همسرتان را فداي بچه ها نكنيد
نويسنده: مهناز اسمعيلي
کارشناس علوم تربيتي
کارشناس علوم تربيتي
شايد تاكنون شنيده باشيد كه شخصي فرد خوبي است، اما همسر يا مادر يا پدر خوبي نيست و برعكس. برخي افراد عقيده دارند كه بايد يك گونه منش و رفتار را پيش بگيرند و در تمام موارد يكسان رفتار كنند و اين را نشانه ي صداقت و يكرنگي مي دانند. در صورتي كه در جامعه امروزي كه افراد چندين نقش مختلف را در خانواده و جامعه ايفا مي كنند، بايد از هنر ارتباط مؤثر نيز برخوردار باشند تا هم خود و هم اطرافيان شان از اوضاع رضايت داشته باشند و در آرامش به سر ببرند. گاهي اوقات وقتي، افراد مادر يا پدر مي شوند فكر مي كنند كه بايد تمام زندگي و وقت خود را براي خوشبختي يا به تعبير خود آينده ي فرزندانشان بگذارند و ديگر حق هيچ گونه لذت، تفريح و آرامش را در زندگي نداشته باشند. در چنين مواردي است كه فرد به تدريج قابليت هاي همسر خوب بودن را از دست مي دهد و ديگر انگيزه يي براي تلاش بيشتر و ساختن زندگي نمي يابد و مشكلات در خانواده بروز مي كند. شروع زندگي مشترك به معني همكاري و تلاش دوجانبه و همراهي در نيازها، علايق و تصميمات دو نفر است، اما وارد شدن فرزندان به اين رابطه، تغييراتي ايجاد مي كند و وظيفه ي افراد،ايجاد تعادل در رسيدگي به اين دو رابطه است. قرار نيست اگر مي خواهيد پدر يا مادر خوبي باشيد، خود و همسرتان را فراموش وتمام انرژي وقواي خود را صرف رسيدگي به فرزندان کنيد. چنانچه همسرتان را در اولويت دوم يا سوم زندگي قرار مي دهيد، دير يا زود زندگي خانوادگي شما دستخوش تغييراتي ناخوشايند خواهد شد.
مشكل اينجاست كه برخي از خانواده ها به غلط تصور مي كنند بچه ها هميشه در اولويت اول هستند و اگر مادر يا پدر ساعتي را دور از آنها با هم خوش باشند، بايد احساس گناه كنند، در صورتي كه روانشناسان معتقدند، داشتن رابطه ي دو جانبه با همسر و گذراندن وقت با او به استحكام بنيان خانواده كمك كرده و آن را تقويت مي كند.
بايد توجه داشته باشيم كه اگر قرار باشد ما، نيازها و دلبستگي هاي مان را قرباني فرزندانمان كنيم، تبديل به يك فرد افسرده و قرباني مي شويم. در چنين صورتي به عقيده ي شما آيا آنچه فرزندان از ما مي آموزند، شاد زيستن، تعادل و خوشبختي است؟
مادر يا پدر كه احساس قرباني شدن دارد، هرگز نمي تواند از زندگي خود به اندازه كافي بهره ببرد. و به اين ترتيب رضايت كافي نيز نداشته و در نهايت نمي تواند بطور كامل با آرامش، مسؤوليت هاي زندگي را به انجام برساند. بنابراين بهتر است كه ما حتي به خاطر فرزندان مان و ايجاد فضاي شاد در خانواده، زماني را نيز به خودمان اختصاص دهيم . اشتباه نكنيد، اختصاص زمان به خود، مي تواند شامل روزي نيم ساعت ورزش و پياده روي يا رفت و آمد با دوستاني كه از بودن در كنارشان احساس خوبي داريم يا حتي درست كردن و خوردن غذاي مورد علاقه ي خودمان باشد، اين موارد به فرزندانمان آسيبي نمي رساند. برخي افراد با تصور اينكه ما در اين زمان ها به فرزندان نرسيديم، هم خود را از لذت هاي بر حق زندگي محروم مي كنند و هم افسردگي ناشي از آن را به تمام خانواده تحميل مي كنند. بررسي ها نشان داده، حتي فرزندان نيز حاضرند گاهي اوقات والدين به مدت يك ساعت در كنارشان و در حال رسيدگي به آنها نباشند، اما در مواقعي كه با هم هستند خوشحال و راضي و شاداب باشند، نه اينكه مرتب در حال سرويس دادن و رسيدگي به فرزندان باشند، اما احساس نارضايتي، قرباني شدن و گاهي خشم داشته باشند.
داشتن و ايجاد خانواده يي خوشحال، فقط زماني صورت مي پذيرد كه تمام اعضاي خانواده به احساسات و عواطف خود بها دهند و آن را ناديده نگيرند. قرار نيست وقتي نام «مادر» يا «پدر» را بر شما گذاشتند، تعهد بدهيد كه تا پايان عمر، صرفاً به نيازهاي جسمي يا مالي فرزندتان برسيد و مانند ماشيني كه نياز به استراحت ندارد، عمل كنيد. گاهي اوقات وقتي فرزندان بزرگتر مي شوند، در پاسخ به اينكه آيا نيازهاي مادي شان به شكلي تقريباً كامل برآورده شده، مي گويند:
«كاش از نظر مالي همه چيز مهيا نبود، اما شما شادي و لذت بيشتري داشتيد و زماني كه در كنارمان بوديد، خسته از كار روزانه نبوديد و زماني را براي لذت و تفريح در كنار هم داشتيم.» در اين موارد والدين نمي توانند پاسخي دهند، زيرا هرگز نمي توان زمان را به عقب بازگردانيد و جبران كرد. از طرف ديگر، چنانچه شما به زندگي خود و همسرتان بها دهيد ،فرزندان نيز مي آموزند كه در تشكيل زندگي ، چگونه با همسرشان رفتار كنند و همين امر رضايت بيشتري را برايشان به ارمغان آورده و شما نيز فكرتان از زندگي شان راحت خواهد شد. به اين ترتيب ، هم خودتان خوب و درست زندگي كرده ايد و از زمان از دست رفته احساس ندامت نمي كنيد و هم آنها از آنچه در زندگي به ايشان آموخته ايد ، خوشحال و قدردانتر خواهند بود. ما انتخاب نمي كنيم كه در چه خانواده يي به دنيا بياييم، والدين خود را هم انتخاب نمي كنيم. شكل و قيافه مان نيز به انتخاب ما نيست، اما برخي چيزها را در زندگي ،خود انتخاب مي كنيم كه يكي از مهمترين آنها انتخاب همسر است . پس بياييد براي اين انتخاب خود، ارزش قائل شويم و براي رسيدن به خوشبختي كه حق همگي ماست، زمان و انرژي بگذاريم تا هم خود و هم فرزندانمان از ثمرات آن برخوردار شويم.
مي توانيم در هر روزي كه از خواب بلند مي شويم، انتخاب كنيم كه امروز راه ها و كارهاي درست و مناسب را برگزينيم و گاهي اوقات نيز با دادن مسؤوليت هايي به فرزندان، به آنها نشان دهيم كه در حال بزرگ شدن هستند و مي توانند مستقل عمل كنند و لازم نيست كه همواره مانند كودكان آنها بغل گرفته و با آنها باشيم، بلكه راه درست را با رفتار و گفتار به ايشان نشان مي دهيم و حركت را به عهده خودشان مي گذاريم. البته در اين راه، از كمي دورتر آنها را نظاره كرده و در هنگام لزوم حمايت نيز زماني به خوبي شكل مي گيرد كه در وقت خود، احساسات و نيازهاي خودمان را هم پاسخ داده باشيم!
منبع: 7 روز زندگي شماره 84
مشكل اينجاست كه برخي از خانواده ها به غلط تصور مي كنند بچه ها هميشه در اولويت اول هستند و اگر مادر يا پدر ساعتي را دور از آنها با هم خوش باشند، بايد احساس گناه كنند، در صورتي كه روانشناسان معتقدند، داشتن رابطه ي دو جانبه با همسر و گذراندن وقت با او به استحكام بنيان خانواده كمك كرده و آن را تقويت مي كند.
بايد توجه داشته باشيم كه اگر قرار باشد ما، نيازها و دلبستگي هاي مان را قرباني فرزندانمان كنيم، تبديل به يك فرد افسرده و قرباني مي شويم. در چنين صورتي به عقيده ي شما آيا آنچه فرزندان از ما مي آموزند، شاد زيستن، تعادل و خوشبختي است؟
مادر يا پدر كه احساس قرباني شدن دارد، هرگز نمي تواند از زندگي خود به اندازه كافي بهره ببرد. و به اين ترتيب رضايت كافي نيز نداشته و در نهايت نمي تواند بطور كامل با آرامش، مسؤوليت هاي زندگي را به انجام برساند. بنابراين بهتر است كه ما حتي به خاطر فرزندان مان و ايجاد فضاي شاد در خانواده، زماني را نيز به خودمان اختصاص دهيم . اشتباه نكنيد، اختصاص زمان به خود، مي تواند شامل روزي نيم ساعت ورزش و پياده روي يا رفت و آمد با دوستاني كه از بودن در كنارشان احساس خوبي داريم يا حتي درست كردن و خوردن غذاي مورد علاقه ي خودمان باشد، اين موارد به فرزندانمان آسيبي نمي رساند. برخي افراد با تصور اينكه ما در اين زمان ها به فرزندان نرسيديم، هم خود را از لذت هاي بر حق زندگي محروم مي كنند و هم افسردگي ناشي از آن را به تمام خانواده تحميل مي كنند. بررسي ها نشان داده، حتي فرزندان نيز حاضرند گاهي اوقات والدين به مدت يك ساعت در كنارشان و در حال رسيدگي به آنها نباشند، اما در مواقعي كه با هم هستند خوشحال و راضي و شاداب باشند، نه اينكه مرتب در حال سرويس دادن و رسيدگي به فرزندان باشند، اما احساس نارضايتي، قرباني شدن و گاهي خشم داشته باشند.
داشتن و ايجاد خانواده يي خوشحال، فقط زماني صورت مي پذيرد كه تمام اعضاي خانواده به احساسات و عواطف خود بها دهند و آن را ناديده نگيرند. قرار نيست وقتي نام «مادر» يا «پدر» را بر شما گذاشتند، تعهد بدهيد كه تا پايان عمر، صرفاً به نيازهاي جسمي يا مالي فرزندتان برسيد و مانند ماشيني كه نياز به استراحت ندارد، عمل كنيد. گاهي اوقات وقتي فرزندان بزرگتر مي شوند، در پاسخ به اينكه آيا نيازهاي مادي شان به شكلي تقريباً كامل برآورده شده، مي گويند:
«كاش از نظر مالي همه چيز مهيا نبود، اما شما شادي و لذت بيشتري داشتيد و زماني كه در كنارمان بوديد، خسته از كار روزانه نبوديد و زماني را براي لذت و تفريح در كنار هم داشتيم.» در اين موارد والدين نمي توانند پاسخي دهند، زيرا هرگز نمي توان زمان را به عقب بازگردانيد و جبران كرد. از طرف ديگر، چنانچه شما به زندگي خود و همسرتان بها دهيد ،فرزندان نيز مي آموزند كه در تشكيل زندگي ، چگونه با همسرشان رفتار كنند و همين امر رضايت بيشتري را برايشان به ارمغان آورده و شما نيز فكرتان از زندگي شان راحت خواهد شد. به اين ترتيب ، هم خودتان خوب و درست زندگي كرده ايد و از زمان از دست رفته احساس ندامت نمي كنيد و هم آنها از آنچه در زندگي به ايشان آموخته ايد ، خوشحال و قدردانتر خواهند بود. ما انتخاب نمي كنيم كه در چه خانواده يي به دنيا بياييم، والدين خود را هم انتخاب نمي كنيم. شكل و قيافه مان نيز به انتخاب ما نيست، اما برخي چيزها را در زندگي ،خود انتخاب مي كنيم كه يكي از مهمترين آنها انتخاب همسر است . پس بياييد براي اين انتخاب خود، ارزش قائل شويم و براي رسيدن به خوشبختي كه حق همگي ماست، زمان و انرژي بگذاريم تا هم خود و هم فرزندانمان از ثمرات آن برخوردار شويم.
مي توانيم در هر روزي كه از خواب بلند مي شويم، انتخاب كنيم كه امروز راه ها و كارهاي درست و مناسب را برگزينيم و گاهي اوقات نيز با دادن مسؤوليت هايي به فرزندان، به آنها نشان دهيم كه در حال بزرگ شدن هستند و مي توانند مستقل عمل كنند و لازم نيست كه همواره مانند كودكان آنها بغل گرفته و با آنها باشيم، بلكه راه درست را با رفتار و گفتار به ايشان نشان مي دهيم و حركت را به عهده خودشان مي گذاريم. البته در اين راه، از كمي دورتر آنها را نظاره كرده و در هنگام لزوم حمايت نيز زماني به خوبي شكل مي گيرد كه در وقت خود، احساسات و نيازهاي خودمان را هم پاسخ داده باشيم!
منبع: 7 روز زندگي شماره 84