اپيكوروس

اپيكوروس Epicurus در 341 پيش از ميلاد از پدر و مادرآتني در جزيره ساموس زاده شد. زماني كه اپيكوروس 21 ساله بود يكي از فرماندهان سپاه اسكندر آتنی‌ها را از ساموس اخراج كرد و اپيكوروس پس از يازده سال آوارگي به آتن رسيد و مكتب خويش را در باغي در حاشيه شهر بنا نهاد و بازمانده عمر را به آموزش نظریه‌ی خود پرداخت و در 270 پيش از ميلاد درگذشت. اپيكوروس دوستي خوش‌خلق و خوش مشرب و شاگردان او كه بیش‌تر از زنان و بردگان تشكيل می‌شد نسبت به او صميمي و فداكار بودند.
پنجشنبه، 4 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اپيكوروس

اپيكوروس
اپيكوروس


 

نويسنده:استیوارد پرون
ترجمه‌ی باجلان فرخی




 
اپيكوروس Epicurus در 341 پيش از ميلاد از پدر و مادرآتني در جزيره ساموس زاده شد. زماني كه اپيكوروس 21 ساله بود يكي از فرماندهان سپاه اسكندر آتنی‌ها را از ساموس اخراج كرد و اپيكوروس پس از يازده سال آوارگي به آتن رسيد و مكتب خويش را در باغي در حاشيه شهر بنا نهاد و بازمانده عمر را به آموزش نظریه‌ی خود پرداخت و در 270 پيش از ميلاد درگذشت. اپيكوروس دوستي خوش‌خلق و خوش مشرب و شاگردان او كه بیش‌تر از زنان و بردگان تشكيل می‌شد نسبت به او صميمي و فداكار بودند.
[به روايت ديوگنس لائرتيوس، آثار اپيكوروس در حدود سيصد طومار بوده و تنها بخش‌هایی از آن براي ما بازمانده است. اوزتر Huster گردآورنده آثار اپيكوروس در كتاب اپيكورئاEpicurea اين اثر را در 1887 گردآوري كرد. برخي از نوشته‌هاي اپيكوروس در خرابه‌هاي هركولانوم در نزديكي بابل يافته شد كه ازآن شمار نوشته‌اي با نام «درباره طبيعت» از اهميت بيشتري برخوردار است. اپيكوروس می‌گفت: «فلسفه كاري است كه از راه گفتن و گفت و گو انسان را نيك‌بخت می‌سازد». از ديد او فلسفه از سه بخش كانونيكونCanonikon يعني قانون يا آن چه امروز بدان منطق می‌گویند، فلسفه طبيعتPhusikon و اخلاقEthikon تشكيل می‌شود.]
در بخش كانونيكون يا منطق و روان‌شناسي اپيكوروس احساس، پيش دريافتProlepsis و تأثير Pathe يا حس را نشانه‌هاي حقيقت می‌داند. از اين ديد احساس دو نوع و هر دو گونه آن از راه تأثير تصوير چيزها در ما هستي می‌یابند و اين تصويرها دو نوع‌اند: يكي از جريان پيوسته تصويرeidola و نفوذ آن در اندام حس‌كننده، كه تصور اجسام سفت و متراكم را در ما پديد می‌آورد و ديگري به شكل پراكنده و از طريق سوراخ‌های پوست به درون عضو مركزي يعني قلب نفوذ می‌کنند و تصورات خيالي را پديد می‌آورند. نتیجه‌ی اين دو، احساس ما است و هر دو حقيقي است يعني واقعیت‌ها سوبژكتيو و روانی‌اند: ازاين ديد هوش از روي نمودهايي كه به احساس داده می‌شوند به آن چه براي احساس آشكار نيست و به آن چه احساس روشني ازآن نداريم راه می‌برد و خود هوش، خرد و كار آن خردورزي ناميده می‌شود و با خردورزي است كه اندیشه‌ها ايجاد می‌شود.

اپيكوروس

اپيكوروس بر خلاف افلاتون و ارسطو زبان را نه فرايندي قراردادي كه آن را داراي ساختار طبيعي می‌دانست و بر آن بود كه نخستين واژه‌ها صداهايي مانند سرفه، عطسه و آه كشيدن و جز آن بوده‌اند كه به طور طبيعي پيدا شده‌اند.
در زمينه فلسفه طبيعت يا فوسيكون اين بخش بر دو اصل استوار است: «نخست آن كه هيچ چيز از نيستي هستي نمی‌یابد» و ديگر آن كه: «آن چه هست از ميان نمی‌رود». از اين ديد چيزها يا ساده هستند يا آميخته‌اي از چيزهاي ساده. چيزهاي آميخته تجزيه‌پذير اما چيزهاي ساده بخش‌ناپذيرAtoma و تحول‌ناپذيرند. آن‌چه بي‌بخش است همان‌هایی است كه لوكيپوس و دموكريتوس آن را اتم يعني بخش‌ناپذير نامیده‌اند. اپيكوروس در تاييد اين نظريه از دموكريتوس يادي نمی‌کند. از ديد وی اتم‌ها بسيار كوچك و ناديدني و اندازه آن‌ها با هم متفاوت است و سه خاصيت دارند يكي اندازه، دوم سنگيني، سوم شكل. بخش‌ناپذیری اتم‌ها فيزيكي و طبيعي است و نه رياضي اما تركيب آن‌ها هم فيزيكي و هم رياضي است. اپيكوروس نيز مانند لوكيپوس و دموكريتوس خلأ را نيز داراي هستي می‌دانست و معتقد بود كه اگر خلأ نبود حركت نيز وجود نداشت. دموكريتوس و لوكيپوس حركت اتم‌ها را از نخستين گردباد می‌دانستند اما اپيكوروس براين نظر بود كه اتم‌ها به علت سنگيني از بالا به پايين می‌افتند و هر كدام از آن‌ها به اندازه‌اي كه خاص آن اتم است از خط عمودي منحرف می‌شود یعنی اتم داراي توانايي مشخص كردن سمت حركت خود است و كمابيش چنان حركت می‌کند كه گويي اراده دارد و اگراين توانايي تغيير جهت در اتم‌ها نبود برخورد آن‌ها به يكديگر ممكن نمی‌شود و همين آزادي در تعيين زاويه انحراف از خطي افقي است كه در فلسفه اپيكوروس زمينه آزادي اراده انسان است و به همين دليل اراده انسان را وابسته به «زنجير ناگسستني» سرنوشت نمی‌داند.
از ديد اپيكوروس چنان كه افلاتون می‌گوید ساخته‌ی پيش‌انديشیPronoia خدايان نيست و حركت ستارگان و برآمدن و فرود آن‌ها و گرفتن ماه و خورشيد نيز كار خدايان نيست و اين عقيده كه خدايان جهان را براي انسان ساخته و پرداخته‌اند پذيرفتني نيست. زيرا كار كردن و قهر و لطف داشتن با نيك‌بختي و بي‌نيازي خدايان سازگار نيست.
از ديد اپيكوروس جهان‌ها بي‌شمار و هر جهان بخشي از آسمانOuranus است كه داراي پيرامون است و ستارگان و زمين و هر چه را می‌بینیم در خود دارد. جهان از بي‌نهایتApeiron برآمده و داراي حدي است و هيچ شكلي ندارد. همه جهان‌ها از برخورد اتم‌ها ساخته شده‌اند و با جدا شدن اتم‌ها از يكديگر تغيير می‌کنند. هيچ يك از جهان‌ها ساخته خدايان نيست و خدايان در فضاي ميان جهان‌ها هستند و كاري به كار جهان ندارند.
ازديد اپيكوروس خدايان نيز از اتم‌ها ساخته شده‌اند و اتم آنان بسيار ظريف است. خدايان در ميان جهان‌ها ساكن‌اند و ويژگي آن‌ها مانند انسان‌ها است. خدايان در بند انسان‌ها و جهان‌ها نيستند و از نيك‌بختي خود بهره می‌برند و پنداشتن اين كه با قرباني می‌توان لطف خدايان را به دست آورد و از قهرآنان دوري جست پنداري نارواست زيرا دين‌داري حقيقي ارزش دادن به انديشه درست درباره خدايان است. اپيكوروس نصيب و قسمت را نيز نمی‌پذیرفت؛ و در زمينه روان نيز بر اين نظر بود كه روان نيز از اتم‌ها تشكيل می‌شود و اتم آن‌ها ظريف و در تمام تن پراكنده است.
در زمینه‌ی اتيكون يا اخلاق بنياد اخلاق در فلسفه اپيكوروس براين اصل بود كه «اصل و مقصود زندگاني نيك‌بختانه، همانا خوشي است» و مراد او ازخوشي نبودن درد در تن و نبودن رنج در روان است. از اين ديد خوشي نخستين و برترين نيك است و همه کوشش‌ها و خودداری‌های انسان براي رسيدن به تندرستي و آرامش روان است. راه رسيدن به نيك‌بختي همانا پرداختن به فلسفه و از اين راه است كه انسان می‌تواند بدون ترس از خدايان و ترس از مرگ به خوشي دست يابد. اپيكوروس بر اين نظر بود كه: «پندار مردم درباره خدايان پنداري نادرست است زيرا خدايان كه از گوهري والا هستند و از برترين نيك‌بختي برخوردارند كاري به كار انسان‌ها ندارند، پس نبايد ازآن ها ترسيد.» درباره مرگ نيز اپيكوروس می‌گفت: «جايي كه مرگ هست ما نيستيم و جايي كه ما هستيم مرگ نيست پس مرگ نسبتي با ما ندارد.»
از ديد اپيكوروس همه خوشی‌ها حسی‌اند و خوشی‌های روان نيز همراه خوشی‌های حسي هستند و اگر خوشي حسي را كنار بگذاريم هيچ چيز نيكو به انديشه نمی‌آید. با اين همه خوشي روان براي اپيكوروس معني دارد زيرا درد بيماري خود را با يادآوري گفتگوهايي كه در زمان تندرستي با شاگردان خود داشت تسكين می‌داد. از اين ديد گرچه هر خوشي نيك و هر درد بد است اما بدين علت نبايد دنبال هر خوشي رفت و از هر درد روي گردانيد زيرا همه‌ی خوشی‌ها ارزش اين را ندارند كه براي داشتن آن‌ها كوشش كنيم و بايد توجه كنيم خوشي درد بزرگ‌تری را به بار نياورد كه گاهي درد خوشي بزرگ‌تری را به دنبال دارد. اندازه‌گيري خوشي و درد بسته به دانايي است و بنابراين دانايیPhronesis اصل نيك‌بختي و برترين نيك است و دانايي حتي از فلسفه ارجمندتر است. از اين ديد همه هنرها از دانايي سرچشمه می‌گیرند زيرا دانايي به ما می‌آموزد كه نمی‌توانیم زندگاني همراه با خوشي را اگر با خیرKalos و عدالت dikaios همراه نباشد بپذيريم و نيز نمی‌توانیم زندگانی با عدالت و خیر را اگر همراه با خوشي نباشد بپذيريم زيرا همه هنرها Apetai در زندگانی خوش‌آيند يكي می‌شوند و اين زندگانی از هنرها جداشدني نيست.
اخلاق اپيكوروس بر بنياد خودفرماني و نيك‌بختي فردي استوار است و از اين رو سازمان شهر و همكاري فرد با جامعه در اين نظام بررسي نشده و به عقيده اپيكوروس كار سياسي فقط براي كساني كه اسير جاه‌طلبي هستند و بدون داشتن مقام اجتماعي نمی‌توانند آرامش روان داشته باشند وسيله نيك‌بختي است. (1)
فلسفه اپيكوروس تا شش قرن بعد از مرگ وی، بدون هيچ‌گونه تغييري تداوم يافت فلسفه اپيكوروس بدان‌سان كه گفته شد دستاورد آرامش درونAtaraxia و صلح و آرامش بي‌مزاحمت بود و هم بدين دليل بود كه از كار اجتماعي گريزان و اين كاري بود خلاف نگرش افلاتون و ارسطو. اپيكوروس خوشي يا شادماني را اصل نيك‌بختي می‌دانست اما از شهوت و حتي ازدواج گريزان بود. فرهيختگان در اين نظام فلسفي رهنمودي به زندگانی انديشمندانه را می‌یابند اما براي اكثريت عوام اساسي است انديشمندانه براي يك زندگي همراه با مساهله. فلسفه اپيكوروس زماني به روم راه يافت كه جوانان متوجه مادي‌گرايي و زياده‌روي در شهوت‌جويي شده بودند و بدين‌سان رومن‌ها فلسفه اپيكوروس را خوار و آن را در راه كامجويي به كار بردند اما چنان كه گفته شد اين راه عامه مردم بود و فرهيختگان برداشتي درست از اپيكوروس داشتند و چنين بود كه دو تن از بزرگ‌ترین شاعران رومي در شمار رهروان اين مرد شجاع درآمدند. يكي از اين دو شاعر بزرگ هوراس و ديگري لوكرسيوس بود كه قصیده‌ی اتمي او در كتاب طبيعت اشياء بزرگ‌ترین شعر از اين گونه است. ويرژيل ازاين شعر الهام گرفته و حتی بسياري از شاعران جدیدتر، همچون گریGray و تنيسون نيز از اين شعر متأثرند.

پي‌نوشت‌ها:
 

(1) قسمت‌های داخل کروشه، به اختصار از کتاب تاریخ فلسفه دکتر محمود هومن، جلد اول، انتشارات طهوری نقل شده‌اند.
 

منبع:پرون، استیوارد؛ (1381) شناخت اساطیر روم، ترجمه باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ نخست.




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.