فراسوي بيداري ايراني ـ اسلامي (4)

شايد باور کردن اين مسئله سخت باشد که در ساختار نظام جمهوري اسلامي در درون مراکز آموزشي دانشگاه ها و غيره دفاع کردن از جمهوري اسلامي و آرمان هاي امام خميني اين قدر سخت باشد و اکثريتي که به ظاهر و بر اساس قواعد مردم سالاري ، حکومت از آن آنها است اين گونه مغبون اقليت غوغاسالار باشد !
يکشنبه، 9 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فراسوي بيداري ايراني ـ اسلامي (4)

فراسوي بيداري ايراني ـ اسلامي (4)
فراسوي بيداري ايراني ـ اسلامي (4)


 

نويسنده : دکتر مظفرنامدار (1)




 

باز خواني نظريه ديکتاتوري منور دوره رضا خاني ، در قالب نظريه انقلاب مخملي جريان هاي روشنفکري عصر انقلاب اسلامي در پرتو انديشه امام خميني
 

* انقلاب مخملي ، جمهوري اسلامي و حکومت اکثريت هاي خاموش
 

شايد باور کردن اين مسئله سخت باشد که در ساختار نظام جمهوري اسلامي در درون مراکز آموزشي دانشگاه ها و غيره دفاع کردن از جمهوري اسلامي و آرمان هاي امام خميني اين قدر سخت باشد و اکثريتي که به ظاهر و بر اساس قواعد مردم سالاري ، حکومت از آن آنها است اين گونه مغبون اقليت غوغاسالار باشد !
اکنون فضا را به گونه اي سنگين و تنظيم کرده اند که اگر استاد يا معلمي به دفاع از نظام جمهوري اسلامي در سر کلاس بپردازد ، مورد ترديد علمي ، اخلاقي و سياسي قرار مي گيرد . کسي جرئت دفاع از جانفشاني هاي فرزندان اين مرز و بوم را در حفاظت از کشور و حمايت از هشت سال دفاع مقدس ندارد و جمهوري اسلامي به خاطر دفاع از عدالت ، مبارزه با استکبار و حفظ هويت ، فرهنگ و استقلال کشور بايد از گذشته خود توبه کند . استادي که در دوران سخت اين مملکت از کشور گريخته بود و در سايه سار استکبار به تحصيل مشغول شده بود ، با سلام و صلوات به کشور برگردانده مي شود و نام اين عمل احمقانه را دفاع از علم مي گذارند و سپس اساتيدي را که با تمام وجود از اين مملکت دفاع کردند ، محروم مي نمايند .
باور کنيد معناي انقلاب مخملي همين است . در ايدئولوژي استبداد قانوني شده که امروز در قالب انقلاب مخملي عمل مي کند ، همه چيز بايد مارک غربي داشته باشد . همان طوري که در انقلاب مشروطه و عصر رضا خان و محمد رضا چنين بود .
دفاع از مذهب در جامعه بسيار سخت شده بود همان طوري که امروز هم شرايط را به گونه اي ساخته و مي سازند که مذهبي بودن و دفاع از دين در حال سخت شدن است . فهم نظريه انقلاب ، نظام جمهوري اسلامي ، فهم دين ، فلسفه ، انقلاب ، فهم علم ، معرفت ، سياست ، اجتماع ، فهم علوم انساني ، علوم پايه و غيره اگر خارج از گفتمان هاي رسمي غرب باشد از افتخار علمي بودن محروم مي شود و مارک کفر آميز ايدئولوژيک مي خورد . تاريخ ، علم ، دانش و معرفت ، سياست و ... بايد خنثي باشد تا علمي باشد . حرف زدن از هويت ، فرهنگ ملي ، استقلال و آزادي ، اقتصاد بومي و علم بومي ، سياست بومي و جامعه شناسي بومي و غيره مورد تمسخر قرار ميگيرد و مبشران ديکتاتوري مدرن و مدرنيسم ، براي ما فتوا صادر مي کنند که « در ايران معاصرپذيرش چشم انداز مدرن و دموکراتيک مي بايست با نقد مفاهيم محافظه کارانه اي مانند « هويت ايراني »يا « اصالت فرهنگي » توام باشد . (2)
از نظر هواداران استبداد مدرن ، ارائه هر نوع چشم اندازي از آينده که بر اساس گفتمان « اصالت » و « هويت » باشد نه با دموکراسي سازگار خواهد بود ، نه با مدرنيته ... از اين منظر فرقي نمي کند که اين تلاش به نام دين يا نژاد يا فرهنگ ايراني صورت گيرد يا به نام حفظ خود در برابر هجوم بيگانگان و نفوذ فرهنگي آنان . (3)
فهم آنچه گفته شد نياز به تلاش زيادي ندارد . اکنون روشنفکري غربگرا و سکولار در ايران مأموريت جديدي دارد . سياق حرف روشنفکري پيرو نظريه انقلاب مخملي با روشنفکري پيرو نظريه استبداد قانوني شده ( ديکتاتوري منور) هيچ تفاوتي ندارد .
ميرزا ملکم خان ، آخوندزاده ، تقي زاده و ساير اصحاب نظريه استبداد قانوني شده همان چيزي را مي گفتند که امروزه اصحاب انقلاب مخملي مي گويند . آنها در عصري به ما مي گويند که گفتمان هاي مبتني بر « اصالت » و « هويت » دير يا زود يا به ابزار دستکاري ايدئولوژي هاي مستبدانه ، يا به دل مشغولي هاي فکري روشنفکران آشفته فکر بدل خواهد شد (4) که نظريه پردازان بزرگ ترين مبشر پايان ايدئولوژي و پايان تاريخ و شعاردهنده اصلي جهان سازي و جهاني شدن ، فرياد مي زنند که بعد از 11 سپتامبر ما امريکايي ها با مشکل اساسي هويت ملي رو به رو هستيم . (5)
منطقي که در عصر جمهوري اسلامي اساس اعتراضات روشنفکري را به وجود آورده است ، مباني عقلاني ندارد ، بلکه از همان پيشينه تاريخي اي سرچشمه مي گيرد که جناح افراطي منورالفکري غربگرايي عصر قاجاري و حکومت پهلوي همواره بيدادگري ها و اعمال سرکوب هاي واقعي حکومت هاي ديکتاتوري را در مقاطع خونبار تاريخ ايران توجيه کردند و همواره در برابر وجدان بيدار ملي و ديني به گونه اي عمل کردند که گويي از جنايات اين دوره هاي تاريک و خانمان برانداز و فرصت سوز بي خبرند يا اساسا در اين دوره ها سرکوبي واقع نشده است و ملتي عقب نگه داشته نشده اند .
اگر چنين نبود کدام وجدان تاريخي به اين جريان ها اجازه مي داد که ايران عصر انقلاب اسلامي را با آن همه آزادي ها و عزت و استقلال و آباداني و شرافت ، بدتر از رژيم هاي استبدادي دوران گذشته القا کنند !!
از شکست ايران در جنگ با روسيه و از دست دادن بخش اعظمي از خاک وطن تا انعقاد قرارداد رويتر و ساير قراردادهاي استعماري که توان هرگونه رشد و توسعه را در ايران از بين برد و از انقلاب مشروطه و قانوني شدن استبداد و ديکتاتوري در درون يک خانواده و مادام العمر شدن حکومت در اين خانواده هاي بي خاصيت تا روي کار آمدن سياه ترين استبداد تاريخ ايران يعني حکومت رضا خان پهلوي و جنايت هايي که اين حکومت و وارث آن عليه فرهنگ ،استقلال ، ديانت و پيشرفت اين کشور کرد و از شکست جنبش ملي شدن صنعت نفت تا جنايت هايي که در انقلاب اسلامي سال 1357 عليه ملت ايران به وقوع پيوست ، تاريخ بيشترين وحشي گري و اعمال بي رحمانه خشونت را از ناحيه سلطنتي که پايه ريزان آن منورالفکران غربگرايي ايران بودند ، در سينه خود ثبت نموده است ، اما اين صفحات تاريک هنوز آن بصيرت لازم را براي کالبدشکافي واقعي انقلاب بزرگ ملت ايران و حکومت مردم سالار جمهوري اسلامي ، خارج از چهارچوب هاي گفتمان هاي رسمي غرب براي جريان روشنفکري ايران ايجاد نکرد .
اکنون روشنفکران نظريه استبداد قانوني شده و انقلاب مخملي را بايد به داشتن ماسک عصبيت و تمايل براي پنهان ساختن وزن واقعي خطا کاري ها وجنايت هاي گذشته و همچنين دستاورهاي عظيم انقلاب اسلامي و نظام مردم سالار جمهوري اسلامي متهم کرد . همان طور که امام فرمود آنها برپادارندگان سلطه ابر قدرت ها هستند و با هيچ منطقي خلع سلاح نمي شوند ، چون اهل منطق نيستند . آنها در توجيه دقيق ارزش هاي انقلاب اسلامي ، مزيت هاي مردم سالاري ديني و پيشرفت جامعه ايراني در سه دهه حاکميت جمهوري اسلامي و بازنمايي فرهنگ جامعه اي در حال پيشرفت و توسعه ، تصوير کاملا وارونه اي را ترسيم مي کنند .
اکنون همه حلقه هاي متصل به روشنفکري غربگرا از جريان هاي تکنوکرات ، احزاب و گروه هاي سياسي چپ و راست و به ظاهر ملي گرا با تمام توان خود براي سرکوب انقلاب مردم ايران فعاليت مي کنند . به بياني ديگر ، دنياي اين گروه هاي به اصطلاح روشنفکر ، ترقي خواه ، توسعه يافته و ملي گرا ، آکنده از انواع و اقسام نيرنگ ها وتهديد هاست .
سياست روشنفکري غربگرا در ايران تابلويي از مدرنيته و آينده انسان ها را ترسيم مي کند که بسيار تاريک و رعب آور است . اين گروه نزديک به دويست سال است که به ملت ايران وعده پيشرفت هاي علمي و تکنولوژيکي و براي همگان سعادت و نيکبختي و ترقي دادند ، اما نه تنها اين گونه نشد بلکه با رها کردن ملت ايران در چنگال استبداد قانوني شده و سرمايه داري و کمونيسم جهانخوار ، جز تباهي زندگي انساني اجتماعي و فرهنگ و اعتقادات ملي چيزي به بار نياورند .
اکنون به برکت رهبري هاي خردمندانه و فرهمندانه معمار بزرگ انقلاب اسلامي ، ملت ايران سه دهه است که با تکيه بر اعتقادات و توانايي هاي خود راه دشوار رشد و سعادت و اعتلاي اسلامي و انساني را طي مي کند .
روشنفکران غربگرا مي خواهند تاريخ را تکرار کنند و ما را دوباره به دامن غرب و نظريه هاي استبداد منور و انقلاب مخملي آن برگردانند . آگاهي دادن به خطرات فعاليت هاي فريبنده و شعارهاي عوام فريبانه اين جريان وظيفه هميشگي نخبگان فکري و روشنفکران واقعي اين مرز و بوم و از ارکان بيداري اسلامي ـ ايراني است . مردم ايران بايد به اين جريان بفهمانند که قطع رابطه با گذشته تلخ اين مرز و بوم جدي است و از اين پس براي پاسخگويي به نيازهاي واقعي خود هيچ گاه به نظريه هاي بيگانگان و مبشران انديشه هاي آنها اعتماد نخواهند کرد و براي مقابله با مشکلات و رويدادهاي ناگوار طبيعي و غير طبيعي که هميشه زيست طبيعي و اجتماعي ما را تهديد مي کند راه حل ديگري جز رجوع به اصول و آرمان هاي خود نخواهند جست .
سوء ظن داشت به هر نوع جريان غربگرايي روشنفکري و ايدئولوژي هايي که از آنجا بسته بندي شده و به جاهاي ديگر صادر مي شود و کسب آگاهي از تاريخ جوامعي که زير سيطره غرب و غربگرايان از هم گسيخته شدند و آرزوي تجدد و ترقي را به گور بردند ، يک وظيفه ملي و ديني است . اين تصوير واقعي آرمان هاي منبعث از انقلاب اسلامي و انديشه هاي امام خميني است که موجب تغيير نگرش عميقي در ارتباط با نظام باروري فرهنگ و سياست در کشور ما خواهد شد . اين حقايق بدون توجه به تاريخ گذشته ايران و بدون توجه به عملکرد جريان هايي که اين تاريخ را بر ما تحميل کردند و همچنين بدون توجه به باورها ، اعتقادات و ارزش هاي پذيرفته شده مردم عمل نمي کند و به باز توليد نمي رسد . زندگي خصوصي ، زندگي ديني و زندگي سياسي در ايران ديگر به صورت موضوعات جداي از هم مطرح نيستند . دين خود را در همه برش هاي زندگي شخصي و سياسي و اجتماعي ملت ايران از نظر محتوا و عملکرد در آميخته است . در واقع بسياري از امور سياسي از مسير احساسات ديني در ايران به جريان مي افتد .
دين در ايران مثل غرب نيست .دين بعد از انقلاب اسلامي تمام هم خود را در توفيق و تحقق الزام هاي شکوفا شدن جامعه ايران به کار مي گيرد . براي همين است که دين و دينداران امروزه در معرض افکار عمومي قرار دارند و پيوسته کالبد شکافي مي شوند . ما امروزه در جهاني زندگي مي کنيم که مدرنيته و مدرنيسم نماد کار آمدي توتاليتري حکومت هايي است که در آن کميته هاي اجرايي ، رؤساي سياسي ، بازوهاي اجرايي و احزاب و گروه هاي ذي نفوذ و فشار ،بازوهاي اجرايي کرامت هاي سرمايه داري اي هستند که با تمام توان خود بر جمعيت بردگان در جهان غير سرمايه داري و سرمايه داري حکومت مي کنند و براي اين حکومت نيازي به جبر و زورگويي کلاسيک ندارند ، زيرا با به کار گيري بازوان اجرايي به نام روشنفکري به گونه اي در جوامع القا مي کنند که اعضاي آن جامعه در کنار معشوق و دلداده خود به سر مي برند .
مدرنيته ، حقوق بشر ، دموکراسي ، ليبراليسم و تجدد را دوست بداريد ، زندگي جز در جوار آن امکان پذير نيست . اين است وظيفه تعيين شده براي روشنفکران غربگرا ، سازمان هاي تبليغاتي و رسانه اي ، سردبيران جرايد ، اساتيد دانشگاه ها و نيز کساني که قبله آرمان ها و آرزوهاي خود را در ايدئولوژي هاي غربي و اتو پياهاي وابسته به آن مي بينند .
نا کجا آبادي که سالهاست در چشم اندازهاي دور دست به ما نشان مي دهند ، ما اکنون سال هاست که نا کجا آبادي هاي غرب تحقق پيدا کرده و به پايان راه رسيده است . الان مشکل مردم ايران و جهان اين است که در برابر مسئله بسيار دلهره آورتري قرار دارند و آن اين است که از تحقق نهايي نا کجا آبادهاي غربي چگونه احتراز کنند ؟ و اگر احتراز کردند و نخواستند بر اساس کارخانجات مونتاژ آرمانشهرهاي اين اتوپيا زندگي کنند ، چگونه از تجاوزات و شبيخون هاي نظامي ، سياسي و فرهنگي آنها در امان باشند . نا کجا آباد هاي غربي ارمغاني جز عقب ماندگي ، فقر ، بيماري ، جنگ و خشونت ، نابودي محيط زيست ، تخريب خانواده ، تخريب انسانيت و سرگشتگي و حيراني و گمگشتگي نشانه ها چيزي به ارمغان نياورده است .
اکنون با انقلاب اسلامي براي ملت ايران ، قرن تازه اي آغاز شده است . قرني که در آن دانشمندان ، فرهيختگان و روشنفکران ، آرزوي احتراز از نا کجا آباد ضد عفوني شده غربي و بازگشت به جامعه اي واقعي دارند . جامعه اي که اگر چه به اندازه ناکجا آبادهاي غربي پيشرفته نيست ولي مبتني بر آزادي ، عقلانيت ، معنويت و عدالت است ، جامعه اي نيست که توسط تراست هاي جهاني هدايت ، توسط علم اغوا و از بي عاطفگي بيمار باشد . (6)

پي نوشت ها :
 

1 . عضو پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي و سر دبير فصلنامه namdar @ iranemoaser . ir
2 . علي مير سپاسي ، دموكراسي يا حقيقت ، رساله اي جامعه شناختي در باب روشنفكري ايران ( تهران : طرح نو ، 1381 ، چ 2 ) ص 37 .
3 . همان .
4 . همان .
5 . ساموئل هانتينگتون ، چالش هاي هويت در امريكا ( تهران : مؤسسه فرهنگي ابرار معاصر ، 1384 ) ، ص 25.
6 . براي درك ناكجا آبادهاي ضد عفوني شده غربي نك : آلدوس هاكسلي ، دنياي قشنگ نو ، ترجمه سعيد حميديان ( تهران : نيلوفر ، 1378 ، چ 3 ) و همچنين : آتين كابه ، سفر به آرمانشهر ( ايكاري ) ، ترجمه محمد قاضي ( تهران : تهران ، 1372 ) . در خور ذكر است كه : اين مقاله با الهام از كتاب دموكراسي پساتوتاليتر اثر ژان پيرلوگوف نوشته شده است ، نك : ژان پيرلوگوف ، دموكراسي پساتوتاليتر ، ترجمه كاظم ايزدي ( تهران : چشمه ، 1386 ) .
 

منبع: نشريه 15 خرداد شماره 17



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.