نگرش قرآن بر همگرايي اديان در جامعه جهاني (4)
نويسنده: دکتر محمدرضا حاجي اسماعيلي
استاديار گروه الاهيات دانشگاه اصفهان
استاديار گروه الاهيات دانشگاه اصفهان
3. اصل تعامل اجتماع و روابط اخلاقي
الف. تعامل اجتماعي و رعايت اصل عدالت
ب. تعامل اقتصادي و رعايت اصل انصاف
بنابراين، اسلام ضمن پذيرفتن مشروعيت حقوقي و اقتصادي غيرمسلمانان، تجاوز به اموال و حريم اقتصادي ايشان را حرام دانسته و بر آنان جز پرداخت جزيه – به واسطه حمايتي که اسلام از آنها در برابر دشمن مي کند – واجب نکرده است.
ج. تعامل انساني و روابط اخلاقي
توصيفي اينچنين از جامعه با روابط انساني که اسلام خواستار آن است، از جمله راه کارهايي مي باشد که براساس آن، پيروان اديان گوناگون با عقايد و نظريات متفاوت مي توانند در کنار يکديگر زندگي نموده و براي برقراري صلح و امنيت تلاش نمايند.
اين پيشنهاد قرآن از شيواترين رهنمودها در اين زمينه است.
د. تعامل ارزشمند با اهل کتاب
1. نفي سلطه: اسلام براي عزت و اقتدار مسلمانان و سربلندي جامعه اسلامي اهميت بسزايي قايل گرديده و در راستاي دست يابي به اين هدف و صيانت از آن پيشنهادهايي ارائه نموده است که هر نوع سيادت بيگانه را به شدت تقبيح و تحريم مي کند. در واقع، از ديدگاه قرآن، نفي هرگونه سلطه غيرمسلمانان بر مسلمانان يکي از اصول و ضوابط اساسي در تعامل با ديگران به شمار مي آيد که در روابط فيمابين از اهميت ويژه اي برخوردار است تا آنجا که بنا به اعتقاد فقها، اين اصل بر روابط و معاشرت هاي جزئي مانند شفعه، ازدواج و...، و روابط اقتصادي، اجتماعي و سياسي و نظامي نيز حاکميت داشته، همه مسلمانان موظفند در تمام اين امور اصل نفي سبيل را که قرآن به آن تصريح نموده «وَلَن يَجعَلَ اللهُ لِلکَافِرِينَ عَلَي المُؤمِنِينَ سَبِيلاً» (نساء: 141) رعايت کنند. با توجه به آيه مزبور، خداوند در قوانين و شريعت اسلام هيچ راهي براي نفوذ و تسلط غيرمسلمانان بر مسلمانان قرار نداده است. پس آنان در هيچ زمينه اي شرعاً نمي توانند بر مسلمانان مسلط شوند. (موسوي بجنوردي، 1371، ص 157) پيامبر اکرم(ص) نيز بر عزت و سربلندي هميشگي اسلام تأکيد فرموده اند: «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه و الکفار بمنزله الموتي لا يحجبون و لا يورثون» (متقي هندي، 1401 ق، ص 17)؛ اسلام هميشه برتري دارد و هيچ چيزي بر آن برتري ندارد و کافران به منزله برده ها هستند که نه مانع ارث مي شوند و نه ارث مي برند.
اهميت اين اصل آنگاه بيشتر مشخص مي شود که بدانيم قرآن حتي هنگامي که مسلمانان را به صلح فرامي خواند اين اصل را ناديده نگرفته است: «فَلَا تَهِنُوا وَتَدعُوا إَِي السَّلمِ وَأَنتُمُ الأَعلَونَ.» (محمد: 35) بر اين اساس، صلح در سايه برتري اسلام محقق شده، وگرنه دعوت به صلح جايز نخواهد بود. امام علي بن موسي الرضا(ع) در توضيح اين آيه مي فرمايند: «لن يجعل ... لکافر علي مؤمن حجه ... لن يجعل الله لهم علي انبيائه(ع) سبيلاً من طريق الحجه.» (صدوق، 1404 ق «ب»، ج 2، ص 202)
2. استقلال سياسي: قرآن به منظور حفظ استقلال همه جانبه مسلمانان، هر نوع اعتماد به عناصر غيرمسلمان و پيروي از آنان را تا آنجا که به مصالح ديني و سياسي مربوط گرديده اکيداً تحريم نموده است؛ زيرا مداخله و نفوذ بيگانگان طبعاً منجر به دنباله روي از اراده و خواست آنان مي گردد. قرآن در حقيقت، به همين انحراف سياسي اشاره مي نمايد. بنابراين، پيوند و تعامل با ديگران چنانچه داراي منافع باشد و موجب شکست سياسي، اقتصادي آنان نگردد ارزشمند است. هدف از برقراري تعامل در سطح بين الملل نيز همين است و اين نکته اي بس مهم است که قرآن به روشني بدان اشاره نموده، مي فرمايد: «وَلاَ تَرکَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللهِ مِن أَولِيَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ.» (هود: 113)
علامه طباطبائي در اين باره مي نويسد:
رکون در لغت به مفهوم تکيه کردن از روي ميل قلبي است. در اين آيه، روي سخن با پيامبر اسلام و پيروان اوست و شئون مربوط به پيامبر و امت او همان شئون ديني و امور مربوط به زندگي اجتماعي، حکومت و رهبري مسلمانان است. مي توان چنين نتيجه گرفت که در امور اجتماعي، تکيه به ظالمان به اين صورت واقع مي شود که آنها بتوانند به راحتي در امور اجتماعي و تصدي حکومت اسلامي مداخله کنند. (طباطبائي، 1384، ج 11، ص 67)
3. دوستي و تعامل: در اسلام بر ايجاد روابط دوستانه با ديگران بسيار تأکيد شده و مسلمانان براي ايجاد وحدت و يکپارچگي به اين امر فراخوانده شده اند. البته قرآن براي برقراري اين روابط اصول و راه کارهايي پيشنهاد مي دهد. با مطالعه در آياتي که دعوت به دوستي با ديگران مي نمايد، از دو گروه سخن به ميان آمده است. در برخي، سفارش به عدم دوستي مسلمانان با غيرمسلمانان شده و در برخي، اين دوستي جايز دانسته شده است. براي نمونه، خداوند مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الکَافِرِنَ أَولِيَاء مِن دُونِ المُؤمِنِينَ ...» (نساء: 144) و «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا اليَهُودَ وَ النَّصَارَي أَولِيَاء بَعضُهُم أَولِيَاء بَعضٍ وَ مَن يَتَوَلَّهُم مِّنکُم فَإِنَّهُ مِنهُم» (مائده: 51) و «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَهً مِّن دُونِکُم لاَ يَألُونَکُم خَبَالاًٌ وَ دُّوا ...» (آل عمران: 118) آيات ديگري نيز دربردارنده اين مفاهيم مي باشند؛ ازجمله: آيات 28 «آل عمران»، 57 «مائده» و 23 و 71 «توبه». راغب در مفردات مي گويد: [ولاء] و توالي در موردي به کار مي رود که دو يا چند چيز چنان با يکديگر جوش بخورند که غير آنها در ميان نباشد و اين کلمات را از باب استعاره در مورد نزديکي از نظر مکان و از نظر خويشاوندي و از لحاظ دين و از نقطه نظر دوستي و ياري و اعتقاد استعمال مي کنند. (طباطبائي، 1384، ج 5، ص 604)
در اين آيات، منظور از اولياء و مشتقات آن، دوستي سلطه آور است؛ زيرا اين نوع دوستي موجب سلب اراده و خودباختگي مسلمانان در برابر بيگانگان مي گردد. از اين رو، دوستي و معاشرت در اين حد را ممنوع کرده، اعلام مي دارد که رفتار دوستانه در قالب احترام متقابل و کمک هاي مادي و معنوي و حسن معاشرت کافي مي باشد و به برقراري ارتباط در مرتبه اعلاي آن، که باعث وابستگي و از دست رفتن عزت و سربلندي شود نيازي نيست. با مطالعه اين گروه از آيات، اين نتيجه حاصل مي گردد که مسلمانان نبايد بپندارند که نمي توانند هيچ گونه ارتباط و دوستي با غيرمسلمانان داشته باشند. اين آيات همچنين متذکر مي شوند که همه غيرمسلمانان در حکم واحد و يکسان نيستند، بلکه با بيان آيه هشتم از سوره «ممتحنه» اصل کلي جواز رابطه دوستي و رفتار نيک و عادلانه با غيرمسلمانان بيان مي گردد. با توجه به اين دو گروه از آيات قرآني، بايد اعتراف کرد تعامل ارزشمند با غيرمسلمانان، هم در سياست خارجي کشورهاي اسلامي و هم در روابط داخلي ايشان بايد مبتني بر دو اصل عقلاني ذيل باشد:
الف. در حوزه روابط داخلي، استقلال و عزت مسلمانان پاس داشته شود.
ب. در حوزه روابط خارجي، ارتباط از حد طبيعي فراتر نرفته، ضمن حفظ معاشرت، اجازه هيچ گونه تعدّي و سلطه به ديگري داده نشود.
نتيجه
منابع:
1. آلوسي، محمود بن عبدالله؛ روح المعاني؛ صححه محمد حسين العرب؛ بيروت: دارالفکر، [بي تا].
2. امير، علي؛ روح الاسلام؛ بيروت: دارالعلم، 1977 م.
3. بلاذري، احمد بن يحي بن جابر؛ فتوح البلدان؛ قاهره. شرکت طبع الکتب العربيه، 1901 م.
4. بيهقي، ابوبکر احمد بن حسين؛ دلائل النبوه؛ ترجمه محمود مهدوي دامغاني، [بي جا]، علمي فرهنگي، 1361 .
5. جعفري، محمدتقي؛ تکاپوي انديشه ها؛ به کوشش علي رافعي؛ تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1373 .
6. حقي بروسوي، اسماعيل؛ روح البيان؛ بيروت: دارالمعرفه، 1356 ق .
7. شلتوت، محمود؛ الاسلام عقيده و شريعه؛ بيروت: دارالمشرق، 1974 م .
8. صدوق، محمد بن بابويه؛ من لايحضره الفقيه؛ چ دوم، قم: جماعه المدرسين، 1404 ق «الف» .
9. ___؛ عيون اخبار الرضا؛ صححه حسين الاعلمي؛ بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1404 ق «ب».
10. طباطبائي، محمدحسين؛ الميزان؛ چ پنجم، تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1372 .
11. ___؛ ترجمه تفسير الميزان؛ محمدباقر موسوي همداني؛ قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1384 .
13. طوسي، محمد بن حسن؛ الاستبصار؛ تهران: دارالکتب، 1390 ق .
13. عميد زنجاني، عباسعلي؛ اسلام و حقوق ملل؛ تهران: آخوندي، 1346 .
14. ____؛ حقوق اقليت ها؛ چ پنجم، تهران: نشر فرهنگ اسلامي، 1362 .
15. ____؛ فقه سياسي؛ تهران: اميرکبير، 1346 .
16. قرائتي، محسن؛ تفسير نور؛ قم: مؤسسه در راه حق، 1374 .
17. لوبون، گوستاو؛ تمدن اسلام و عرب؛ ترجمه سيد هاشم حسيني؛ چ سوم، تهران: کتاب فروشي اسلاميه، 1358 .
18. متقي هندي، علي بن حسام الدين؛ کنز العمال في سنن و الاقوال؛ صححه و وضع فهارسه و مفتاحه صفوه السنا؛ بيروت: مؤسسه الرساله، 1401 ق .
19. محمدي ري شهري، محمد؛ سياست نامه امام علي(ع)؛ ترجمه مهدي مهريزي، قم: [بي نا]، 1379.
20. مکارم شيرازي، ناصر؛ تفسير نمونه؛ تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1362 .
21. موسوي بجنوردي، سيدمحمد؛ القواعد الفقيه؛ چ دوم، قم: اسماعيليان، 1371.
منبع: نشريه الاهيات اجتماعي شماره 2.