گفتگو با دبرا گرانيک، فيلمنامه نويس و کارگردان «استخوان زمستان»
مترجم: علي افتخاري
استخوان زمستان تازه ترين ساخته دبرا گرانيک بر مبناي رماني از دانيل وودرل ساخته شده که سال 2006 منتشر شد. داستان درباره دختري 17 ساله به نام ري دالي(جنيفر لارنس) اهل کوهستان هاي اوزارک است که براي حفظ خانه خود دنبال پدر گم شده اش مي گردد که يک قاچاقچي مواد مخدر است.
اين فيلم اولين بار در دنيا سال پيش در بيست و ششمين جشنواره فيلم ساندس به نمايش درآمد و برنده جايزه بزرگ هيئت داوران بخش داستاني فيلم هاي آمريکايي همچنين برنده جايزه فيلمنامه نويسي والدو سالت شد.
استخوان زمستان اخيراً دو جايزه بيستمين دوره جوايز فيلم مستقل گاتام در نيويورک را هم از آن خود کرد و هيئت ملي نقد در آمريکا نيز جايزه بهترين بازيگر نوظهور سال را به لارنس داد. اين فيلم همچنين در هفت رشته نامزد دريافت جوايز اسپيريت است که از آن به عنوان معادل اسکار در جامعه سينماي مستقل آمريکا ياد مي شود.
موفقيت هاي استخوان زمستان در آغاز فصل جوايز سينمايي، به شناخته شدن اين فيلم کم هزينه کمک کرده وحتي گروهي از آن به عنوان يکي از بخت هاي هشتاد و سومين دوره جوايز اسکار ياد مي کنند. استخوان زمستان دومين فيلم بلند گرانيک بعد از فيلم «Down to the Bone» توليد سال 2004 است.
او در اين گفت وگو درباره فيلم جديد خود، فيلمنامه هاي افسرده کننده و لحظه هاي دوست داشتني فيلم به انتخاب خود صحبت کرده است.
گذشته از اين، توصيفات کتاب واقعاً تخيل ما را به کار انداخت. از آنجا که هردوي ما آدم هاي شهري هستيم، از همان ابتدا مي دانستيم ازاين حوزه هيچ چيز نمي دانيم. به خودمان مي گفتيم:«جرئتش را داريم؟» «چه اتفاقي مي افتد؟»، «مي توانيم در مورد اين موضوع تحقيق کنيم؟»، «اصلاً امکانش هست؟» خوب مي دانستيم اين چشم اندازي بسيار پرچالش است. با اين حال، اين شخصيت واقعاً زير پوست ما بود.
مي خواستيد زندگي واقعي در جامعه اوزارک ها را به تصوير بکشيد. با اين حال تصميم گرفتيد بخش هاي سخت تر، تاريک تر و خشن تر را بيرون بگذاريد و آن را به تخيل ما واگذار کنيد.
به تصوير کشيدن خشونت براي من کار واقعاً سختي است.در مورد اين که چه نوع خشونتي ارزش نمايش دارد، استانداردهاي سفت و سختي دارم. اين را خيلي جدي مي گيرم و اگر قرار است اين کار را انجام بدهم، بايد حتماً معنايي داشته باشد. براي بازيگران هم توسل به خشونت کار سختي است، ممکن است وانمود کند اين کار را انجام مي دهد، اما به لحاظ ذهني رسيدن به آن کار دشواري است.
به نظرم استفاده از تخيل آدم ها شيوه اي مؤثرتر براي به تصويرکشيدن خشونت است، براي اين که تماشاگر مي کوشد آن را درک و در ذهن خود تجسم کند.اگر همه چيز تصويري باشد به کلي شبيه سازي يا جلوه هاي ويژه احتياج داري و من هيچ وقت قانع نشده ام که استفاده از جلوه هاي ويژه مي تواند تماشاگر را وادارد براي يک آدم زخمي ديگر دل بسوزاند.
فيلم قبلي تان « Down to the Bone» را از روي فيلمنامه اي غيراقتباسي ساختيد. استخوان زمستان يک اقتباس است.کدام پروسه را ترجيح مي دهد؟
دو تجربه متفاوت است. اين يکي خيلي راحت تر بود، چون دانيل وودريل پيش از ما با اين ساختار دست و پنجه نرم کرده وعنصر محدوديت زماني را درآن گنجانده بود.کار ما خيلي راحت تر شد، براي اين که شخصيت ري را در 10 روز زندگي اش مي بينيم.
در مورد فيلمنامه هاي غيراقتباسي، اغلب آدم ها دوست دارند داستان خود را در طول زمان تعريف کنند و تعريف چنين ساختاري اغلب کار سختي است.در آينده دوست دارم به هر دو شيوه کار کنم.
نويسندگاني در نهايت حضورشان براي کار مفيد هستند که درک مي کنند رمان ها و اقتباس هاي سينمايي از نظر داستان گويي دو شيوه متفاوت هستند.در کتاب برف با جزئيات ترسيم شده، اما در فيلم ما نمي توانستيم برف را آن طور تصوير کنيم، يا يخ و لجن. من به دانيل گفتم، براي ما رسيدن به برف خيلي سخت است. نمي توانيم برف درست کنيم و تنها زماني برف داريم که طبيعت آن را به ما بدهد. او کاملاً درک مي کرد و نمي خواست اطمينانش به ما را از دست بدهد.او درک کرد سرماي داستان را مي توان از طريق صداي باد و نشان دادن شخصيت هايي که کنار بخاري دور هم جمع شده اند، به تصوير درآورد.
منبع:ماهنامه فيلم نگار 99
اين فيلم اولين بار در دنيا سال پيش در بيست و ششمين جشنواره فيلم ساندس به نمايش درآمد و برنده جايزه بزرگ هيئت داوران بخش داستاني فيلم هاي آمريکايي همچنين برنده جايزه فيلمنامه نويسي والدو سالت شد.
استخوان زمستان اخيراً دو جايزه بيستمين دوره جوايز فيلم مستقل گاتام در نيويورک را هم از آن خود کرد و هيئت ملي نقد در آمريکا نيز جايزه بهترين بازيگر نوظهور سال را به لارنس داد. اين فيلم همچنين در هفت رشته نامزد دريافت جوايز اسپيريت است که از آن به عنوان معادل اسکار در جامعه سينماي مستقل آمريکا ياد مي شود.
موفقيت هاي استخوان زمستان در آغاز فصل جوايز سينمايي، به شناخته شدن اين فيلم کم هزينه کمک کرده وحتي گروهي از آن به عنوان يکي از بخت هاي هشتاد و سومين دوره جوايز اسکار ياد مي کنند. استخوان زمستان دومين فيلم بلند گرانيک بعد از فيلم «Down to the Bone» توليد سال 2004 است.
او در اين گفت وگو درباره فيلم جديد خود، فيلمنامه هاي افسرده کننده و لحظه هاي دوست داشتني فيلم به انتخاب خود صحبت کرده است.
چطور درگير اين فيلم شديد و آيا کتاب دانيل وودرل را قبلاً خوانده بوديد؟
گذشته از اين، توصيفات کتاب واقعاً تخيل ما را به کار انداخت. از آنجا که هردوي ما آدم هاي شهري هستيم، از همان ابتدا مي دانستيم ازاين حوزه هيچ چيز نمي دانيم. به خودمان مي گفتيم:«جرئتش را داريم؟» «چه اتفاقي مي افتد؟»، «مي توانيم در مورد اين موضوع تحقيق کنيم؟»، «اصلاً امکانش هست؟» خوب مي دانستيم اين چشم اندازي بسيار پرچالش است. با اين حال، اين شخصيت واقعاً زير پوست ما بود.
جنيفر لارنس چطور براي اين نقش انتخاب شد؟
فيلم ساختار يک داستان پليسي را دارد که بسياردوست داشتني است. احتمالاً ساختار کتاب به اين شکل است، اما آيا براي رسيدن به اين فضا ديگر فيلم هاي پليسي را هم ديديد؟
مي خواستيد زندگي واقعي در جامعه اوزارک ها را به تصوير بکشيد. با اين حال تصميم گرفتيد بخش هاي سخت تر، تاريک تر و خشن تر را بيرون بگذاريد و آن را به تخيل ما واگذار کنيد.
به تصوير کشيدن خشونت براي من کار واقعاً سختي است.در مورد اين که چه نوع خشونتي ارزش نمايش دارد، استانداردهاي سفت و سختي دارم. اين را خيلي جدي مي گيرم و اگر قرار است اين کار را انجام بدهم، بايد حتماً معنايي داشته باشد. براي بازيگران هم توسل به خشونت کار سختي است، ممکن است وانمود کند اين کار را انجام مي دهد، اما به لحاظ ذهني رسيدن به آن کار دشواري است.
به نظرم استفاده از تخيل آدم ها شيوه اي مؤثرتر براي به تصويرکشيدن خشونت است، براي اين که تماشاگر مي کوشد آن را درک و در ذهن خود تجسم کند.اگر همه چيز تصويري باشد به کلي شبيه سازي يا جلوه هاي ويژه احتياج داري و من هيچ وقت قانع نشده ام که استفاده از جلوه هاي ويژه مي تواند تماشاگر را وادارد براي يک آدم زخمي ديگر دل بسوزاند.
آيا مجبور شديد برخلاف ميلتان صحنه هايي را حذف کنيد؟
فيلم قبلي تان « Down to the Bone» را از روي فيلمنامه اي غيراقتباسي ساختيد. استخوان زمستان يک اقتباس است.کدام پروسه را ترجيح مي دهد؟
دو تجربه متفاوت است. اين يکي خيلي راحت تر بود، چون دانيل وودريل پيش از ما با اين ساختار دست و پنجه نرم کرده وعنصر محدوديت زماني را درآن گنجانده بود.کار ما خيلي راحت تر شد، براي اين که شخصيت ري را در 10 روز زندگي اش مي بينيم.
در مورد فيلمنامه هاي غيراقتباسي، اغلب آدم ها دوست دارند داستان خود را در طول زمان تعريف کنند و تعريف چنين ساختاري اغلب کار سختي است.در آينده دوست دارم به هر دو شيوه کار کنم.
در مورد موفقيت هاي استخوان زمستان در جوايز و جشنواره هاي سينمايي چه نظري داريد؟
وودريل نسبت به اقتباس از کتابش چه واکنشي نشان داد؟
نويسندگاني در نهايت حضورشان براي کار مفيد هستند که درک مي کنند رمان ها و اقتباس هاي سينمايي از نظر داستان گويي دو شيوه متفاوت هستند.در کتاب برف با جزئيات ترسيم شده، اما در فيلم ما نمي توانستيم برف را آن طور تصوير کنيم، يا يخ و لجن. من به دانيل گفتم، براي ما رسيدن به برف خيلي سخت است. نمي توانيم برف درست کنيم و تنها زماني برف داريم که طبيعت آن را به ما بدهد. او کاملاً درک مي کرد و نمي خواست اطمينانش به ما را از دست بدهد.او درک کرد سرماي داستان را مي توان از طريق صداي باد و نشان دادن شخصيت هايي که کنار بخاري دور هم جمع شده اند، به تصوير درآورد.
اين امکان هست که فيلم ديگري بر مبناي کتاب هاي وودريل بسازيد؟
منبع:ماهنامه فيلم نگار 99