جهان بيني قرآن کريم(1)
نويسنده:مهدي غفاري(1)
چکيده
کليد واژه ها: خدا، قرآن، جهان بيني، انسان، آخرت.
مقدمه
مفهوم شناسي
به اعتقاد شهيد مطهري، جهان بيني به معناي جهان شناسي است - نه جهان احساسي- و به موضوع معروف شناخت مربوط مي شود، بر خلاف احساس که از مشترکات انسان و ساير جانداران است، شناخت از مختصات انسان است مي باشد، لذا جهان شناسي نيز از مختصات انسان است و به نيروي تفکر و تعقل وابستگي دارد. وي، در راستاي اين عقيده جهان بيني را چنين تعريف مي کند: نوع برداشت و طرز تفکري که يک مکتب درباره جهان هستي عرضه مي دارد؛ زير ساخت و تکيه گاه فکري آن مکتب به شمار مي رود، اين زير ساخت و تکيه گاه اصطلاحاً جهان بيني ناميده مي شود. همه دين ها و آيين ها، همه مکتب ها و فلسفه هاي اجتماعي متکي به نوعي جهان بيني بوده است.
امّا آنچه دراين مقاله در پي آنيم، همانا بررسي و تجزيه و تحليل ديدگاه قرآن به عنوان کتاب مقدس مسلمانان درباره خدا، انسان، جهان آفرينش، روابط حاکم بر اين سه و در نهايت، سرانجام انسان و جهان است.
درباره روش کار خود نيز ناگزير از اين تصريح هستيم که در سرتاسر مقاله کوشيده ايم تا
فرموده هاي قرآن همه جا حضوري تعيين کننده و محوري داشته باشند و اگر به برداشت برخي از دانشمندان اسلامي اشاره کرده ايم، تنها دراين اندازه بوده است که نشان دهيم ايشان تا چه اندازه تحت تأثير بيان قرآن بوده يا نبوده اند.
ديگر اينکه، آن راه اساسي که در رسيدن به جهان بيني قرآن در پيش گرفته ايم، همانا بررسي آيات قرآني با ديدي کلي بوده است؛ به اين معنا که به منظور دريافت انديشه قرآن درباره جهان، از بيرون کشيدن يک آيه و استوار ساختن تفکر و انديشه خود بر آن، سخت پرهيز کرده و سرانجام، تجزيه و تحليل خود را در محورهاي زير ارائه کرده ايم: «خدا، عالي ترين و محوري ترين رکن جهان بيني قرآن، انسان در جهان بيني قرآن»، «صفات انسان در قرآن»، «جهان آفرينش در جهان بيني قرآن» و «آخرت گرايي؛ رکني از جهان بيني قرآن».
تاريخچه
کوشش مسلمانان براي دريافت جهان بيني قرآن و مسائل کلان مطرح در آن، به سال هاي نخست شکل گيري انديشه ها و علوم اسلامي باز مي گردد. ازآن جا که در اين دوره ها، متن قرآن، تنها يکي از منابع کشف جهان بيني قرآن به شمار مي رفته است، در علومي چون کلام و تفسير، داده هايي گاه متفاوت را درباره نگاه قرآن به جهان مي توان ديد. در دوره هاي گوناگون اسلامي، اين کوشش ها براي درک نگاه قرآن به جهان ادامه يافته و ادبيات مفصلي را در علوم اسلامي شکل داده است. اين مطالعات - همچنان که علامه طباطبايي(ره) نيز در مقدمه تفسيرش اشاره کرده است- آن گونه که بايد و شايد همواره برآيات و اشارات قرآني استوار نبوده و از همين رو، براي شناخت جهان بيني قرآن، منابع دست اول به شمار نمي روند.
با ارائه علمي روش تفسير قرآن به قرآن، متن قرآن به مثابه محور فهم و تفسير قرآن معرفي شد و رويکردهايي همچون تفسير موضوعي قرآن، به اين گونه مطالعات چهره اي جدي تر بخشيد. با ظهور اين جريان، مطالعه متن قرآن از محوريت بيش تر برخوردار شد. اين جريان، دوره جديدي را براي دريافت جهان بيني قرآن آغاز کرد که البته براي رسيدن به آن، انجام مطالعه و يا تفسيري موضوعي که مشخصاً به بحث جهان بيني قرآن پرداخته باشد، نياز بود.
با پيدايش رشته هاي جديدي در علوم انساني که براي کمک به فهم و تجزيه و تحليل متن شکل يافته بودند، مطالعات قرآني نيز زمينه هايي نو يافت. يکي از آن ها، مطالعات معناشناختي قرآن بود. مشخصاً در اين حوزه، بايد از «توشيهيکو ايزوتسو» نام برد که علاقه او به شناخت مفاهيم قرآن و يافت مجموعه اي معنا شناختي که همه اين مفاهيم را در حوزه هاي گوناگون معنايي در خود جاي داده باشد، زمينه تحقيقاتي شد که به صورت عمده به جهان بيني قرآن نيز ارتباط يافته است. او در کتاب «خدا و انسان در قرآن» به گونه مشخص تري به همين حوزه پرداخته است. مقاله حاضر با نگاهي به مطالعات وي صورت يافته و بخش هايي از مطالعه معناشناختي جهان بيني قرآن را که در آثار ايزوتسو کم تر پرداخته شده، پي گرفته است.
خدا، عالي ترين و محوري ترين رکن جهان بيني قرآن
باري! اين محوريت خدا، از طرح مسئله خلقت انسان گرفته تا آفرينش همه هستي، آگاهي تام و تمام او از رفتار و کردار و حتي پندار بندگان و مسئوليت انسان در برابر اين آفريدگار، حرکت هستي در راستاي اراده تام مطلق او، آگاهي مطلق او بر همه چيز، هدف برانگيختن رسولان الهي و مفاد و فحواي رسالت آن ها مبني بر اطاعت و عبادت او - که سرتاسر بيان قرآن را فرا گرفته اند تا آن جا که مي توان گفت که همه قرآن به بيان يکي از اين جنبه ها مي پردازند- همگي ارائه تصويري از جهان بيني خدا محور قرآن است و آيه اي از قرآن يافت نمي شود و صفحه اي از قرآن مطالعه نمي شود، مگر اينکه بارها و بارها با يکي از مظاهر حضور بي قيد و شرط خدا مواجه مي شويم و خدا را به عنوان محور همه چيز احساس مي کنيم.
در جهان بيني قرآن، سرچشمه هستي خدا است؛ او آفريننده انسان است و انسان چيزي جز آفريده او نيست: «الرحمن* علم القرآن*خلق الانسان» (الرحمن،1و3)؛ «اقرا باسم ربک الذي خلق*خلق الانسان من علق» (علق، 1-2). در واقع، خدا آفريدگار سراسر جهان از فرشتگان «و جعلوا الملائکه الذين هم عباد الرحمن اناثا اشهدوا خلقهم» (زخرف،18) و جنيان: «و خلق الجان من مارج من» (رحمن، 15) و آسمان و زمين: «الم تر ان الله خلق السماوات و الارض بالحق ان يشا يذهبکم و يات بخلق جديد» (ابراهيم،19) و
خورشيد و ماه و روز و شب «و من اياته الليل و النهار و الشمس و القمر لا تسجدوا للشمس و لا للقمر و اسجدوا لله الذي خلقهن ان کنتم اياه تعبدون» (فصلت،37) و کوه ها و رودها: «و هو الذي من الارض و جعل فيها رواسي و انهاراً و من کل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين يغشي الليل النهار ان في ذلک لايات لقوم يتفکرون» (رعد،3) و درختان و ميوه ها و دانه ها و علف ها: «و الارض وضعها للانام* فيها فاکهه و النخل ذات الاکمام* و الحب ذو العصف و الريحان» (الرحمن،12-10) و همه گونه هاي جانداران است که برخي بر روي شکم راه مي روند و بعضي بر دو پا و برخي بر چهارپا: «و الله خلق کل دابه من ماء فمنهم من يمشي علي بطنه و منهم من يمشي علي رجلين و منهم يمشي علي اربع يخلق الله ما يشاء ان الله علي کل شي قدير» (نور،44) و اگر بخواهيم همه آنچه را که خدا آفريده- و قرآن براين که همه آن ها چيزي جز آفريدگان خدا نيستند، تأکيد تمام دارد- برشماريم کاري است پايان ناپذير جز اينکه در نگاهي کلي بگوييم: «ذلک الله ربکم لا اله الا هو خالق کل شيء فاعبدوه و هو علي کل شي وکيل» (انعام،102) بنابراين، به حق مي توان قرآن، را از يک لحاظ، سرودي روحاني براي تکريم و ستايش آفرينش الهي دانست. به هر صورت، سراسر قرآن آغشته به انديشه آفرينش و تعظيم و تکريم آن است. (ايزوتسو،152-151)
از اين مسئله که بگذريم، به حوزه ديگري گام مي گذاريم و آن، حوزه اسماء و صفات خدا در قرآن است که بي شک يکي از ميدان هاي مهم معنايي در بحث ما به شمار مي رود.
در قرآن همواره بر مطلق بودن خدا و علم و دانش و قدرت و حاکميت و رحمت و مغفرت او تأکيد شده است، تا آن جا که به سان قافيه هاي پاياني شعر، در بسياري از آيات- و تا آن جا بسيار که گويي هر آيه اي از قرآن به يکي از اوصاف الهي بايد ختم شود- اين اوصاف خداوند هستند که در پايان هر آيه مطرح مي شوند.
اما حضور قدسي خدا در قالب اسماء و صفات خدايي به همين جا ختم نمي شود، بلکه به صورت کاملاً آشکاري مي توانيم اين حوزه را به دو بخش مهم تقسيم کنيم:
1. دسته اي از آيات که با ذکر اسماء و صفات الهي، منحصراً در صدد نشان دادن مطلق بودن خدا در همه زمينه ها هستند. براي اين قسمت از اسماء و صفات خدا مي توان به اين آيات- که به شکل بسيار معناداري، حجم قابل توجهي را به خود اختصاص داده اند- اشاره کرد:
«والله علي کل شي قدير» (بقره،284؛ آل عمران،29و189؛ مائده،17و19و120؛ انفال،41؛ توبه،39؛ حشر،6 و همچنين براي اطلاع از تعابير مشابهي چون: «و هو علي کل شيء قدير»؛ «انک علي کل شيء قدير»؛ «و انه علي کل شيء قدير»؛ «و کان الله علي کل
شيء قديراً»؛ «ان الله علي شيء قدير» (بقره،106و20، 259،109،148؛ آل عمران، 165؛ نحل،77؛ نور،45؛ عنکبوت،20؛ فاطر،1 و طلاق،12)، «ان الله بکل شيء عليم» (بقره،231؛ نساء،176؛ مائده،97؛ انفال،75؛ توبه،115؛ و همچنين براي اطلاع از تعابير مشابهي چون «و هو بکل شيء عليم»؛ «و الله بکل شيء عليم»؛ «ان الله کان بکل شيء عليما»؛ «و کان الله بکل شيء عليما»؛ «عالم الغيب و الشهاده»؛ «و الله عليم بذات الصدور»؛ «انه عليم بذات الصدور»؛ «و الله علي کل شيء شهيد» (مجادله،6؛ بروج،9؛ و همچنين براي اطلاع از تعابير مشابهي چون: «و انت علي کل شيء شهيد»؛ «ان الله علي کل شيء شهيد»؛ «انه علي کل شيء شهيد»؛ «ان الله بکل شيء شهيداً؛ «و کان الله علي کل شيء مقيتا» (نساء،85)، «ان الله علي کل شيء حسيبا» (نساء،86)؛ و همچنين براي اطلاع از تعابير مشابهي چون «و کفي بالله حسيبا»؛ «و کان الله بکل شيء محيطا» (نساء،126)؛ و همچنين براي اطلاع از تعابير مشابهي چون «و ان الله قد احاط بکل شيء علما»؛ «ان الله بما يعملون محيط»؛ «انه بکل شيء محيط»، و «هو علي کل شيء وکيل» (انعام،102؛ هود، 12؛ زمر،62)، «رب العالمين» ( حمد،2؛ انعام،45؛ اعراف،54؛ يونس، 10 و... ) همچنين براي اطلاع از تعابير مشابهي چون «رب کل شيء»؛ «رب العرش العظيم»؛ «رب السماوات و الارض» و... نک: معجم المفهرس. )؛ «وسع ربنا کل شيء علما» ( اعراف،89؛ و همچنين براي اطلاع از تعابير مشابهي چون: «وسع ربي کل شيء علما» و «وسع کرسيه السماوات و الارض» نک: معجم المفهرس)، «ان ربي علي کل شيء حفيظ» (هود،57؛ و همچنين براي اطلاع از تعابير مشابهي چون: «و ربک علي کل شيء حفيظ» (نک: معجم المفهرس)، و «و کان الله علي کل شيء رقيبا» (احزاب،52؛ و همچنين براي اطلاع از تعبير مشابهي چون: «ان الله کان عليکم رقيبا» نک» معجم المفهرس)، «انه بکل شيء بصير» (ملک،19؛ و همچنين براي اطلاع از تعابير مشابهي چون: «و الله بصير بالعباد»؛ «و الله بما يعملون بصير»؛ «و الله بما تعملون بصير»؛ «ان الله بعباده لخبير بصير»؛ «فان الله کان بعباده بصيراً» نک: معجم المفهرس).
2. اما دسته ديگر آيات، آن هايي هستند که به صورت سرتاسري و البته کاملاً پرمعنا به صفات خدا اشاره مي کنند، گرچه گويي يکي از مهم ترين کارکردهاي طرح اسماء و صفات خدا در قرآن، همانا خداشناسي و ارائه تصويري از خدا در جهان بيني قرآن است، اما تکرار بسيار زياد آن ها خصوصاً در انتهاي آيات قرآن، حضور خدا و محوريت او را در همه جاي قرآن تثبيت مي کند.
برخي از اين صفات عبارتند از: رحمن، رحيم، احد، صمد: «لم يلد و لم يولد* و لم يکن له
کفواً احد»، تواب: «الذي اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف»، «الم يجعل کيدهم في تضليل و ارسل عليهم طيراً ابابيل»، «ان ربهم بهم يومئذ لخبير»، غفور، ودود، حکيم، عزيز، ذوانتقام، کبير، متعال، سريع الحساب، شديد العقاب، قدوس، سلام، مومن، مهيمن، جبار، متکبر، خالق، بارئ، مصور و...
اما ازاين مسئله که بگذريم، با وجه ديگري از محوريت خدا در جهان بيني قرآن مواجه مي شويم. در اين حوزه، قرآن اصرار دارد تا خدايي خداوند را در همه عرصه ها و صحنه ها به تصوير کشد، به همين منظور، گاه ربوبيت او را مطرح کرده و خدا را به عنوان «رب العالمين» و «رب کل شيء» مي شناساند و گاه به عکس، چيزهاي بسيار کوچکي را در دايره ربوبيت خدا مطرح مي کند تا شمول ربوبيت او را ملموس تر نشان دهد. به اين آيات توجه کنيد: «قل اعوذ برب الناس» (ناس،1)؛ «قل اعوذ برب الفلق» (فلق،1)؛ «رب المشرقين و رب المغربين» (رحمن،17)؛ همچنين: براي آگاهي از تعابير: رب المشرق و المغرب و رب المشارف و المغارب نک: معجم المفهرس)، «و انه هو رب الشعري» (نجم،49)، «فليعبدوا رب هذا البيت» (قريش،3)، «فلله الحمد رب السماوات و رب الارض رب العالمين» (جاثيه، 36). اين مسئله در حوزه اي ديگر نيز رخ مي نمايد و آن حوزه دانش؛ اراده و قدرت فراگير خداست. قرآن در بسياري از آيات خود به اين مسئله بسيار اهتمام ورزيده و دانش خدا را نسبت به همه چيز حتي تا اين اندازه نشان مي دهد: «و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما في البر و البحر و ما تسقط من ورقه الا يعلمها و لا حبه في ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا في کتاب مبين» (انعام،59). اين دانش فراگير الهي در نظر قرآن، با اراده تام و تمام و قدرت عزيز و مطلق خدا در هم مي آميزد؛ چنان که در جهان بيني قرآن، هيچ کاري انجام نمي شود، مگر اينکه از کمان اراده، قدرت و دانش خدا صادر شده باشد. شايد يکي از زيباترين نمونه هاي اين مسئله را بتوان در سوره انفال يافت؛ آن جا که ماجراي جنگ بدر و پيروزي هاي شگفت انگيز مسلمانان را مورد توجه قرار داده و در اوج اين فتح و ظفر، حضور خدا را چنين مطرح مي نمايد: «فلم تقتلوهم و لکن الله قتلهم و ما رميت اذ رميت و لکن الله رمي و ليبلي المومنين منه بلاء حسنا ان الله سميع عليم» (انفال،17)؛ براي آگاهي از شأن نزول اين آيه و نظرات تفسيري نک: بيضاوي، 95/3-96؛ قرطبي،382/7-387).
اما بازتاب اين جهان بيني نيز در قرآن قابل مطالعه و تأمل است. حوزه اين مسئله بيش تر در مورد انتظارات قرآن از پيامبر و مؤمنان و يا دستور العمل هاي قرآن به ايشان است. به اين معنا که قرآن انتظار دارد که پيامبر و مؤمنان نيز انديشه اي خدا محور داشته باشند و خدا را آن گونه که خود در قرآن بر محور همه چيز قرار مي دهد، قرار دهند و به خدايي
خدا، همان اندازه که در اين جهان بيني معرفي مي کند، ايمان داشته باشند.
بي شک يکي از پر شکوه ترين اين صحنه ها در سوره توبه به تصوير در آمده است، آن جا که خداوند توطئه اي بسيار پيچيده و حساب شده و در عين حال پر خطر را به پيامبر خود گزارش مي دهد: «و الذين اتخذوا مسجداً ضراراً و کفراً و تفريقاً بين المومنين و ارصاداً لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان اردنا الا الحسني و الله يشهد انهم لکاذبون» ( توبه،107). مفاد آيه گزارش فعاليت گروهي از منافقان است که با ساختن يک مسجد، کمينگاهي را براي دشمنان پيامبر فراهم آورده اند که در آن به دنبال رسيدن به اهدافي چون ضربه زدن به پيکره جامعه اسلامي، محو آثار ايمان و گسترش کفر و ايجاد تفرقه در ميان مؤمنان هستند. طبيعي است که دانستن اين خبر، موجي از نگراني و ناآرامي را در دل مخاطب منتشر مي کند و او را به مقابله اي فوري وا مي دارد. اما در اين ميان، دستورالعمل قرآن سخت بر مباني جهان بيني خود استوار است و خدا محوري اين جهان بيني، اين ايمان را به مخاطب القاء مي کند که خدا بر همه اراده ها و قدرت ها احاطه دارد، بنابراين انتظار دارد که پيامبر و مؤمنان ابداً ترسي به خود راه نداده و با توکل به خداي خود، به وظايف ديگري بپردازند و از رفتارهاي هيچان زده و به دور انديشي خدا محورانه بپرهيزند.
بر همين مبناست که مي بينيم، تنها دستور خدا در مقابله با اين توطئه و فتنه پردامنه چنين است: «لا تقم فيه ابداً لمسجد اسس علي التقوي من اول يوم احق ان تقوم فيه فيه رجال يحبون ان يتطهروا و الله يحب المطهرين* افمن اسس بنيانه علي تقوي من الله و رضوان خير ام من اسس بنيانه علي شفا جرف هار فانهار به في نار جهنم و الله لا يهدي القوم الظالمين» (توبه،109-108؛ براي آگاهي از شأن نزول اين آيات و نظرات تفسيري نک: بيضاوي، 171/3-174؛ قرطبي،266/8-253؛ و قس: طبري،33/11-22 سيوطي، 337/4-336).
برخلاف آنچه در برخي از گزارش هاي نادرست تاريخي نقل شده است، تنها دستوري که خداوند در واکنش به توطئه ساخت مسجد ضرار در مدينه به پيامبر(ص) مي دهد، اين است که ايشان در آن مسجد پا نگذارد «لا تقم فيه ابدا» و تأکيد مي کند که از آن جا که به نتيجه رسيدن هر طرحي نيازمند هدايت خداوندي است، آنچه طراحان توطئه مسجد ضرار در سر پرورانده اند، چون بنايي است که بر پايه سستي استوار است و در آتش جهنم سقوط خواهد کرد، و در صورتي که برخورد درستي با آن بشود، آن توطئه به نتيجه نخواهد رسيد.
اين مسئله را مي توان در آيات ديگري نيز يافت، آن جا که قرآن به مؤمنان اين نکته را
متذکر مي شود که اگر به خدا ايمان داشته باشند، کسي توان ضربه زدن به آن ها را ندارد: «و ان تصبروا و تتقوا لا يضرکم کيدهم شيئا ان الله بما يعملون محيط» ( آل عمران، 120)؛ «يا ايها الذين آمنوا عليکم انفسکم لا يضرکم من ضل اذا اهتديتم... » (مائده،105 براي تفسير اين آيه، به عنوان مثال نک: بيضاوي،373/2)؛ «و لو لا فضل الله عليک و رحمته لهمت طائفه منهم ان يضلوک و ما يضلون الا انفسهم و ما يضرونک من شيء» (نساء،113؛ براي آگاهي از نظرات تفسيري نک: بيضاوي،251/2؛ قرطبي،381/5).
در همين فضاي حضور بي قيد و شرط و تام و تمام خدا است که قرآن با اصرار مي خواهد به مخاطب خود که در معرض توطئه ها قرار گرفته است، بياموزد که کيد و نقشه دشمنان، هر چند کوه را به لرزه درآورد، توان مقابله با کيد و نقشه خدا را ندارد: «و قد مکروا مکرهم و عندالله مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال: (ابراهيم: 46) و اين کيد خدا است که حاکم بر هر کيد ديگري است: «و مکروا و مکرالله و الله خير الماکرين:» (آل عمران،54)، «و قد مکر الذين من قبلهم فاتي الله بنيانهم من القواعد» (نحل،26) «و مکروا مکراً و مکرنا مکراً و هم لا يشعرون» (نمل،50) بر همين اساس است که نمي توان از پيامبر اکرم (ص) به عنوان کسي که عميقاً تحت تأثير اين جهان بيني خدا محور قرآن است، انتظار داشت که در ماجراي مسجد ضرار، الگويي ديگري جز ناديده انگاشتن رفتار منافقان اتخاذ کرده باشد؛ چرا که هر رفتاري جز ناديده انگاشتن توطئه منافقان هراسي است که قرآن بارها آن را در صورت ايمان به خدا، بي اساس خوانده است: «و قد مکروا مکرهم و عند الله مکرهم و ان کان مکرهم لتزول منه الجبال» (ابراهيم،46) در دوره هاي بعدي، کساني که يا از اين جهان بيني و ايمان عميق بهره نداشتند و يا به دنبال خدشه وارد کردن به نگاه مؤمنانه پيامبر به پديده هاي اطراف خود بوده اند، مواجهه مؤمنانه و زيرکانه پيامبر اکرم (ص) با مسجد ضرار را تحريف، و با رواياتي جعلي رفتار ايشان را با منافقان در مسجد ضرار، رفتاري هراس آلود و شتاب زده توصيف کردند، حال آنکه قرآن تنها متضمن اين نکته است که پيامبر اکرم(ص)، در آن مسجد حاضر نشدند و همين عدم حضور ايشان، آن بنيان را به آسيبي عميق براي خود آن ها تبديل کرد: «لا يزال بنيانهم الذي بنوا ريبه في قلوبهم الا ان تقطع قلوبهم... » (توبه،110)
پيامبر اکرم(ص) تنها بر اساس ايمان به خدايي که در قرآن معرفي مي شود، توانست، از خشونت با منافقاني که پنهاني به دنبال نابودي پيامبر و آيين او در شبه جزيره بوده اند، بپرهيزد، بلکه- آن چنان که امام صادق(ع) نيز يادآور مي شوند- با آن ها صميمانه و دوستانه رفتار کند. (نک: طبرسي، جوامع الجامع، 80/2، راوندي،342/1) اين الگوي
رفتاري جز از کسي که عميقاً به خداي قرآن، ايمان داشته باشد، غير ممکن است.
آنچه بيان شد، تنها در صدد ارائه اين نکته بود که در جهان بيني قرآن، خدا در مرکز همه امور قرار دارد و همه چيز، در راستاي اراده و خواست او حرکت مي کند. در اين راستا، اجمالاً يادآور شد که قرآن در جا انداختن اين تفکر و ارائه اين جهان بيني از چه حوزه هاي معنايي بهره برده و چگونه بر محوريت خدا در همه امور تأکيد کرده و ذهن انسان را به جهاني باز نموده که خدا در آن، از نجواي نجواگران آگاه است( اشاره به آيه 7 سوره مجادله) و همه چيز را در قبضه اختيار خود دارد.
از زاويه اي ديگر، در قرآن، با خدامحوري ويژه اي روبرو خواهيم شد؛ به اين معنا که حضور الهي در قرآن چنان فراگير است که تصور «الله» از بالا بر همه قرآن فرمانروايي دارد. پس، براي يک محقق که در صدد تجزيه و تحليل حوزه هاي معنايي موجود در قرآن است، در گام هاي نخستين، کاملاً آشکار خواهد شد که مفهوم الله بر ساخت معناشناسي همه کلمات کليدي قرآن عميقاً سايه افکنده است. (ايزوتسو،119)، طوري که زاويه اي از انديشه قرآن را نمي توان بدون ارتباط با مفهوم «الله» مورد تجزيه و تحليل قرار داد.
پس ازآن چه گفته شد، در قسمت بعد به جهان بيني قرآن وارد مي شويم و به بررسي جايگاه انسان در اين جهان بيني مي پردازيم.
پينوشتها:
1- کارشناس ارشد علوم قرآن و حديث.
نشاني الکترونيک: gaffari.m@gmail.com
*تاريخ دريافت مقاله: 1388/10/7
تاريخ پذيرش مقاله:1388/12/11
/ج