چيستي فرشتگان
انگيزه ي بحث از فرشتگان
بعضي از فكرهاي ساده و قاصر، در خصوص ملائكه و فرشتگان پندارها و تصوراتي دارند كه دور از حقيقت است. اينان ملائكه را با ذهنيت خود ساخته، ترسيم مي كنند و تمام تلاش خويش را در اين جهت قرار مي دهند تا بر اساس خيال باطل خود ملائكه را تصوير نمايند. از اين رو آموزه هاي قرآني و روايي را ــ كه در تبيين حقيقت و ويژگي اين موجودات الهي است ــ در حدّ انديشه ي مادي زده و در قالب اوهام خويش تفسير مي كنند.
با توجه به اين مطلب، دغدغه ي اصلي و انگيزه ي اين گفتارها، زدودن تصويرهاي باطل، تصورات غلط و اوهام ناروا از دامن اين حقيقت شگرف مي باشد. همچنين ارائه معرفتي صحيح و بصيرتي نافذ در حوزه ي يكي از معارف الهي و تشريح و تبيين حقيقت يا حقايقي درباره ي اين پديده ي مهم و سرانجام گرفتن درس ها و توصيه هاي لازم براي حيات معنوي خويش است.
شناخت ملائكه
يك.ملائكه موجودات غير مادي
1ــ1.علامه مجلسي(قدس سره) از كتاب الاختصاص روايتي را از مرفوعه معلي بن محمد از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است: «ان الله عز و جل خلق الملائكة من نور»(3) «خداوند عز و جل ملائكه را از نور خلق كرده است». روشن است كه «نور» حقيقتي مجرد از ماده است و حضرت با اين بيان، اين نكته را مطرح فرموده كه ملائكه موجودات غير مادي اند.
1ــ2.در روايت ديگري آمده است: «بالاسناد الي ابي محمد العسكري(عليه السلام) فيما احتج رسول الله(صلي الله عليه وآله و سلم) به علي المشركين: و الملك لا تشاهده حواسكم...»(4)؛ «از امام حسن عسگري (عليه السلام) نقل شده است: در [فرازي از] احتجاجاتي كه رسول خدا براي مشركان داشت، فرمود: ملك موجودي است كه حواس شما آن را مشاهده نمي كند».
اين بيان نيز نشانگر و دليل جسماني نبودن ملائكه است؛ زيرا اگر ملك جسماني و مادي بود، دليلي ندارد كه انسان شرايط ديدن و لمس كردن او را نداشته باشد.
1ــ3.امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «ان الملائكة لا يأكلون و لا يشربون و لا ينكحون وانما يعيشون بنسيم العرش ...»؛(5)
«...حقيقت آناست كه فرشتگان نمي خورند و نمي آشامند و ازدواج نمي كنند؛ بلكه حيات آنان با نسيم عرش است...».
اين روايت نيز به روشني بر غير مادي بودن ملائكه دلالت دارد؛ زيرا، خوردن، آشاميدن، نكاح و....مربوط به موجود مادي جسماني است. موجود جسماني با تغذيه، توليد نسل و مانند آن است كه بقاي مادي دارد و بدون آنها، زندگي مادي نخواهد داشت. اما حيات ملائكه به دليل غير مادي بودن با نسيم عرش است. البتّه نسيم عرش را نبايد با نسيم خوب و يا بد دنيوي تشبيه كرد. نسيم عرش، حقيقتي است كه اگر ذره اي از آن به ما برسد، آدم مي شويم، اصلاح مي گرديم و به ما حيات ابدي مي دهند.
تمثل ملائكه
حقيقت و ذات روح اعظم، انسان و انساني نيست؛ بلكه در آن شرايط خاص به امر خداوند متعال براي حضرت مريم به شكل يك انسان «تمثّل» يافت. فرشتگان نيز حقيقت و ذاتشان غير مادي و غير جسماني است؛ ولي به اذن حضرت حق در شرايط ويژه اي، براي اشخاص خاصي «تمثّل» مي يابند. اين بدان معنا نيست كه آنان موجودات مادي اند؛ بلكه مقصود آن است كه ملك در قالب و شكلي تمثّل يابد و آدمي تمثّل يافته او را ببيند؛ نه حقيقت غير مادي وي را.(7)
البته اين مسأله تنها براي اهل آن اتفاق مي افتد؛ نه براي مدعيان و كساني كه با هوا و هوس هاي خويش، ادعاي ديدار مكرّر فرشتگان را كرده و بدين طريق عوام فريبي مي كنند.
دو.ملائكه داراي كرامت ذاتي
(وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَدًا سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُّكْرَمُونَ)(8)
«[در خصوص ملائكه برخي از منحرفان] گفته اند: اينها فرزندان خدا هستند! منزه است خداوند متعال [از گفته ي اينان] ولكن [فرشتگان] بندگان خدا هستند [كه به آنها] كرامت داده شده است».
اين آيه به روشني دلالت دارد كه ملائكه، داراي كرامت ذاتي اند كه خداوند متعال اين چنين آنها را توصيف مي كند. ازاين تعبير معلوم مي شود كه مرتبه ي وجودي و كمالي ملائكه، خيلي بالا است كه خداوند درباره ي آنان مي فرمايد: (عِبادٌ مُّكْرَمُونَ).
سه.ملائكه واسطه هاي فيض حق
به عنوان مثال خداي «مصوّري» كه ماده را در صورت هاي مختلف به طور متصل و دائم تصوير مي كند، اين كار به دست يك سلسله ملائكه (ملائكه مصوِّر) انجام مي گيرد. تصويرگر در اصل و حقيقت خداوند است؛ ولي اين كار از طريق اين دسته از ملائكه صورت مي پذيرد. اين واسطه گري تنها اختصاص به اين مورد ندارد، بلكه هر چه در اين عالم مي شود و هر امر و خواست و فعل خداوند متعال كه در اين جهان هستي محقّق مي گردد، به وسيله ملائكه و به وساطت آنان است و از اين رو ملائكه در مراتب مختلف واسطه هاي حق اند.(9)
ملائكه در تحقق امر خداوند، كوچك ترين تخلّفي نكرده و هر چه و هر آنچه را كه او اراده كرده است، بدون هيچ كم و كاستي محقق مي سازند. طبعاً هيچ ملكي در كارش مغلوب نبوده و نيست و نخواهد بود؛ زيرا آنان در واقع حاملان مشيّت الهي و اراده ي الهي اند و اراده و خواست او از طريق و مجراي آنان پياده مي شود و چون اينجا چيزي جز امر خداوند وجود ندارد، هيچ مانعي نمي تواند جلوي تحقق آن را بگيرد و در نتيجه ملائكه هيچ گاه مغلوب امر ديگري ــ جز امر و اذن الهي ــ نخواهند بود؛ چنان كه خداوند متعال اين حقيقت را چنين بازگو مي كند:
(لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ)(10)
«[فرشتگان] هرگز در گفتار بر خداوند پيشي نگيرند، و همه ي كارهايشان به فرمان او باشد».
يا در آيه ي ديگري مي فرمايد:
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ نارًا وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ)(11)
«اي كساني كه ايمان آوردهايد خود را با خانواده ي خويش از آتش دوزخ نگه داريد، چنان آتشي كه مردم و سنگ خارا آتش افروز آن است و بر آن دوزخ فرشتگاني بسيار سخت دل (غليظ و شديد) مأمورند كه هرگز[در آنچه خدا امرمي كند] خدا را عصيان و نافرماني نخواهند كرد و آنچه به آنها حكم [و امر شود فوراً] انجام دهند».
بنابراين، وجود و اراده ي ملائكه فاني در خداوند است و از اين رو هيچ تخلفي و نافرماني از اوامر الهي ندارند.
شبهه و پاسخ آن
پاسخ آن است كه با دقت در اوصاف و ويژگي هاي ذكر شده براي فرشتگان، مي توان گفت اصل اختيار و مسؤوليت پذيري آگاهانه و آزادنه ي آنها، امري مسلم و مبرهن است.(12)
از جمله در دو آيه كه پيش تر گذشت به آن اشاره شده است: يكي آنكه خداوند آنها را به (عِبادٌ مُّكْرَمُونَ)(13) توصيف فرمود. كه واژه ي «گرامي» درجاتي است كه موجود صاحب اراده و اختيار باشد؛ و گرنه «گرامي» و «مكرّم» نخواهد بود. و ديگري تعبير(لا يَعْصُونَ اللّهَ)(14) است كه حكايت از امكان معصيت براي ملائكه دارد؛ ولي آنها در عين اين توانايي، معصيت نمي كنند. اگر موجودي بدون اراده باشد، ديگر تعبير «خدا را عصيان و نافرماني نمي كنند» معنا نخواهد داشت. بنابراين هر چند اراده ي ملائكه فاني در خدا است؛ ولي اين دو معناي نفي اراده و اختيار نيست، بلكه معناي حقيقي و اصلي آن است كه در عين آنكه اراده دارند، ولي اراده اي جز طلب و خواست خدا ندارند و اين خود يك فضيلت قابل ستايش و الگوگيري است.
ملائكه وراي قوانين
الف)ما مي پذيريم قوانين و سنني در عالم مادي و عوالم هستي وجود دارد و امور بر اساس و در چارچوب اين قوانين كار خويش را انجام مي دهند. همچنين قبول داريم كه انسان ها بايد بكوشند تا در حد توان و فهم خويش اين قوانين را كشف كنند و كشف قوانين هم براي زندگي بشر فوايد بي شماري دارد.
ب)همه ي ما مي دانيم قوانين بي شماري در عالم مادي وجود دارد كه اگر بخواهيم آنها را شمارش كرده و دسته بندي كنيم، تعدادشان به مراتب بيش تر از تعداد موجوداتي است كه اين قوانين در خصوص آنها مطرح شده است. اگر قوانين را در نباتات، حيوانات، زمين و عناصر آن، تركيبات مختلف و...وجود دارد، شمارش كنيم، قطعا تعدادشان بيشتر از خود اين موجودات خواهد شد. حال اگر اين مسألة عجيب و قابل تأمل را با قوانين ديگر ــ كه حكايتگر ارتباطات و نسبت هاي قوانين با يكديگر است ــ در نظر بگيريم، اذعان خواهيم كرد كه در اين خصوص عقل بشر به ناتواني و قصور فهم و ادراك خويش اعتراف مي كند.
ج)آيا خود قوانين را مي توان با حواس و ابزار آن، دريافت يا نمي توان؟! آيا قوانين محسوس اند و يا آثارشان مشهود است؟ با اندكي دقت و انديشه، در مي يابيم قوانين و ارتباط آنها با يكديگر، امري مرموز است و خود آنها قابل حس و رؤيت و فهم نيستند. ما تنها با جملات و عباراتي آثار ارتباطي پديده ها را بيان كرده و بر آن نام «قانون طبيعي» مي نهيم. اما در واقع خود قوانين اموري نامرئي، نامحسوس و غير مادي اند و ما تنها از طريق آثار مشهود و محسوس آنها، به اصل وجود و بودنشان پي مي بريم؛ نه به كم و كيف و حقيقت آنها. آنچه ما در الفاظ و عباراتي «قانون» مي دانيم، آثار قوانين اند، نه خود قوانين.
د)با دقّت و تامّل اين حقيقت روشن مي شود كه قوانين، از لوازم وجودي ملائكه و آنها وراي قوانين هستند. براي تقريب به ذهن به اين مثال توجه كنيد: در بدن انسان قوانين و سنني حاكم است؛ اما اين قوانين تا زماني كه روح در بدن انسان وجود دارد، كار مي كنند؛ ولي بدون روح فعاليتي ندارند و وجود آنها بي معنا است. به عنوان نمونه قوانين دستگاه گوارش تا زماني كه روح در بدن آدمي است آثاري دارند، ولي هنگامي كه روح از بدن مفارقت كند، ديگر آنها فعاليتي نخواهند داشت. بنابراين قوانين حاكم بر بدن، اشعه ي وجودي يا آثار وجودي روح در بدن و به بيان ديگر، وراي قوانين، روح آدمي است و اينها از لوازم وجودي روح به شمار مي رود؛ به صورتي كه اگر روح نباشد، قوانيني در بدن انسان نخواهد بود.
در خصوص قوانين جهان هستي نيز همين مسأله وجود دارد؛ در وراي آثار مشهود ما (كه ما آن را قانون مي ناميم)، ملائكه و فرشتگان الهي وجود دارند و تا هنگامي كه آنان هستند، اين قوانين و سنن كار خويش را انجام مي دهند؛ ولي اگر آنان نباشند يا نخواهند، اين قوانين از كار باز خواهند ايستاد.
فرشتگان باران، وقتي كه حضور دارند و مي خواهند مشيّت الهي در اين پديده جريان يابد، باران و قوانين مربوط به آن وجود خواهد
داشت و اگر حضور نداشته باشند نه باراني خواهد بود و نه قوانين مرتبط با باران.
مثالي ديگر:
بنابراين، قوانين و سنن از آثار وجودي ملائكه اي است كه وراي آنها وجود دارند. به عبارت ديگر قوانين، صورت هاي گوناگون، پيچيده و اسرار آميز مشيت ربوبي است كه از طريق ملائكه پياده مي شود.(15)
چهار.ملائكه داراي مراتب وجودي
4ــ1.(وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ * وَ إِنّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ)
«[اي رسول ما، مشركان را بگو كه فرشتگان مي گويند] هيچ يك از ما فرشتگان] نيست، جز آنكه او را مقامي معين و معلوم است* و همه [به فرمان حق] صف آراسته ايم».(17)
اين دو آيه به خوبي نشانگر وجود مراتب در ميان فرشتگان است؛ زيرا تعبير «مقام معلوم» بيانگر اين حقيقت است كه هر فرشته اي، داراي مرتبه و مقامي معلوم است و اين مرتبه نيز محفوظ است و هر كسي در مرتبت وجودي خويش، تحت فرمان الهي بوده و كار خود را انجام مي دهد. تعبير «الصافون» نيز بيانگر اين نكته ي ظريف است كه تمامي ملائكه، در صف و رتبه ي وجودي خويش بوده و تحت فرمان حق اند. به هر روي در ميان ملائكه ــ كه داراي كرامت ذاتي و عصمت بوده و فاني در خدا هستند ــ مراتب وجودي حاكم است و وقتي امر و مشيت الهي صادر مي شود، مراتبي را طي مي كند تا آنجا كه آن امر و مشيت محقّق و اجرا مي شود و اين حقيقتي شگفت آور است؛ به عنوان مثال ملك الموت از ملائكه مرتبه ي بالا بوده و ياران زيادي دارد. وقتي كه امر قبض از خدا به ملك الموت مي رسد؛ اين امر از طريق ملك الموت به ملائكه تحت فرمانش مي رسد و آنها اين قبض را انجام مي دهند.
4ــ2.(إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَريمٍ * ذي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكينٍ * مُطاعٍ ثَمَّ أَمينٍ)(18)
«همانا قرآن كلام رسول بزرگوار حق [جبرئيل] است كه فرشته ي با قوت و قدرت است و نزد خداوند مقتدر صاحب عرش با جاه و منزلت است و فرمانده ي فرشتگان و امين [وحي خدا] است».
اين آيات در توصيف جبرئيل(عليه السلام) است و به مرتبه ي وجودي او اشاره دارد، اين حقيقت را نيز خاطر نشان مي سازد كه او فرشته اي مطاع(اطاعت شده ) است و مطاع درجايي معنا دارد كه مطيع و اطاعت كننده اي باشد. پس جبرئيل داراي مرتبتي بالا بوده و فرشتگان ديگري در مراتب پايين تر فرمانبردار او هستند؛ بنابراين در ميان فرشتگان مراتب وجودي حاكم است.
حقيقت «جناح» ملائكه
قرآن مي فرمايد: (الْحَمْدُ لِلّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولي أَجْنِحَةٍ مَّثْني وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ يَزيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللّهَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ)(19)
«سپاس خداوندي را كه آفريننده آسمان ها و زمين است و فرشتگان را رسولان قرار داده است تا او امر او را پياده كنند و آنها داراي دو و سه چهار جناح اند و هر چه بخواهد در آفرينش و [از جمله آفرينش بيشتر جناح براي فرشتگان] ميافزايد زيرا خدا بر هر چيزي تواناست».
معناي حقيقي «جناح» چيست؟ آيا وسيله اي براي صعود به بالا يا نزول به پايين است و يا وسيله انتقال از مكاني به مكان ديگر؟ در واقع موجود صاحب «جناح»، به كمك آن در جايي كه مي خواهد، حضور پيدا مي كند؛ حال ممكن است آنجا پايين، بالا، شرق، غرب، اين مكان و يا مكان ديگر باشد. پرنده ها كه پر دارند، مي توانند به وسيله «پر» از نقطه اي به نقطه ي ديگر منتقل شوند و در حقيقت با پر خويش در مكان هاي متفاوت حضور يابند.
اينكه گفته مي شود ملائكه داراي «جناح» هستند؛ يعني، ملائكه وسيله اي دارند كه به كمك آن مي توانند در جاها و مراتب گوناگون حضور يابند. به بيان دقيق تر «جناح» ملائكه، ملائكه ي ديگري اند كه در مراتب پايين تر تحت فرمان ملك برتر و بالاتر بوده و فرشته ي بالاتر توسط فرشته ي پايين تر امر و مشيت حق را محقّق مي سازد.
براي مثال ميكائيل (عليه السلام) جناح هايي؛ يعني، ملائكه اي در بالاترين آسمان و در همه ي آسمان ها و حتي در زمين دارد. وقتي اين فرشته ي عظيم الشأن مي خواهد كاري را در آن مراتب وجودي مختلف انجام دهد، با فرشتگاني كه جناح هاي او هستند آن را انجام مي دهد؛ يعني، آنها وسيله و فرمانبر ميكائيل براي تحقق اوامر او مي باشند. با جناح زميني اش در زمين حاضر مي شود، با جناح تجردي اش در عالم تجرد و ... . اينكه گفته مي شود ميكائيل با جناح زميني اش كاري را انجام مي دهد؛ يعني، با حضور و تجلّي او در فرشته ي زميني اش، آن امر را پياده مي كند و در واقع حضور جناح ميكائيل، حضور خود او است؛ خواه خودش كار كند يا جناحش.
براي فهم بهتر حقيقت جناح فرشتگان از فعل روح و نفس خويش با بدنمان استفاده مي كنيم. روح ما جناح ها دارد: وقتي روح شما مي خواهد در عالم مبصرات و ديدني ها وارد شده و مثلاً از مناظر زيباي باغ يا گلستان يا بوستاني لذت ببرد، با جناح و قوه ي باصره حاضر مي شود. در اين حضور زمان هم مطرح نيست و همين كه روح خواست ببيند، قواي باصره به كار افتاده و اين امر را براي روح محقّق مي سازد. در اين جا باصره جناح روح و با آن يكي است و در عين حال روح، روح است و باصره، باصره. از اين رو وقتي تصاوير زيبا را تماشا مي كنيد، «شما» نگاه مي كنيد. آن كه نگاه مي كند و لذت مي برد و كار ديدن را انجام مي دهد آن «حقيقت شما» و «روح شما» است. روح شما با جناح باصره وسيله ي ديدن است، دراين فعل اصلاً مطرح نيست، به صورتي كه وقتي از شما مي پرسند چه مي كنيد، مي گوييد: مي بينيم. نمي گوييد با صره ام در اينجا مي بيند، باصره ام را استخدام كرده ام تا به كمك او شكل ها و مناظر را ببينم، ولي در عين حال باصره، جلوه و جناح روح در امر ديدن است.
در خصوص شنيدن اصوات و آهنگ ها نيز مسأله چنين است. روح شما در اين جا با جناح قوه ي سامعه حاضر مي شود و با اين جناح كار مي كند. اگر روح شما بخواهد به عوالم بالا رفته و در معارف عالي سير كند، با جناح عقل در عالم بالا و عوالم برتر حاضر مي شود و... .
جناح ملائكه نيز اين چنين است؛ يعني، فرشتگان با جناح هايي كه دارند، كارهايي مختلف انجام مي دهند و با اجنحه ي خود، در آن مرتبه حاضر شده و فعل و امر و مشيت حق را محقّق مي سازند. فرشته، فرشته و جناح، جناح است؛ ولي فرشته با جناح خود، افعال خويش را انجام مي دهد و توسط جناح هاي خويش در آن مرتبه حضور مي يابد.
با اين توضيح مختصر و در عين حال دقيق مي توان معنا و مفاد اصلي برخي از روايات را ــ كه براي فهم من و شما حقايقي را در الفاظي خاص مطرح نموده است ــ درك كرد. به عنوان نمونه اميرمؤمنان (عليه السلام) مي فرمايد:
«و منهم الثابتة في الارضين السفلي اقدامهم و المارقة من السماء العليا اعناقهم و الخارجة من الاقطار اركانهم، و المناسبة لقوائم العرش اكتافهم»؛
«بعضي از فرشتگان پايشان در طبقات پايين زمين ثابت است و گردن هايشان از آسمان به بالا گذشته و اركان وجودشان از اقطار جهان بيرون رفته است و كتف هاي آنان براي حفظ پايه هاي عرش خدا آماده است.»
اين روايت اشاره به جناح هاي فرشتگان دارد كه در مراتب گوناگون عوالم هستي وجود دارند و اين صنف از ملائكه، امر و مشيت خدا را از طريق آنان محقق كرده و براي انجام دادن افعال الهي در آن مراتب، با آن جناح ها حضور مي يابند.
به فرموده ي حضرت علي (عليه السلام) «كسي كه از وصف آفريده اي مثل خود (فرشتگان) درمانده است، چگونه خداي خود را وصف خواهد كرد؟»(21) معرفت انسان درباره ي فرشتگان، محدود و مبهم است و از اين رو نبايد توقع داشت كه با چند نكته، بتوان حتي ابعاد محدودي از حقيقت آنان را تبيين كرد و آن گاه آنها را شناخت!
در پايان، اينكه گفته شده انسان اشرف مخلوقات است و حتي از فرشتگان الهي با اين همه قدرت و منزلت برتر است، همه ي انسان ها را شامل نمي شود؛ بلكه انسان هاي حقيقي و كامل را در بر مي گيرد؛ همچون: رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، امير مؤمنان (عليه السلام)، حضرت زهرا (عليهما السلام)، و جميع امامان (عليهم السلام) و در مرتبه ي بعد اوليا و اوصياي الهي. نبايد با تكيه بر ظاهر اين سخن گران سنگ در خيال خود، خويش را بالا ببريم و فرشتگان را پايين آوريم!! اين وهم و پندار ما است، آيا مخلوقاتي مثل ما با اين همه تخطّي، سرپيچي، گناه نافرماني، بالاتر از فرشتگان الهي اند كه جز تسبيح حق و فناي در او و اطاعت از امر او به چيز ديگري مشغول نيستند؟! هرگز، تنها كساني از اين موجودات والا مرتبه برترند كه به معناي واقعي و حقيقي انسان باشند، نه فقط در ظاهر و شكل و شمايل.
پينوشتها:
1. 72/5/29.
2.انبياء(21)، آيه 26 و 27.
3.بحارالانوار ، ج59 ، ص 191، ح48.
4.همان، ص 171،ح1.
5.همان، ص 174، ح4.
6.مريم (19)، آيه 17.
7.امام حسن عسكري نيز در قسمت ديگري از روايت قبل فرمود: «و لو شاهدتموه بان يزداد في قوي ابصاركم لقلتم ليس هذا ملكا بل هذا بشر»؛ «و اگر با افزايش كيفي در قواي ديدگانتان توانستيد ملائكه را مشاهده كنيد، هر آينه خواهيد گفت: آن ملك نيست بلكه انسان است». بحار الانوار، ج59 ، ص 171، ح 1. و نيز نگا: انعام /آيه ي 8 و 9.[ك]
8.انبياء (21)، آيه ي 26.
9.اين مسأله در گفتارهاي بعدي روشن تر خواهد شد.[ك]
10.انبياء (21)، آيه ي 27.
11.تحريم (66)، آيه ي 6.
12.براي اطلاع تفصيلي نگا: مصنفات الشيخ المفيد(اوائل المقالات)، ج4، ص 71؛ ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج16، ص 45ــ54 و ج 18، ص 163 و 164؛ بحارالانوار، ج56، ص 315؛ شرح ابن ابي الحديد، ج1، ص 91 و92؛ الميزان، ج14، ص 275 و 276 و ج 19، ص 334 و 335.[ك]
13.انبياء (21)، آيه ي 26.
14.تحريم (19)، آيه ي 6.
15.چنانكه در روايتي آمده است: «خلق الله المشية بنفسها و خلق الاشياء بالمشية» ؛ «خداوند مشيت را به تنهايي آفريد و سپس اشياء را با آن خلق كرد»: توحيد صدوق، باب 11، ص 148، ح 19.[ك]
16.چنان كه امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «ما خلق الله خلقا اكثر من الملائكة» ؛ «خداوند هيچ مخلوقي را بيشتر از ملائكه خلق نفرمود»: ميزان الحكمة، ج 9، ص 193، ح18704 و نيز نگا: تفسير قمي، ج2، ص 206.[ك]
17.صافات (37)، آيه 164 و 165.
18.تكوير (81)،آيات 19ــ21.
19.فاطر (35)، آيه ي 1.
20.نهج البلاغة، خطبه ي اوّل.
21.همان، خ112: «كيف يصف الله من يعجز عن صفة مخلوق مثله».[ك]
/ج