خاستگاه مشروعيت قدرت (6)

علاوه بر عقل که دلالت داشت بر اينکه منشأ مشروعيت حاکميت يا حاکميت مشروع، منحصراً خداوند سبحان است، آيات فراواني از قرآن کريم و نيز سنت متواتره، بر اين مطلب تصريح دارند که به عنوان نمونه به برخي از اين...
شنبه، 1 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاستگاه مشروعيت قدرت (6)

خاستگاه مشروعيت قدرت (6)
خاستگاه مشروعيت قدرت (6)


 

نويسنده: محسن اراکي (1)




 

منشأ حاکميت مشروع از نگاه قرآن کريم
 

علاوه بر عقل که دلالت داشت بر اينکه منشأ مشروعيت حاکميت يا حاکميت مشروع، منحصراً خداوند سبحان است، آيات فراواني از قرآن کريم و نيز سنت متواتره، بر اين مطلب تصريح دارند که به عنوان نمونه به برخي از اين آيات اشاره مي کنيم.
يادآوري اين نکته نيز شايسته است که قرآن به اين امر اهتمام ويژه اي گمارده و به مناسبت هاي فراواني با عبارتها و الفاظ گوناگون به اين امر تصريح کرده است؛ به گونه اي که مي توان گفت: هيچ تعبير، واژه و يا عبارتي که بتواند دلالت روشني بر اين امر داشته باشد، نمي توان يافت که قرآن کريم آن را براي بيان اين حقيقت مهم، به کار نبرده باشد؛ حقيقتي که زيربناي همه ي باورها و انديشه هاي الهي نازل شده بر پيامبر (صل الله عليه و آله) به شمار مي آيد.
در اينجا نمونه هايي از آيات قرآن کريم که داراي دلالت صريح بر اختصاص داشتن «حق حاکميت» به خداوند است را آورده و با توجه به اختلاف در تعبيرهاي به کار رفته شده در آنها، اين آيات را به چند دسته تقسيم مي کنيم:

اول: آيات مُلک
 

- «قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ المُلکِ تُؤتِي المُلکَ مَن تَشَاء وَ تَنزِعُ المُلکَ مِمَّن تَشَاء» (آل عمران (3): 26)؛ بگو بار خدايا، تويي که فرمانفرمايي؛ هر آن کس را که خواهي، فرمانروايي بخشي و از هر که خواهي، فرمانروايي را باز ستاني.
چه مراد از «دادن فرمانروايي» در اين آيه، دادن ولايت تشريعي باشد - همچنان که ظاهر آيه به قرينه ي ذيل آن، چنين دلالتي دارد - چه منظور از آن، هم ولايت تشريعي و هم ولايت تکويني باشد، در هر صورت، اين آيه بر مطلوب ما دلالت دارد.
- «قُل أعُوذُ بِربِ النّاسِ مَلِکِ النّاسِ» (ناس (114): 1-2)؛ بگو پناه مي برم به پروردگار مردم؛ پادشاه مردم.
- «ولِلهِ مُلکُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا وَ إلَيهِ المَصِيرُ» (مائده (5): 18)؛ و فرمانروايي آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو مي باشد از آن خداست و بازگشت [همه] به سوي خداست.

دوم: آيات حُکم
 

- «إن الحُکمُ إلّا للهِ» (انعام (6): 57)؛ فرمان جز به دست خدا نيست.
- «الاَ لَهُ الحُکمُ» (انعام (6): 62)؛ آگاه باشيد که داوري از آن اوست.
- «وَ لَا يُشرِکُ فِي حُکمِهِ أحَداً» (کهف (18): 26)؛ و هيچ کس را در فرمانروايي خود شريک نمي گيرد.
- «وَ مَا اختَلَفتُم فِيهِ مِن شَيءٍ فَحُکمُهُ إلَي اللهِ» (شوري (42): 10)؛ و درباره ي هر چيزي اختلاف پيدا کرديد، داوريش به خدا [ارجاع مي گردد].

سوم: آيات أمر
 

- «ألا لَهُ الخَلقُ وَ الأمرُ تَبارکَ اللهُ رَبُّ العالَمينَ» (اعراف (7): 54)؛ آگاه باش که [عالم] خلق و امر از آن اوست؛ فرخنده خدايي است پروردگار جهانيان.
- «قُل إنَّ الأمرَ کُلَّهُ للهِ» (آل عمران (6): 154)؛ بگو همه ي کارها (و پيروزي ها) به دست خداست.
- «بَل للهِ الأمرُ جَمِيعاً» (رعد (13): 31)؛ ولي همه ي کارها در اختيار خداست.
- «يُنَزّلُ المَلآئِکَةَ بِالرُّوحِ مِن أمرِهِ عَلَي مَن يَشَاء مِن عِبَادِهِ» (نحل (16): 2)؛ فرشتگان را با «روح» به فرمان خود، بر هر کس از بندگانش که بخواهد نازل مي کند.
- «وَ جَعَلنَا مِنهُم أئِمَّةً يَهدُونَ بِأمرِنَا» (سجده (32): 24)؛ و چون شکيبايي کردند و به آيات ما يقين داشتند، برخي از آنان را پيشواياني قرار داديم.

چهارم: آيات ولايت
 

- «إنّمَا وَليُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذينَ آمَنُوا الّذيِنَ يُقيمُونَ الصّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزّکاةَ وَ هُم راکِعوُنَ» (مائده (5): 55)؛ وليّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که ايمان آورده اند؛ همان کساني که نماز برپا مي دارند و در حال رکوع زکات مي دهند.
- «اللهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا» (بقره (2): 257)؛ خداوند سرور کساني است که ايمان آورده اند.
- «أمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أولِيَاء فَاللهُ هُوَ الوَلِيُّ» (شوري (42): 9)؛ آيا به جاي او دوستاني براي خود گرفته اند؟ خداست که دوست راستين است.
- «اتّبِعُوا مَا أنزِلَ إلَيکُم مّن رَبَّکُم وَ لا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أولِيَاء» (اعراف (7): 3)؛ آنچه را از جانب پروردگارتان به سوي شما فرو فرستاده شده است، پيروي کنيد و جز او از معبودان [ديگر] پيروي مکنيد.
- «هُنَالِکَ الوَلايَةُ للهِ الحَقِّ» (کهف (18): 44)؛ در آنجا ثابت شد که ولايت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است.

پنجم: آيات اطاعت
 

- «إنّمَا کَانَ قَولَ المُؤمِنِينَ إذَا دَعُوا إلَي اللهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحکُمَ بَينَهُم أن يَقُولُوا سَمِعنَا وَأطَعنَا» (نور (24): 51)؛ سخن مؤمنان، هنگامي که به سوي خدا و رسولش دعوت شدند تا ميان آنان داوري کند، تنها اين است که مي گويند: شنيديم و اطاعت کرديم.
- «وَاذکُرُوا نِعمَةَ اللهِ عَلَيکُم وَميثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَکُم بِهِ إذ قُلتُم سَمِعنَا وَ أطَعنَا» (مائده (5): 7)؛ و نعمتي را که خدا بر شما ارزاني داشته و [نيز] پيماني را که شما را به [انجام] آن متعهد گردانيده، به ياد آوريد؛ آن گاه که گفتيد: شنيديم و اطاعت کرديم.
- «وَ مَا أرسلنَا مِن رَّسُولٍ إلّا لِيُطَاعَ بِإذنِ اللهِ» (نساء (4): 64)؛ و ما هيچ پيامبري را نفرستاديم، مگر آنکه به توفيق الهي از او اطاعت کنند.
- «قُل أطيعُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ» (آل عمران (3): 32)؛ بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت کنيد.

ششم: آيات اتباع و پيروي
 

- «اتَّبِعُوا مَا أنزِلَ إلَيکُم مّن رّبّکُم وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أولِيَا» (اعراف (7): 3)؛ آنچه را از جانب پروردگارتان به سوي شما فرو فرستاده شده است، پيروي کنيد و جز او را معبودان [ديگر] پيروي مکنيد.
- «قُل إن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعُونِي يُحببکُمُ اللهُ» (آل عمران (3): 31)؛ بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروي کنيد تا خدا دوستتان بدارد.
- «أفَمَن يَهدِي إلَي الحَقّ أحَقُّ أن يُتَّبَعَ أمَّن لاَّ يَهدِّيَ إلاَّ أن يُهدَي» (يونس (10): 35)؛ پس آيا کسي که به سوي حق رهبري مي کند سزاوارتر است مورد پيروي قرار گيرد يا کسي که راه نمي يابد، مگر آنکه هدايت شود؟!
- «فَآمِنوُا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ النّبِيّ الأمّيّ الُّذِي يُؤمِنُ بِاللهِ وَ کَلَماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ» (اعراف (7): 158)؛ پس به خدا و فرستاده ي او که پيامبر درس نخوانده اي است که به خدا و کلمات او ايمان دارد، بگرويد و او را پيروي کنيد.
- «يَا قَومِ اتَّبِعُوا المُرسَليِنَ» (يس (36): 20)؛ اي مردم! از اين فرستادگان پيروي کنيد.

هفتم: آيه ي اختيار و برگزيدن
 

- «وَ رَبَّکَ يَخلُقُ مَا يَشَاء وَ يَختَار مَا کَانَ لَهُمُ الخيَرَةُ سُبحَانَ اللهِ وَ تَعَالَي عَمَّا يُشرِکُونَ» (قصص (28): 68)؛ و پروردگار تو هر چه را بخواهد مي آفريند و برمي گزيند و آنان اختياري ندارند. منزّه است خدا و از آنچه [با او] شريک مي گردانند برتر است.

هشتم: آيات قضاوت
 

- «وَ مَا کانَ لِمُؤمِنٍ وَلَا مُؤمِنَةٍ إذَا قَضَي اللهُ وَ رَسُولُهُ أمراً أن يَکُونَ لَهُمُ الخيرَةُ مِن أمرِهِم» (احزاب (33): 36)؛ و هيچ مرد و زن مؤمني را نسزد که چون خدا و فرستاده اش به کاري فرمان دهند، براي آنان در کارشان اختياري باشد.
- «وَاللهُ يَقضِي بِالحقّ وَالّذينَ يَدعُونَ مِن دُونِهِ لا يَقضُونَ بِشَيءٍ» (غافر (40): 20)؛ و خداست که به حقّ داوري مي کند و کساني را که در برابر او مي خوانند [عاجزند و] به چيزي داوري نمي کنند.

نهم: آيات مربوط به تعيين حاکمان الهي
 

در آياتي از قرآن به نصب حاکم بر قومي خاص اشاره شده است.
مانند نصب طالوت به عنوان حاکم بر بني اسرائيل (بقره (2): 146-148).
برخي ديگر از آيات بر نصب رسولان - به ويژه رسولاني از نسل حضرت ابراهيم (عليه السلام) - و تعيين ايشان به عنوان حاکم دلالت دارند؛ مانند آيات 124 و 213 سوره ي بقره، آيه ي 25 سوره ي حديد، آيات 83-89 سوره ي انعام، آيه ي 64 سوره ي نساء و آيه ي 44 سوره ي مائده و ... .

دهم: آيات خلافت و جانشيني خداوند
 

- مانند قول پروردگار در سوره ي بقره: «إنّي جَاعِلٌ فِي الأرضِ خَليفَةً» (بقره (2): 30)؛ من در زمين جانشيني خواهم گماشت.
- و آيه ي 26 سوره ي «ص» که مي فرمايد: «يَا داوُودُ إنَّا جَعَلناکَ خَليفَةً فِي الأرضِ فَاحکُم بَينَ النّاسِ بالحَقِّ»؛ اي داود! ما تو را در زمين، خليفه [و جانشين] گردانيديم، پس ميان مردم به حق داوري کن.
آيه ي اول به سنت خداوند در تعيين خليفه بر روي زمين و براي خويش دلالت دارد. آيه ي دوم نيز بر ادامه ي اين سنت در طول تاريخ تأکيد مي کند که نصب حضرت داود (عليه السلام) يکي از مصاديق آن است.
همچنان که آيه ي دوم به نصب حضرت داود (عليه السلام) به مقام خليفه ي خدا بودن اشاره دارد، بيانگر اين است که مأموريت خليفه ي خداوند، جاري کردن حکم خداوند بر زمين است؛ زيرا حرف «فاء» در «فاحکم» نشان مي دهد که نتيجه ي خلافت از سوي خداوند، وجوب حکومت و داوري به حق ميان مردم است.

يازدهم: آيات توحيد در عبادت و بندگي
 

اگر در آيات قرآن، ژرف نگري داشته باشيم، مي بينيم که توحيد در بندگي به معناي توحيد در حق حکومت و انحصاري دانستن آن براي خداوند سبحان است؛ زيرا «عبادت» در قرآن کريم به معناي اطاعت و فرمانبرداري از امر و نهي الهي است؛ بلکه مي توان گفت که مفهوم اسلام و ايمان نيز همين است. براي اثبات اين حقيقت به چند آيه اشاره مي کنيم:
- «إنّمَا أمِرتُ أن أعبُدَ رَبَّ هَذِهِ البَلدَةِ الّذي حَرّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَيءٍ وَ أُمِرتُ أن أکُونَ مِنَ المُسلِمِينَ» (نمل (27): 91)؛ من مأمورم که تنها پروردگار اين شهر را که آن را مقدّس شمرده و هر چيزي از آن اوست پرستش کنم و مأمورم که از مسلمانان باشم.
- «قُل إنّي نُهِيتُ أن أعبُدَ الّذينَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ لَمّا جَاءنيَ البَيّنَاتُ مِن رَبّي وَ أمِرتُ أن أسلِمَ لِرَبّ العالَمينَ» (غافر (40): 66)؛ بگو من نهي شده ام از اينکه جز خدا کساني را که [شما] مي خوانيد پرستش کنم؛ [آن هم] هنگامي که از جانب پروردگارم مرا دلايل روشن رسيده باشد و مأمورم که فرمانبر پروردگار جهانيان باشم.
- «قُل أغَيرَ اللهِ أتّخِذُ وَليًّا فاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالأرضِ وَ هُوَ يُطعِمُ وَلا يُطعَمُ قُل إنّيَ أمِرتُ أن أکُونَ أوَّلَ مَن أسلَمَ وَلا تَکُونَنَّ مِنَ المُشرِکَينَ» (انعام (6): 14)؛ بگو آيا غير از خدا - پديد آورنده ي آسمانها و زمين - سرپرستي برگزينم؟ و اوست که خوراک مي دهد و خوراک داده نمي شود. بگو من مأمورم که نخستين کسي باشم که اسلام آورده است و [به من فرمان داده شده که] هرگز از مشرکان مباش.
- «وَ أمِرتُ لِأعدِلَ بَينَکُمُ» (شوري (42): 15)؛ و مأمور شدم که ميان شما عدالت کنم.
- «قُل إنَّ صَلاتِي وَ نُسُکِي وَ مَحيَايَ وَ مَمَاتِي للهِ رَبّ العَالَمينَ لاَ شَريکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أمِرتُ وَأنَا أوَّلُ المُسلِمِينَ» (انعام (6): 162-163)؛ بگو در حقيقت، نماز من و [ساير] عبادات من و زندگي و مرگ من، براي خدا؛ پروردگار جهانيان است. [که] او را شريکي نيست و بر اين [کار] دستور يافته ام و من نخستين مسلمانم.
آيه ي اخير و ديگر آيات، فرمان داده شده به رسول الهي را فقط «توحيد عبادت» خداوند سبحان بيان کرده است. آيه ي 15 سوره ي شوري نيز تأکيد مي کند که فرمان داده شده به رسول، «عدالت» است. آيات ديگر نيز بيان مي کنند که دستور داده شده به رسول، «اسلام» است و برخي از اين آيات نيز آن را «عبادت خداوند» و شريک نگذاردن براي خدا ذکر کرده اند. بنابراين، آيات بالا بيانگر اين نکته هستند که حکم به «عدالت»، «اسلام» و «توحيد در عبادت» خداوند تعالي در منطق قرآني، همه يک حقيقت واحد هستند که با تعبيرهاي گوناگون و متفاوت بيان شده اند.

دوازدهم: آيات ايمان
 

آيات فراواني در قرآن بر اين حقيقت تأکيد دارند که «ايمان به خدا و رسول» عبارت است از فرمانبرداري و اطاعت از رسول خدا و پذيرش حکم و فرمان او. در قرآن کريم مي خوانيم:
- «إنّمَا کانَ قَولُ المُؤمِنِينَ إذَا دُعُوا إلَي اللهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحکُمَ بَينَهُم أن يَقُولُوا سَمِعنَا وَأطَعنَا وَأولئِکَ هُمُ المُفلِحُونَ» (نور (24): 51)؛ گفتار مؤمنان - وقتي به سوي خدا و پيامبرش خوانده شوند تا ميانشان داوري کند - تنها اين است که مي گويند: شنيديم و اطاعت کرديم. اينانند که رستگارند.
- «آمَنَ الرّسُولُ بِمَا أنزِلَ إلَيهِ مِن رَّبّهِ وَالمُؤمِنُونَ کُلُّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرّقُ بَينَ أحَدٍ مّن رُّسُلِهِ وَ قَالُوا سَمِعنَا وَ أطَعنَا» (بقره (2): 285)؛ پيامبر [خدا] به آنچه از جانب پرودرگارش بر او نازل شده است، ايمان آورده است و مؤمنان، همگي به خدا و فرشگان و کتابها و فرستادگانش ايمان آورده اند [و گفتند] ميان هيچ يک از فرستادگانش فرق نمي گذاريم و گفتند: شنيديم و گردن نهاديم.
- «وَاذکُرُوا نِعمَةَ اللهِ عَلَيکُم وَ ميثَاقَهُ الّذي وَاثَقَکُم بِهِ إذ قُلتُم سَمِعنَا وَأطَعنَا» (مائده (5): 7)؛ و نعمتي را که خدا بر شما ارزاني داشته و [نيز] پيماني را که شما را به [انجام] آن متعهد گردانيده، به ياد آوريد؛ آن گاه که گفتيد: شنيديم و اطاعت کرديم.
بر اساس اين آيات، نکات ذيل روشن مي شود:
1- حق حکومت و فرمانروايي به عنوان حق خداوند، از بديهيات قرآني است.
2- حقيقت عبادت و بنگي عبارت است از خضوع و کرنش در برابر حکم خداوند.
3- توحيدي که قرآن بر آن تأکيد دارد، «توحيد در حکم، فرمان و نهي» است.
4- اصطلاح شريک يا شرکا که در قرآن آمده است، مانند اصطلاح «طاغوت» است که منظور از آن، کساني هستند که بدون اذن و اجازه ي الهي و بدون اينکه به آنان حکومت داده شود، خود بر مسند حکومت و امر و نهي مي نشينند.
5- اطاعت از حکم خدا و رسولش نيز حقيقت «ايمان» است که بدون اين اطاعت و فرمانبرداري، انسان نمي تواند طبق مفهوم قرآني، «مؤمن» قلمداد شود.

پي نوشت ها :
 

1. استاد دروس عالي فقه و اصول حوزه علميه قم.
 

منبع: نشريه حكومت اسلامي شماره 54



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط