سرکوبي همه ي اديان و مذاهب(2)

«قتل عام هاي يهود توسط کليسا و پاپ،آغاز يک رشته حملات شديدي بود که تا عصر ما ادامه يافته است.در 1235م،در شهر بادن،قتلي به دست شخص نامعلومي اتفاق افتاد که آن را به يهوديان نسبت دادند و همين واقعه منجر به قتل عام يهوديان در اين شهر اروپايي شد.در سال 1243م،تمامي سکنه ي يهودي «بليتس»واقع در نزديکي «برلين»را،به اتهام آنکه بعضي از آنها کلوچه ي متبرک عشاي رباني را آلوده ساخته اند،زنده زنده در آتش سوزانيدند.در 1283م،اتهام قتل کودکان
سه‌شنبه، 18 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سرکوبي همه ي اديان و مذاهب(2)

سرکوبي همه ي اديان و مذاهب(2)
سرکوبي همه ي اديان و مذاهب(2)


 

نویسنده:نرگس یزدی و معصومه امیرلو




 

14-هر کس مسيحي نيست کشته مي شود
 

«قتل عام هاي يهود توسط کليسا و پاپ،آغاز يک رشته حملات شديدي بود که تا عصر ما ادامه يافته است.در 1235م،در شهر بادن،قتلي به دست شخص نامعلومي اتفاق افتاد که آن را به يهوديان نسبت دادند و همين واقعه منجر به قتل عام يهوديان در اين شهر اروپايي شد.در سال 1243م،تمامي سکنه ي يهودي «بليتس»واقع در نزديکي «برلين»را،به اتهام آنکه بعضي از آنها کلوچه ي متبرک عشاي رباني را آلوده ساخته اند،زنده زنده در آتش سوزانيدند.در 1283م،اتهام قتل کودکان مسيحي دوباره در ماينتس مطرح شد و با وجود همه کوشش هايي که ورنر،اسقف اعظم آن ناحيه ،در تکذيب اين موضوع مبذول داشت،گروهي کوشش هايي که ورنر،اسقف اعظم آن ناحيه،در تکذيب اين موضوع مبذل داشت،گروهي از يهوديان به قتل رسيدند و خانه هاي همه ي يهوديان تاراج شد.در سال 1285م،شايعه اي همانند،مردم«مونيخ»را برانگيخت.صدوهشتاد نفر يهودي به کنيسه اي پناهنده شدند،اما مسيحيان،آن بنا را آتش زدند و همه ي آن 180نفر را در آتش به قتل رساندند.يک سال بعد در اوبروزل چهل تن از يهوديان قتل عام شدند.در 1298م،هر چه يهودي در روتينگن بود به اتهام بي حرمتي به يک کلوچه ي متبرک عشاي رباني به هلاکت رسيدند.»(189)
«در فرانسه نيز با شروع جنگ هاي صليبي بر ضد مسلمانان در آسيا،در بزيه،هجوم به محله ي يهوديان شهر يکي از آداب مرتب هفته ي سوگواري مصلوب کردن مسيح محسوب مي شد.»(190)
«در 1236م،صليبيون مسيحي به کوچ نشين هاي يهودي «آنژو و پواتو»به ويژه در «بوردو»و«آنگولم»هجوم بردند و به کليه ي يهوديان حکم کردند که بايد مسيحي شوند و غسل تعميد کنند.چون يهوديان از قبول چنين حکمي خودداري ورزيدند،صليبیون سه هزار تن از آنان را در زير سم اسبان خويش به هلاکت رسانيدند.»(191)
«در فرانسه،«لويي نهم»به تمام يهوديان امر کرد که نسخه هاي «تلمود»خود را به عمال دولت تحويل دهند،و اعلام کرد که مجازات متخلفين مرگ است.در 1263م،چنين کاري در بارسلون صورت پذيرفت.«رايموندو ذاپنيافورت»،که تصدي دستگاه تفتيش افکار را در«آراگون»و«کاستيل»بر عهده داشت،متعهد شد که همه ي يهوديان اين دو ناحيه را به پذيرفتن مسيحيت وادارد. ...در 1264م،يک هيئت کليسايي تمامي نسخه هاي تلمود يهود را در آراگون جمع آوري کرد،و همه ي عبارات ضد مسيحي را از بين برد،و از آن حذف کرد.»(192)

15-يهوديان از دست مسيحيان به مسلمانان پناه مي آورند
 

«تعقيب و آزار يهوديان در همه ي سرزمين هاي مسيحي،رايج بود و در عرض شش ماه صدوچهل اجتماع مذهبي يهود به کلي نابود شد.بعد از اين کشت و کشتارها در 1286م،بسياري از خانواده هاي يهودي ماينتس،ورمس،شپاير،و ساير شهرهاي آلمان ترک و به سرزمين هاي اسلامي مهاجرت کردند تا در بين مسلمانان زندگي کنند.»(193)
«دو شوراي مذهبي مسيحي،يکي در سال 1313م،به «زامورا»(Zamora)و ديگري در1322م،به «والا دوليد»(Valladolid)تشکيل شده و هر دو نيز به طور شگفت انگيز و معني داري در سرزمين اسپانيا بر پا شد و حرکت قاطع و تازه اي در زمينه ي محدود ساختن روابط بازرگاني و اجتماعي با مسلمانان و يهوديان پديد آورده بود .
آداب و رسومي که از مدت ها پيش متداول شده و رسميت يافته بود،مبني بر اينکه عامه ي مردم مسيحي هم،پيوسته از پزشکان مسلمان و يهودي براي درمان خود استفاده کنند،و حتي در طبقه ي اعيان و اشراف مقبوليت يافته و خود دربار نيز اين قاعده مستثني نبود،اجلاس مذکور به مبارزه با اين وضع پرداخت و بر عليه مسلمانان و يهوديان علناً رفتاري خشن و سرکوب گر پيشه ساخت و ريشه ي هر گونه همزيستي بين جوامع مسيحي و يهودي را مي سوزاند.در 30مارس 1492م،که يکي از سال هاي پرهياهوي تاريخ اسپانياست،فرديناند و ايزابل فرمان تبعيد عمومي يهوديان را صادر کردند.تمام يهوديان،از خرد و کلان و توانگر و ناتوان،مي بايست تا روز 31ژوئيه اسپانيا را ترک گويند و مجازات هر کسي که باز مي گشت مرگ بود.در اين مهلت کوتاه،يهوديان مي بايست کل اموال و املاک خود را به قيمت رها کنند و بروند.»(194)
«در اواسط جنگ هاي صليبي يکي از کشيشان مسيحي به لويي هفتم نوشت:
چه حاجت است که ما براي سرکوبي دشمنان مسيحيت به ممالک دور برويم،در حالي که يهوديان در ميان ما راحت اند.
در سال 1415م،پاپ«نيکولاي پنجم»فرمان داد که هر شخصي مظنون به انجام آداب مذهبي يهود به محکمه ي انگيزيسيون جلب شود و بدين ترتيب 300/000يهودي قتل عام و بقيه به ايتاليا گريختند و از آنجا نيز مجبور به مهاجرت به کشور هاي اسلامي و دولت عثماني شدند،زيرا مسلمانان با مسيحيان و يهوديان با محبت و مدارا رفتار مي کردند.»(195)
«دادگاه هاي تفتيش در قشتاله اندکي پيش از سقوط غرناطه بود،يهودياني که ساليان دراز در سايه دولت اسلام در آزداي و امنيت گذرانيده بودند،نخستين قربانيان سياست جديد صليبي پاپ در اسپانيا شدند.از اين قرار که چون غرناطه به دست پادشاه و ملکه ي کاتوليکي افتاد و يهوديان در زير فرمان حکومت مسيحي درآمدند،در سي ام مارس سال1494م،فرماني صادر شد که يهودياني که مسيحي نمي شوند در هر شرايط و سني که هستند بايد در مدت چهار ماه از تاريخ صدور اين فرمان قشتاله را ترک گويند و هرگز بدان باز نگردند و کساني که از اين حکم سرپيچي کنند به مرگ محکوم خواهند شد.همچنين هيچ يک از اهالي قشتاله پس از انقضاي اين مدت حق ندارند آنان را حمايت کنند يا در جايي مأوي دهند.بسياري از يهوديان که نمي خواستند وطن مألوف را ترک کنند يا اموال خود را از دست بدهند مسيحي شدند.بسياري نيز در زندان هاي کليساي مقدس مردند يا سوزانده شدند.جمعي نيز سر به ديگر بلاد نهادند و رفتند.اما حتي يهودياني که مسيحي شده بودند،نيز از تعقيب و آزار در امان نماندند زيرا به کوچکترين شبهه اي به زندان مي افتادند.»(196)

16-پاپ،فرمان قتل ساير مسيحيان را نيز صادر مي کند
 

جنايات صليبي نه فقط عليه مسلمانان و يهودي،بلکه حتي عليه ارتدوکس ها و پروتستان ها نيز در سراسر تاريخ،به شدت در جريان بوده است که به چند نمونه ي تاريخي از زبان موّرخان تمدن غرب اشاره مي کنيم.ارتش صليبي پاپ حتي به مسيحيان ساير فرقه ها نيز رحم نمي کرد به نحوي که حتي مسيحيان غير کاتوليک نيز چون يهوديان،عملاً مسلمانان را بر پاپ و حکومت صليبي اش ترجيح مي دادند،چناچه«نيکتاس»ارتدوکس بارها مي گفت:
«مسلمانان که ظاهراً دشمن ما هستند از اين مردان غربي(صليبيان اروپا)که خود را مسيحي مي دانند،بسيار مهربان ترند.»
«پاپ«اينوکنتيوس سوم»که خواهان جنگ صليبي اي چون نخستين جنگ صليبي بود.به تاجران ثروتمند ونيز رو کرد تا از آنها کمک بگيرد.آنها نيز علاقمند بودند که براي بار چهارم راهي جنگ صليبي و غارت شرق شوند،پاپ و لردهاي فرانسوي اي که مسئوليت جنگ صليبي چهارم را به آنها سپرد،مي خواستند به مصر حمله کنند،چون آن مسلمانان بر اورشليم مسلط بودند.از ديگر سو،ونيزي ها بيشتر به فتح بنادر و مراکز تجاري امپراتوري بيزانس علاقمند بودند.اما صليبيون به حمايت مالي ونيزي ها نيازمند بودند،و به اين ترتيب،در سال1201م،افسران صليبي با سرمايه داران و نيز توافق کردند تا ابتدا بندر زارا را در مجارستان که مسيحي بود تسخير کنند.همه مي دانستند که صليبيون نخستين نيز به همکيشان مسيحي خود حمله کرده آنها را کشته بودند،اما قبلاً چنين احکامي صريحاً صادر نشده بود.در دهم نوامبر سال 1202م،چهارمين جنگ صليبي رسماً با حمله به شهر مسيحي زارا آغاز شد.شهر ظرف چهار روز سقوط کرد و صليبيون زمستان را همان جا ضمن غارت مسيحيان اروپاي شرقي،به طراحي نقشه ي جنگ با مسلمانان گذراندند.اما در خلال زمستان،طرح صليبيون دچار تغييري بنيادي شد چندين سردار،که از جمله مهمترين هايشان دوک آلماني«فيليپ»از«سوابيا»و عموزاده اش،«بونيفاچو»از «مونفرا«بودند،بيش از يک سال بود که براي سوق دادن صليبيون به سوي قسطنطنيه تلاش کرده بودند اما تصميم گرفتند به جاي حمله به قدس و جنگ با مسلمانان که بسيار سخت بود،مجدّداً به بيزانس و قسطنطنيه ي مسيحي و کليساي شرقي روم حمله و مسيحيان ارتدوکس را غارت کنند و جنگ صليبي تبديل به جنگ مسيحي -مسيحي شد....
داندولا،دوک ونيز،به ونيزي ها فرمان داد که بندر زارا،شهري مسيحي در مجارستان را تسخير کنند.در 24ژوئن1203م،سپاهيان جنگ صليبي چهارم،قسطنطنيه ي مسيحي را غارت و قتل عام کردند.
«فيلپ»و«بونيفاچو»شديداً به غارت قسطنطنيه ي مسيحي علاقمند بودند.خواهر فيليپ با «آلکسيوس»،وارث ايساک(اسحاق)امپراتور بيزانس ازدواج کرده بود.پس از مراسم عروسي،امپراتور ايساک سرنگون شد و پسرش،آاکسيوس،با پيشنهادي نزد فيليپ و بونيفاچو رفت که توان رد کردنش را نداشتند.
آلکسيوس وعده داد که اگر صليبيون در براندازي رقيبانش در قسطنطنيه(به فرماندهي عموي او که نام وي هم آلکسيوس بود)به او کمک کنند،به آنها دويست هزار مارک نقره پرداخت کند،کليساي ارتدوکس يوناني را تحت فرمان پاپ در روم درآورده و ده هزار مرد جنگي در اختيار آنها بگذارند تا سپس روانه ي جنگ صليبي در مصر شوند.مبارزه با قسطنطنيه ي مسيحي مطلوب ونيزي ها نيز بود،چون آنها هميشه براي تسلط بر بنادر و مراکز تجاري مديترانه با بيزانسي ها رقابت داشتند.تاجران دريانورد ايتاليايي بي درنگ متوجه منافع مالي نفوذ در حکومت امپراتوري بيزانس شدند.گرچه در جنگ هاي صليبي پيشين نيز هميشه انگيزه هاي اقتصادي،براي اروپاييان مهم بوده اند،اما چنين آشکار و علني نبودند.
در 24 ژوئن 1203،سپاهيان جنگ صليبي چهارم،قسطنطنيه ي مسيحي را غارت و قتل عام کردند.

17-صليبي ها به مسيحيان شرقي نيز رحم نمي کنند
 

صليبيون در 24ژوئن1203م،به قسطنطنيه رسيدند.«ژوفري درويلئاردوئن»،گاهشمارنويس فرانسوي جنگ صليبي چهارم،حيرت سربازان صليبي را هنگام مشاهده ي بيزانس چنين توصيف کرده است:
«کساني که تا آن زمان قسطنطنيه را نديده بودند،چشمانشان از تحير بازمانده بود،شهري که با ديوارهاي بلند و برج هاي استوار محاط بود و قصرهايي شاهانه و کليساهايي پرشکوه داشت که اگر آنها را به چشم نمي ديدند،باورشان نمي شد.»
اکثر سربازان بيزانسي با ديدن آن نيروي عظيم در خارج از ديوارهاي شهر گريختند،شهروندان قسطنطنيه به آلکسيوس،پسر امپراتور سابق،و متحدان اروپايي اش خوش آمد گفتند.حدوداً نه قرن بود که ديوارهاي دژمانند قسطنطنيه تمام مهاجمان را پس رانده بود.اما حال،صليبيون از دروازه هاي شهر گذشتند.
اما وقتي مردم مسيحي قسطنطنيه متوجه شدند که امپراتورشان چه چيزهايي پيشکش صليبيون کرده،با او به مخالفت برخاستند.در واقع، آنها از اين که متوجه شدند او ثروت شهر را سودا کرده،استقلال هفتصد ساله ي مذهبي آن را بر باد داده و سربازان را مقيد به نبردي نامردمي عليه فلسطين اسلامي کرده و شهر آنها را با گروهي تاجر خارجي معامله کرده،با او مخالفت کردند.مردم عليه آلکسيوس قيام کردند و حتي از سربازاني که چند روز پيش آلکسيوس از شهر بيرون کرده بود کمک خواستند.
صليبون شش روز پس از رانده شدن توسط شهروندان براي غارت شهر بازگشتند.
...شش روز بعد،صليبيون سعي کردند يک بار ديگر به شهر هجوم برند.اما اين بار هدفمندانه عمل کردند.آنها همزمان از دريا و خشکي هجوم آوردند.
شهروندان قسطنطنيه حال بسيار کم تر از زمان نخستين حمله،هراسان بودند.در واقع،آنها چنان از خود مطمئن بودند که در پاي تمام ديوارها و برج ها فقط انبوه مردم به چشم مي خوردند.و بعد حمله اي عظيم و وحشيانه آغاز شد و تمامي کشتي ها را به پيش راندند.
صليبيون حين غارت قسطنطنيه هيچ رحمي نشان ندادند.آنها اقدام به قتل و تجاوز و دزدي و چپاول عليه مسيحيان شرقي کردند.
يازدهم آوريل 1204م،روز تخريب قسطنطنيه يمسيحي به دست سپاه مسيحي پاپ،روز بدنامي ابدي است.اين روز،همچنين روزي بود که سربازان چهارمين جنگ صليبي دست به نفرت انگيزترين قتل عام ها در تاريخ جنگ زدند.در سه روزي که از پي آمد،بيش از بيست هزار صليبي،که چند هفته پيش از مشاهده زيبايي و هنر و سنن قسطنطنيه شگفت زده شده بودند،سعي کردند اين شهر مسيحي را از نقشه ي زمين محو کنند.آنها مست و ديوانه وار به درون شهر ريختند و دست به تجاوز به عنف و قتل و دزدي و چپاول زدند.صليبيون بناها و آثار هنري مسيحي حاصل قرن هاي متمادي نابود کردند.کشيشان صليبي آثار مقدس کليساها را به يغما بردند.«ويلئاردوئن»توصيف مي کند که رئيس ديري به نام «مارتين»،کشيشي يوناني را تهديد به مرگ کرد و کشيش عاقبت خزانه ي آثار مقدس کليسا را به او نشان داد:
«وقتي به سوي آنها هدايت شد،دامن لباسش را جمع کرد و آن را از تکه اي از صليب راستين که خون مسيح بر آن ريخته بود،قسمتي بزرگ از بازوي يوحناي قديس،بازوي کامل يعقوب قديس،پاي سن کاسموس،دندان سن لارنس و تکه هاي ديگري از سي و شش قديس ديگر پرکرد و سپس همه آنها را با خوشحالي با خود برد.»

18-تحقير کليساي شرق به دست سپاه پاپ
 

سربازان صليبي به کليساي«سانتا صوفيا»،بزرگ ترين کليساي قسطنطنيه رفتند و جام هاي مقدس محراب را با مشروب پر کردند و آن قدر نوشيدند تا کاملاً مست شدند.آنها فاحشه اي را به روي سرير سراسقف،همتاي ارتدوکس پاپ،فرستادند.سپس اسب ها و قاطرها را به محوطه ي کليسا بردند تا مدفوع خود را در آنجا بريزند.
در خيابان ها هيچ يک از شهروندان قسطنطنيه جان به در نبردند.سربازان سر کودکان مسيحي را بر ديوارهاي سنگي مي گذاشتند و با پاشنه هاي پاهاشان سر آنها را خرد مي کردند.نيکتاس،يکي از گاهشمار نويسان بيزانس،سقوط قسطنطنيه را به نحوي جگر خراش توصيف کرده و نوشته است که:
«حتي مسلمانان نيز که دشمن ما بودند از اين مردان غربي،که خود را مسيحي مي دانستند،دل رحم تر بودند.»
از ديگر سو«ولئارد دوئن»گاهشمارنويس غربي،توصيف خود را از غارت شهر با تشکر و قدرداني از خداوند به دليل پيروز گرداندن صليبيون در اين واقعه به پايان مي رساند:
«آنها همه به خاطر سرفرازي و پيروزيشان در اين نبرد،خداوند را شکر کردند.فقراي آنها حال،ثروتمند و در تجمل مي زيستند.آنها يکشنبه نخل ريزان(يکشنبه قبل از عيد پاک)و روز عيد پاک را با قلوبي پر از شادي به دليل دستاوردهايشان و لطف خداوند و منجي بزرگ،جشن گرفتند.»
امپراتوري مسيحي بيزانس که نه قرن پابرجا بود،پس از چپاول قسطنطنيه به دست سپاه پاپ و سرمايه داران اروپاي غربي متزلزل شد.صليبيون امپراتوري به نام«بودوئن دوفلاندر»را به فرمانروايي منصوب کردند،اما منطقه تحت کنترل او بخشي کوچک از قلمروي اصلي امپراتور بود.امپراتوري لاتيني قسطنطنيه پنجاه سال هم دوام نياورد.اگر جنگ صليبي سوم توسط قدرت هاي اين جهاني به منظور دستيابي به اهداف مذهبي انجام شد،چهارمين جنگ صليبي توسط قدرت هاي اين جهاني و به منظور دستيابي به اهداف صددرصد مادي تحقق يافت.اما وقتي خبر فتح قسطنطنيه به اروپا رسيد،مردم و اينوکنتيوس سوم غرق شادي شدند.پاپ براي امپراتور جديد پيام تبريک ارسال کرد و از اين که حوزه ي اقتدار کليسا کاتوليک رم تا کليسا شرقي بسط يافته،ابراز خشنودي کرد.»(197)
«سال 1049م،هنگامي که لئوي نهم پاپ شد و مستقيماً استقلال کليساي ارتدوکس شرق را به چالش کشيد،در دل مردم بيزارس تخم خصومت کاشت.لئو در سال 1053م،نامه اي براي«ميخاييل کرولاريوس»سراسقف قسطنطنيه و رئيس کليساي ارتدوکس شرق ارسال کرد.پاپ در اين نامه،خواستار آن شد که کليساهاي شرقي تفوق او را به رسميت بشناسند.او هر کليسايي را که به خواسته ي او تن در نداد«مجمع کفار....و کنيسه ي شيطان»توصيف کرد»(198)
«چهارمين جنگ صليبي ميان دو کليسا شکاف پديد آورد و ديواري از نفرت و بي اعتمادي بر پا کرد که تا به امروز ميان کليساي روم و کليساهاي ارتدوکس شرقي وجود دارد.»(199)

19-حال نوبت پروتستان هاست
 

«کليساي کاتوليک رومي با زجر و آزار نشر مطبوعات و توسل به سياست با انديشه هاي مسيحي غير کاتوليک که با چنين سرعتي در لهستان پراکنده مي شدند به مبارزه برخاست.در سال 1539م،اسقف «کراکون»،زن هشتاد ساله اي را که از پرستش نان تقديس شده سرباز مي زد آتش زد.«ستانيسلاس هوژيس»،اسقف«کولم»،که چندي بعد به مقام کاردينالي رسيد،با سرسختي با پروتستان ها مبارزه کرد.او گر چه خود براي اصلاح کليسا تلاش مي کرد،اما به معتقدات و آيين هاي پروتستان ها تمايل نداشت.
...«برادران بوهمي»،که درصد جمعيت 400/000نفري را تشکيل مي داد،پروتستان هايي معتقد بودند.شصت درصد آنان از«اوتراکيان»بودند-کاتوليک هايي که آيين قرباني مقدس را با شراب و نان برگزار مي کردند و اعتراضات پاپ را مورد توجه قرار نمي دادند.در سال 1560م،دو سوم ساکنان «بوهم»پروتستان بودند،ولي در سال 1561م،«فرديناند»يسوعيان را بدان جا آورد و در نتيجه آيين کاتوليک بر فرقه هاي ديني ديگر چيره شد.
...کليساي کاتوليک رومي،دولت را بر آن داشت که پيروي از آيين پروتستان را غير قابل بخشش بشمارد.»(200)
«...شورا دستور داد که پاپ فهرستي از کتب ضلال تهيه کند و خواندن آن ها را بر عامه ي مسيحيان مطلقاً ممنوع فرمايد.کتب و رسائل پروتستان ها جزو اين فهرست درآمد...در سال 1564م،يعني يک سال پس از پايان يافتن اين شورا،پاپ«پيوس چهارم»تمام مصوبه هاي آن را مورد تأييد قرار داد.او در همان سال«اعتراف نامه ي ايمان سه گانه»را منتشر کرد که تحت عنوان اعتقاد نامه ي پيوس چهارم نيز خوانده مي شود.در اين اعتراف نامه،بسياري از تصميم ها و مصوبه هاي ضد پروتستان شوراي ترانت به شکل خلاصه بيان شده است.پروتستان هايي که کشيش کاتوليک را مي پذيرفتند،بايد اين اعتراف نامه را تصديق مي کردند. ...پاپ پل سوم در 1543م،به تحريک و تشويق مشاوران خود محکمه ي تفتيش افکار عقايد را دوباره برقرار نمود،به طوري که در هر شهر و مکان در اروپا به محض تقاضاي اولياي حکومت و حمايت ارباب قدرت توانستند آن محاکمه را فوراً تشکيل دهند.بدينوسيله اسباب کاري به دست طبقه ي کشيشان داد که در هر ناحيه کاتوليک نشين از بروز افکار رد تشکيلات پروتستاني جلوگيري کنند و آن ناحيه را از ناحيه را از عناصر اصلاح طلب فوراً پاک سازند.»(201)
«دستگاه تفتيش افکار را در هلند هم مستقر کرد و به مجريان آن اجازه داد که،حتي به بهاي انهدام آزادي هاي محلي،شورش آناباتيستها و هر جنبش ديگري را که با آيين کاتوليک مخالف است به شدت هر چه تمام تر سرکوب کنند.در فاصله ي سال هاي 1521تا1555م،وي بلاانقطاع اعلاناتي بر ضد منتقدين اجتماعي و ديني منتشر کرد.بي پرواترين اين اعلانات،که در روز 25سپتامبر 1550م انتشار يافت،اضمحلال امپراطور را نمايان کرد و براي انقلاب هلند در زمان فرمانروايي فرزند امپراطور زمينه ي مساعدي فراهم آورد:
کسي مجاز نيست کتاب يا نوشته«مارتين لوتر»،«يوهانس اوکولامپاديوس»،«اولريش تسوينگلي»،«ماتين بوتسر»،«ژان کالون»و هر کس ديگري را که از کليساي مقدس کاتوليک رانده شده است در کليساها،خيابان ها،يا جاهاي ديگر طبع،استنساخ،نگاهداري،پنهان،خريد و فروش،و يا پخش کند. ...هيچ کس اجازه ندارد شمايل مريم عذرا يا قدسيان ديگر کليسا را نابود يا بدانها آسيب رساند...يا مجامع و انجمن هاي سري غيرقانوني بر پا کند،و يا در چنين مجامعي که بدعتگذاران نامبرده در آنها تعليم و تعميد مي دهند و به زيان کليساي مقدس و مصالح همگاني دسيسه مي چينند حضور يابد. ...ما همه غير روحانيان را از بحث و گفتگو درباره ي کتاب مقدس يا خواندن و تعليم و تفسير علني يا مخفي اين کتاب منع مي کنيم.
...همچنين اعلام مي داريم هر کسي که عقايد و نظرات بدعت گذاران نامبرده را بپذيرد،به قرار زير خواهد شد....هر گاه در عقايد خويش پافشاري نکند،در صورتي که مرد باشد با شمشير سرش را از تن جدا خواهيم کرد و هر گاه زن باشد،زنده به گور خواهد شد؛و در صورتي که در عقايد خويش پافشاري کند،در آتش معدوم خواهد گشت،و همه اموال او،در هر دو صورت،به نفع شاه ضبط خواهد شد. ...
کسي مجاز نيست به آنها جا و پناه دهند،و يا براي آنها خوراک،آتش،و پوشاک فراهم کند.هر کسي از اين دستور سرباز زند،به کيفرهاي نامبرده محکوم خواهد شد. ...هر کس هر اطلاعاتي دارد بايد به مقامات تسليم کند. ...هر کس چنين کسي را معرفي کند،در صورت ثبوت جرم،نيمي از دارايي محکوم به او داده خواهد شد.براي آنکه دوران،به بهانه ي شدت کيفر ،تبهکاران را به کيفرهايي سبک تر از آنچه سزاوارند محکوم نکنند،مقرر مي داريم که کيفرهاي ياد شده بدون کم و کاست بايد درباره مجرمان اجرا شوند.قاضيان حق ندارند اين کيفرها را تعديل کنند؛و کسي در هر مقامي که باشد مجاز نيست براي فراري ها از ما يا مقام ديگري طلب بخشش يا تقاضاي تخفيف مجازات کند.اين کيفرها لازم الاجرا،و دست بردن در آنها خارج از صلاحيت مقامات مدني و نظامي است.
علاوه بر اين،آنان که به «فروبومان»سفر مي کردند مي بايست تعهد بسپارند که به آيين اصيل کاتوليک وفادار خواهند ماند.»(202)

20-منتقدين پاپ را زنده نگذاريد
 

«در سال 1524م،يک تن آلماني را به جرم داشتن تمايلات لوتري در والانس محکوم کردند،و در 1528م،يک نقاش فنلاندري را از آنان روي که ارزش آمرزشنامه را انکار مي کرد،تا پايان عمر به زندان افکندند.«فرانسيسکو دسان رومان»را که از قرار معلوم نخستين اسپانيايي پيرو لوتر بود،در 1542م،آتش زدند و هنگامي که وي در آتش جان مي کند،تماشاگران پيکر وي را متلاشي کردند.در سويل،خوان خيل،کانن کليساي جامع شهر،را چون بر ضد پرستش شمايل مذهبي،شفاعت براي مردگان،و لزوم به جاي آوردن کارهاي نيک براي نيل به رستگاري سخن مي گفت،به زندان افکندند؛و پس از مرگ استخوان هايش را از گور درآوردند و خاکستر کردند.همکارش «کونستانتينو پونثه دلافوئنته»،در سياهچال دستگاه تفتيش افکار جان سپرد.ياران و همفکران او را که چهار فرايار و سه زن در ميان آنان بودند،آتش زدند،بسياري ديگر را به کيفرهاي گوناگون محکوم ساختند؛و خانه اي را که محل اجتماع آنان بود با خاک يکسان کردند.
دستگاه تفتيش افکار،جمعيت نيمه پروتستان ديگري را،که جمعي از نجباي بانفوذ و سران بلند پايه ي کليسا در آن ميان بودند،در«واليا ذوليذ»کشف کرد.تقريباً همه اعضاي اين جمعيت بازداشت شدند،و چند تن را که مي خواستند از اسپانيا بگريزند،دستگير کردند و باز گردانيدند.
«شارل پنجم»،که در آن هنگام در «يوسته»به سر مي برد،دستور داد گذشتي درباره ي دستگير شدگان روا ندارند،توبه کاران را گردن بزنند،و در آتش بسوزانند.در روز 12مي 1559م،که مصادف بود با«يکشنبه تثليث»چهارده تن از محکومان را در برابر جمعيتي که از خوشحالي در پوست نمي گنجيدند نابود کردند.سيزده تن را که توبه کرده بودند سر بريدند،و«آنتونيودار رئوئلو»را که در عقيده ي خويش پا برجا بود،زنده آتش زدند،همسر بيست وسه ساله او،«لئونور دئيسنروس»،را که از جمله ي توبه کاران بود به زندان ابد محکوم کردند.او پس از آنکه ده سال را در زندان گذراند،از توبه ي خويش پشيمان شد و درخواست کرد او را نيز چون شوهرش آتش زنند،و تقاضاي وي برآورده شد.بيست وشش تن ديگر از محکومان را در روز 8اکتبر 1559م،در برابر جمعيت 200/000نفري،که «فيليپ دوم»در رأس آنان بود،گردآوردند و در آتش سوزانيدند،و ده تن را خفه کردند.

21-مقامات کليسا نيز تحت کنترل و جاسوسي
 

نامدارترين قرباني دستگاه تفتيش افکار اسپانيا«بارتولومه دکارانثا»،اسقف اعظم تولدو و رهبري کليساي اسپانيا بود.وي هنگامي که راهبي بيش نبود،براي دستگيري مخالفان کليساي کاتوليک و پاپ از هيچ کوششي فروگذار نمي کرد.شارل وي را به نمايندگي خويش در شوراي ترانت گماشت و براي شرکت در مراسم زناشويي فيليپ با ملکه«ماري»به انگلستان فرستاد.روزي که وي را به اسقفي اعظم بر مي گزيدند(1557م).در ميان انتخاب کنندگان تنها خود وي به زيان خويش رأي داد.ولي اندکي پس از انتخاب وي به اين مقام،گروهي از پروتستان هايي که در«والياذوليذ»زنداني بودند گواهي دادند که بارتولومه پنهاني با آنان همکاري مي کرده است؛مکاتبات وي با خواندن«دوالدس»،منتقد اسپانيايي پاپ که در ايتاليا مي زيست.از پرده بيرون افتاد؛و «مليکيور کانو»،که از کشيشان الاهي با نفوذ و سرشناس اسپانيا بود،وي را به علت اعتقاد به رستگاري انسان از طريق ايمان(عقيده ي لوتر)محکوم کرد.هنوز دو سالي از ارتقاي وي به شامخ ترين مقام کليسا اسپانيا نمي گذشت که دستگير و زنداني شد.از همين جا مي توان به قدرت دستگاه تفتيش افکار اسپانيا پي برد.هفده سال وي را در بازداشتگاه هاي گوناگوني زنداني ساختند،و در طول اين مدت نوشته هاي او را در تولدو و رم به دقت بررسي کردند.
پاپ گريگوريوس سيزدهم مجرميت وي را سنگين تشخيص داد،فرمان داد او وفاداري و سرسپردگي خويش را به شانزده اصلي که به او ارائه داده بودند اعلام دارد،و پنج سال وي را از مقامش برکنار کرد.کارانثا حکمي را که درباره ي وي صادر شده بود با فروتني گردن نهاد و خويشتن را براي تحمل کيفر آماده ساخت؛ولي درد و رنج زندان و خواري و زبوني چنان وي را ناتوان ساخته بودند که پنج هفته ي بعد در گذشت.
در فاصله ي بين سال ها 1551تا1600م،نزديک به 200تن(يعني سالي چهار تن)را به اتهام تمايل به آيين پروتستان در اسپانيا نابود کردند.»(203)

پي‌نوشت‌ها:
 

188-برگرفته از «تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول ،صص 499-497.
189-همان،ص 500.
190-همان،ص 502.
191-همان،ص 503.
192-همان،ص 514.
193-همان،ص 501.
194-«تاريخ تفتيش عقايد»،فرانکو مارتينلي،دکتر ابراهيم صدقياني،ص 25.
195-«اسلام و اقليت هاي مذهبي»،محمد باقر طاهري،صص 7-6.
196-«تاريخ دولت اسلامي در اندلس»،محمد بن عنان،عبدالمحمد آيتي،ج5،ص 325.
197-برگرفته از«جنگ هاي صليبي»،تيموتي لوي بيئل،سهيل سمّي،صص 152-146.
198-همان،صص38-37.
199-همان،ص 152.
200-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،ج2،ص740.
201-«مسيحت»،عبدالرحيم سليماني اردستاني،صص 231-229.
202-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»ج2،ص744.
203-همان،صص 752-751.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

منبع:
یزدی، نرگس و امیرلو ،معصومه، اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ، انتشارات طرح فردا،1388




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.