مروري بر سيره مديريتي شهيد مغفوري

عبدالمهدي مغفوري از رزمندگان «لشكر 41 ثارالله» استان كرمان در دفاع‌ مقدس بود كه قبل از شهادت، فرماندهي در سطوح مختلف را تجربه كرده بود.
يکشنبه، 16 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مروري بر سيره مديريتي شهيد مغفوري

مروري بر سيره مديريتي شهيد مغفوري
مروري بر سيره مديريتي شهيد مغفوري


 





 
عبدالمهدي مغفوري از رزمندگان «لشكر 41 ثارالله» استان كرمان در دفاع‌ مقدس بود كه قبل از شهادت، فرماندهي در سطوح مختلف را تجربه كرده بود.
ضمن گرامي‌داشت ياد و خاطره اين شهيد، خوشه‌اي از خرمن معرفتش را توشه راه مي‌کنيم.
هر وقت به منزل پدرش مي‌رفت دست پدر و مادرش را مي‌بوسيد. هيچگاه به خود اجازه نمي‌داد جلوتر از آنها حرکت کند و يا زودتر از آن‌ها دستش را به سوي سفره دراز کند.
به تجملات دنيا چشم نداشت. اتاق نشيمن را دو قسمت کرده بود. روي يک قسمت فرش و مابقي حصير انداخته بود و خودش روي حصير مي‌نشست و مي‌خوابيد. مي‌گفت مي‌ترسم نشستن و خوابيدن روي اين فرش گرم و نرم، مرا از ياد محرومين غافل کند و نزد خدا شرمنده شوم.

مروري بر سيره مديريتي شهيد مغفوري

از جبهه به همسرش نوشت: کاش مي‌شد خانم‌ها هم به جبهه بيايند. هر کسي به اين جا بيايد ساخته مي‌شود و آن موقع است که مي‌فهمد دين اسلام يعني چه.
آخرين بار که به جبهه رفت از زير قرآن رد شد. قرآن را بوسيد و گشود، سوره «نور» آمد: حالش دگرگون شد. چه سوره خوبي. انشاالله با نور برمي‌گردم.
هر وقت صحبت از مال دنيا مي‌شد، فورا مي‌رفت گلزار شهدا و با کنار قبور مي‌ايستاد انگار که به نماز ايستاده باشد. دنيا را به خاطر خدا مي‌خواست.
با همه علاقه‌اي که به جبهه داشت وقتي بزرگان و فرماندهان اجازه رفتن نداده بودند، گردن مي‌نهاد و فقط به انجام تکليف فکر مي‌کرد و خدا را مد نظر مي‌داد.
در سرآسياب فرسنگي مسجدي بود که امام جماعت نداشت. عبدالمهدي مي‌گفت وقتي اين مسجد را مي‌بينم، قلبم تکه تکه مي‌شود. بالاخره هم طاقت نياورد و با هشت نفر از کساني که به طور ثابت به مسجد مي‌آمدند نماز جماعت را برقرار کرد و از آن به بعد به لطف خدا حضور مردم زياد شد.
حاج مهدي حلقه اتصال معنوي فاميل بود. با کمالات و شناختي که از قرآن و سيره انبياء داشت همه را دور هم جمع مي‌کرد و با روش خاصي که داشت قرآن و دستورات سازنده آن را مي‌شناساند. مسابقه‌اي بين فاميل برقرار کرده بود تا با حفظ و فراگيري قرآن، با اين کتاب آسماني انس گرفته و خودسازي شود.
يک روز به منزل آمد و گفت: کدام از اين چراغ‌ها(چراغ خوراک پزي) را دوست داري؟ گفتم: همان که هنوز توي کارتن است و کار نکرده است. گفت: پس زحمت بکش آن را بياور چون نظر من هم همين است. دلم مي‌خواهد حالا که من و خانمم به وسيله‌اي علاقه داريم هر دو از آن بگذريم و در راه خدا، به خانه خدا هديه‌اش کنيم.
به اتفاق خانواده با ماشين کرايه، قصد رفتن به مطهرآباد را مي‌کنند. راننده براي زود رسيدن، از مسير خلاف و يک طرفه مي‌رود. حاج مهدي مي‌گويد نگه دار پياده شويم. راننده علت را مي‌پرسد و حاج مهدي مي‌گويد شما شرعا و قانونا مرتکب خلاف مي‌شويد و راهي که مي‌رويد يک طرفه است. راننده ضمن عذرخواهي، بازمي‌گردد و از مسير قانوني مي‌رود.
معمولا به ماست و کمي نان در سفره غذا راضي بود و قناعت مي‌کرد. مي‌گفت: ما بايد به راه ائمه (ع) برويم و سفره ما نبايد رنگين‌تر از سفره مستمندان باشد.
دنيا برايش قفس تنگي بود که کليد شکستنش، شهادت بود.
يک روز گفتم: خدايا کي مصطفي بزرگ مي‌شود، دکتر بشود. گفت: دعا کنيد اول بنده خوبي باشد و به خدا نزديک شود بعد به درجات خدمت برسد.
مي‌گفت معتقدم نام امام خميني را نبايد بدون وضو بر زبان جاري کرد، «جانم به فدايت امام، آمدي و اسلام را زنده کردي».
بارها به او گفتند برادر عزيز، شما با استعداد و تقوي و ايماني که داريد بهتر است به تحصيل علوم ديني بپردازيد تا انشاالله از پشتوانه‌هاي محکم اسلام شويد. گفت: حق با شماست اما فرماندهي سپاه دستور داده که اين جا باشم. اطاعت از فرماندهي، اطاعت از ولايت فقيه و واجب شرعي است.
قبل از پند و نصيحت، با عملش حرف مي‌زد و سرلوحه رسيدن به تقرب الهي را نماز مي‌دانست. وقتي هم صداي الله اکبر را مي‌شنيد آثار خوشحالي و نشاط در چهره‌اش ديده مي‌شد. درست همان کلامي که پيامبر اکرم(ص) در هنگام اقامه نماز به بلال فرمود: ارهني يا بلال! يعني خوشحال باش اي بلال و خوشحالي کن، هنگام نماز است.
قبل از شهادت، فرماندهي در سطوح مختلف لشکر ثارالله را به عهده گرفته بود.
وي روز پنجم دي‌ماه 1365 و در «عمليات کربلاي 4» در «جزيره ام‌الرصاص» به شهادت رسيد
منبع:ايسنا
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط