نویسندگان: سید جواد ورعی (1) و علی اکبر ناصری (2)
مبنای دوم: وجوب نفی سلطه ی اجانب
امام خمینی (ره) قاعده ی نفی سبیل را به طور مفصل و جداگانه بحث نکرده است و تنها در برخی از کتابهای فقهی و سخنرانی ها و پیامهای خود به این قاعده و ادله ی آن استناد کرده است. با این وجود، توجه به دو نکته در اینجا شایسته است. این دو نکته، امام را از سایر فقها ممتاز می سازد.
نکته ی اول، برجسته ساختن ابعاد سیاسی قاعده ی مذکور است. قبل از امام، عمدتاً در روابط فردی مسلمین با کفار به قاعده ی نفی سبیل و ادله ی آن استناد می شد و یا حداکثر در روابط اجتماعی، اشاراتی وجود داشته است ولی امام خمینی گستره ی قاعده ی نفی سبیل و ادله ی آن را علاوه بر روابط فردی مسلمین با کفار، شامل روابط اجتماعی و سیاسی نیز دانست.
نکته ی دوم، وجوب رفع سلطه ی اجانب است. قبل از امام خمینی عمدتاً از مفاد قاعده، عدم مشروعیت و بطلان روابط سلطه آمیز مسلمین با کفار فهمیده می شد، نه وجوب رفع آن روابط. فقط در برخی مثالها در بعضی از ابواب فقه، وجوب رفع سلطه ی غیر مسلمانان را می توان دید؛ مانند لزوم آزادی زوجه ی مسلمان از قید نکاح زوج کافر و لزوم منع کفار از مرتفع ساختن دیوار خانه هاشان، نسبت به دیوار خانه ی مسلمانان. اما امام خمینی خروج از سلطه ی کفار را نیز واجب دانست. ایشان در یک برداشت از آیه ی نفی سبیل نوشت: «منظور، جلب توجه نظر مسلمین است تا با هر وسیله ی ممکن، از سلطه ی کفار خارج شوند» (امام خمینی، 1421 ق، ج 2: 725). ایشان هنگام بیان معنای انشایی برای یک حدیث نبوی که از مدارک قاعده ی نفی سبیل است، چنین می نویسد:
«واجب است اسلام از سایر ادیان، برتر باشد و نباید غیر اسلام بر آن برتری یابد. برتری غیر اسلام بر اسلام حرام است» (همان: 727).
همچنین در مورد مخالفت قرآن با سلطه ی بیگانگان می فرماید: «قرآن می گوید هرگز خدای تبارک و تعالی سلطه ای برای غیر مسلم بر مسلم قرار نداده است. هرگز نباید یک همچو چیزی واقع بشود؛ یک تسلطی، یک راهی، حتی یک راه نباید پیدا بکند؛ لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا» (امام خمینی، 1378، ج 4: 317).
بر همین مبنا در ماه های آخر عمر شریفشان خطاب به مسئولین جمهوری اسلامی، قطع وابستگی همه جانبه ی ایران به بیگانگان را واجب شرعی دانست (همان، ج 21: 156).
به طور کلی تأکید امام خمینی بر مبارزه با سلطه ی بیگانگان و اتخاذ سیاست «نه شرقی، نه غربی» (بعد از پیروزی انقلاب) همه بر اساس قوانین اسلام و از جمله بر اساس قاعده ی نفی سبیل بود.
هنگامی که امام خمینی به مبارزه علیه رژیم شاه اقدام کرد، ایران فاقد استقلال حقیقی بود. برای پی بردن به دامنه ی سلطه ی بیگانگان بر ایران به طور مختصر به انواع سلطه ی بیگانگان بر ایران اشاره می کنیم:
ابعاد مختلف سلطه ی بیگانگان بر ایران
الف- سلطه ی سیاسی
برای نشان دادن وابستگی نخست وزیران عصر پهلوی دوم، کافی است به وابستگی به عضویت این نخست وزیران به لژهای فراماسونری اشاره شود؛ زیرا تشکیلات گوناگون فراماسونری در ایران با لژهای فراماسونری بیگانه مانند فرانسه، آلمان و انگلیس پیوند داشت (مهران، 1380: 35-42). این لژها و اعضای آن در خدمت منافع استعماری به ویژه انگلیس قرار گرفتند. به عنوان مثال نخست وزیرانی چون محمدعلی فروغی و محمد ساعد از اعضای «لژ بیداری ایرانیان» بوده اند (همان: 34) به طور کلی با ملاحظه ی شرح حال نخست وزیران قبل و بعد از کودتای 28 مرداد می توان گفت که آنها با درجات مختلف، وابسته به انگلیس بوده اند (فردوست، 1370: 294).
اشغال ایران توسط متفقین، نصب محمدرضا به سلطنت، کودتای 28 مرداد و نظایر اینها نشان دهنده ی سلطه ی بیگانگان بر سیاست های داخلی ایران است. توجه به دو امر، وابستگی سیاست خارجی ایران را نیز نشان می دهد؛ یکی عضویت در پیمانهای منطقه ای و دیگری، روابط با کشورها. ایران بعد از جنگ جهانی دوم، عضویت در پیمان بغداد و سپس پیمان سنتو را پذیرفت. پیمان سنتو با عضویت ترکیه، پاکستان، انگلستان و ایران و نظارت آمریکا، شکل گرفته بود. اهداف پیمان، مقابله با خطر شوروی و در راستای منافع غرب بود.
رابطه و عدم رابطه با کشورهایی خاص، نشانه ای از پیروی سیاست خارجی ایران عصر پهلوی از سیاست خارجی غرب است. به عنوان مثال ایران به رسمیت شناختن چین کمونیست تا 20 سال خودداری کرد و زمانی آن را به رسمیت شناخت که جرج بوش، سفیر آمریکا در سازمان ملل از طرف دولت آمریکا به ایران، چراغ سبز نشان داد (مهدوی، 1368: 131).
ب- سلطه ی فرهنگی
از مصادیق دیگر سلطه ی فرهنگی، توجه به جریان بهائیت در این رژیم است. فرقه ی بهائیت که مرکز آن، موسوم به «بیت العدل» در اسرائیل است، یک فرقه ی کاملاً انحرافی از اسلام است. از این جهت، بهائیان بیگانه ی دینی هستند. سلطه ی فرهنگی بهائیت از دو راه قابل شناسایی است؛ یکی افزایش جمعیت بهائیان و دیگری احراز مناصب سیاسی و فرهنگی توسط آنها. بر اساس برخی گزارشها جمعیت بهائی ها در زمانی که عبدالکریم ایادی وارد دربار شد، به سه برابر رسید (فردوست، 1370: 203). اعضای این فرقه، مناصب سیاسی و فرهنگی گوناگون را به دست گرفتند. به عنوان نمونه، امیرعباس هویدا که از خانواده ای با سابقه ی بهایی بود، حدود 13 سال نخست وزیر بود، در زمان نخست وزیری او بهائیت گسترش یافت (دیبا، 1380: 306).
ج- سلطه ی اقتصادی
1- قرارداد کنسرسیوم نفت
2- اصلاحات ارضی
3- سرمایه گذاری ناعادلانه ی خارجی
د- سلطه ی نظامی و امنیتی
سیاست دو ستونه و نقش ژاندارمی منطقه نیز از موارد قابل طرح در این زمینه است. دکترین نیکسون و هنری کسینجر همزمان با درگیر بون آمریکا در جنگ ویتنام و اعلام بریتانیا مبنی بر خروج نیروهای آن کشور از شرق کانال سوئز تا سال 1971 مطرح شد. بر اساس این دکترین، نقشی را که ایران به عهده داشت در قالب سیاستی موسوم به سیاست «دو ستونه» معین شد. طبق آن، ایران و عربستان دو ستون سیاست آمریکا در منطقه را تشکیل می دادند. هنری کسینجر گفته در شرایطی که آمریکا درگیر جنگ ویتنام بود، ایران هدف منطقه ای آمریکا را تأمین کرد (صدیقی، 1378: 56). اعزام نیروهای ایرانی به عمان در سال 1973 و کمک ایران به ویتنام جنوبی بر اساس سیاست دو ستونه و به توصیه ی واشنگتن بود (نجاتی، 1375، ج 1: 532). بدین ترتیب، ایران به یک کشور حافظ منافع غرب یا به عبارتی، ژاندارم منطقه ای آمریکا تبدیل شد.
بر اساس سیاست دو ستونه ایران صاحب انواع جنگ افزارها شد. پرداخت میلیاردها دلار از بابت قیمت اسلحه و حضور 37 هزار مستشار آمریکایی و افراد وابسته با حقوق 9 هزار دلال در ماه (فوران، 1385: 512) از عواقب خرید جنگ افزارها بود. وابستگی نیروهای نظامی ایران، پیامد دیگر آن بود؛ به طوری که یک تیپ نو پدید در ارتش ایجاد شد که کاملاً طرفدار آمریکا بود (فروست، 1370: 288). بدین طریق خرید جنگ افزارها به تشدید وابستگی ایران انجامید.
سلطه ی اطلاعاتی بیگانگان بر ایران عصر پهلوی نیز تا حدی بود که در سال 1352، ایران مقر سیا در خاورمیانه گردید (فوران، 1385: 511). همین طور سازمان موساد، فعال ترین سرویس اطلاعاتی در ایران بود (فردوست، 1370: 551).
موضع گیری امام خمینی در نفی سلطه ی بیگانگان
امام خمینی از مجموع هیأت حاکمه ی پهلوی، اعم از شاه، درباریان و نخست وزیران به عنوان «ایادی بیگانگان» نام می برد. سلطنت پهلوی از نظر امام خمینی از اساس، وابسته به بیگانه بود (امام خمینی، 1378، ج 3: 507). از این رو، تداوم سلطنت پهلوی، تداوم سلطه ی بیگانگان نیز بو. از این جهت، ایشان فرار شاه از ایران را طلیعه ی خلع سلطه ی اجانب دانست (همان، ج 5: 484). امام خمینی هدف اولیه ی مبارزات را استقلال کشور، قطع ایادی اجانب و سلطه ی خارجی و بیرون راندن استعمارگران از ایران بیان می کرد. (همان، ج 3: 468).
بخش مهمی از مبارزات امام خمینی، مبارزه با سلطه ی فرهنگی غرب بود. سلطنت پهلوی از نظر ایشان، ایران را کاملاً به غرب وابسته ساخته بود. یکی از این وابستگی ها، وابستگی فرهنگی بود (همان، ج 4: 27). وی یکی از علل قیام مردم ایران علیه شاه را وابستگی فرهنگی می دانست (همان: 523). ایشان با بهائیت به مبارزه برخاست و در موقعیت های گوناگون خطر بهائیت را یادآوری کرد. به عنوان مثال، حذف شرط اسلام در مورد انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان را به منظور استیلای غیر مسلمانان، به ویژه بهائیان بر امور ایران ذکر می کرد (همان، ج 1: 104). ایشان خطر نفوذ بهائیت در ادارات گوناگون را گوشزد کرد (همان: 389) و حتی استفاده از وجوه شرعیه را برای مبارزه با ترویج بهائیت، در یک مقطع زمانی، برای برخی صادر نمود (همان، ج 2: 299-300). وی نسبت به تغییر تاریخ رسمی، برگزاری جشن های دو هزار و پانصد ساله و مانند اینها که بر اساس اندیشه ی ناسیونالیزم باستان بود، واکنش هایی مناسب نشان داد.
امام خمینی، بارها از غارت منابع ایران به دست بیگانگانی چون آمریکا، انگلیس و شوروی یاد کرد (همان، ح 2: 451). ایشان با توجه به استثمار اقتصادی ایران از طریق سرمایه داران آمریکایی، در پیامی به مناسبت شهادت آیه الله سعیدی نوشت: «اینجانب اعلام می کنم هر قراردادی که با سرمایه داران آمریکا و دیگر مستعمرین بسته شود، مخالف خواست ملت و مخالف احکام اسلام است» (همان: 278).
امام خمینی تفاوت ایرانِ بعد از انقلاب را با قبل از آن، در آزادی از سلطه ی اقتصادی بیگانگان و حرکت نکردن بر اساس برنامه ی شرکت های بین المللی بیان کرد (همان، ج 4: 359).
نخستین واکنش جدی امام خمینی در برابر سلطه ی نظامی نیز بعد از تصویب کاپیتولاسیون بود. ایشان ضمن یک سخنرانی مهم، سکوت در برابر این لایحه را گناه کبیره خواند (همان، ج 1: 420) و همزمان پیامی صادر کرد. در آن پیام که با آیه ی معروف «... لَن یَجعَلَ اللهُ للکَافِرِینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبِیلاً» (نساء (4): 141) آغاز شد، لایحه ی کاپیتولاسیون را اقدامی ننگین و سند استعمار نامید (همان: 411-412). ایشان از ارتش ایران با عنوان ارتش غیر ملی، استعماری، وابسته و امثال اینها یاد می کند. از نظر امام خمینی، فرمانده ی ارتش تحت تسلط مستشاران آمریکایی، کارتر بود، نه شاه (همان، ج 5: 51).
پی نوشت ها :
1. عضو هیأت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
2. سطح سه حوزه ی علمیه.