفت وشناخت هاي متعالي ، از طريق تجربي و صوري قابل تحليل نيست . اين امر به عوامل مهم ديگري از قبيل توفيقات ويژه الهي نيازمند است و هر کسي را توان بهره برداري از آن نيست . به بيان امام صادق عليه السلام ، « کسب علم به کثرت تعلم نيست ، بلکه دانش نوري است که خداي متعال آن را در قلب هر کسي که بخواهد قرار مي دهد » .(6) طبيعي است که قلوب آلوده و دل هاي ناپاک ، ظرفي مناسب براي مظروف زلال علوم الهي نيست . به همين دليل ، گاهي راه درک به سبب گناه مسدود مي شود ؛ به بياني ، يکي از مجازات هاي الهي ، مسدود شدن راه درک و فهم آدمي است ؟ : در آيات متعددي به اين حقيقت اشاره شده است . « چنين نيست که آنها خيال مي کنند ، بلکه اعمال سوء آنها همچون زنگاري بر دلشان نشسته و از درک حقيقت وامانده اند » (مطففين : 14) و « آنها کساني هستند که خدا [ بر اثر فزوني گناه ] بر قلب و گوش وچشماشان مهر نهاده [ به همين علت چيزي نمي فهمند ] و غافلان واقعي آنهايند » (نحل : 108).
نتيجه گيري
گرايش به جانب درک و فهم ، همچنين بيداري و هشياري به صورت فطري در انسان ها نهاده شده است . در عين حال ، فراوان مشاهده مي شوند انسان هايي که به اين موضوع فطري رغبت نشان نمي دهند يا از آن گريزان اند . دو سوال بنيادي مقال اين است که به رغم فطري بودن و توصيه هاي مکرر وحي و عقل ، چرا گروهي از انسان ها عامدانه ، جهالت را سوال بر دانايي و غفلت را بر توجه ترجيح مي دهند ؟ به بيان ديگر ، تحقيق در پي پاسخ به دو سوال بنيادي است که يکي از آنها مرتبط با گريز از معرفت و ديگري مرتبط با ترجيح بي خبري و غفلت است . از اين جهت به بررسي دو جانبه نياز دارد ، اما به دليل هم بستگي و هم پوشي دو موضوع در بسياري موارد ، ضرورت چنين تفکيکي احساس نمي شود و در صورت اصرار بر تعيين دو مرز جهالت و غفلت ، بايد منتظر فعاليت هاي پژوهشي ديگري بمانيم . روشن است که به دليل اختيار انسان ها و عوامل متعدد اثر گذار بر انتخاب ، درباره همه انسان ها به صورت يکسان نمي توان داوري کرد ، به بياني ، فرايند علم گريزي يا ترجيح غفلت در هر فردي ، عوامل خاص خودش را دارد ؛ عوامل پيچيده اي که گاه قابل شناسايي نيست . اين عوامل ممکن است فردي ، خانوادگي ، اجتماعي و گاهي نيز معجوني از مجموعه عناصر باشد . در عين حال ، در اين بررسي ، روش تربيتي ، برداشت ناصواب از سود و زيان علوم ، اکتفا به گمان ، محبت يا نفرت افراطي ، خودفريبي ، تعصبات کور ، ظاهر بيني و کبر و نخوت علل احتمالي فرار از دانايي و ترجيح غفلت زدگي به حساب آمده است .
پينوشتها:
* عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور سيرجان.
1 . شيخ صدوق ، من لا يحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 381 .
2. کليني ، اصول کافي ، ج 2 ، ص 270 .
3. سيد محمد حسين طباطبايي الميزان ، ج 16 ، ص 157 .
4. نهج البلاغه ، صبحي صالح ، ص 300 .
5. حسين نوري ، مستدرک الوسائل ، ج 1 ، ص 40 .
6. شهيد ثاني ، منيه المريد ، ص 168 .
نهج البلاغه ، تصحيح صبحي صالح ، موسسه دار الهجره ، قم ، 1395 ق .
نهج البلاغه ، ترجمه و تفسير محمد تقي جعفري ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، تهران ، 1376 .
کليني ،محمدبن يعقوب،اصول کافي، دارالکتب الاسلاميه ، تهران،1365.
تميمي آمدي ، عبدالرحمن بن محمد ، غررالحکم و درر الکلم ، قم ، دفتر تبليغات ، 1366 .
اوزمن ، هوارد و ديگران ، مباني فلسفي تعليم و تربيت ، ترجمه غلام رضا متقي فر و ديگران ، قم ، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني 1379 .
عروسي حويزي ، عبد علي بن جمعه ، تفسير نور الثقلين ، قم ، اسماعيليان ، 1415 ق .
طباطبائي ، سيد محمد حسين ، الميزان في تفسير القرآن ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين ، 1417 ق .
نوري حسين ، مستدرک الوسائل ، موسسه آل البيت ، قم ، 1408 ق .
صدوق ، محمد بن علي ، من لا يحضره الفقيه ، قم ، 1408 ق .
زين العابدين علي (شهيدثاني) ، منيه المريد ، قم ، دفتر تبليغات اسلامي ، 1409 ق .
نشريه اسلام و پژوهشهاي تربيتي شماره 4
/ج