نوروز فرخنده باد

آمد بهار و خرم و شاداب شد زمين گيتي جوان ز نکهت انفاس فروردين سرسبز گشت دشت و دمن، بيشه و چمن از فرشي از حرير و ديباي زرنگين ابر بهار ريخت به صحرا و کوهسار درّ عميق و لؤلؤ و مرجان ز آستين گلشن که مانده بود خزاني و زردرنگ اينک ز لاله ها شده گلگون و آذرين
چهارشنبه، 14 دی 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نوروز فرخنده باد

نوروز فرخنده باد
نوروز فرخنده باد


 

شاعر:دکتر اميرحسين شروين(نوا)




 
آمد بهار و خرم و شاداب شد زمين
گيتي جوان ز نکهت انفاس فروردين
سرسبز گشت دشت و دمن، بيشه و چمن
از فرشي از حرير و ديباي زرنگين
ابر بهار ريخت به صحرا و کوهسار
درّ عميق و لؤلؤ و مرجان ز آستين
گلشن که مانده بود خزاني و زردرنگ
اينک ز لاله ها شده گلگون و آذرين
نرگس به خواب ناز در آغوش نسترن
سوري نهاده سر به بناگوش ياسمين
يک سو خروش رود و يک سوي جوش موج
نجوا کنند عاشق و معشوقه اين چنين
آمد عروس گل به چمن با هزار ناز
چتري ز گل کشيده به سر، نرم و مخملين
افشاند او ز دامن خود گل طبق طبق
از سبز و سرخ و زرد و طلايي و آتشين
از بوي رازيانه، اقاقي و رازقي
سرمست شد هوا و طربناک شد زمين
يکسر فضاي باغ پر از مشک و عنبر است
از بس شکوفه مشک فشان است و عنبرين
شبنم به رو سبزه درخشان، زمردين
ژاله به برگ لاله فروزان، زبرجدين
قمري به طرف جوي به آواز دلفريب
بلبل به شاخ سرو به آواي دلنشين
گيتي نگارخانه شيراز و اصفهان
ديگر چه حاجتي است به نقش و نگار چين؟
گويي خدا بهشت برين راز رحمتش
آورده بر زمين، چه بهشتي؟ بيا ببين
چنگ و رباب و رود نوازند و ارغنون
بامشاد و باربد و نکيسا و رامتين
طومار سال کهنه نورديد روزگار
نو شد زمانه، روز و مه و سال شد نوين
نقل و نبات و سبزه و گل، شمع و آينه
رنگين به روي سفره زيباي هفت سين
نوروز شد، دوباره ز ايران کنيد ياد
يعني که ياد مادر ايران نازنين
ياد وطن کنيد و آن مرز و بوم پاک
ز آن نسل و ز آن نژاد و آن قوم برترين
ز آن مهد جاودانه فرهنگ و فرّهي
و آن زادگاه راستي، آن خلق راستين
ز آن مرکز تمدن و کانون افتخار
ز آن کشور يلان و مهان، ميهن مِهين
در راه سربلندي ايران، ز جان و دل
کوشيد جملگي همه با عزم آهنين
دل را به غير عشق تو عشقي دگر مباد
تو عشق او ببيني و تو عشق آخرين
خرم دمي که بوسه دهيم آستان تو
شوييم ز اشک شوق، غبار غم از جبين
جان را چه ارزشي که نثار رهت کنيم؟
افسوس ما، که هيچ نداريم غير اين!
«با شير اندرون شد و با جان به در رود»
مهر تو از ازل شده با خون ما عجين
مهرت هماره در دل و نامت به لب مدام
تا آخرين نفس همه، تا روز واپسين
اي جايگاه دانش و علم و کمال و فضل
احسنت بر جمال تو، احسنت و آفرين
نوروزتان خجسته و فرخنده باد و شاد
پيوسته بخت يار شما باد و هم قرين
ز اهل سخن مراست «نوا» چشم اعتذار
طبع روان نبودم و يا شعر دلنشينمنبع:یزدان پرست، حمید؛ (1387) نامه ایران؛ مجموعه مقاله ها، سروده ها، و مطالب ایران شناسی، جلد چهارم، به کوشش حمید یزدان پرست، تهران، اطلاعات، چاپ یکم.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.