ميرزاي قمي و حکومت قاجار (1)
نويسنده: سيدرضا مهدي نژاد (1)
چکيده
واژگان کليدي
* محقق حوزه و کارشناس ارشد علوم سياسي.
مقدمه
پس از دوران صفويه، ابتداي قرن سيزدهم هجري مصادف با دهه هاي آغازين حکومت قاجار يکي از اين مقاطع حساس تاريخي به شمار مي رود. در اين مقطع زماني، شرايط و عوامل گوناگون و متعددي از جمله نيازهاي متقابل حکومت و علما و به ويژه جنگ هاي ايران و روس، باعث افزايش گسترده ي نقش علما در سياست و حکومت گرديد. در بين اين علما نقش ميرزا ابوالقاسم قمي و شيخ جعفر کاشف الغطاء برجسته تر از ديگران بود. کاشف الغطاء اصالتاً عرب بود و در عتبات عاليات اقامت داشت. اما ميرزاي قمي در آن زمان در ايران بود و مرجعيت شيعيان در داخل ايران را برعهده داشت و در بين مردم از نفوذ گسترده اي برخوردار بود. ميرزاي قمي ارتباط نسبتاً خوبي با پادشاهان وقت، به ويژه فتحعلي شاه قاجار داشت. به همين دليل، ماهيت و نوع ارتباط او با سياست و حکومت وقت نيز متمايز از ديگران بود.
بررسي علل و انگيزه هاي اصلي اين تعامل و نوع نگرش و ديدگاه ميرزاي قمي به حکومت قاجاري موضوعي است که در اين نوشتار به آن پرداخته خواهد شد.
نگاهي گذرا به زندگي و مقام علمي ميرزاي قمي
ميرزاي قمي زندگي علمي خويش را ابتدا نزد پدرش آغاز نمود و به تحصيل علوم ديني پرداخت، سپس به خوانسار رفت و نزد استاداني همچون سيد حسين خوانساري به ادامه ي تحصيل پرداخت. وي پس از آن به عتبات عاليات رهسپار شد و از محضر اساتيد بزرگي از جمله استاد الاساتيد؛ آقا محمدباقر بهبهاني بهره هاي فراواني برد و در فقه و اصول به مقامي والا رسيد. پس از بازگشت از عراق چندين سال در جاپلق، اصفهان و شيراز به تدريس علوم ديني و تبليغ دين پرداخت.
پس از آن به دعوت مردم قم، به اين شهر هجرت نمود و تا آخر عمر در قم ماند (همان؛ 412 و مدرس تبريزي، بي تا، ج 6: 68 و 71). به همين دليل، وي در بين مردم به «ميرزاي قمي» و در بين علما به «محقق قمي» و «فاضل قمي» مشهور گرديد.
ورود ميرزاي قمي به قم در زماني - سده ي دوازدهم هجري - بود که حوزه ي علميه ي قم به دليل صدماتي که اين شهر ديده بود، رونق چنداني نداشت. ليکن به مرور زمان اهميتي فراوان يافت و ميرزا که فقيهي برجسته بود، در اين رواج و رونق، نقش به سزايي داشت. ميرزاي قمي را بايد حلقه ي اتصال حوزه ي علميه ي عتيق با حوزه ي علميه ي عصر جديد قم دانست. وي مرجعيت قم را احيا کرد و زمينه را براي تجديد حوزه ي فقاهت قم، پس از دوره هاي آغازين اسلام فراهم ساخت. ميرزا در سال 1232 رحلت نمود و در قبرستان شيخان قم دفن گرديد.
مقام علمي
ميرزاي قمي علاوه بر فقه و اصول، در علوم ديگري همچون حديث، تاريخ، کلام، رجال، فلسفه، اخلاق، سياست مدن و آداب مملکت داري نيز تبحّر داشته و در اکثر آنها تصنيفات و تأليفات ارزنده اي از خود به يادگار گذاشته است. از جمله مهمترين تأليفات و تصنيفات ميرزا عبارتند از:
1- قوانين الاصول: اين کتاب، مهم ترين و مشهورترين اثر ميرزاي قمي است که در سال 1205 هجري قمري به زبان عربي نوشته شده است و سالها جزء مهم ترين کتب درسي حوزه هاي علميه در علم اصول بوده و متجاوز از چهل شرح بر آن نوشته شده است که معروف ترين آنها شرح شيخ مرتضي انصاري است (قاضي طباطبايي، 1348: 366). ميرزاي قمي به خاطر وجود همين اثر ارزنده است که در بين علما به «صاحب قوانين» شهرت يافته است.
2- جامع الشتات؛ نام اصلي اين کتاب، «السؤال و الجواب» يا «اجوبة المسائل» است. اين اثر، حاوي يک دوره فقه از طهارت تا ديات است که در پاسخ به پرسش هاي مختلف بيان شده است. اين رساله نمايانگر احاطه ي کامل ميرزاي قمي بر دقايق فقه اجتهادي است و از زمان تأليف تا مدتها مورد توجه فقها بوده است. بخش دوم اين کتاب در عقايد ديني و مسائل کلامي است که ضمن آن، رساله اي در رد صوفيه آمده است (تهراني، بي تا، ج 5: 59-60).
3- غنائم الايام في مسائل الحلال و الحرام (فقه استدلالي در ابواب عبادات)؛
4- مناهج الاحکام (در طهارت، صلاة و ابواب معاملات)؛
5- معين الخواص؛ رساله ي عمليه عربي است که ميرزا براي مقلّدين عرب خود نگاشته است و شامل فقه عبادات است.
6- جوامع المسائل في تحقيق مسائل الفروع و الاصول بالدلائل؛ اين کتاب در مورد فقه و اصول به زبان عربي است که در آن مجموعاً هفده رساله آمده است.
7- رساله ي اصول دين (در عقايد).
علاوه بر آثار فوق، ميرزاي قمي رساله هاي متعددي در فقه و اصول نگاشته است که تعداد آنها مشخص نيست. برخي، مجموعه ي آثار وي را بالغ بر هزار اثر برشمرده اند که بخش اعظم آن، رساله هاي ايشان است. برخي از اين رساله ها در پايان کتاب جامع الشتات و نيز کتاب غنائم الايام آمده است و برخي از آنها نيز به صورت نسخ خطي در کتابخانه هاي شخصي و عمومي موجود است. (2)
ميرزاي قمي مکاتبات زيادي با شاهان قاجار به ويژه فتحعلي شاه داشته است که متأسفانه تنها تعداد بسيار اندکي از اين نامه ها موجود است. از جمله مهم ترين آنها عبارتند از:
1- ارشادنامه؛ نامه اي است نصيحت آميز (به سياق نصيحة الملوک غزالي و ...) که خطاب به شاه قاجار به نگارش درآمده است. طبق شواهد و قرائن، مخاطب اين نامه، آغامحمدخان قاجار مي باشد؛ (3) اگرچه برخي فتحعلي شاه را مخاطب آن اند. اين نامه حاوي بخشي از انديشه ي سياسي ميرزاي قمي است.
2- نامه ي ميرزاي قمي به فتحعلي شاه؛ اين نامه در پاسخ به درخواست فتحعلي شاه مبني بر اظهار نظر در مورد رساله ي ميرزا عبدالوهاب منشي الممالک و ردّ آن و توصيه شاه به دوري گزيدن از فرقه ي صوفيه نوشته شده است.
شرايط سياسي - اجتماعي در عصر ميرزاي قمي
در اين مقطع تاريخي که ايران يک سده پر از نابساماني، جنگ و اشغال نظامي بيگانگان، از هم پاشيدگي، کشتارهاي خانگي و برادرکشي هاي پي در پي را پشت سر گذاشته بود، آغامحمدخان و فتحعلي شاه با شيوه هاي خشونت آميز ويژه ي آن عصر توانسته بودند وحدت سياسي و آرامش نسبي را در کشور پديد آورند و در نتيجه، محيطي مناسب پيش آمد تا بار ديگر رهبران ديني که در سده ي پيش به ناچار ترک وطن کرده و زندگي در عراق و بعضاً هند را برگزيده بودند، به کشور بازگشته و حوزه ي فعاليت علمي - مذهبي خويش را به شيوه اي سازمان يافته تر گسترش دهند. روشن است که مجتهدان هم به نوبه ي خود بر آن فرصت هاي نو در ايران ارج گذاشته و براي حفظ آن تلاش مي کردند.
در دوره ي آغامحمدخان، بين او و علما ارتباط وجود داشت؛ اما اين روابط، خوب و دائمي نبود و کيفيت آن به وضع شاه و شرايط حکومت او بستگي داشت. از اين رو، در زمان وي، علما امکان نفوذ زيادي در حکومت به دست نياوردند (الگار، 1369: 81). اما در دوره ي فتحعلي شاه، روابط شاه با حکومت، بسيار گسترده تر و نزديک تر شد و در نتيجه، نفوذ و قدرت علما در عرصه ي حکومت و سياست بسيار افزايش يافت.
علمابه عنوان حاميان مردم از طريق ارتباط با حکومت در پي دستيابي به اهداف عالي خود و دفاع از حقوق مردم بودند. تاريخ، حاکي از آن است که چاره ي علما از اين ارتباط و تعامل، چيزي جز انتخاب «بد» به جاي «بدتر» و «دفع افسد به فاسد» نبوده است و شرايط تاريخي، چنين انتخابي را اقتضا مي کرد. اين همنوايي بر خلاف ميل باطني علما و سلطان بود؛ هر چند آنچه اتفاق افتاد نتيجه اي بود که هر دو در پي آن يا لااقل بدان راضي بودند؛ زيرا دولت قاجاري موفق شد مقبوليتي همپاي صوفيان - با وجود نداشتن نسب آنها - براي خود ايجاد کند و علما نيز توانستند موقعيت هاي از دست رفته را به دست آورند (مستوفي، 1386: 7-8).
پي نوشت ها :
1. محقق حوزه وكارشناس ارشد علوم سياسي.
2. در مورد آثار ميرزاي قمي، ر.ک: محمدباقر موسوي خوانساري، روضات الجنات، ج 5: 373؛ محمدعلي مدرس تبريزي، ريحانة الادب، ج 6: 69-71؛ شيخ آقا بزرگ تهراني، الذريعة، ج 16: 60، 63 و 111 و ج 19: 301 و ج 21: 303 و ج 23: 19 و 124 و ج 25: 236 و همچنين فهرست هاي نسخه هاي خطي.
3. از آنجا که ميرزا در سال 1151 متولد شد و نامه طبق متن آن در حدود 50 سالگي ميرزا نوشته شده است و از سوي ديگر در اين زمان؛ يعني حدود سال 1200، آغامحمدخان حاکم ايران بوده است، پس مخاطب نامه، آغامحمدخان مي باشد.