صراحت به مثابه فضیلت اخلاقی
نویسنده :آزاد جعفری
نه» گفتن و «نه» شنیدن را با یک اصطلاح ساده هم میتوان تبیین نمود که عبارت است از «صراحت». در روابط میان انسانها صراحت مرز میان خود و دیگری را مشخص میکند و به یکایک افراد جامعه این اجازه را میدهد که بتوانند ساحت خود را از ساحت دیگران جدا نموده و حتیالامکان از لطمات ناشی از اختلاط این دو که اغلب موجب بر هم خوردن نظم اجتماعی یا دست کم نظم روانی افراد جامعه میشود ایمن بمانند.
اما آیا این به خودی خود ارزش محسوب میشود و باید مورد اتکا یا ترویج و تبلیغ قرار بگیرد یا این که مساله، پیچیدهتر از آن است که در وهله نخست تصور میشود؟ آیا صراحت، فینفسه ویژگی مطلوبی برای زندگی قرین با خوشبختی و آرامش است و باید به عنوان یک ارزش مورد تأکید قرار بگیرد یا این که همه چیز به سرمنشأ صراحت و انگیزه افراد برای نه گفتن و به تبع آن نه شنیدن برمیگردد و همچنین به شرایط زمانی و مکانی خاصی که فرد در آن اقدام به استفاده از این ابزار ارتباطی مینماید؟
باید اندیشید که چه موقع نه گفتن با نه شنیدن ارتباط مستقیم پیدا میکند و با آن توأم میشود. اگر صراحت، به عنوان یک مهارت ارتباطی انتخاب نشده باشد و به طور کامل بازگشت داشته باشد به ویژگی شخصیتی فرد و یا خودخواهی و غرور او، آن وقت هیچ تضمینی وجود ندارد که نه گفتن با نه شنیدن همراه باشد. اتفاقاً شکل طبیعیتر قضیه این است که کسی که به دیگران نه میگوید انتظار داشته باشد همه به او بله بگویند و خواستههایش را برآورده کنند چرا که اصلاً و اساساً هدف او از نه گفتن، نوعی خودرأیی و گرایش به استبداد است و این که میخواهد همه چیز را از آن خود داشته باشد یا به قول معروف دست بگیر داشته باشد اما دست بده نه. عکس این قضیه هم صادق است یعنی کسی که به خاطر ویژگی شخصیتی ذاتیاش یا از روی خصلت پذیرش بالای برخاسته از عدم اعتماد به نفس یا دیگربینی افراطی نمیتواند نه بگوید طبعاً خیلی راحت میتواند نه بشنود و اصلاً عادت کرده که همیشه از حق خود بگذرد و فردیت خود را قربانی خواست دیگران کند. در این مورد هم نه شنیدن نمیتواند به عنوان یک ارزش مطرح شود و مورد تحسین قرار بگیرد.
به نظر میرسد تنها زمانی نه گفتن و نه شنیدن با هم توأم میشوند و صراحت معنای واقعی خود را مییابد که همه چیز آگاهانه و از روی اختیار و انتخاب باشد. یعنی شخص مهارت نه گفتن و به دنبال آن نه شنیدن را بیاموزد و به عنوان یک روش درست ارتباطی انتخابش کند نه این که از روی غریزه هر زمان که خواست به دیگران «نه» بگوید و یا هر زمان که خواست پذیرای منفعلانه «نه» دیگران باشد. به علاوه صراحت تنها زمانی ارزشمند است که به قصد اصلاح روابط فیمابین انجام شود نه آنگاه که از روی خودبرتربینی (با نه گفتن) یا خودکمبینی (با نه شنیدن) صورت بگیرد. پس از یک طرف منشأ صراحت باید مورد بررسی و مداقه قرار بگیرد و از طرف دیگر نیت و انگیزه فرد از انتخاب صراحت به عنوان مهارت ارتباطی مؤثر در اصلاح روابط بین فردی.
همان اندازه که نه گفتن افراطی میتواند فرد را مستعد فروغلتیدن در ورطه خودرأیی و خودبینی کند، نه شنیدن افراطی هم میتواند فردیت شخص را قربانی دیگرانی کند که چهبسا خواست و نیازشان کمترین اولویتی به خواست و نیاز خود شخص ندارد. پس اگر بحث توأمانی این 2 مهارت با هم به میان آمد دلیلش ایجاد نوعی تعادل میان خواست خود و دیگری است و به تبع آن وصول به درجه قابل قبولی از صراحت که میتواند به عنوان نوعی فضیلت اخلاقی در روابط بین فردی اعضای جامعه مطرح شود. برخورداری افراد جامعه از این مرتبه متعادل از صراحت تنها گزینهای است که میتواند از یک طرف مشکل رُک بودن هنجازستیزانه و متهورانه را برطرف کند و از سوی دیگر، مانع از شرم نابجای ناشی از تعارف و ترس شود. به بیان دیگر صراحت حقیقی، ارتباط تنگاتنگی با سجیه اخلاقی شجاعت دارد که خود حد تعادل میان تهور و ترس است. پس اگر میگویند باید مهارت نه گفتن و نه شنیدن را بیاموزیم منظور این نیست که متهور باشیم و بیملاحظه به همگان نه بگوییم یا این که بترسیم و بیچون و چرا از همگان نه بشنویم. به قول شاعر هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. مشکل در این است که ما از آنجا که اغلب گرایش به سادهسازی گزارهها داریم به جای پیدا کردن جا و مکان، که طبعاً نیازمند تأمل و اندیشه است، یا تصمیم میگیریم که اصلاً سخن نگوییم یا این که قید جا و مکان را زده و هر زمان که اراده کردیم زبان به سخن بگشاییم.
نیچه آن زمان که سخن از بازگشت جاودانه انسان مدرن به اصل خویش به میان میآورد تمثیل زیبایی به کار میبرد که در این خصوص راهگشاست. او سیر تطور بشر را در 3 دگردیسی بیان میکند. نخست دگردیسی انسان به شتر که مظهر آریگویی بزدلانه است. پس از آن دگردیسی شتر به شیر که مظهر نهگویی متهورانه است و سپس دگردیسی شیر به کودک که به نظر نیچه مظهر آریگویی مقدس است چرا که عاری از هرگونه پیشینه یا عقدهای است که او را به کینهورزی و انتقامجویی سوق دهد. زمانی بوده که بشر تسلیم محض عرف و سنت قرار داشته تا از این طریق خود را در دیگری مستحیل سازد و به جمع بپیوندد. پس از آن در دوران مدرن، انسان به خیال آزادی سر به ستیز با سنت میگذارد و هر آنچه را که در مقابل فردیت انسان قرار گرفته طرد و انکار میکند. شمار بسیاری از نظریات روانشناسانهای که تکیه بیاندازه بر نه گفتن دارند محصول همین دوران مدرن مبتنی بر دگردیسی دوم هستند.
اما آیا به راستی ضرورتی هست برای این همه تأکید و تکیه و تکرار بر لزوم نه گفتن و نه شنیدن حال آن که گزینه بهتری هم وجود دارد و آن آری گفتن مقدس یا همان آری گفتن مبتنی بر تعادل میان تهور و ترس است. پس چه بهتر که بحث صراحت را از اساس به شکل دیگری مطرح کنیم و بگوییم صراحت عبارت است از آری گفتن به خود یا دیگری و آری شنیدن از خود یا دیگری به تناسب موقعیت زمانی و مکانی و با توجه به اصل اصیل تعادل و میانهروی که به موجب آن نه فرد قربانی کامل اجتماع میشود و نه اجتماع قربانی کامل فرد.
ممکن است تصور شود این فقط شکل دیگری از طرح بحث است و تأثیر عملی متفاوتی ندارد که در جواب باید گفت اصل تلقی کردن مهارت ارتباطی نهگویی، به خاطر موقعیتهایی که آری گفتن ایجاد مشکل میکند، مثل این است که دروغ مصلحتی را دلیل بر اخلاقی بودن دروغگویی بدانیم، اما این شکل جدید طرح بحث با خود این آگاهی را به همراه دارد که اصل در روابط اجتماعی بر نه گفتن نیست گرچه ممکن است در مواردی به اقتضای شرایط و به خاطر در تعارض قرار گرفتن آریگویی به خود و آریگویی به دیگران یک طرف قضیه را انتخاب کنیم و به طرف دیگر نه بگوییم. اما آیا این تعارض، همیشگی است و فردیت همواره در تعارض با وجه اجتماعی حیات قرار دارد؟ پاسخ منفی است مگر این که منظور از فردیت، اصالت فرد باشد و منظور از زندگی اجتماعی اصالت جمع؛ که این هر دو تلقی به یک اندازه مخربند و ناهمخوان با کلیت حیات بشر و نظم ذاتی موجود در آن.
منبع:روزنامه جام جم
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
اما آیا این به خودی خود ارزش محسوب میشود و باید مورد اتکا یا ترویج و تبلیغ قرار بگیرد یا این که مساله، پیچیدهتر از آن است که در وهله نخست تصور میشود؟ آیا صراحت، فینفسه ویژگی مطلوبی برای زندگی قرین با خوشبختی و آرامش است و باید به عنوان یک ارزش مورد تأکید قرار بگیرد یا این که همه چیز به سرمنشأ صراحت و انگیزه افراد برای نه گفتن و به تبع آن نه شنیدن برمیگردد و همچنین به شرایط زمانی و مکانی خاصی که فرد در آن اقدام به استفاده از این ابزار ارتباطی مینماید؟
باید اندیشید که چه موقع نه گفتن با نه شنیدن ارتباط مستقیم پیدا میکند و با آن توأم میشود. اگر صراحت، به عنوان یک مهارت ارتباطی انتخاب نشده باشد و به طور کامل بازگشت داشته باشد به ویژگی شخصیتی فرد و یا خودخواهی و غرور او، آن وقت هیچ تضمینی وجود ندارد که نه گفتن با نه شنیدن همراه باشد. اتفاقاً شکل طبیعیتر قضیه این است که کسی که به دیگران نه میگوید انتظار داشته باشد همه به او بله بگویند و خواستههایش را برآورده کنند چرا که اصلاً و اساساً هدف او از نه گفتن، نوعی خودرأیی و گرایش به استبداد است و این که میخواهد همه چیز را از آن خود داشته باشد یا به قول معروف دست بگیر داشته باشد اما دست بده نه. عکس این قضیه هم صادق است یعنی کسی که به خاطر ویژگی شخصیتی ذاتیاش یا از روی خصلت پذیرش بالای برخاسته از عدم اعتماد به نفس یا دیگربینی افراطی نمیتواند نه بگوید طبعاً خیلی راحت میتواند نه بشنود و اصلاً عادت کرده که همیشه از حق خود بگذرد و فردیت خود را قربانی خواست دیگران کند. در این مورد هم نه شنیدن نمیتواند به عنوان یک ارزش مطرح شود و مورد تحسین قرار بگیرد.
به نظر میرسد تنها زمانی نه گفتن و نه شنیدن با هم توأم میشوند و صراحت معنای واقعی خود را مییابد که همه چیز آگاهانه و از روی اختیار و انتخاب باشد. یعنی شخص مهارت نه گفتن و به دنبال آن نه شنیدن را بیاموزد و به عنوان یک روش درست ارتباطی انتخابش کند نه این که از روی غریزه هر زمان که خواست به دیگران «نه» بگوید و یا هر زمان که خواست پذیرای منفعلانه «نه» دیگران باشد. به علاوه صراحت تنها زمانی ارزشمند است که به قصد اصلاح روابط فیمابین انجام شود نه آنگاه که از روی خودبرتربینی (با نه گفتن) یا خودکمبینی (با نه شنیدن) صورت بگیرد. پس از یک طرف منشأ صراحت باید مورد بررسی و مداقه قرار بگیرد و از طرف دیگر نیت و انگیزه فرد از انتخاب صراحت به عنوان مهارت ارتباطی مؤثر در اصلاح روابط بین فردی.
همان اندازه که نه گفتن افراطی میتواند فرد را مستعد فروغلتیدن در ورطه خودرأیی و خودبینی کند، نه شنیدن افراطی هم میتواند فردیت شخص را قربانی دیگرانی کند که چهبسا خواست و نیازشان کمترین اولویتی به خواست و نیاز خود شخص ندارد. پس اگر بحث توأمانی این 2 مهارت با هم به میان آمد دلیلش ایجاد نوعی تعادل میان خواست خود و دیگری است و به تبع آن وصول به درجه قابل قبولی از صراحت که میتواند به عنوان نوعی فضیلت اخلاقی در روابط بین فردی اعضای جامعه مطرح شود. برخورداری افراد جامعه از این مرتبه متعادل از صراحت تنها گزینهای است که میتواند از یک طرف مشکل رُک بودن هنجازستیزانه و متهورانه را برطرف کند و از سوی دیگر، مانع از شرم نابجای ناشی از تعارف و ترس شود. به بیان دیگر صراحت حقیقی، ارتباط تنگاتنگی با سجیه اخلاقی شجاعت دارد که خود حد تعادل میان تهور و ترس است. پس اگر میگویند باید مهارت نه گفتن و نه شنیدن را بیاموزیم منظور این نیست که متهور باشیم و بیملاحظه به همگان نه بگوییم یا این که بترسیم و بیچون و چرا از همگان نه بشنویم. به قول شاعر هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. مشکل در این است که ما از آنجا که اغلب گرایش به سادهسازی گزارهها داریم به جای پیدا کردن جا و مکان، که طبعاً نیازمند تأمل و اندیشه است، یا تصمیم میگیریم که اصلاً سخن نگوییم یا این که قید جا و مکان را زده و هر زمان که اراده کردیم زبان به سخن بگشاییم.
نیچه آن زمان که سخن از بازگشت جاودانه انسان مدرن به اصل خویش به میان میآورد تمثیل زیبایی به کار میبرد که در این خصوص راهگشاست. او سیر تطور بشر را در 3 دگردیسی بیان میکند. نخست دگردیسی انسان به شتر که مظهر آریگویی بزدلانه است. پس از آن دگردیسی شتر به شیر که مظهر نهگویی متهورانه است و سپس دگردیسی شیر به کودک که به نظر نیچه مظهر آریگویی مقدس است چرا که عاری از هرگونه پیشینه یا عقدهای است که او را به کینهورزی و انتقامجویی سوق دهد. زمانی بوده که بشر تسلیم محض عرف و سنت قرار داشته تا از این طریق خود را در دیگری مستحیل سازد و به جمع بپیوندد. پس از آن در دوران مدرن، انسان به خیال آزادی سر به ستیز با سنت میگذارد و هر آنچه را که در مقابل فردیت انسان قرار گرفته طرد و انکار میکند. شمار بسیاری از نظریات روانشناسانهای که تکیه بیاندازه بر نه گفتن دارند محصول همین دوران مدرن مبتنی بر دگردیسی دوم هستند.
اما آیا به راستی ضرورتی هست برای این همه تأکید و تکیه و تکرار بر لزوم نه گفتن و نه شنیدن حال آن که گزینه بهتری هم وجود دارد و آن آری گفتن مقدس یا همان آری گفتن مبتنی بر تعادل میان تهور و ترس است. پس چه بهتر که بحث صراحت را از اساس به شکل دیگری مطرح کنیم و بگوییم صراحت عبارت است از آری گفتن به خود یا دیگری و آری شنیدن از خود یا دیگری به تناسب موقعیت زمانی و مکانی و با توجه به اصل اصیل تعادل و میانهروی که به موجب آن نه فرد قربانی کامل اجتماع میشود و نه اجتماع قربانی کامل فرد.
ممکن است تصور شود این فقط شکل دیگری از طرح بحث است و تأثیر عملی متفاوتی ندارد که در جواب باید گفت اصل تلقی کردن مهارت ارتباطی نهگویی، به خاطر موقعیتهایی که آری گفتن ایجاد مشکل میکند، مثل این است که دروغ مصلحتی را دلیل بر اخلاقی بودن دروغگویی بدانیم، اما این شکل جدید طرح بحث با خود این آگاهی را به همراه دارد که اصل در روابط اجتماعی بر نه گفتن نیست گرچه ممکن است در مواردی به اقتضای شرایط و به خاطر در تعارض قرار گرفتن آریگویی به خود و آریگویی به دیگران یک طرف قضیه را انتخاب کنیم و به طرف دیگر نه بگوییم. اما آیا این تعارض، همیشگی است و فردیت همواره در تعارض با وجه اجتماعی حیات قرار دارد؟ پاسخ منفی است مگر این که منظور از فردیت، اصالت فرد باشد و منظور از زندگی اجتماعی اصالت جمع؛ که این هر دو تلقی به یک اندازه مخربند و ناهمخوان با کلیت حیات بشر و نظم ذاتی موجود در آن.
منبع:روزنامه جام جم
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج