پانائتیوس رودسی
نویسنده:استیوارد پرون
ترجمهی باجلان فرخی
ترجمهی باجلان فرخی
(185–109 پیش از میلاد)
رومیها از طريق يكي از اشراف و سرداران يوناني با رواقيان آشنا شدند. پانائتیوس رودسی Panaetius of Rhodes داعي و فيلسوف رواقي در رودسRhod از مستعمرات يونان متولد شد. اين سخنور و فيلسوف رواقي با ورود به روم مجذوب سيپیو شد. پاپليوس كرنليوس سيپو امليانوس(1) از فرهيختگاني بود كه در سال 184 پيش از ميلاد زاده شد و با ورود پانائتیوس به روم، او را به فرزندي پذيرفت و از طريق چنين دودماني بود كه پانائتیوس توانست با روشنفكران روم آشنا شود.
اين خانواده كه به يوناني سخن میگفتند و مینوشتند پانائتیوس را با فرهنگ يونان آشنا كردند و از اين طريق پانائتیوس با مفهوم جديدي از انسان و جايگاه او در جهان آشنا و هم در اين مسير بود كه پانائتیوس دريافت كه رواقيگري ناب و آنچه با آن آشنا شده بود، بايد ساده و براي مردم روم قابل درك باشد. در اين هنگام دولتشهرهاي يوناني در حال زوال و روم دولتشهر مقتدري بود كه شتابان به امپراتوري قدرتمندي تبديل میشد. روم در اين هنگام به سياستمداراني نياز داشت كه راهنماي دولتمردان روم باشند. [پانائتیوس كه پوليوس و سيسرو از او متأثر بودند، بهترين تركيب فرمانروايي را از سه عنصر شهرياري، اشرافيت يا اريستوكراسي و دموكراسي میدانست.] نظر پانائتیوس در مقايسه با رواقيان ديگر بیشتر جنبه سياسي داشت و چنين بود كه تعاليم او و جانشيان وي مورد توجه رومیها قرار گرفت. پانائتیوس تغييراتی در جهت رومي شدن در انديشه رواقيان پديد آورد و هم بدين دليل است كه سيسرو در نوشتههاي فلسفي خود پانائتیوس را پايهگذار رواقيگري رومي میدانست. رويكرد به انديشههاي پانائتیوس براي انديشه يوناني پيروزي بزرگي بود و از اين طريق بود كه رومیهای نامهربان با فيلسوفان را با فلسفه آشتي داد. در 137 پيش از ميلاد دو فيلسوف اپيكوري از روم اخراج شدند و هجده سال بعد فيلسوفان آتني با ورود به روم با تفسير نظريه سياسي خويش راه به جايي نبردند و از آنها خواسته شد روم را ترك كنند. بدينسان پانائتیوس درحمايت سيپیوي كوچك از فيلسوفان ديگر بختيارتر و دستكم چراغ راهنمايي بود كه ديگران بدان توجه داشتند.
رواقيگري، كيشي خشك بود و تنها میتوانست بر شاعراني چون هوراس و لوكرسيوس اثر بگذارد، اما همين كيش در گذر زمان در سده اول ميلادي راهنماي سنهكا شد و رواقيگري در روم با حمايت يك وزير (سنهكا) يك برده (اپيكتتوس) و يك امپراتور (ماركوس اورليوس) راه كيشي جهاني را هموار كرد و پولس قديسSaint Paul نيز از نگرش رواقي متأثر بود. رواقيگري و رهيافت آن به دين و گسترش آن در گذر زمان نشان داد كه فلسفه يك باتري و دين يك دينام است. [پانائتیوس تا هنگامي كه سيپیو زنده بود، در روم ماندگار شد و پس از مرگ سيپیو در 129 پيش از ميلاد، به عنوان فيلسوف رواقي به آتن رفت.]
[پس از جنگهاي كارتاژ، جوانان رومي به كارتاژ گرايش يافتند و هنر يوناني را به خدمت گرفتند و خدايان رومي و يوناني يكي شدند و افسانهاي پرداخت شد كه خاستگاه روميان را به شهر تروا باز میگردانید و اين بدان دليل بود كه روم و يونان از اين طريق با هم پيوند مییافتند. درحقيقت روميان تا پايان كار روم، طفيلي يونانيان بودند و كار روميان ساختن جادههاي خوب نظامي و ايجاد سپاهي نيرومند بود. از قرن سوم ميلادي فرهنگ رومي رو به انحطاط نهاد. پيش از اين فتوحات اسكندر يونان را با فرهنگ بابلي، ايراني و مصري آشنا كرده بود و كشورگشایي روم بود كه غرب را با مسيحيت آشنا كرد.](2)
رومیها از طريق يكي از اشراف و سرداران يوناني با رواقيان آشنا شدند. پانائتیوس رودسی Panaetius of Rhodes داعي و فيلسوف رواقي در رودسRhod از مستعمرات يونان متولد شد. اين سخنور و فيلسوف رواقي با ورود به روم مجذوب سيپیو شد. پاپليوس كرنليوس سيپو امليانوس(1) از فرهيختگاني بود كه در سال 184 پيش از ميلاد زاده شد و با ورود پانائتیوس به روم، او را به فرزندي پذيرفت و از طريق چنين دودماني بود كه پانائتیوس توانست با روشنفكران روم آشنا شود.
اين خانواده كه به يوناني سخن میگفتند و مینوشتند پانائتیوس را با فرهنگ يونان آشنا كردند و از اين طريق پانائتیوس با مفهوم جديدي از انسان و جايگاه او در جهان آشنا و هم در اين مسير بود كه پانائتیوس دريافت كه رواقيگري ناب و آنچه با آن آشنا شده بود، بايد ساده و براي مردم روم قابل درك باشد. در اين هنگام دولتشهرهاي يوناني در حال زوال و روم دولتشهر مقتدري بود كه شتابان به امپراتوري قدرتمندي تبديل میشد. روم در اين هنگام به سياستمداراني نياز داشت كه راهنماي دولتمردان روم باشند. [پانائتیوس كه پوليوس و سيسرو از او متأثر بودند، بهترين تركيب فرمانروايي را از سه عنصر شهرياري، اشرافيت يا اريستوكراسي و دموكراسي میدانست.] نظر پانائتیوس در مقايسه با رواقيان ديگر بیشتر جنبه سياسي داشت و چنين بود كه تعاليم او و جانشيان وي مورد توجه رومیها قرار گرفت. پانائتیوس تغييراتی در جهت رومي شدن در انديشه رواقيان پديد آورد و هم بدين دليل است كه سيسرو در نوشتههاي فلسفي خود پانائتیوس را پايهگذار رواقيگري رومي میدانست. رويكرد به انديشههاي پانائتیوس براي انديشه يوناني پيروزي بزرگي بود و از اين طريق بود كه رومیهای نامهربان با فيلسوفان را با فلسفه آشتي داد. در 137 پيش از ميلاد دو فيلسوف اپيكوري از روم اخراج شدند و هجده سال بعد فيلسوفان آتني با ورود به روم با تفسير نظريه سياسي خويش راه به جايي نبردند و از آنها خواسته شد روم را ترك كنند. بدينسان پانائتیوس درحمايت سيپیوي كوچك از فيلسوفان ديگر بختيارتر و دستكم چراغ راهنمايي بود كه ديگران بدان توجه داشتند.
رواقيگري، كيشي خشك بود و تنها میتوانست بر شاعراني چون هوراس و لوكرسيوس اثر بگذارد، اما همين كيش در گذر زمان در سده اول ميلادي راهنماي سنهكا شد و رواقيگري در روم با حمايت يك وزير (سنهكا) يك برده (اپيكتتوس) و يك امپراتور (ماركوس اورليوس) راه كيشي جهاني را هموار كرد و پولس قديسSaint Paul نيز از نگرش رواقي متأثر بود. رواقيگري و رهيافت آن به دين و گسترش آن در گذر زمان نشان داد كه فلسفه يك باتري و دين يك دينام است. [پانائتیوس تا هنگامي كه سيپیو زنده بود، در روم ماندگار شد و پس از مرگ سيپیو در 129 پيش از ميلاد، به عنوان فيلسوف رواقي به آتن رفت.]
[پس از جنگهاي كارتاژ، جوانان رومي به كارتاژ گرايش يافتند و هنر يوناني را به خدمت گرفتند و خدايان رومي و يوناني يكي شدند و افسانهاي پرداخت شد كه خاستگاه روميان را به شهر تروا باز میگردانید و اين بدان دليل بود كه روم و يونان از اين طريق با هم پيوند مییافتند. درحقيقت روميان تا پايان كار روم، طفيلي يونانيان بودند و كار روميان ساختن جادههاي خوب نظامي و ايجاد سپاهي نيرومند بود. از قرن سوم ميلادي فرهنگ رومي رو به انحطاط نهاد. پيش از اين فتوحات اسكندر يونان را با فرهنگ بابلي، ايراني و مصري آشنا كرده بود و كشورگشایي روم بود كه غرب را با مسيحيت آشنا كرد.](2)
پينوشتها:
1. Publius Cornelius Scipio Aemilianus Africanus Numantinus (185 BC – 129 BC)
2. قسمتهای داخل کروشه، به اختصار از کتاب تاریخ فلسفه دکتر محمود هومن، جلد اول، انتشارات طهوری نقل شدهاند.
/ج