مفهوم مُلک در قرآن (5)

در نمونه هاي سلطنت الهي، کسب يا انتقال قدرت نه براساس زور و غلبه يا وراثت به مفهوم رايج آن، بلکه در يک فرايند طبيعي و مسالمت آميز، با نصب آشکار يا هدايت تکويني خداوند و براساس شايستگي هاي لازم صورت مي گرفت. پادشاهان الهي از منابع مشروعيتي همچون ويژگي هاي کاريزماتيک (برجسته و منحصر به فرد)، دين و کارآمدي برخوردار بودند، آنها به رغم داشتن قدرتي متمرکز و اختياراتي گسترده،
سه‌شنبه، 18 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مفهوم مُلک در قرآن (5)

مفهوم مُلک در قرآن (5)
مفهوم مُلک در قرآن (5)


 

نويسنده: دکتر علي اسدي
استاديار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي



 

ويژگي هاي عمومي سلطنت الهي
 

در نمونه هاي سلطنت الهي، کسب يا انتقال قدرت نه براساس زور و غلبه يا وراثت به مفهوم رايج آن، بلکه در يک فرايند طبيعي و مسالمت آميز، با نصب آشکار يا هدايت تکويني خداوند و براساس شايستگي هاي لازم صورت مي گرفت. پادشاهان الهي از منابع مشروعيتي همچون ويژگي هاي کاريزماتيک (برجسته و منحصر به فرد)، دين و کارآمدي برخوردار بودند، آنها به رغم داشتن قدرتي متمرکز و اختياراتي گسترده، هرگز فراتر از چارچوب آموزه هاي الهي عمل نکرده، به خودکامگي و استبداد نمي گراييدند. براين اساس، مي توان گفت: پادشاهي لزوماً با خودکامگي و استبداد يکي نيست و نظام خودکامگي و مستبد در هر شکلي مي تواند ظهور کند. بنابراين، ويژگي هاي عمومي سلطنت الهي عبارتند از: شايسته سالاري، شريعت محوري و مشروع بودن.
1. شايسته شاهي: براساس آيات قرآن کريم گزينش الهي پادشاهان و فرمان رواياني همچون يوسف، طالوت، داوود، سليمان و ذوالقرنين(ع) منحصراً به سبب وجود شايستگي هاي مورد نظر خداوند در آنها بوده است؛ يعني انتقال قدرت به آنها هرچند با اراده خاص الهي، ولي کاملاً در يک روند طبيعي انجام پذيرفته است. به قدرت رسيدن حضرت يوسف(ع) به وسيله پادشاه مصر، به سبب سرآمدي وي در دانش، پاک دامني، راست گويي و امانت داري او بود و به رغم موقعيت فروتر اجتماعي و بيگانه بودن، وي در مسالمت آميزترين شکل ممکن به قدرت رسيد و پذيرش عام يافت. (يوسف: 43-56)
در انتخاب الهي طالوت و دست يابي وي به قدرت، افزون بر «دانش فراگير» بر «تنومندي» و قدرت برتر جسماني او نيز تأکيد شده است: «قَالَ إِنَّ اللهَ اصطَفَاهُ عَلَيکُم وَزَادَهُ بَسطَهً فِي العِلمِ وَالجِسمِ.» (بقره: 247) شرايط جنگي، تنومندي و نيرومندي فرمانده سپاه دشمن، نقش برتر قدرت بدني به عنوان مهم ترين مؤلفه قدرت نظامي آن روز و لزوم سامان دهي بني اسرائيل و حکومت و جامعه از هم پاشيده آنان، چنين گزينشي را کاملاً منطقي و خردمندانه مي نماياند (نک: بقره: 246 و 249-251) آيات و روايت هاي تفسيري نشان مي دهد که بني اسرائيل فرمان روايان خود را بر اساس دو معيار «ثروت» و «وراثت» برمي گزيده اند و طالوت، فاقد هر دو بوده است: «أَنَّي يَکُونُ لَهُ الملکُ عَلَينَا وَنَحنُ أَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ وَلَم يُؤتَ سَعَهً مَّنَ المَالِ...» (بقره: 247) برخي مفسّران گفته اند: پيامبران بني اسرائيل از ميان نوادگان «لاوي» و فرمان روايان از بين نسل يهودا برگزيده مي شدند؛ ولي طالوت افزون بر فقر و نداري، از نسل بنيامين بود (طبري، 1415 ق، ج 2، ص 814-815 / طبرسي، 1406 ق، ج 2، ص 612 / کتاب مقدس، 1990 م، اول سموئيل 17: ص 5-58، 18: 1-30) و اين به روشني دلالت دارد که موروثي بودن قدرت و حاکميت به مفهوم رايج آن از منظر قرآن کريم مردود است.
پس از طالوت، داوود(ع) به پادشاهي رسيد. او از سپاهيان طالوت بود و اموري مانند کشته شدن جالوت، فرمانده نامي سپاه دشمن به دست وي، او را به عنوان يک قهرمان نظامي، محبوب بني اسرائيل نمود و راه فرماندهي و سپس پادشاهي وي را هموار ساخت. (کتاب مقدس، همان، سموئيل، 17: 5-58، 18: 1-30) «فَهَزَمُوهُم بِإِذنِ اللهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللهُ المُلکَ وَالحِکمَهَ وَ عَلَّمَهُ مِمَّا يَشَاء...»(بقره: 251)
تنها مواردي که قرآن کريم درباره جانشيني پادشاهي به جاي ديگري، مفهوم وراثت را به کار برده، حضرت سليمان(ع) است: «وَوَرِثَ سُلَيمَانُ دَاوُودَ...» (نمل: 16) ميراث مورد اشاره اين آيه با اختلاف، به مواردي همچون دانش، نبوت، دارايي و سلطنت داوود(ع) تفسير شده است. (طبري، 1415 ق، ج19، ص 172 / طبرسي، 1406 ق، ج7، ص 334 / نسفي، [بي تا]، ج 3، ص 206) گروهي از مفسّران شيعه با استناد به اينکه نبوت و دانِش ويژه انبيا، فقط از جانب خداوند داده مي شود و قابل انتقال موروثي به مفهوم رايج آن نيست، ميراث ياد شده را سلطنت و فرمان روايي گفته اند. (طوسي، [بي تا]، ج8، ص 82 / طبري، 1415 ق، ج7، ص 334 / طباطبائي، 1393 ق، ج 15، ص 349) بخش نخست اين ديدگاه به وضوح مورد تأييد قرآن است. در هيچ موردي، از انتقال وراثتي نبوت و دانش ويژه انبيا سخن به ميان نيامده است. (براي نمونه: نساء: 163-164 / نمل: 15 / زمر: 65) در هر صورت، روشن است که وراثت ياد شده در آيه هرگز به مفهوم شناخته شده آن در سلطنت هاي موروثي نيست و جانشيني حضرت سليمان(ع) يقيناً به سبب دارا بودن شرايط لازم انجام پذيرفته است. (نک: انعام: 84 / ص: 30-40) بنابراين، انتقال وراثتي سلطنت و قدرت سياسي به مفهوم رايج آن قطعاً مورد تأييد قرآن نيست و جانشيني فرزند پادشاه و فرمانروا در صورتي مورد تأييد خداوند است که شايستگي هاي لازم و مورد نظر قرآن را داشته باشد.
2. سلطنت مشروعه: پادشاهان الهي قدرت متمرکز و اختيارات گسترده اي داشته اند؛ اما قرآن هيچ گزارشي درباره خودکامگي، استبداد و اعمال قدرت آنان براساس تمايلات شخصي ارائه نکرده است. آيات مربوط نشان مي دهد که نه فقط انديشه ها و عملکرد سياسي، بلکه افکار و رفتارهاي خُرد و کلان آنان در ارتباط با خود، خدا، مردم و حتي طبيعت نيز کاملاً در چارچوب آموزه ها و قوانين الهي بوه است، در حالي که در حکومتي خودکامه، قانون و چارچوب مشخص و پيش بيني پذيري براي تنظيم روابط ميان حاکمان و مردم وجود ندارد.
حضرت يوسف(ع) در داستان اتهام دزدي به بنيامين، پيشنهاد برادران خود مبني بر نگه داري يکي از آنها به جاي وي را ردّ مي کند و آن را ستمگري مي خواند و در اوج قدرت و بسيار مؤدبانه و بزرگوارانه از حق خود گذشته، با نديده گرفتن خطاي برادران، بارها به آنان آذوقه مي دهد. فرمان روايي را نعمتي الهي خوانده با يادکرد ديگر نعمت ها، آن را سپاس مي گويد. وي با عهده دار شدن مسئوليت توليد، ذخيره سازي و توزيع شايسته ارزاق عمومي در طول چهارده سال، بزرگ ترين خدمت و نيکي را به مردم مي کند. (يوسف: 46-47، 55-62، 78-92، 100-101)
درباره طالوت، قرآن هيچ رفتار مستبدانه و برخلاف قوانين الهي گزارش نمي کند (بقره: 246-250)؛ اما براساس گزارش کتاب مقدس، وي در پي افزايش قدرت نظامي و سياسي خويش به استبداد و خودکامگي گراييد. او به پيروي از خدا تظاهر و در برابر انتقاد سموئيل نبي(ع) کارهايش را توجيه مي کرد. جوّي از رعب و وحشت پديد آورد، به گونه اي که سموئيل(ع) از ترس جان، آشکارا سخن نمي گفت. برتري داوود(ع) را تحمل نکرد و براي از بين بردن وي و حفظ قدرت خويش، به دروغ، رياکاري، خيانت و دسيسه چيني دست يازيد. (کتاب مقدس، 1990 م، اول سموئيل، 15: 12-15، 18: 6 به بعد) ارائه چنين تصويري از طالوت دست کم با گزينش الهي او براي فرماندهي دچار چالش است. (بقره: 247-248)
درباره حضرت داوود و سليمان(ع) نيز نه فقط هيچ گونه خودکامگي و رفتار مستبدانه اي در قرآن گزارش نشده است، بلکه آيات قرآن، نهايت انتقادپذيري و پايبندي آنان به قوانين الهي را نشان مي دهد. بر همين اساس، حضرت داوود(ع) در ماجراي داوري ميان دو برادر، و حضرت سليمان(ع) در داستان سان ديدن از اسبان جنگي و افتادن جسدي بر تخت سلطنت او، به سبب نوعي بي توجهي غيرعمدي به برخي اولويت ها، با انابه به درگاه خداوند از او آمرزش طلبيدند و خداوند به همين سبب، آنها را به شدت ستايش کرده، به نيکي ياد مي کند. (ص: 17-26 و 30-35)
ذوالقرنين نيز تصويري بسيار مثبت در قرآن دارد. آيات مربوط نشان مي دهد که وي روابط خود را با مردم براساس معيارهاي الهي تنظيم و در چارچوب آن اعمال قدرت مي کرده است. رفتار نيک وي با يکي از اقوام در قالب کيفر ستمگران و پاداش نيک به مؤمنان صالح و همچنين ساختن سدي نفوذناپذير براي حفاظت از قومي ديگر در برابر يورش يأجوج و مأجوج مؤيّد اين معنا و توجه وي به منافع مردم است. (کهف: 83-97)
بنا بر آنچه گذشت، مي توان گفت: قرآن نه تنها با اين ايده سياسي که «وجود حاکميت الهي زمينه پيدايش استبداد است» مخالف است، بلکه نفوذ آن را مهم ترين عامل پيدايش حکومت ها و جوامع مستبد مي داند. البته اين هرگز به معناي نفي سوء استفاده از انتساب به خداوند در برپايي برخي نظام هاي مستبد نخواهد بود.
3. مشروعيت: مشروعيت ترجمه اي غلط انداز و غير دقيق از واژه «legitimacy» و مفهومي فراگير تر از «شرعي» است و مي توان با اندکي تساهل، آن را به پذيرش دروني و حقيقي قدرت حاکم از سوي افراد تحت سلطه معنا کرد. بر اين اساس، حکومت هنگامي مشروعيت دارد که مردم حقيقتاً باور داشته باشند که ساختارها، تصميمات، سياست ها، عملکردها، مقامات و رهبران آن از شايستگي، درست کاري يا خير اخلاقي برخوردارند و بدون هرگونه اکراه، آن را تقديس کرده، شايسته احترام بدانند و از آن اطاعت کنند.
ماکس وبر از سنّت، ويژگي هاي کاريزماتيک و قانون به عنوان سه منبع کسب مشروعيت ياد مي کند. (عالم، 1380، ص 104-109 / فيومي، 1378، ص 21) در همه اين منابع، پذيرش شايستگي اعمال قدرت از سوي مردم به گونه اي مشروعيت بخش است؛ زيرا دين باوران، حکومت منتسب به شرع، افراد سنّتي، حکومت هاي برگرفته از سنت ها و... را شايسته اطاعت مي دانند.
بررسي آيات نشان مي دهد که حکومت سلاطين و فرمان روايان الهي، همه منابع مشروعيت را داشته اند. از يک سو، امتيازاتي همچون حکمت، دانش برتر ديني، ارتباط وحياني، آگاهي از علوم غير متعارف از قبيل تعبير خواب و زبان حيوانات و اَخبار غيبي، توان برتر جسمي و نظامي، نهايت پايبندي به ارزش هاي اخلاقي و آموزه هاي ديني، فرمان پذيري پديده هاي طبيعي و موجودات غيربشري از آنها، نشان دادن معجزات و غيره، از آنان شخصيتي کاريزما ساخته بود (يوسف: 43-56 / بقره: 247-251 / انعام: 84/ ص: 30-40) و از سوي ديگر، با توجه به نقش گسترده دين در جوامع سنتي و به عنوان يگانه منبع سنت ها و قوانين، سلطنت فرمان روايان الهي کاملاً براساس سنت ها و قوانين پذيرفته شده جامعه استوار بود. دقيقاً براساس نقش ياد شده است که بني اسرائيل با ديدن نشانه الهي مبني بر گزينش طالوت از سوي خداوند، فرمان روايي او را گردن نهادند، با اينکه بنا بر سنت رايج، داشتن ثروت از معيارهاي لازم براي فرمان روايي بوده است. (بقره: 247)
افزون بر موارد ياد شده، از کارآمدي سلاطين و فرمان روايان الهي نيز مي توان به عنوان منبع ديگري از مشروعيت آنان نام برد. نقش برجسته يوسف در مديريت توليد، ذخيره سازي و توزيع ارزاق عمومي در سال هاي قحطي و کارآمدي نظامي طالوت، داوود، ذوالقرنين و سليمان(ع) در دفاع از مردم، استقلال، اقتدار و تماميت ارضي کشور از اين قبيل است. (يوسف: 47-49، 55 و 59-63 / کهف: 83-97 / بقره: 247-251 / نمل: 17-37 / ص: 35)

ويژگي هاي عمومي سلطنت غيرالهي
 

با توجه به ويژگي هاي عمومي شاهان غيرالهي، بسيار از مؤلّفه هاي سلطنت مطلقه و استبدادي را مي توان در حکومت آنان يافت. اوصافي همچون تمرکز قدرت و اختيارات نامحدود در کنار فقدان هرگونه عامل دروني و بيروني براي مهار قدرت و نيز ساختار اجتماعي و فرهنگي حاکم بر جوامع سنتي، اغلب شاهان ياد شده را به خودکامگي شديد، ستمگري، فساد، بي عدالتي، سلب آزادي هاي مدني، ايجاد فضايي از وحشت و خفقان و سرکوب شديد و خونين مخالفان سوق مي داد.
نمرود در اوج خودبرتربيني و خودبنيادانگاري، دعوي خدايي و پديد آوردن مرگ و زندگي داشت و مردم را به بندگي خويش مي خواند. او ابراهيم(ع) را به عنوان سرکرده جريان معارض در کيفري بسيار سخت به آتش افکند و سرانجام چنان عرصه را بر او و پيروانش تنگ کرد که آنها ناگزير به جلاي وطن شدند. (ر.ک: بقره: 258 / انبياء: 58-71)
فرعون گوي سبقت را از نمرود نيز ربود، به گونه اي که رفتارهايي مانند تحقير مردم براي فرمانپذير ساختن آنان، شکنجه، نسل کشي و استثمار شديد مخالفان، ستيز سرسختانه با دعوت توحيدي، تکذيب شديد آيات روشن الهي، ايراد انواع تهمت هاي ناروا به موسي و هارون(ع) و تلاش همه جانبه براي شکست دادن آنان، سلب آزادي هاي مدني، ايجاد جوّ شديدي از وحشت و خفقان براي جلوگيري از گسترش جريان معارض و سرکوب و کشتار فجيع مخالفان، او را در شمار مستبدترين و خودکامه ترين سلاطين تاريخ قرار مي دهد (ر.ک: اعراف: 103-128 و 130-136 / يونس: 75-84 / طه: 49-72 / شعراء: 16-57 و 52-55) و اين در حالي بود که فرعون و اطرافيانش به حقانيت دعوت موسي(ع) يقين داشتند. (ر.ک: نمل: 13-14)
در اين ميان، از پادشاه معاصر يوسف(ع) و ملکه سبأ چهره اي نسبتاً مثبت و دور از استبداد کامل گزارش شده است. اموري همچون ارج نهادن به ارزش هايي مانند علم و دانش، پاک دامني، امانت، مشورت در تصميم گيري هاي کلان، اقدام بر اساس مصالح و منافع ملي و چگونگي برخورد با يوسف(ع) و سليمان(ع) تأييدي بر اين مدعاست. (يوسف: 45-56 / نمل: 32-35، 42-44)

نتيجه
 

نه مفهوم پادشاهي به خودي خود از نظر قرآن بار منفي دارد و نه نظام سلطنتي از اساس مطرود قرآن کريم است، بلکه مي توان گفت که نظام سلطنتي به شرط حاکميت افراد عادل و رعايت کامل موازين الهي، دست کم در دوره هايي از تاريخ، مورد تأييد خداوند بوده است. بنابراين، مايه فساد و تباهي خواندن همه پادشاهان و اينکه سلطنت ناگزير منجر به استبداد و خودکامگي مي انجامد، هرچند درباره بيشتر سلاطين صادق باشد، ولي کليت آن دست کم با توجه به مواردي مانند حضرت سليمان (ع) و ديگر پادشاهان الهي با چالش جدّي مواجه است. بر اين اساس، آنچه از نظر قرآن بد و مذموم است، نه اصل فرمان روايي و پادشاهي، بلکه به دست آوردن و عهده دار شدن آن از راه هاي نامشروع و به وسيله افراد ناصالح و اعمال اقتدار برخلاف آموزه هاي وحياني است.
منابع:
1. آقابخشي، علي و افشاري راد، مينو؛ فرهنگ علوم سياسي؛ چ سوم، تهران: مرکز اطلاعات علمي ايران، 1376.
2. آلوسي، سيدمحمود؛ روح المعاني في تفسير القرآن العظيم؛ به کوشش محمدحسين عرب؛ بيروت: دارالفکر، 1417 ق.
3. ابن عاشور؛ تفسير التحرير و التنوير؛ تونس: الدار التونسيه، 1997 م.
4. ابن عطيه اندلسي، ابومحمد؛ المحرر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز؛ به کوشش المجلس العلمي بفاس، [بي جا]، [بي نا]، 1411 ق.
5. ابن فخر، مير جمال الدين حسين؛ فرهنگ جهانگيري؛ به کوشش رحيم عفيفي؛ چ دوم، مشهد: دانشگاه، 1359.
6. ابن قتيبه دينوري، عبدالله بن مسلم؛ المعارف؛ به کوشش ثروت عکاشه؛ قم: شريف رضي، 1373.
7. ابن کثير دمشقي، اسماعيل؛ تفسير القرآن؛ به کوشش يوسف مرعشي؛ چ سوم، بيروت: دارالمعرفه، 1409 ق.
8. ابن منظور؛ لسان العرب؛ به کوشش علي شيري؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، 1408 ق.
9. احمد بن يعقوب؛ تاريخ يعقوبي؛ چ ششم، بيرون: دارصادر، 1415 ق.
10. اصفهاني، راغب؛ مفردات الفاظ القرآن: به کوشش صفوان عدنان داوودي؛ دمشق: دارالقلم، 1412 ق.
11. العکبري، عبدالله: املاء ما من به الرحمن؛ به کوشش ابراهيم عطوه عوض؛ چ دوم، تهران: مکتبه الصادق، 1402 ق.
12. اندلسي، ابوحيان؛ البحر المحيط في التفسير؛ بيروت: دارالفکر، 1412 ق.
13. انوري، حسن و ديگران، فرهنگ بزرگ سخن؛ تهران: سخن، 1381.
14. بغوي، حسين بن سعود؛ معالم التنزيل في التفسير و التأويل؛ بيروت: دارالکتب العلميه، 1414 ق.
15. بيضاوي شيرازي؛ انوار التنزيل و اسرار التأويل؛ بيروت: دارالفکر، 1416 ق.
16. ثعلبي، ابواسحاق احمد؛ الکشف و البيان؛ به کوشش محمد بن عاشور؛ بيروت: داراحياء التراث العربي، 1422 ق.
17. جصاص؛ احکام القرآن؛ به کوشش صدقي محمد؛ مکه المکرمه: المکتبه التجاريه، [بي تا].
18. جوزي، جمال الدين؛ زادالمسير في علم التفسير؛ چ چهارم، بيروت: المکتب الاسلامي، 1407 ق.
19. حويزي عروسي، تفسير نورالثقلين؛ به کوشش رسولي محلاتي، [بي جا]: اسماعيليان، 1373.
20. خلف تبريزي، محمد حسين؛ برهان قاطع؛ به کوشش محمد عباسي؛ [بي جا]: فريدون علمي [بي تا].
21. دو ورژه، موريس؛ جامعه شناسي سياسي؛ ترجمه ابوالفضل قاضي؛ تهران: دانشگاه، 1367 .
22. دهخدا، علي اکبر و ديگران؛ لغت نامه؛ تهران: مؤسسه لغت نامه دهخدا و دانشگاه تهران، 1373 .
23. زمخشري، محمود بن عمر؛ الکشاف؛ چ دوم، قم: بلاغت، 1415 ق.
24. سمرقندي بحرالعلوم، نصر بن محمد؛ تفسير سمرقندي؛ به کوشش علي محمد معوض و ديگران، بيروت: دارالکتب العلميه؛ 1413 ق.
25. شريف رضي، محمد بن ابي احمد، حقائق التأويل في متشابه التنزيل؛ تهران: مؤسسه البعثه، 1406 ق.
26. شوکاني، محمد بن علي؛ فتح القدير؛ بيرت: دارالمعرفه، [بي تا].
27. طباطبائي، سيدمحمد حسين؛ الميزان في تفسير القرآن؛ بيروت: اعلمي، افست، قم: اسلامي، 1393 ق.
28. طبرسي، فضل بن حسن؛ تفسير جوامع الجامع؛ بيروت: دارالاضواء، 1405 ق.
29. ___؛ مجمع البيان في تفسير القرآن؛ بيروت: دارالمعرفه، افست، تهران: ناصر خسرو، 1406 ق.
30. طبري، محمد بن جرير؛ تاريخ الامم و الملوک؛ بيروت: دارالکتب العلميه، 1417 ق.
31. ___؛ جامع البيان عن تأويل آي القرآن؛ به کوشش صدقي جميل العطار؛ بيروت: دارالفکر، 1415 ق.
32. طوسي، محمدبن حسن؛ التبيان في تفسير القرآن؛ به کوشش احمد حبيب عاملي، بيروت: داراحياء التراث العربي، [بي تا].
33. عالم، عبدالرحمن؛ بنيادهاي علم سياست؛ چ هشتم، تهران: نشر ني، 1380 .
34. عياشي، محمد بن مسعود؛ تفسير العياشي؛ به کوشش رسولي محلاتي؛ تهران: المکتبه العلميه الاسلاميه، [بي تا].
35. فخر رازي، محمد عمر؛ التفسير الکبير؛ چ چهارم، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1413 ق.
36. فيض کاشاني؛ الاصفي في تفسير القرآن؛ بيروت: اعلمي، 1402 ق.
37.___؛ تفسير الصافي؛ بيروت: اعلمي، 1402 ق.
38. فيومي، احمد بن محمد؛ المصباح المنير؛ قم: دارالهجره، 1405 ق.
39. فيومي، داود؛ قدرت، دانش و مشروعيت در اسلام، تهران: نشر ني، 1378 .
40. قرطبي، محمد بن احمد؛ الجامع لاحکام القرآن؛ چ پنجم، بيروت: دارالکتب العلميه، 1417 ق.
41. قمي مشهدي، محمد بن محمدرضا؛ تفسير کنزالدقائق و بحرالغرائب؛ به کوشش حسين درگاهي؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1411 ق.
42. کتاب مقدّس (عهد عتيق و عهد جديد)؛ ترجمه فاضل خان همداني، به همت انجمن پخش کتب مقدّسه در ميان ملل، [بي جا]، [بي نا]، 1990 م.
43. مجاهد بن جبير؛ تفسير مجاهد؛ به کوشش محمد عبدالسلام؛ [بي جا]: دارالفکر الاسلامي الحديثه، 1410 ق.
44. مدرس، عبدالکريم محمد؛ مواهب الرحمن في تفسير القرآن؛ بغداد: دارالحريه، 1407 ق.
45. مصطفوي، حسن؛ التحقيق في کلمات القرآن الکريم؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1374 .
46. معين، محمد؛ فرهنگ فارسي، چ دهم، تهران: اميرکبير، 1375 .
47. مکارم شيرازي، ناصر و ديگران؛ تفسير نمونه؛ چ دوازدهم، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1375 .
48. نسفي، عبدالله بن احمد؛ مدارک التنزيل و حقائق التأويل؛ [بي جا]، دارالفکر، [بي تا].
منبع: نشريه الاهيات اجتماعي شماره 2.



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.