کليسا مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (2)

«پاپ هاي دوره ي رنسانس براي مقابله با هزينه هاي روز افزون خود يکي از سنت هاي سابق،يعني فروش عفونامه را رايج کرده بودند.عفونامه عبارت از نامه اي از طرف پاپ ها بود،بدين مضمون که گفته مي شد شخص گناهکار درصورت خريد عفونامه ديگر به سبب گناهان خود مورد زجر و آزار قرار نخواهد گرفت.يکي از نمايندگان پاپ در فروش عفونامه ها،مبالغه کرده بود،ظاهراً چنين به نظر مي رسيد خريد عفونامه ها،سبب آزادي در ارتکاب هر گونه جرم خواهد بود.»(108)
سه‌شنبه، 18 بهمن 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کليسا مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (2)

کليسا  مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (2)
کليسا مفاسد مالي ، اخلاقي و سياسي (2)


 

نویسنده:نرگس یزدی و معصومه امیرلو




 
خريد و فروش زمين در بهشت(بنگاه معاملات پاپ)
«پاپ هاي دوره ي رنسانس براي مقابله با هزينه هاي روز افزون خود يکي از سنت هاي سابق،يعني فروش عفونامه را رايج کرده بودند.عفونامه عبارت از نامه اي از طرف پاپ ها بود،بدين مضمون که گفته مي شد شخص گناهکار درصورت خريد عفونامه ديگر به سبب گناهان خود مورد زجر و آزار قرار نخواهد گرفت.يکي از نمايندگان پاپ در فروش عفونامه ها،مبالغه کرده بود،ظاهراً چنين به نظر مي رسيد خريد عفونامه ها،سبب آزادي در ارتکاب هر گونه جرم خواهد بود.»(108)
«پذيرش و تقاضاي مزد و پيشکشي و هدايا به وسيله يکشيشان،به اندازه ي آمرزش نامه فروشي جنبه ي مادي و پولي پيدا کرده بود.محرومان خدا ترس و پرهيزگار براي اين کار مبالغ هنگفتي مي پرداختند تا روح دوست يا آشنايي را از عذاب برهانند و يا محنت هاي خويش را پس از مرگ در عالم برزخ سبک کنند.بينوايان شکايت مي کردند که چون بر اثر نداري و فقر نمي توانند آمرزشنامه بخرند،يا براي خواندن دعا به کشيشان پول بدهند،پس بايد گفت آنچه که ملکوت خدا را نصيب آدمي مي سازد ثروت مادي است نه غنا و سلامت روح؛و«کريستف کلمب»در عين تأسف،پول را مي ستود و مي گفت:
آن کس که پول دارد مي توان ارواح را رهسپار بهشت سازد.»(109)

21-پاپ به جاي خدا،مي آمرزد
 

«ويل دورانت»همچنان از تاريخ نويس کاتوليک نقل مي کند:
«تقريباً تمام نادرستي ها و سوء تعبيرهاي مربوط به آمرزش نامه ها از اينجا سرچشمه مي گرفت که مؤمنان،پس از آنکه به عادت هميشگي به گناه خويش اعتراف مي کردند و به کفاره و حدي که برايشان تعيين مي شد به عنوان يگانه وسيله موثق آمرزش گردن مي نهادند،اغلب مي ديدند که از آنها در خواست مي شد تا به نسبت وسع خويش اعانه اي نقدي هم بپردازند که در بعضي موارد،شرايط عمده ي بخشايش شد. ...چه بسيار که به جاي نيکي و پاکي روح،نياز پولي هدف يگانه ي بخشندگي شد. ...با آنکه در عبارت بندي توقيعات پاپي از عتقاد و نظريه ي کليسا تجاوز نمي شد،و اعتراف و توبه و طلب آمرزش و پرداختن به کارهاي عام المنفعه کماکان شرط اساسي آمرزش به شمار مي رفت،جنبه ي مالي موضوع کاملاً روشن بود و ضرورت تقديم داشتن اعانات نقدي،به بي شرمانه ترين وجهي،در سرلوحه ي کار قرار داده شده بود.به تدريج آمرزشنامه ها صورت زدوبندهاي مالي به خود گرفت و به بروز کشمکش ميان کليسا و قدرت هاي کشوري،که هميشه براي خود سهمي از اين کار مي خواستند،انجاميد.»(110)
«نارضايتي و شکايتي که سرانجام چون جرقه اي آتش انقلاب اصلاح ديني را بر افروخت،فروش آمرزشنامه بود.به اين ترتيب،تنها عده ي بسيار معدودي از تائبان تا هنگام مرگ به انجام کفارات مقرر بر مي آمدند،و لازم بود براي آنکه کاملاً از گناه پاک شوند،پس از مرگ نيز روحشان چندي در عالم برزخ،که خداوند بخشاينده ي مهربان آن را به مثابه ي دوزخي موقتي براي تطهير ارواح قرار داده بود،بسر برند.

22-اعتراف کنيد و اموالتان را به پاپ بدهيد
 

شخصي که اعتراف مي کرد و بخشنده مي شد،با پرداخت اين پول ها معافيتي جزئي يا کلي تحصيل مي کرد،و اين معافيت براي آن بود که روحش فلان روز،ماه،يا سالي از عذاب برزخ برهد؛در غير اين صورت،تمام مدتي راکه براي کفاره و تطهير گناهانش لازم بود مي بايست در آنجا به سر برد.آمرزشنامه جرم گناه را از ميان نمي برد؛معصيت گناه،هنگام اعتراف شخصي تائب،به وسيله ي کشيش بخشوده مي شد.بنابراين،آمرزشنامه عفو قسمتي يا تمام جريمه هاي موقتي (نه ابدي)ناشي از گناهاني بود که معصيتشان در عمل اعتراف و تعيين کفاره آمرزيده شده بود.
ديري نگذشت که اين فرضيه ي زير کانه و بغرنج،بر اثر ساده لوحي مردم و طماعي بخشايش دهندگان،يعني کساني که مأمور توزيع آمرزشنامه ها بودند،صورت ديگري به خود گرفت.از آنجا که به اين کار چاق کنها اجازه داده شده بود که وجوه دريافتي را خود برداشت کنند،بعضي از آنها در باب توبه و اعتراف و نماز تاکيدي نمي ورزيدند و خريدار را آزاد مي گذاشتند تا آمرزشنامه را برگ معافيت از همه چيز،از توبه،اعتراف،آمرزش طلبي،و کفاره ي گناه،تعبير کند و آن را کلاً منوط و مربوط به پولي که مي دهد بداند.

23-به حساب پاپ،گناه کنيد!!
 

در حدود سال 1450م،«تامس گسکوين»،رئيس دانشگاه «آکسفورد»شکايت مي کرد که:امروز گناهکاران مي گويند:«من پروايي ندارم که در برابر خداوند چقدر گناه و کار زشت مي کنم،زيرا با اعتراف و طلب آمرزش در نزد کشيش و خريدن آمرزشنامه ي پاپ،کلاً از تمام معاصي و کفاره ها برائت حاصل مي کنم.من آمرزشنامه ي پاپ را به چهار يا شش پنس خريده ام،يا در بازي تنيس با توزيع کننده ي آن،به عوض داو و شرط،برده ام.»زيرا آمرزشنامه فروشان در سراسر کشور پراکنده اند و آمرزشنامه ها را به دو پنس،گاهي به دو جرعه شراب يا آبجو ... حتي به جاي مزد فاحشه اي،يا در ازاي لاسيدن با او مي فروشند.»(111)
«آن قدر مکرر در مکرر،و براي موارد مختلف و متوارد،توقيع صادر کرده بودند که مردم ايمان و اعتقادي به نظر آنان ابراز نمي داشتند و کليسا را به سوءاستفاده هاي بيشتر مانه از سادگي و اميد انسانها متهم مي کردند.در بعضي موارد،همچون آمرزشنامه هايي که «يوکيوس»در 1510م،و«لئوي دهم»در 1513م،صادر کردند،عبارت بندي رسمي آمرزشنامه ها طوري بود که جز جنبه ي پولي تعبير ديگري برداشت نمي شد.يک فرايار عالي رتبه ي فرقه ي فرانسيسيان با خشم بيان مي کند که چگونه در تمام کليساهاي آلمان صندق هايي گذاشته بودند تا آنها که نتوانسته بودند در سال بخشش(1450م)به رم روند در آنها پول بريزند،و براي معافيت و آمرزش از کفارات و گناهان خويش،از همان آمرزشنامه ها دريافت دارند.اين فرايار فرانسيسي،نيم قرن پيش از لوتر،مردم آلمان را آگاه ساخت که رم،با آمرزشنامه ها و وسايل ديگر،دارد ذخيره هاي آنان را مي چاپد.»(112)

24-به نام آخرت،به دنبال دنيا
 

«نخستين و دردناک ترين اتهام کليسا،پول دوستي و مال اندوزي بيش از حد آن بود.در لايحه ي صد شکايت،که «ديت نورنبرگ»(1522م)عليه کليسا جمع آوري و اقامه کرد،ادعا شده بود که کليسا نيمي از ثروت و دارايي آلمان را تصاحب کرده است.تاريخ نويسان کاتوليک يک سوم دارايي آلمان و يا يک پنجم دارايي فرانسه را تعلق به کليسا مي دانند؛ولي طبق محاسبه ي يک نماينده ي تام الاختيار پارلمان،در 1502م،سه چهارم همه ي ثروت فرانسه از آن کليسا بود.آنچه مسلم است اين است که در ايتاليا يک سوم اراضي،به نام ايالات پاپي،به کليسا تعلق داشته،و در بقيه نقاط نيز کليسا ملک هاي پر درآمدي را صاحب بوده است.»(113)
«تخمين زده اند که هر سال بيش از300/000 سکه ي نقره از آلمان به ايتاليا مي رود...در اينجاست که ما به اين مطلب مي رسيم...چرا ما آلماني ها بايد اجازه دهيم که دسترنجمان از راه يغما و دزدي به کيسه ي پاپ فرو ريزد؟...ما که دزدان را به دار مي کشيم و راهزنان را گردن مي زنيم،چگونه است که اين هرزه ي رومي را به حال خود گذارده ايم؟براي اينکه وي بزرگترين دزد و راهزني است که تاکنون به جهان آمده است،و همه ي اين کارهاي ننگين را به نام مسيح و پطرس حواري مرتکب مي شود!چه کسي مي تواند تخطيات وي،را بيش از اين،ناديده گيرد و لب فرو بندد؟
چرا کليساي آلمان بايد لاينقطع به يک دولت خارجي باج دهد؟روحانيان آلمان بايد گريبان خويش را از چنگ رم برهانند و،به رهبري اسقف «ماينتس»کليسايي ملي تشکيل دهند.شماره ي فقراي فرقه هاي مسيحي بايد کاهش يابد،به روحانيان بايد اجازه ي زناشويي داده مي شود،و کسي نبايد قبل از سي سالگي براي پيوستن به نظام رهباني سوگند ياد کند.احکام محجوريت،زيارت اماکن مقدس،برگزاري مراسم قداس براي مردگان،و ايام تعطيل (جز يکشنبه ها)منسوخ شوند.کليساي آلمان بايد با هوسيان در بوهم مصالحه کند؛زيرا کليسا،با سوزاندن هوس،امان نامه ي امپراطور را نقض کرد.به هر حال،«ما بايد برمخالفان دين،با کتاب پيروز شويم نه با آتش،»همه ي قوانيني که به دست کليساي رم وضع شده اند بايد منسوخ شوند،و کشيش ها و افراد مسيحي بايد تابع قوانين يکساني باشند.
بالاتر از همه،بايد نمايندگان پاپ را،که اختيارات خويش را به بهانه گزافي به ما مي فروشند،غارتگري و آزمندي خويش را شروع و قانوني قلمداد مي کنند،سوگندها و نذرها و پيمان هاي خويش را مي شکنند،و براي توجيه فرومايگي خويش صلاحيت پاپ را به رخ ما مي کشند،از سرزمين آلمان برانيم ...هر گاه مکر و حيله ي ديگري هم در ميان نمي بود،همين کارها ثابت مي کردند که پاپ ضد مسيح است.اي پاپ گوش فرا بده،تو نه تنها پاک ترين مرد جهان نيستي،بلکه از همه گناهکارتري؛باشد که خداوند هر چه زودتر تخت ترا درهم شکند و به قعر دوزخ سرگون کند!...اي خداي من مسيح،لحظه اي بر زمين بنگر،روز داوري خود را زودتر فرا رسان،و لانه ي شيطان را در رم فرو ريز.»(114)

11-کليسايي براي بيجه هاي آمريکايي![May 26.2005]
 

«مونيکا»کشيش يکي از معتبرترين کليساها،واقعاً واعظي خوب و چهره اي افتخار آفرين بود؛اما از دو سال پيش،پس از مشکلات اخلاقي پسر کشيش و قائم مقام کليسا،جمعيت کليسا از هزار نفر به ده تا پانزده نفر رسيد و کليسا بسته شد.
هم اکنون بسياري از اعضاي اين کليسا از جمله خود «لوئزي لامونيکا»و معاون وي،پشت ميله هاي زندان هستند.اتهام آنان جرايم غيرانساني از جمله تجاوز جنسي به حدود 24 بچه و مثله کردن گربه ها به خاطر بعضي مراسم مذهبي است.
نخستين جرقه اين قضيه توسط خانم «نيکول برتارد»36ساله زده شد.او به رئيس پليس «اوهايو»خبر داد که براي نجات پسرش از تجاوزات جنسي،مجبور شده است به تمام نقاط شهر فرار کند.
اين گزارش مي افزايد هفته گذشته 9 نفر بازداشت و چندين رايانه براي يافتن عکس هاي پورنوگرافي کودکان و هزاران نوار ويديو و ديسکت و سي دي هاي کامپيوتري براي يافتن سرنخ هايي بازرسي شده اند.اين در حالي است که پليس نيز در درون کليسا،آثاري از خون گربه و لباس هاي مردم به دست آورده است.به گفته پليس،قربانيان اين تجاوزات جنسي بين يک تا شانزده سال سن دارند که بيشتر آنها تحت نظارت قرار داشته و جستجو براي يافتن ديگران ادامه دارد.پليس،تنها نام کوچک آنان را در اختيار دارد.
«دانيل اچ ادوارد»رئيس پليس منطقه مي گويد:حدود25 دختر بچه و پسر بچه مشمول اين پرونده هستند که در ماشين يا خانه يا کليسا تحت تجاوز قرار گرفته اند.به گفته وي اين تجاوزات از سال 1999 م ،آغاز و با شروع تحقيقات تقريباً از سال 2003 م متوقف شده است.
بنابراين،رخ دادن اين رويداد در منطقه ياد شده که به مذهبي بودن معروف بوده،تعجب همه مناطق اطراف را بر انگيخته است.
برپايه اعتراف لامونيکا،وي دست کم با دو پسربچه از سن چهار سالگي تا هنگامي که دوازده يا سيزده ساله شدند،رابطه جنسي داشته است.به گفته پليس،رفتار وي مانند اعتراف کردن به يک موضوع نبوده و بيشتر نشان دهنده اين است که وي قصد کمک کردن داشته است.
لامونيکا عده اي از اعضاي کليسا را نام برده که يکي از آنان«کريستوفر لايات»24 ساله است.شواهدي از پورنوگرافي کودکان در کامپيوتر وي يافت شده است.دو عضو 36و46 ساله ديگر نيز به اتهام تجاوز به اطفال هفته گذشته بازداشت شدند.
همچنين روز سه شنبه،«رابين لامونيکا»45 ساله،همسر سابق کشيش اين کليسا،به خاطر رابطه با «پل فونتت»21 ساله از اعضاي اين کليسا بازداشت شدند.»(94)

12-بحران همجنس بازي کشيش ها ادامه دارد
 

«رئيس بسيار متنفذ و مشهور يکي از کليساهاي پرطرفدار آمريکا و مشاور مورد اعتماد دولت«جرج بوش»به دليل رسوايي اخلاقي همجنس بازي مجبور به استعفا شد.
به نوشته روزنامه «نيويورک تايمز»،«تدهارگارد»که بنانگذار و رئيس هيأت مديره کليساي«اونجليست هاي»آمريکا با بيش از 30 ميليون پيرو در سراسر اين کشور مي باشد.از سوي هيأت بازرسي اين کليسا به دليل «رفتار جنسي غير اخلاقي»بالاجبار از سمت خود کناره گرفت.
رسوايي و فساد اخلاقي«هارگرد»که نويسنده مشهوري نيز هست سبب شده موجي از بي اعتمادي را به نظام کليسايي اين کشور به وجود آورد زيرا بخش مهمي از آثار و خطابه هاي وي در نکوهش و حرام بودن رفتارهاي جنسي غير اخلاقي بويژه همجنس بازي بوده است.
دامنه اين رسوايي به گونه اي در آمريکا بحران اجتماعي بر پا کرد که کاخ سفيد مجبور شد رابطه نزديک با هارگارد را تکذيب کند.هفته گذشته يک مرد جوان در مصاحبه با يکي از برنامه هاي پرطرفدار راديويي اعلام کرد که براي سه سال وادار شده با هاگارد رابطه جنسي برقرار کند و حتي بارها نيز براي او مواد روانگردان تهيه کرده است.
هر چند هاگارد ارتباط غيراخلاقي با اين مرد جوان را رد کرده و گفته،صرفاً براي صحبت کردن با وي،تماس تلفني دوستانه داشته و مواد مخدر را نيز براي خود نمي خواسته است.
اما رهبران اين کليساي پرنفوذ براي محدود کردن تاثير منفي رسوايي هاگارد ، وي را وادار به استعفا کردند.»(95)

13-مفاسد مالي زير شنل پاپ ها
 

«در پايان قرن سيزدهم کليساي صدر قرن وسطي که مرکزيت کامل يافته بود و در رأس آن پاپ قرار داشت،در اوج اقتدار و اشتهار بود و روز به روز بيشتر فريقه ي مال ومنال دنيوي شد،مزه ي قدرت را چشيد،به دام بوروکراسي افتاد،از عقايد و آراي مردم بي خبر ماند،بيشتر در صدد حفظ جلال و عظمت بود تا درک معناي واقعي ديانت،نه قادر بود که خود را اصلاح کند و نه حاضر بود که ديگران به اصلاح مسيحيت دست بزنند.ضمناً نيروهايي خارج از کليسا و دستگاه خلافت روحاني پاپ،قوايي که نسل ها پيش از سال 1300 ميلادي در رشد و اعتلا بود،بعد از سال 1300م،چنان نيرومند گرديد که نگه داشتن آنها در قالب هاي قديمي ممکن نشد،لهذا اين قوا سربلند کرد و با شدت تمام تري با طبقه ي رسمي مسيحيت و پاپ و کليساي بين الملل درگير شد.طبقه بازرگاني که در شهرها ايجاد گرديده بود و سلطنت هاي موروثي جديدي که پديد آمده بود،همگي در زمره ي اين قوايي بودند که با پاپ ها در افتادند.»(96)
«کليسا به صورت هاي مختلف اموال،زمين ها و املاک گسترده اي به دست آورد و اين اموال فراوان و نيز طريقه کسب آن باعث فساد لجام گسيخته ي دربار پاپ،کليسا و کارگزاران آن شد.
خدّام کليسا چون به امور دنيوي آلوده گشتند،اغلب مانند عمّال حکومت هاي معاصر،پست و پولکي شدند.دادگاههاي کشوري در برابر فريبايي پول،به نحو رسوايي انگيزي،رام شدند؛و انتخاب شدن هيچ پاپي،از لحاظ دادن رشوه،به پاي انتخاب شدن شارل پنجم به امپراتوري نمي رسيد.بزرگترين رشوه ها در دادگاه رم پرداخت مي شد.براي اموري که در دستگاه اداري دربار پاپها انجام مي شد حق الزحمه هاي مناسبي تعيين شده بود؛اما حرص و مال اندوزي کارمندان،آن را تا بيست برابر مقدار قانوني اش بالا برد.

14-حرام ها،حلال است
 

هر حرامي را مي شد حلال کرد و از هر جرم،و حتي گناهي،مي شد برائت حاصل کرد،به شرط آنکه انگيزه ي کافي ارائه مي شد.«انئاسيلويو»پيش از آنکه به مسند پاپي نشيند،نوشت:
«در رم همه چيز فروختني بود و هيچ چيز را بدون پول نمي شد به دست آورد.»
يک نسل بعد،راهب«ساوونارولا»با اهانتي اغراق آميز،کليساي رم را فاحشه اي خواند که الطاف خويش را به پول مي فروشد.
بعد از يک نسل ديگر،«اراسموس»خاطر نشان کرد:
«بي شرمي دربار پاپ به اوج رسيده است.»
«لودويک فون»پاستور مي نويسد:
«فساد عميقي بر تمام کارمندان دستگاه پاپي حکمفرما بود...مقدار غير متعارف انعام ها و رشوه هايي که مطالبه مي شد از اندازه بيرون بود.به علاوه،ماموران از هر جانب به تحريف و حتي جعل اسناد مي پرداختند.از اين روي شگفت نيست اگر از تمام نقاط دنياي مسيحيت فرياد اعتراض نسبت به فساد و رشوه ستاني کارمندان دستگاه پاپي به آسمان بلند است.»(97)

15-همه چيز،فروختني شد!
 

«از هر دو نفر کارگزار کليسا،يا دو تن اسقف،يکي فاسد بود و به نحوي از انحاء از راه اخاذي و ارتشاء کيسه ي خود را مي انباشت.خونسردي و بي اعتنايي و مقاومت منفي اينها اقدامات «پيوس»را در راه اصلاح کليسا با شکست مواجه ساخت.ازسوي ديگر،جنگ هاي بي ثمر و شکست خورده ي صليبي با مسلمانان يا ترکان عثماني هم نيرو و ثروت اروپا را تباه کرد.از اين رو در اواخر دوران حکومتش،براي واپسين بار،جهت اصلاح کليسا دست به دامن کاردينال ها شد و خطاب بدان ها چنين گفت:
مردم مي گويند که ما زندگي را به لهو و لعب مي گذرانيم،ثروت مي اندوزيم،با تکبر و نخوت حرکت مي کنيم؛و بر استر هاي فربه و اسبان برازنده سوار مي شويم... براي نخجير،تازي مي پرورانيم،و مبالغ هنگفتي صرف بازيگران و طفيلي ها مي کنيم،و کاري براي دين انجام نمي دهيم .بايد گفت که سخنان آنها تا حدي حقيقت دارد؛کاردينال ها و مأموران دربار ما زندگي را به اين سان که گذشت مي گذرانند.حقيقت را بگوييم،تجمل و شکوه دربار ما بيش از اندازه است،به همين جهت مردم از ما بيزار و متنفرند،و حتي وقتي سخني به راستي مي گوييم،به گفته مان گوش فرا نمي دارند.به نظر شما در چنين وضع شرم انگيزي چه بايد کرد؟... ما بايد تحقيق کنيم که پيشينيان ما به چه وسايلي آن همه قدرت و شايستگي براي کليسا کردند ... و بکوشيم تا با همان وسايل براي کليسا قدرت کنيم.
... هر چه قرن پانزدهم به پايان خود نزديک مي شد،فساد و تباهي دربار پاپ ها فزوني مي گرفت.«پاولوس دوم»تاجي بر سر مي نهاد که بيش از کاخي مي ارزيد.«سيکستوس چهارم»برادرزاده ي خود را ميليونر ساخت،آزمندانه قدم در بازي سياست نهاد،توپ هايي را که براي وي مي جنگيدند تقديس کرد،و مخارج منازعات خود را،از راه به مزايده گذاشتن مناصب کليسايي تامين کرد،.«اينوکنتيوس هشتم»براي فرزندانش در واتيکان جشن عروسي گرفت.«آلکساندر ششم»،مانند لوتر و کالون،تجرد کشيشان را کار باطلي شمرد و پيش از آنکه بدان درجه از عصمت و پرهيزکاري که بايسته ي پاپي است برسد،پنج فرزند و يا بيشتر به وجود آورد.شهوت راني هاي او،چندان که ما گمان مي بريم،به مذاق اهل زمانه ناخوش نيامد،زيرا در ميان اسقف ها و کشيش ها،عشق بازي هاي پنهاني مجاز و رايج بود. ...ديگر هيچ فرمانروايي در اروپا حکومت پاپ ها را حکومتي اخلاقي که تمام ملل را به صورت يک کشور مشترک المنافع مسيحي به هم پيوسته باشد نمي دانست.خود حکومت پاپ ها نيز،به عنوان يک دولت غير مسيحي،جنبه ي ملي پيدا کرده بود.چون دين و ايمان قديم سستي گرفت،سراسر اروپا به بخش هاي کوچکي با حکومت ها ي ملي منقسم شد که به هيچ قانون اخلاقي فوق ملي يا بين المللي پايبند نبود؛و اروپا مدت پنج قرن مبتلا به جنگ هاي داخلي شد.»(98)
«در غرب،مدّت ها پاپ ها،تابع دولت روم بودند،و تا قرن هفتم در انتخاب خود به تأييد امپراطور استظهار داشتند.اما بعد مسافت از امپراطوري شرق،و ضعف فرمانروايان غرب،پاپ ها را در رم قدرت بخشيد؛وقتي که امپراطور و سناتوران در برابر هجوم بربرها فرار اختيار کردند و حکومت روم غربي از پا در آمد،چون پاپ ها بدون ترس در مسند خود استوار ماندند،حيثيت آنان به زودي بالا رفت.گرويدن بربرهاي غرب به دين مسيح اقتدار و نفوذ اسقفيه ي رم را شديداً بسط داد.

16-پول پرستي،غارت و اختلاس به نام مذهب
 

هرچه خانواده هاي ثروتمند و اشرافي دست از شرک مي کشيدند و به مسيحيت مي گرويدند،کليساي رومي بيش از پيش در مکنتي که به پايتخت امپراطوري غرب مي آمد سهيم مي شد.«آميانوس»از اينکه اسقف رم مانند اميري در قصر «لاتران»مي زيست و با کوکبه ي يک امپراطور در شهر حرکت مي کرد،در شگفت بود.در اين دوران(400م)کليساهاي با شکوه شهر را مي آراستند.يک جامعه ي درخشان شکل مي گرفت که درآن روحانيان عالي رتبه مسيحيت مسرورانه با زنان پر زيور مي آميختند و آنان را در تنظيم وصيتنامه هايشان ياري مي کردند.»(99)
««مارتينوس»دستگاه اداري دربار پاپ ها را براي آنکه مؤثرتر انجام وظيفه کند،از نو سازمان بخشيد،اما براي تأمين ماليه ي آن راهي جز تقليد از روش حکمرانان غير روحاني و فروش مناصب و مقامات کليسايي نيافت.وي با توجه به اين مسئله که کليسا توانسته بود،بدون اصلاح،مدت يک قرن پايدار بماند،ولي بدون پول يک هفته هم باقي نمي ماند،چنين استنتاج کرد که احتياج دستگاه به پول فعلاً بيش از احتياجش به اصلاحات است.»(100)
«کليسا در سراسر قرن چهاردهم گرفتار شکست و انحطاط سياسي و فساد اخلاقي بود که به صورت يک دلبستگي شديد و مستمر به شهرت طلبي و مال اندوزي تنزل مي يافت.«فيليپ چهارم»وسايلي برانگيخت تا يک نفر فرانسوي به پاپي برگزيده شد؛آنگاه او را بر آن داشت با مقر خود را به «آوينيون»در ساحل«رون»منتقل سازد.پاپ ها مدت شصت و هشت سال چنان آشکارا وسيله ي مطامع و زنداني شاهان فرانسه بودند که احترام و درآمدشان از ممالک ديگر به سرعت کاهش پذيرفت.پاپ ها،وحشتزده از اين رويداد،خزائن و گنجينه هاي خويش را با مضاعف ساختن ماليات هايي که براي مناصب کليسايي،صومعه ها،و کليسا هاي محلي وضع شده بود پر ساختند.هر که به يک مقام کليسايي منصوب مي شد،لازم بود که در سال اول(annates)تمام درآمد حوزه ي خود،و درسال هاي بعد يک دهم را به دربار پاپ-يعني دستگاه اداري پاپ-بپردازد.هر اسقف اعظم جديدي براي تحول گرفتن نشان اسقفي -رشته اي از پشم سفيد که نشانه ي تأييد سمت و قدرت او بود-مبلغ هنگفتي به پاپ رشوه مي پرداخت.وقتي کاردينال،اسقف اعظم،اسقف،يا رئيس ديري مي مرد،دارايي شخصي او تمام و کمال به پاپ مي رسيد.در فاصله ي ميان مرگ يک مأمور کليسايي و انتصاب جانشينش،عوائد منصب او به خزانه ي پاپ واصل مي شد،و پاپ ها متهم بودند که،براي کسب اين عايدي،در انتخاب جانشين شخص متوفا تعلل مي ورزند.تحصيل رأي و نظر موافق دربار پاپ مستلزم آن بود که هديه اي به علامت سپاسگزاري تقديم شود؛و گاهي نحوه ي رأي و قضاوت بستگي کامل با کيفيت هديه داشت.
بيشتر ماليات هايي که پاپ ها دريافت مي داشتند براي پر ساختن کيسه ي مقامات مذهبي کليسا و افزايش روسپياني به مصرف مي رسيد که به «آوينيون»هجوم آورده بودند.»(101)

17-پاپ،مظهر اشرافيت مذهبي
 

«اسقف ها غالباً از ميان اشراف برگزيده مي شدند و در دربار سلطنتي در ناز و نعمت زندگي مي کردند.برخي از اسقف ها درآمد سالانه اي برابر صدها هزار دلار داشتند.سراسقف«استراسبورگ»سالانه بيش از يک ميليون لير دريافت مي کرد(در سال 1750م،يک لير تقريبا معادل حدود 6/32 دلار فعلي بود.)
منتقدان بر اين عقيده بودند که چنين اسراف کاري هايي،پول و زمين بسيار زيادي را از دست مردم عادي خارج مي کند.کليسا بابت زمين هاي زيادي که در تملک داشت هيچ مالياتي نمي پرداخت.کليسا نيز مانند اشرافيت،هزاران فرانسوي را مجبور مي کرد به صورت سرف (رعايا)بر روي املاک بسيار وسيعش تقريباً به حالت بيگاري کار کنند.افزون برآن،روحانيان غالباً از اقتدارشان استفاده مي کردند تا مسيحيان را وادار سازند زمين ها و دارايي هاي خود را به هنگام مرگ براي کليسا به ارث بگذارند.همه اين اعمال،به گفته فيلسوفان،رژيم کهنه را سرپا و مردم فرانسه را در جهل و ترس نگه مي داشت.»(102)
«با بودجه هاي سلطنتي و اموال مردم،آيين تشريفات باشکوه پاپ و کليسا برگزار مي شد.فنجان ها و بشقاب هايي که در مراسم عبادي از آنها استفاده مي شد از طلاي خالص بودند،لباس رسمي کشيشان از ابريشم کمياب بود و با مرواريد و نخ هاي طلايي گلدوزي شده بود.موزيک به طرز مخصوص براي مراسم کليسا نواخته مي شد و هم خوانان کاملاً مجربّي آن را اجرا مي کردند.»(103)
اسقف ها در جامعه هاي فاخر و گرانبهاي خود ژست گرفته اند.بخشي از ناخشنودي مردم از کليسا از شکاف عميق بين ثروت ارباب کليسا و فقر کشيشان محلي ناشي مي شد.

18-پاپ هاي سرمايه دار،انگل هاي نظام فئودالي
 

«در برابر اقتصاد برده داري دوران کلاسيک،اقتصاد دوراني را که از قرن پنجم آغاز و به قرن هفدهم ختم مي شود مي توان به صراحت اقتصاد فئودالي ناميد.با وجود اين تنها در اروپا و در فاصله قرن يازدهم تا چهاردهم بود که نظام فئودالي به کمال خود رسيد و سلسله مراتب سياسي و مذهبي،و همچنين دانش و هنر فئودالي خود را نشان داد.
مباني اقتصادي نظام فئودالي زمين بود . فئوداليسم به وسيله وابستگي خود توليد کشاورزي محلي که بيشتر در نقطه توليد مصرف مي شد و همچنين به توليد صنايع پراکنده دستي مشخص مي شد،به فعاليت مي پرداخت.واحد اقتصادي نظام فئودالي ده بود.در دهات اين دوران تعدادي مرد و زن که اکثراً قوم و خويش هم بودند زمين و کار را که جنبه ي اشتراکي داشت بين خود تقسيم مي کردند.آنها از لحاظ احساسات قومي و حتي گاهي از لحاظ دودماني از گروه هاي قومي سابق (کلان ها)فاصله زيادي نداشتند.بر سر دهقانان عده اي ارباب،از مقامات کليسا يا غير آن،طي سلسله مراتبي حکومت مي کردند که نخست اربابان عادي سپس اربابان بزرگتر،يعني اسقف ها و امراي محلي قرار داشتند که رسماً از طرف امپراتور يا پاپ انتخاب مي شدند.هر يک از اربابان مالک يک يا چند روستا يا قطعاتي از روستاهاي مختلف بود و روستاييان مجبور بودند با کار خود،هم زندگي او و هم زندگي خود را تأمين کنند.
...نجبا و کشيش هاي نظام فئودالي جز انگلي که از اقتصاد روستايي ارتزاق مي کردند،نبودند.ولي اين انگل منشي استادانه وزيرکانه بود.مباشران (bailtto)ملک اربابي،خوب مي دانستند که چگونه آخرين رمق رعايا(سرفها)را بکشند.
...اشراف و مردان کليسا به خاطر توسعه ي املاک و افزودن به قدرت خود،پهلو به پهلوي هم فئودالسيم را پيش مي برند.غالباً رعايا نيز به اميد اينکه در زمين هاي تازه شرايط بهتري کسب خواهند کرد از آن حمايت مي کردند.»(104)
«فئودال هاي اروپا به زودي به امپراتورمقدس روم که در اين زمان«هانري چهارم»بود روبه رو گرديدند.هانري چهارم مدعي احراز مقامي بود که پاپ مي خواست آن را براي خود محرزسازد.در آلمان،اسقفان و رؤساي ديرها هر کدام صاحب مقدار زيادي اراضي بودند که مطابق با سنت فئوداليته زير نظر شخص امپراتور بايد نگهداري و اداره مي شد.براي شخص امپراتور اهميت داشت که افراد،به عنوان بنده و تابع وي در اين مقامات شامخ بمانند.از اين جهت بود که در آلمان تفويض مقام روحاني از طرف يک فرد غيرروحاني،که امپراتور بود چيزي عادي به نظر مي رسيد.معمولاً شخص امپراتور به هر يک از اسقفان جديد عصا و انگشتري که نشانه ي قدرت روحاني بود تفويض مي کرد.
در سال 1122 ميلادي،بعد ازآنکه هر دو مدعيان،پاپ و امپراتور هانري چهارم فوت شدند،درباره مرافعه ي آنها سازشي حاصل آمد.به اين معني که اسقفان،امپراتور را به عنوان رئيس فئودال خويش قبول کردند اما درباره حکومت روحاني تابع پاپ گرديدند.با اين حال کشمکش ميان امپراتورها و پاپ ها همچنان ادامه يافت که بعدها مقدمه ي تفکيک دولت و کليسا شد.درآلمان رؤساي جماعات،اعم از اعيان و اسقفان،اغلب براي آنکه امپراتور نتواند آزادي هايي را که آنها در شيوه ي فئوداليه داشتند سلب نمايد،با پاپ متحد گرديدند.به اين ترتيب در سرزمين ژرمن،امپراتور هرگز موفق نشد که مانند سلاطين انگليس و فرانسه مردم را در قلمرو خويش مطيع محض نمايد.در ايتاليا نيز ميان پاپ ها و امپراتورها کشمکش بود و مخالفان يک دسته بر عليه دسته ديگر متحد مي گرديدند.اقدامات طبقه ي اعيان و روحانيون مسيحي براي آنکه نگذارند امپراتور،دولت و حکومت مؤثري داشته باشد،به دو نحو اثري جاودانه در شهرها باقي مي گذارند.يکي آن که به تمرکز دنياي عيسوي لاتين،تحت پيشوايي پاپ کمک نمود و ديگر آنکه جلوي اتحاد ملي را در نواحي مرکزي اروپا سد کرد.»(105)
«بعدها دامنه ي تلاش دراين راه وسعت گرفت و دست مسيحيت به سوي مجارها و اقوام شمالي (نورديک ها)نيز دراز شد.در همه ي موارد،کليسا در درجه اول به عنوان وارث امپراتوري سلطه امپراتوري خود را بر آنان تحميل مي کرد،و براي اين کار از جاه طلبي رؤساي قبايل بربرها و حسن تنوع طلبي خاندان آنها سود مي جست.در سير اين جريان خود کليسا نيز لاجرم خوبي وحشيانه پيدا کرد. ...
...تنها در قرن دهم بود که آغاز نهضت اصلاح طلبي راهبان در«کلوني»از شهرهاي «بورگوندي»کليسا به طور جدي سازماني را به وجود آورد که بر زندگي و انديشه ي همه ي مسيحيان مسلط شد.
اين سازمان سخت جنبه ي فئودالي داشت،چون نه تنها زعماي کليسا مانند پاپ ها،اسقف هاي اعظم و اسقف ها،که سلسله مراتب کليسايي را به خود اختصاص داده بودند زمينداران بزرگي به شمار مي رفتند بلکه کشيش هاي دون پايه و راهبان نيز با تصاحب زمين هاي دور افتاده تر و نامرغوب تر موجب گسترش فئوداليسم مي شدند.اداره امور فئودالي کلاً به دست کشيشان بود.اين انحصار تا اندازه اي موجب وحدت و يکپارچگي تفکر قرون وسطايي مي شد،لکن در عين حال دامنه ي آن را نيز محدود مي کرد.نه انديشه ي يوناني چنين محدوديتي داشت و نه تفکر اسلامي،چون فرهنگ آنها محدود به گروه خاصي از افراد نبود.
گرايش کليساي قرن وسطا به مسائل انساني در روزگار ظلم و انحطاط امپراتوري رم شکل گرفته بود.اين گرايش با اين عقيده همراه بود که زندگي دنيوي فقط مرحله ي آمادگي براي زندگاني جاويد در بهشت يا دوزخ است،گرايشي که به تدريج و با بهبود انکار ناپذير شرايط زندگي انساني تضعيف شد،و با طليعه ي رنسانس از ميان رفت.ولي کليسا در عمل به مسائل دنيوي نيز توجه خاصي داشت،و براي حفظ انتظام فئودالي با دل و جان مي کوشيد.

19-تضادّ ثروت و قدرت کليسا با سرمايه داري جديد(سنّت و مدرنيته درغرب)
 

از قرن دوازده به بعد اولياي کليسا در برابر خواست هاي جوامع دنيوي،تجّارو پيشه وران شهرهاي تازه کاملاً جبهه مي گرفتند.کارشکني و ايستادگي کليسا موجب نارضايتي اين جوامع شد و آنها را به ارتداد و آغاز موج سکولاريزم واداشت.اين تمايلات معمولاً ابتدا به صورت هاي عرفاني ظاهر مي شد،و براين انديشه مبتني بود که انسان مي تواند به طور مستقيم با خدا تماس برقرار کند و هيچ احتياجي به وساطت دسته ي انبوه کشيشان طماع و نادرست ندارد.البته مي شد براي مدتي اندک و به قدرت شمشير از عهده اينگونه ارتدادها برآمد،که به عنوان نمونه مي توان سرکوب شدن«آلبيگاييان»(آلبيژنزها)در سال 1209م،را ذکر کرد؛لکن در اواسط قرن سيزده راه حل رضايت بخش تري پيدا شد،کليسا ارتش تازه اي از گدايان و واعظان مجاز يعني برادران فرانسيسکان و دومنيکن که تا اندازه اي انعکاس شرايط تازه و تا حدي عکس العملي در برابر آن بودند را به وجود آورد.
...ارتداد در هر صورتش 300سال سرکوب شد.»(106)
«به تدريج کليسا بزرگترين ملاک اروپا و ارجمندترين سرور سروران فئودال شد.دير مشهور«فولدا»پانزده هزار دستگاه ويلا،و دير «سن گال»دو هزار سرف داشت.آلکوين در تور خاوند بيست هزار سرف بود.اسقف هاي اعظم،اسقف ها،و رؤساي ديرها که مناصب خود را از دست پادشاه مي گرفتند،با وي بيعت مي کردند،صاحب عناويني مانند دوک و کنت مي شدند،سکه به نام خود مي زدند،بر محاکم کليسايي واسقفي رياست مي کردند،و تمشيت امور کشاورزي و تدارک نظامي را که از وظايف فئودال بود متعهد مي شدند.در آلمان و فرانسه،مردم بارها اسقفان و رؤساي ديرها را مي ديدند که جوش بر تن و زوبين به دست پي کار خود روانند.«ريچارد»،ملقب به «ارل آو کورنوال»،پادشاه انگليس،در 1257م،از اينکه انگلستان صاحب چنين «اسقفاني جنگجوو آتشين مزاج»نيست شاکي بود.کليسا،که به اين طريق در تار به هم تنيده ي تعهدات و وظايف فئودالي گرفتار شده بود،نه تنها خود را دستگاه روحاني ديد،بلکه متوجه شد که به بنيادي اقتصادي،سياسي،و نظامي نيز بدل شده است.دارايي هاي دنيوي و حقوق وتعهدات فئودال کليسا در ايجاد تضييق براي مؤمنين مسيحي مايه ي بدنامي روحانيت،بهانه اي براي بدعتگذاران،و منشئي جهت اختلافات شديد ميان امپراطوران و پاپها شد.فئوداليسم،کليسا را ملوک الطوايفي کرد،درست به همان نحو که در قرن دوازدهم کليسا سازماني بود فئودال و داراي سلسله مراتبي از تعهدات خدمت و حمايت متقابل که مورد تصويب اسقفان و زير نظر سرور سروراني چون شخص پاپ اداره مي شد.»(107)

پي‌نوشت‌ها:
 

94-(به نقل از خبرگزاري بازتاب)1.htt://www.madarzan.com/avchives/001180.Php
95-تهران،خبرگزاري جمهوري اسلامي،85/8/15.
96-«تاريخ جهان نو»،رابرت روزول پالمر،ابوالقاسم طاهري،صص 8-7.
97-«مسيحيت»،عبدالرحيم سليماني اردستاني،صص 184-183.
98-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،صص 16-15.
99-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،کتاب اول،ص 65.
100-«تاريخ تمدن ويل دورانت،اصلاح ديني»،ص 13.
101-همان،صص 8-7.
102-«عصر روشنگري »،جان ام.دان،مهدي حقيقت خواه،صص 54-53.
103-«درآمدي بر مسيحيت»،مري جوويور،حسن قنبري،ص 151.
104-«علم در تاريخ»،جان برنال،حسن اسدپور،پيرانفر،کامران فاني،ج1و2،صص 223-220.
105-«تاريخ جهان نو»،رابرت روزول پالمر،ابوالقاسم طاهري،ج1،صص 70-69.
106-«علم در تاريخ»،جان برنال،حسين اسد پور،پيرانفر،کامران فاني،ج1 و2،صص 227-225.
107-«تاريخ تمدن ويل دورانت،عصر ايمان»،ص731.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 

منبع:
یزدی، نرگس و امیرلو ،معصومه، اسنادی تاریخی تقدیم به عالیجناب پاپ، انتشارات طرح فردا،1388




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما