از عالم ذر چه مي دانيد
نويسنده: حجت الاسلام و المسلمين ناصر فقيه
عالم ذر و تعهد انسان به خداپرستي در اين عالم چيست؟
در اين باره توجه به چند نکته لازم است:
الف) هيچ موجودي در وجود يافتنش داراي اختيار نيست و وجود انسان نيز از اين قبيل است و عالم ذر، ربطي به آن ندارد.
ب) در مورد «عالم ذر» در ميان دانشمندان، مفسران، متکلمان و محدثان، گفت و گوهاي زيادي واقع شده است و اين، نشانگر پيچيدگي موضوع( عالم ذر) مي باشد. پيرامون اين آيه نظريه هاي مختلفي شکل گرفته که به اختصار در اين مجال به چند مورد از آنان مي پردازيم.
« و إذ اخذ ربک من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم الست بربکم قالوا بلي شهدنا ان تقولوا يوم القيامة انا کنا عن هذا غافلين.»
و هنگامي را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت که آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند:«چرا، گواهي داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [ امر] غافل بوديم.
حال، اين ظهور و بروز( در عالم ذر) که واقع شده، به چه صورت انجام گرفته است و منظور از عالم ذر چيست؟
1. محدثان در پاسخ مي گويند: در بعضي از احاديث آمده است : فرزندان آدم تا پايان دنيا به صورت ذرات کوچکي از پشت آدم خارج شدند و فضا را پر کردند؛ در حالي که داراي عقل و شعور بودند و قادر بر سخن و تکلم بودند. خداوند از آنان پرسيد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ همگي در پاسخ گفتند آري و به اين ترتيب، پيمان نخستين بر توحيد گرفته شد.
2. گروهي از مفسران چنين مي گويند: منظور از «ذر»، ذرات نخستين وجود انسان( نطفه) است که از پشت پدران به رحم مادران انتقال يافت و به تدريج در عالم جنين، به صورت انسان کاملي درآمد و در همان حال، خداوند استعدادهايي به او داد تا بتواند حقيقت توحيد را درک کند. از اين رو، عالم ذر، عالم جنين است و سؤال و پاسخ، به زبان حال صورت گرفته است.
3. منظور از عالم «ذر»، عالم «ارواح» است؛ يعني، خداوند در آغاز، ارواح انسان ها را آفريد و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحيد گرفت.
4. منظور از «ذر»، اجزاي بسيار کوچک نيست؛ بلکه ذر به معناي ذريه( فرزندان) است؛ خواه کوچک و صغير باشند يا بزرگ و کبير. بنابراين، سؤال و جواب در ميان انسان و خداوند، به وسيله پيامبران و به زبان « قال» مي باشد.
5. سؤال و جواب( در عالم ذر) بين انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ، کمال و عقل.
6. علامه طباطبائي مي گويد: موجودات داراي دو نوع وجودند؛ يک وجود جمعي در نزد خدا که در قرآن به عنوان ملکوت از آن ياد شده است و ديگري وجودات پراکنده که با گذشت زمان، به تدريج ظاهر مي شوند. به اين ترتيب، عالم انسانيت دنيوي، مسبوق به عالم انسانيت ديگري است که در آن جا، هيچ موجودي از پروردگار پوشيده نيست و با شهود باطني، او را مشاهده کرده، به واحديت او اعتراف مي کند و سؤال و جواب در عالم « ذر»، مربوط به آن جا مي شود.
آيه ميثاق، از آياتي است که مفسران، سؤال هاي زيادي درباره آن مطرح کرده اند که برخي به شرح ذيل است:
1. اين ميثاق الهي، در چه عالمي انجام گرفته است؟
2. اين پيمان، در چه شرايطي واقع شده است؟
3. آيا اين عهد، به صورت دسته جمعي بوده است يا تک تک انسان ها حضور داشته اند؟ پيش از آن که به آراي صاحب نظران اشاره کنيم، لازم است توجه کنيم که گرچه نکات مبهم و دقيقي در اين بحث وجود دارد، ولي اين آيه به روشني دلالت مي کند که خدا با فرد فرد انسان ها مواجهه داشته و به آن ها گفته است:«آيا من خداي شما نيستم»؟ آنان نيز گفته اند:« آري، تويي خداي ما».
منشاء ابهام، اين است که ما خودمان چنين چيزي به خاطر نداريم. برخي از اين مطلب روشن، نتيجه اي جالب گرفته اند و گفته اند که چنين مکالمه حضوري و عذربراندازي که خطاي در تطبيق را هم نفي مي کند، جز با علم حضوري و شهود قلبي حاصل نمي شود؛ از اين رو، معرفتي که در آيه به آن اشاره شده است، معرفتي شخصي خواهد بود و نه شناختي کلي که با مفاهيم عقلي حاصل مي شود و تفاوت اولي با دومي در اين است که در اولي، شخص خالق و اوصاف آن همچون يگانگي و ربوبيت او مشخص مي گردد؛ ولي در دومي، تنها نفس خالق کلي، بدون تشخص معلوم مي شود.
آراي صاحب نظران درباره جايگاه ميثاق به قرار زير است:
1. اين نظريه عالم ذر مي گويد که ارواح انسان ها قبل از تعلق به بدن، به ذرات ريزي تعلق گرفته است و آن ذرات، با تعلق ارواح، زنده و آگاه شدند؛ پس از آن، خداوند اين مطلب را ميثاق گرفت. بر اساس نظر اين گروه، آيه، ناظر به عالم ذر است؛ يعني خداوند از صلب آدم، ذرات ريزي را استخراج کرد و با تعلق ارواح به آن ها، از آنان عهد و پيمان گرفت. علامه مجلسي و آقا جمال الدين خوانساري اين نظر را پذيرفته اند.
ب) نظريه فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل باطل است؛ زيرا بر اين اساس، تمام انسان ها يک بار به اين جهان گام نهاده اند و پس از يک زندگي کوتاه، از اين جهان رخت بربسته اند و بار ديگر، به تدريج، به اين جهان بازگشته اند که اين، همان تناسخ است.
3. اگر اين پيمان، با آگاهي کامل اخذ شده است، چرا کسي فعلاً از اين پيمان خبري ندارد؟
2. برخي چون زمخشري، بيضاوي، شيخ طوسي، سيد قطب، علامه شرف الدين عاملي و ميرداماد، محمدتقي جعفري و... قائلند که اين آيه، در مقام بيان واقع نيست؛ بلکه از طريق تمثيل، به مسئله فطرت اشاره دارد. به نظر اين گروه، منظور آيه اين است که خداوند با اعطاي نعمت هاي بي شمار و اعطاي عقل به انسان، گويا توقع و انتظار دارد که انسان در مقابلش تعظيم کند، و انسان هم طبق ذات و فطرت خود، به اين خطاب مجازي خداوند لبيک گفته است. مهم ترين اشکال اين نظريه، مخالفت آن با ظاهر کلام الهي مي باشد؛ زيرا آيه با کلمه «اذ» که علامت گذشته مي باشد، نازل گرديده است.
3. شيخ مفيد، اصل عالم ذر را به صورت حقيقي و تکويني پذيرفته است؛ ولي خطاب هاي رد و بدل شده خدا و انسان ها را به نحو حقيقي منکر شده و همه آنها را به تمثيل و مجاز حمل کرده است.
انتقادهاي وارد بر نظريه هاي اول و دوم، بر اين نظريه هم وارد است.
4. به اعتقاد علم الهدي، عالم ذر، واقعاً بوده است؛ اما تمام ذريه آدم در آن عالم حاضر نبوده اند؛ بلکه اختصاص به اولاد کفار دارد.
1. اين نظريه با ظاهر آيه که دلالت بر اخذ ميثاق از عموم دارد، مخالف است.
2. اگر تنها ميثاق اولاد مشرکين مقصود بود، بايد به نحوي روشن ادا مي گرديد.
5. استاد جوادي آملي معتقد است که مراد از آيه، بيان واقعيت خارجي است و خداوند متعال به لسان عقل و وحي و با زبان انبياء، از انسان ميثاق گرفته است؛ يعني خداوند در برابر درک عقلي و رسالت وحي، از مردم پيمان گرفته است که معارف دين را بپذيرند. وي در تأييد نظريه خود به پنج نکته اشاره مي کند و مي گويد:«اين معنا، تحميلي بر ظاهر آيه مورد بحث نيست؛ زيرا براي عقل و وحي، نحوه اي تقدم نسبت به مرحله تکليف وجود دارد؛ لذا ظاهر کلمه «اذ»، محفوظ مي ماند. منظور از نحوه تقدم، اين است که اول پيامبران مي آيند و مقدمات پذيرش را فراهم مي کنند؛ سپس تکليف حادث مي شود.»
اين نظريه، به تأويل نزديک تر است تا تفسير؛ زيرا از اذهان همگان دور است و افزون بر آن، خطاب هاي آيه را طبق اين تفسير، بايد بر مجاز حمل کرد و نه حقيقت.
علامه طباطبايي هم در نقد نظريه فوق مي گويد:«اگر منظور از اخذ ميثاق، همان زبان وحي باشد، [ بايد] مانند ساير احکام مي فرمود: به مردم چنين ابلاغ کن؛ نه اين که بگويد: شما به ياد بياوريد.
6. علامه طباطبايي معتقد است که مقصود آيه، جنبه ملکوتي انسان هاست؛ يعني جاي شهود و اشهاد و جايگاه ميثاق، ملکوت انسان هاست؛ زيرا با توجه به ظاهر آيه که فرمود:«و إذ اخذ؛ يعني به ياد بياور»، استفاده مي شود که اولاً، قبل از اين جايگاه محسوس، جايگاه نامحسوس ديگري وجود داشته است که در آن جا ميثاق انجام گرفته است. ثانياً، صحنه اخذ ميثاق، بر نشئه حس و طبيعت مقدم است. ثالثاً، چون اين دو جايگاه با هم متحدند و از هم جدا نيستند، خداوند به انسان ملکي و مادي امر مي کند که به ياد آن جايگاه ملکوتي باشد و وقتي به ياد آن جايگاه باشد، آن را حفظ مي کنند.
اين نظريه در ميان علما مورد توجه جدي قرار گرفته است و آنان، نظرهاي مختلفي درباره آن اظهار کرده اند استاد جوادي آملي، استاد جعفر سبحاني و شهيد دکتر بهشتي اين نظريه را نقد و بررسي کرده اند.
طبق نظريه علامه و تمامي کساني که عالم ذر و گفت و گوي بين انسان و خدا را پذيرفته اند، فلسفه وجود آن عالم اين است که انسان با شهود باطني، خدا را مشاهده و به وحدانيت او اعتراف نموده است و اين شهود، باعث مي شود که در عالم مادي که موانع مختلفي سر راه دارد، آن عالم را و شهود خداي خويش را که سرمايه اصلي هدايت و نجات اوست، فراموش نکند و تا زماني که آن ميثاق و آن شهود فطري در درون جان انسان زنده باشد، راه انحراف را در پيش نخواهد گرفت و در واقع، آن شهود عالم ملکوت و عالم ذر، مي تواند تضمين کننده نجات انسان و ماندن بر صراط توحيد باشد؛ البته اين امکان وجود دارد که انسان، گنجينه هاي عالم ملکوت و فطرت را با آلودگي هاي گناه و حب دنيا دفن کند؛ ولي اگر به پيامبران و امامان اين امکان را بدهد که به آن ها دسترسي پيدا کنند، آن گنجينه ها را از زير خروار حجاب ها نجات مي دهند.
امام علي (عليه السلام) درباره هدف بعثت مي فرمايد:« خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود و هرچند گاه، متناسب با خواسته هاي انسان ها، رسولان خود را پي در پي اعزام کرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمت هاي فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احکام الهي، حجت را بر آنها تمام نمايند و توانمندي هاي پنهان شده عقل ها را آشکار سازند.»
از جملات بالا به حکمت و فلسفه دوم براي عالم ذر مي توان پي برد و آن، سهولت يافتن هدايت انسان ها توسط پيامبران و امامان و مصلحان است، وجود شهود عالم ملکوت و عالم ذر، اين زمينه را براي رهبران ديني آماده مي کند که بشر را به راحتي هدايت نمايند و با زنده نمودن آن پيمان و کشف گنجينه هاي فطرت، به سادگي انسان ها را به راه راست رهنمون سازند.
فلسفه ديگر اين است که مصلحان و انسان هاي متدين، از هدايت ديگران هرگز نااميد نشوند؛ زيرا خواهند دانست که عوامل مختلفي در درون انسان ها، آنان را براي اصلاح ياري مي رساند؛ عواملي مثل عقل آدمي، وجدان اخلاقي، فطرت و وجود عالم ذر و شهود ملکوتي آن.
درواقع، مجموعه اينها، عوامل ستون پنجم دروني به حساب مي آيند که باعث مي شوند مصلحان تا آخرين لحظه، از هدايت انسان ها نااميد نشوند و به همين جهت گاهي برخي افراد با يک جرقه در آخرين روزهاي عمر خود، به فطرت حقيقي و شهود ملکوتي خود برگشته، در صراط حق و توحيد قرار گرفته اند.
منبع: نشريه شاهد جوان، شماره 417.
در اين باره توجه به چند نکته لازم است:
الف) هيچ موجودي در وجود يافتنش داراي اختيار نيست و وجود انسان نيز از اين قبيل است و عالم ذر، ربطي به آن ندارد.
ب) در مورد «عالم ذر» در ميان دانشمندان، مفسران، متکلمان و محدثان، گفت و گوهاي زيادي واقع شده است و اين، نشانگر پيچيدگي موضوع( عالم ذر) مي باشد. پيرامون اين آيه نظريه هاي مختلفي شکل گرفته که به اختصار در اين مجال به چند مورد از آنان مي پردازيم.
« و إذ اخذ ربک من بني آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم علي انفسهم الست بربکم قالوا بلي شهدنا ان تقولوا يوم القيامة انا کنا عن هذا غافلين.»
و هنگامي را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت که آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند:«چرا، گواهي داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [ امر] غافل بوديم.
حال، اين ظهور و بروز( در عالم ذر) که واقع شده، به چه صورت انجام گرفته است و منظور از عالم ذر چيست؟
1. محدثان در پاسخ مي گويند: در بعضي از احاديث آمده است : فرزندان آدم تا پايان دنيا به صورت ذرات کوچکي از پشت آدم خارج شدند و فضا را پر کردند؛ در حالي که داراي عقل و شعور بودند و قادر بر سخن و تکلم بودند. خداوند از آنان پرسيد: آيا من پروردگار شما نيستم؟ همگي در پاسخ گفتند آري و به اين ترتيب، پيمان نخستين بر توحيد گرفته شد.
2. گروهي از مفسران چنين مي گويند: منظور از «ذر»، ذرات نخستين وجود انسان( نطفه) است که از پشت پدران به رحم مادران انتقال يافت و به تدريج در عالم جنين، به صورت انسان کاملي درآمد و در همان حال، خداوند استعدادهايي به او داد تا بتواند حقيقت توحيد را درک کند. از اين رو، عالم ذر، عالم جنين است و سؤال و پاسخ، به زبان حال صورت گرفته است.
3. منظور از عالم «ذر»، عالم «ارواح» است؛ يعني، خداوند در آغاز، ارواح انسان ها را آفريد و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحيد گرفت.
4. منظور از «ذر»، اجزاي بسيار کوچک نيست؛ بلکه ذر به معناي ذريه( فرزندان) است؛ خواه کوچک و صغير باشند يا بزرگ و کبير. بنابراين، سؤال و جواب در ميان انسان و خداوند، به وسيله پيامبران و به زبان « قال» مي باشد.
5. سؤال و جواب( در عالم ذر) بين انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ، کمال و عقل.
6. علامه طباطبائي مي گويد: موجودات داراي دو نوع وجودند؛ يک وجود جمعي در نزد خدا که در قرآن به عنوان ملکوت از آن ياد شده است و ديگري وجودات پراکنده که با گذشت زمان، به تدريج ظاهر مي شوند. به اين ترتيب، عالم انسانيت دنيوي، مسبوق به عالم انسانيت ديگري است که در آن جا، هيچ موجودي از پروردگار پوشيده نيست و با شهود باطني، او را مشاهده کرده، به واحديت او اعتراف مي کند و سؤال و جواب در عالم « ذر»، مربوط به آن جا مي شود.
آيه ميثاق، از آياتي است که مفسران، سؤال هاي زيادي درباره آن مطرح کرده اند که برخي به شرح ذيل است:
1. اين ميثاق الهي، در چه عالمي انجام گرفته است؟
2. اين پيمان، در چه شرايطي واقع شده است؟
3. آيا اين عهد، به صورت دسته جمعي بوده است يا تک تک انسان ها حضور داشته اند؟ پيش از آن که به آراي صاحب نظران اشاره کنيم، لازم است توجه کنيم که گرچه نکات مبهم و دقيقي در اين بحث وجود دارد، ولي اين آيه به روشني دلالت مي کند که خدا با فرد فرد انسان ها مواجهه داشته و به آن ها گفته است:«آيا من خداي شما نيستم»؟ آنان نيز گفته اند:« آري، تويي خداي ما».
منشاء ابهام، اين است که ما خودمان چنين چيزي به خاطر نداريم. برخي از اين مطلب روشن، نتيجه اي جالب گرفته اند و گفته اند که چنين مکالمه حضوري و عذربراندازي که خطاي در تطبيق را هم نفي مي کند، جز با علم حضوري و شهود قلبي حاصل نمي شود؛ از اين رو، معرفتي که در آيه به آن اشاره شده است، معرفتي شخصي خواهد بود و نه شناختي کلي که با مفاهيم عقلي حاصل مي شود و تفاوت اولي با دومي در اين است که در اولي، شخص خالق و اوصاف آن همچون يگانگي و ربوبيت او مشخص مي گردد؛ ولي در دومي، تنها نفس خالق کلي، بدون تشخص معلوم مي شود.
آراي صاحب نظران درباره جايگاه ميثاق به قرار زير است:
1. اين نظريه عالم ذر مي گويد که ارواح انسان ها قبل از تعلق به بدن، به ذرات ريزي تعلق گرفته است و آن ذرات، با تعلق ارواح، زنده و آگاه شدند؛ پس از آن، خداوند اين مطلب را ميثاق گرفت. بر اساس نظر اين گروه، آيه، ناظر به عالم ذر است؛ يعني خداوند از صلب آدم، ذرات ريزي را استخراج کرد و با تعلق ارواح به آن ها، از آنان عهد و پيمان گرفت. علامه مجلسي و آقا جمال الدين خوانساري اين نظر را پذيرفته اند.
نقد:
ب) نظريه فوق مستلزم تناسخ است و تناسخ به حکم عقل باطل است؛ زيرا بر اين اساس، تمام انسان ها يک بار به اين جهان گام نهاده اند و پس از يک زندگي کوتاه، از اين جهان رخت بربسته اند و بار ديگر، به تدريج، به اين جهان بازگشته اند که اين، همان تناسخ است.
3. اگر اين پيمان، با آگاهي کامل اخذ شده است، چرا کسي فعلاً از اين پيمان خبري ندارد؟
2. برخي چون زمخشري، بيضاوي، شيخ طوسي، سيد قطب، علامه شرف الدين عاملي و ميرداماد، محمدتقي جعفري و... قائلند که اين آيه، در مقام بيان واقع نيست؛ بلکه از طريق تمثيل، به مسئله فطرت اشاره دارد. به نظر اين گروه، منظور آيه اين است که خداوند با اعطاي نعمت هاي بي شمار و اعطاي عقل به انسان، گويا توقع و انتظار دارد که انسان در مقابلش تعظيم کند، و انسان هم طبق ذات و فطرت خود، به اين خطاب مجازي خداوند لبيک گفته است. مهم ترين اشکال اين نظريه، مخالفت آن با ظاهر کلام الهي مي باشد؛ زيرا آيه با کلمه «اذ» که علامت گذشته مي باشد، نازل گرديده است.
3. شيخ مفيد، اصل عالم ذر را به صورت حقيقي و تکويني پذيرفته است؛ ولي خطاب هاي رد و بدل شده خدا و انسان ها را به نحو حقيقي منکر شده و همه آنها را به تمثيل و مجاز حمل کرده است.
انتقادهاي وارد بر نظريه هاي اول و دوم، بر اين نظريه هم وارد است.
4. به اعتقاد علم الهدي، عالم ذر، واقعاً بوده است؛ اما تمام ذريه آدم در آن عالم حاضر نبوده اند؛ بلکه اختصاص به اولاد کفار دارد.
1. اين نظريه با ظاهر آيه که دلالت بر اخذ ميثاق از عموم دارد، مخالف است.
2. اگر تنها ميثاق اولاد مشرکين مقصود بود، بايد به نحوي روشن ادا مي گرديد.
5. استاد جوادي آملي معتقد است که مراد از آيه، بيان واقعيت خارجي است و خداوند متعال به لسان عقل و وحي و با زبان انبياء، از انسان ميثاق گرفته است؛ يعني خداوند در برابر درک عقلي و رسالت وحي، از مردم پيمان گرفته است که معارف دين را بپذيرند. وي در تأييد نظريه خود به پنج نکته اشاره مي کند و مي گويد:«اين معنا، تحميلي بر ظاهر آيه مورد بحث نيست؛ زيرا براي عقل و وحي، نحوه اي تقدم نسبت به مرحله تکليف وجود دارد؛ لذا ظاهر کلمه «اذ»، محفوظ مي ماند. منظور از نحوه تقدم، اين است که اول پيامبران مي آيند و مقدمات پذيرش را فراهم مي کنند؛ سپس تکليف حادث مي شود.»
اين نظريه، به تأويل نزديک تر است تا تفسير؛ زيرا از اذهان همگان دور است و افزون بر آن، خطاب هاي آيه را طبق اين تفسير، بايد بر مجاز حمل کرد و نه حقيقت.
علامه طباطبايي هم در نقد نظريه فوق مي گويد:«اگر منظور از اخذ ميثاق، همان زبان وحي باشد، [ بايد] مانند ساير احکام مي فرمود: به مردم چنين ابلاغ کن؛ نه اين که بگويد: شما به ياد بياوريد.
6. علامه طباطبايي معتقد است که مقصود آيه، جنبه ملکوتي انسان هاست؛ يعني جاي شهود و اشهاد و جايگاه ميثاق، ملکوت انسان هاست؛ زيرا با توجه به ظاهر آيه که فرمود:«و إذ اخذ؛ يعني به ياد بياور»، استفاده مي شود که اولاً، قبل از اين جايگاه محسوس، جايگاه نامحسوس ديگري وجود داشته است که در آن جا ميثاق انجام گرفته است. ثانياً، صحنه اخذ ميثاق، بر نشئه حس و طبيعت مقدم است. ثالثاً، چون اين دو جايگاه با هم متحدند و از هم جدا نيستند، خداوند به انسان ملکي و مادي امر مي کند که به ياد آن جايگاه ملکوتي باشد و وقتي به ياد آن جايگاه باشد، آن را حفظ مي کنند.
اين نظريه در ميان علما مورد توجه جدي قرار گرفته است و آنان، نظرهاي مختلفي درباره آن اظهار کرده اند استاد جوادي آملي، استاد جعفر سبحاني و شهيد دکتر بهشتي اين نظريه را نقد و بررسي کرده اند.
طبق نظريه علامه و تمامي کساني که عالم ذر و گفت و گوي بين انسان و خدا را پذيرفته اند، فلسفه وجود آن عالم اين است که انسان با شهود باطني، خدا را مشاهده و به وحدانيت او اعتراف نموده است و اين شهود، باعث مي شود که در عالم مادي که موانع مختلفي سر راه دارد، آن عالم را و شهود خداي خويش را که سرمايه اصلي هدايت و نجات اوست، فراموش نکند و تا زماني که آن ميثاق و آن شهود فطري در درون جان انسان زنده باشد، راه انحراف را در پيش نخواهد گرفت و در واقع، آن شهود عالم ملکوت و عالم ذر، مي تواند تضمين کننده نجات انسان و ماندن بر صراط توحيد باشد؛ البته اين امکان وجود دارد که انسان، گنجينه هاي عالم ملکوت و فطرت را با آلودگي هاي گناه و حب دنيا دفن کند؛ ولي اگر به پيامبران و امامان اين امکان را بدهد که به آن ها دسترسي پيدا کنند، آن گنجينه ها را از زير خروار حجاب ها نجات مي دهند.
امام علي (عليه السلام) درباره هدف بعثت مي فرمايد:« خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود و هرچند گاه، متناسب با خواسته هاي انسان ها، رسولان خود را پي در پي اعزام کرد تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمت هاي فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احکام الهي، حجت را بر آنها تمام نمايند و توانمندي هاي پنهان شده عقل ها را آشکار سازند.»
از جملات بالا به حکمت و فلسفه دوم براي عالم ذر مي توان پي برد و آن، سهولت يافتن هدايت انسان ها توسط پيامبران و امامان و مصلحان است، وجود شهود عالم ملکوت و عالم ذر، اين زمينه را براي رهبران ديني آماده مي کند که بشر را به راحتي هدايت نمايند و با زنده نمودن آن پيمان و کشف گنجينه هاي فطرت، به سادگي انسان ها را به راه راست رهنمون سازند.
فلسفه ديگر اين است که مصلحان و انسان هاي متدين، از هدايت ديگران هرگز نااميد نشوند؛ زيرا خواهند دانست که عوامل مختلفي در درون انسان ها، آنان را براي اصلاح ياري مي رساند؛ عواملي مثل عقل آدمي، وجدان اخلاقي، فطرت و وجود عالم ذر و شهود ملکوتي آن.
درواقع، مجموعه اينها، عوامل ستون پنجم دروني به حساب مي آيند که باعث مي شوند مصلحان تا آخرين لحظه، از هدايت انسان ها نااميد نشوند و به همين جهت گاهي برخي افراد با يک جرقه در آخرين روزهاي عمر خود، به فطرت حقيقي و شهود ملکوتي خود برگشته، در صراط حق و توحيد قرار گرفته اند.
منبع: نشريه شاهد جوان، شماره 417.