بررسي مفهومي «خليفه اللهي» انسان در آيه خلافت ( آيه 30 سوره بقره)(3)

به نظر مي آيد از ميان چهار قول مطرح شده، قول (ب) بهترين قول است؛ چرا که علامه طباطبايي با استفاده از سياق آيات پيشين و پسين، نظر خود را بيان فرموده و مهم ترين روش و شايد درست ترين روش تفسيري، تفسير آيه به آيه است؛ زيرا آيات قرآن معاضد و ياري گر همديگرند و برخي از آن ها برخي ديگر را تصديق و تأييد مي کنند. همچنان که بيان کرديم، علامه طباطبايي مي فرمايند: «خلافت نامبرده اختصاصي به شخص آدم(ع) ندارد،
دوشنبه، 12 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي مفهومي «خليفه اللهي» انسان در آيه خلافت ( آيه 30 سوره بقره)(3)

بررسي مفهومي «خليفه اللهي» انسان در آيه خلافت ( آيه 30 سوره بقره)(3)
بررسي مفهومي «خليفه اللهي» انسان در آيه خلافت ( آيه 30 سوره بقره)(3)


 

نويسنده:دکترعليرضا کاوند(1)




 
م

بررسي ديدگاه ها
 

1. مراد از «خليفه» در اين آيه
 

به نظر مي آيد از ميان چهار قول مطرح شده، قول (ب) بهترين قول است؛ چرا که علامه طباطبايي با استفاده از سياق آيات پيشين و پسين، نظر خود را بيان فرموده و مهم ترين روش و شايد درست ترين روش تفسيري، تفسير آيه به آيه است؛ زيرا آيات قرآن معاضد و ياري گر همديگرند و برخي از آن ها برخي ديگر را تصديق و تأييد مي کنند. همچنان که بيان کرديم، علامه طباطبايي مي فرمايند: «خلافت نامبرده اختصاصي به شخص آدم(ع) ندارد، بلکه فرزندان او نيز در اين مقام با او مشترک هستند... دليل و مؤيد اين عموميت خلافت، آيه «اذ جعلکم خلفاء من بعد قوم نوح» (اعراف،69) و آيه «ثم جعلناکم خلائف في الارض» (يونس،14) و آيه «و يجعلکم خلفاء الارض» (نمل،62) مي باشد». (طباطبايي،117/1)
درباره قول (الف) بايد گفت از آن جا که فرشتگان گفتند، اين شخص در زمين فساد مي کند و خون مي ريزد، آدم(ع) نمي تواند مراد آيه باشد، بلکه فرزندان آدم(ع) هستند که امکان فساد انگيزي و خونريزي را براي ما تصوّر مي سازند. پس بايد مراد از «خليفه» در اين جا، آدم(ع) و ذريّه او باشد تا بتوان خونريزي و فساد انگيزي را به ذريّه آدم(ع) نسبت داد و مقام خلافت واقعي و اتّم معناي جانشيني را به آدم (ع) منتسب کرد.
درباره قول (ج) بايد گفت اين قول ناقص است؛ چرا که در ادامه اثبات خواهيم کرد که بحث خلافت در مورد خلافت از خداوند است، نه خلافت از آدم(ع) تا مراد آيه تنها فرزندان و نسل آدم (ع) باشد.
درباره قول (د) نيز بايد گفت اين قول صحيح نيست؛ زيرا اگر مراد از «خليفه» آدم(ع) و انبياي ديگر باشند؛ و آدم(ع) در اين جا به عنوان نمونه مطرح شده باشد، ديگر نمي توان خونريزي و فساد انگيزي را به کسي نسبت داد؛ چرا که آدم(ع) و ديگر انبياي إلهي داراي فضيلت و کرامت اخلاقي و انساني اند و آيه در صدد اثبات اين فضيلت حداقل براي آدم(ع) است؛ پس چون فساد انگيزي و خونريزي از آدم(ع) و ديگر انبياي إلهي و يا حداقل در اين آيه از آدم(ع) به دور است، در اين آيه، مراد از خليفه نمي تواند آدم(ع) و انبياي ديگر باشد.

2. مراد از «خلافت» در اين آيه
 

در ميان اقوال (الف)، (ب) و (ج) به نظر مي رسد که قول (ب) قابل پذيرش است؛ چرا
که سياق آيه خلافت در اين ظهور دارد که مسئله بر سرخلافت از خداوند و نمايندگي او روي زمين است؛ آنچه در وهله اوّل، از اين آيه به ذهن متبادر مي شود، مسئله خلافت از خداوند است و اين استظهاري است که به کلام و فحواي سخن و بروز و ظهور آيه نزديک تر و بلکه بهتراست. آيت الله مصباح يزدي در کتاب «انسان شناسي» اين قول را پذيرفته و بقيه اقوال را رد نموده است؛ ايشان مي فرمايند:
«همين که خداوند به فرشتگان مي فرمايد: «من» خليفه [در زمين] قرار خواهم داد، بي آنکه بگويد خليفه به جانشيني چه کساني [است]، خود اين ظهور دارد که خلافت از خود «من» (خدا) مي باشد. اگر حاکمي اعلام کند: من جانشيني تعيين خواهم کرد، آنچه ابتداءًا به ذهن مي آيد، اين است که به جاي خود، خليفه تعيين مي کند. گذشته از اين، مي خواهد مطالبي براي فرشتگان بيان کند که براي دريافت امر سجده آماده شوند. هنگامي که خدا مي خواهد به فرشتگان بگويد: در نظر دارم موجودي بيافرينم، قاعدتاً بايد آن را معرفي کند که اين موجود چيست و يا اشاره کند که چرا بايد آن ها بر او سجده کنند، مناسب مقام، معرّفي و فراهم آوردن زمينه اطاعت امر است. پس مناسب است بگويد: موجودي خلق خواهم کرد که خليفه خود من است و شما بايد بر او سجده کنيد. اگر تنها بگويد که موجودي است که جاي ديگران را مي گيرد، گفتن ندارد. اين وجهي است که جانشيني خدا را اثبات مي کند». (مصباح يزدي،364)
ايشان وجه ديگري را براي اين مسئله ذکر کرده است:
«وجه ديگر که مسئله مهم تري است اين که: هنگامي که خدا مي فرمايد مي خواهم موجودي بيافرينم که خليفه من است، فرشتگان مي گويند: آيا کسي را خليفه مي کني که افساد و خونريزي خواهد کرد در حالي که ما تو را تسبيح و تقديس مي کنيم. اين، يک درخواست مؤدّبانه است حاکي از اين که بهتر است ما را خليفه کني نه موجودي خونريز را. از جملات بعدي که خدا به آن ها مي فرمايد «انبئوني بأسماء هؤلاء إن کنتم صادقين »(بقره،31) مي توان دريافت که فرشتگان، ادعايي داشته اند که قابل صدق و کذب بوده است. (... ان کنتم صادقيه) يعني چه؟ آن ها در چه چيز اگر صادقند جواب دهند؟ ظاهراً يعني: اگر راست مي گوييد که شما بهتر لايق خلافت هستيد، به من خبر دهيد. و ظاهراً آنچه فرشتگان را مجاب کرد همان بود که دانستند آدم دانشي دارد که آن ها ندارد؛ پس معلوم مي شود که آنان ادّعا داشتند که لا يفترنند. اينک به نتيجه نهايي مي رسيم: اگر صرفاً مسئله جانشيني کسي از کسي بود(و نه جانشيني خدا)، ديگر چه نيازي بود به اين که فرشتگان، بر لياقت خود تأکيد کنند؟ آن ها که مزاحم انسان نيستند و آن ها نيز آفريده خدايند. پس آنان به
رسيدن به مقام ارجمندي طمع داشتند و اين چيزي جز خلافت إلهي نمي تواند بود». (مصباح يزدي،365-364)
علامه طباطبايي در تفسير «الميزان» در ردّ قول (الف) و (ج) و پذيرش قول (ب) گويد: «زمينه و سياق کلام به دو نکته اشاره دارد، اوّل اين که منظور از خلافت نامبرده، جانشيني خدا در زمين بود نه اين که انسان جانشين ساکنان قبلي زمين شود که درآن ايام منقرص شده بودند و خدا خواسته انسان را جانشين آن ها کند، همچنان که بعضي از مفسران اين احتمال را داده اند... ». (طباطبايي،117/1)
آيت الله مکارم شيرازي مي فرمايند:
«همچنين مسئله «تعليم أسماء» به آدم که شرح آن در آيات بعد خواهد آمد، قرينه روشن ديگري بر اين مدعاست و نيز خضوع و سجود فرشتگان در مقابل آدم شاهد اين مقصود است! به هر حال خدا مي خواست موجودي بيافريند که گل سرسبد عالم هستي باشد و شايسته مقام خلافت إلهي و نماينده ي «الله» در زمين شود». (مکارم شيرازي،172/1)
«در حديثي که از امام صادق(ع) در تفسير اين آيات آمده نيز به همين معني اشاره شده است که فرشتگان بعد از آگاهي از مقام آدم دانستند که او و فرزندانش سزاوارترند که خلفاي إلهي در زمين و حجت هاي او بر خلق بودن باشند». ( مکارم، 173/1)

3. درباره چگونگي پي بردن فرشتگان به خونريزي و فساد خليفه روي زمين
 

از ميان اقوال (الف)، (ب)، (ج) و (د)، قول (د) قابل پذيرش نيست؛ چرا که طبري در تفسيرش روايتي را نقل کرده که نشان مي دهد خداوند پس از آنکه جعل خليفه کرده، از فساد و خونريزي انسان روي زمين به ملائکه خبر داده است. طبري ازابن عباس و ابن مسعود و نيز گروهي از صحابه نقل کرده است:
«خداوند تعالي به فرشتگان گفت: «اني جاعل في الارض خليفه» سپس فرشتگان گفتند: پروردگارا! آن خليفه چگونه خليفه اي است؟ خداوند فرمود: آن خليفه ذريّه اي دارد که در زمين فساد مي کنند، نسبت به يکديگر حسد ورزي مي کنند و برخي ازآن ها برخي ديگر را مي کشند». (طبري،452/1-451)
اينکه گفتيم آدم(ع) و ذريّه اش جانشين خداوندند، نافي اين نيست که پيش از آدم(ع) موجودات ديگري بوده باشند. شواهد اين مطلب را در بخش مراد از «خلافت»، سه قسمت قول (الف) بيان نموديم. پس قول (الف) نيز قابل پذيرش است.
قول (ب) را اين گونه مي توان پذيرفت که فرشتگان اجمالاً از آينده آدم خبر داشتند و اين برايشان جاي سؤال بود که چگونه آدم(ع) با آن فرضي که از خونريزي و فساد او در زمين در ذهنشان بود- مي تواند خليفه خدا باشد؛ از سويي بيان کرديم که آدم(ع) و ذريّه اش خليفه خدايند نه تنها آدم(ع) از اين جا شايد بتوان دريافت که ملائکه «خليفه» را تنها آدم(ع) مي دانستند، ولي خداوند به گونه اي به آن ها فهماند که مقام خلافتش براي آدم(ع) و ذريّه اش مي باشد، خداوند حکم آفرينش آدم(ع) را با تعليم «أسماء» بر آدم(ع) و سپس عرضه داشتن آن بر ملائک به آنان گفت، پس اکنون مي توان ادعا کرد سؤال فرشتگان از باب فهم حکمت آفرينش آدم(ع) بوده است. پس اين احتمال راه پذيرش قول (ب) را برايمان مي گشايد.
قول (ج) نيز تقريباً به قول (ب) بازگشت دارد؛ چرا که باز هم سخن بر سر دانستن حکمت آفرينش آدم(ع) است و اين از آن رو است که - طبق قول ابن عباس- خداوند اجمالاً به ملائک گفته بود که از فرزندان اين آدم کساني خواهند آمد که فساد و خونريزي مي کنند. پس اين قول نيز قابل پذيرش است.
آيت الله مکارم شيرازي در تفسيرش نظرات مختلف و محتمل درباره چگونگي اطلاع ملائک از فساد و خونريزي «خليفه» را آورده است؛ مورد اوّل همان احتمال (ج) مي باشد که مرحوم طبرسي بدان اشاره کرد. (طبرسي،74/1) مورد دوّم را طبرسي مورد اشاره قرار نداده بود. مورد سوّم نيز همان احتمال (الف) مي باشد که مرحوم طبرسي بيان فرمود. (طبرس،74/1) آيت الله مکارم شيرازي مورد دوّم را اين گونه بيان مي کند:
«برخي احتمال داده اند که ملائکه خودشان اين مطلب را از کلمه «في الأرض» (در روي زمين) دريافته بودند؛ زيرا مي دانستند انسان از خاک آفريده مي شود و ماده به خاطر محدوديتي که دارد، طبعاً مرکز نزاع و تزاحم است؛ زيرا جهان محدود و مادي، نمي تواند طبع زياده طلب انسان را اشباع کند، حتي اگر همه دنيا را به يک فرد بدهند، باز ممکن است سير نشود، اين وضع مخصوصاً در صورتي که توأم با احساس مسئوليت کافي نباشد، سبب فساد و خونريزي مي شود». (مکارم شيرازي،174-173)
آيت الله مکارم شيرازي در مورد سه احتمالي که بيان کرده است، مي گويد:
«اين تفسيرهاي سه گانه منافاتي به هم ندارند؛ يعني ممکن است همه اين امور سبب توجه فرشتگان به اين مطلب شده باشد و اتفاقاً اين يک واقعيت بود که آن ها بيان داشتند و لذا خداوند هم در پاسخ، هرگز آن را انکار نفرمود، بلکه اشاره کرد در کنار اين واقعيت، واقعيت هاي مهم تري درباره انسان و مقام او وجود دارد که فرشتگان از آن آگاه نيستند!». (مکارم،174)

پي‌نوشت‌ها:
 

1-عضو هيئت علمي دانشگاه علوم و معارف قران کريم (دانشکده علوم قرآني ملاير)
نشاني الکترونيک:kavand@ quran.ac.ir
*تاريخ دريافت مقاله:1388/3/24
*تاريخ پذيرش مقاله:1388/9/2
 

منبع:نشريه علوم و معارف قرآن کريم، شماره 5.




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما