راه سوم براى حضور مؤثر در عرصه جريان فرهنگها با تأكيد بر مؤسسه هاى توليد كالاهاى فرهنگى
نويسنده: دكتر اكبر اعتباريان
عضو هيأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد خوراسگان.
عضو هيأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد خوراسگان.
چكيده
واژههاى كليدى: جريان فرهنگها - جريان فرهنگ غربى - آمريكايى - تهاجم فرهنگى - تعامل فرهنگى - فرهنگ جهانى - استراتژى ستيز و مقاومت - استراتژى گفت و گو - فرهنگ مولد - استراتژى توليد ناب - چشمانداز - كيفيت - خلاقيت
مقدمه
پس از انقلاب ارتباطات، مرزها و حصارهاى سنتى فرو ريخته شد و فرهنگها توانستند از طريق امواج و توليدات سختافزارى و نرمافزارى به راحتى قلمرو ديگر حوزههاى فرهنگى را مورد هجوم قرار دهند. سرعت بالا و هزينه پايين مراودات و ارتباطات و نقل و انتقالات، جريان فرهنگى را به يك جريان پيوسته و پويا، گسترده و فراگير، از نظر حجم و پيچيدگى افزايشى، و هر روز از روز قبل سركشتر و مهارناشدنىتر كرده است. به همين دليل امروزه جريانهاى فرهنگى از قدرت نفوذ و تهاجم بالايى برخوردار بوده به طورى كه بسيارى را نگران استحاله هويت و اساس فرهنگهاى بومى نموده است.
در اين مقاله نظريههاى مربوط به »جريان فرهنگى« و استراتژىهاى مواجه با آن مورد بررسى قرار مىگيرند و استراتژى »توليد ناب« به عنوان يك استراتژى اثربخش تبيين و پيشنهاد مىگردد. سرانجام استراتژى پيشنهادى در مورد مؤسسههاى توليد كالاهاى فرهنگى توجيه و اجزاى آن مشخص مىشوند.
نظريه هاى انتقال (جريان) فرهنگى
كنترلناپذيرى و قدرت نفوذ بالا، موجب گرديده كه جريان فرهنگى براى خرده فرهنگها و فرهنگهاى بومى و محلى، تهديدآميز و خطرناك جلوه كند. به همين دليل در دوران اخير، بحث »جريان فرهنگى« به شكل جدى مورد توجه انديشورزان در حوزه علوم اجتماعى و انسانى، نهضتها و جنبشهاى اجتماعى، گروههاى سياسى و دينى و برخى از نظامهاى سياسى قرار گرفته است.
نظريه امپرياليسم (تهاجم) فرهنگى
درواقع فرهنگ غربى - آمريكايى در سايه شرايط و موقعيت خاص خود توانسته است نسبت به ديگر فرهنگها سهم بيشترى را در جريان فرهنگى و شكلگيرى »فرهنگ جهانى« به خود اختصاص دهد. اين برترى را به طور خلاصه مىتوان معلول عوامل زير دانست:
1- جهتگيرى دولتها در بيشتر كشورهاى جهان براى دستيابى به »توسعه« از نوع غربى - آمريكايى است. تلاش براى گذار از مرحله »سنت« به مرحله »مدرنيته« به شيوه غربى - آمريكايى به معناى پذيرش ارزشها و هنجارهاى نظام سرمايهدارى، تلاش براى صنعتى شدن، عقلانيت ابزارى، سود محورى، فردگرايى از نوع غربى - آمريكايى، ثروت اندوزى، فلسفه سياسى ليبرال دموكراسى و زندگى به سبك و شيوه آنها است.
2- كشورهاى غربى و آمريكا صاحب فنآورى پيشرفته هم در زمينههاى سختافزارى و هم نرمافزارى هستند، كه در نتيجه براى آنها موقعيتهاى زير را فراهم نموده است:
الف) برترى در زمينه توليد اعم ازتوليد انديشه، ايده و نظريه؛ توليد كالاهاى صنعتى؛ توليد خدمت؛ وتوليد فنون و مهارتها. بنابراين حوزههاى مصرف كننده پذيراى فرهنگى خواهند بود كه همراه اين توليدات و با آن عجين شده است.
ب) مطلوبيت بالاى اين گروه از كشورها براى نخبگان ديگر كشورها و انگيزه بالاى نخبگان براى استفاده و بهرهگيرى از آنها در زمينههاى مختلف
ج) مرجعيت اين گروهها از كشورها در زمينههاى علمى و فنى براى مراكز تحقيقاتى و پژوهشى در ديگر كشورها
3- قدرت اقتصادى و نظامى برتر كه نتيجه آن توانايى بالاى آنها در تاثيرگذارى بر حوزههاى اقتصادى و سياسى جهان است. در اين وضعيت امواج فرهنگ غربى - آمريكايى توانسته بر برترى نظامى و اقتصادى سوار شود و حوزههاى سياسى و اقتصادى را تحت نفوذ خود قرار دهد.
4- توانايى فوقالعاده اين گروه از كشورها به ويژه آمريكا در توليد كالاهاى فرهنگى و توزيع آن در سطح جهان. فعاليت توليد كالاهاى فرهنگى در آمريكا، فعاليتى اقتصادى، برخوردار از فنآورى پيشرفته، فرامرزى و سرشار از سودآورى است. بنابراين توليدكنندگان انگيزه كافى براى توليد هر چه بيشتر و توسعه بازارهاى خود به دور افتادهترين بازارهاى مصرف را دارند. امروزه بسيارى از برنامههاى تلويزيونى آمريكا به صورت جهانى پخش مىشود، بسيارى از فيلمهاى ساخت هاليوود از جمله پر بينندهترين فيلم در سراسر جهان است، موسيقى پاپ آمريكايى طرفداران زيادى در بين مردم جهان به ويژه جوانان دارد و ستارگان آمريكايى مشهورتر و شناختهتر از ستارگان محلى هستند.
نظريه تبادل فرهنگى
از نظر طرفداران نظريه تبادل فرهنگى، در نظريه امپرياليسم فرهنگى فرآيند انتقال فرهنگ يك فرآيند ساده، كاملا مشاهدهپذير، روشن و واضح فرض شده است در حالى كه اين فرآيند پيچيده، مبهم و وراى تحليلهاى منطقى و خطى است. براى مثال در جريان انتقال ممكن است يك حوزه فرهنگى در سطوح رويى به طور گسترده تحت تأثير فرهنگ مهاجم قرار گيرد (مثل نوع لباس پوشيدن و آداب و رفتارهاى اجتماعى ديگر) ولى در دراز مدت ارزشها و بلوكهاى بنيادين لايههاى زيرين، تغييرات سطوح فوقانى را در خود هضم نموده و آنها را بو مىكند و شايد الگوى جديدى نيز به فرهنگ جهانى ارائه نمايد. در حالى كه مشاهدات (مشاهده تغييرات روبنايى) نشان از استحاله فرهنگى دارد. تام لينسون معتقد است با وجود اين كه مرزهاى سنتى در برابر انتقال فرهنگى فروريخته و فرهنگ جهانى به همه حوزههاى فرهنگى نفوذ كرده ولى آن حوزهها در برابر فرهنگ جهانى كاملا منفعل نبوده و فرآيند انتقال منجر به تحول، دگرگونى، انطباق و مبادله شده است. انواع همزيستىهاى فرهنگى مثل هندىهاى مقيم لندن يا ايرانىهاى مقيم لسآنجلس كه در اثر مهاجرتهاى فراملى به وجود آمدهاند، خود شاهدى بر عدم استحاله كامل يك فرهنگ در فرهنگ ديگر و نحوه زندگى آنها نشانى از مبادله فرهنگى است.
پيروان نظريه تبادل فرهنگى برخلاف نظريه رقيب، معتقدند كه فنآورى ارتباطات و اطلاعات همچنان كه در خدمت جريان فرهنگ غربى - آمريكايى بوده، به شكل مؤثرتر به فرهنگهاى بومى و گروههاى فرهنگى ديگر كمك كرده است. اعضاى اين فرهنگها به كمك ابزارها و مجارى ارتباطى نوين امكان برقرارى ارتباط نزديك، پيوسته، و آسان را با يكديگر به دست آورده و در دنياى تداخل مرزهاى فرهنگها، توانستهاند هويت مشترك خود را از طريق نمايان سازى تفاوتها برجسته و تجديد حيات نمايند. مارسل مرل معتقد است كه دهكده جهانى مك لوهان افسانهاى بيش نيست. نكته اساسى اين است كه ارتباط بسيار نزديك و مستمر جوامع با يكديگر نه تنها آن طورى كه فكر مىشد، نوعى نزديكى و تفاهم متقابل را افزايش نداد بلكه درست برعكس تفاوتها را نمايان ساخت و مقايسهها به منبعى از ناكامىهاى خوشايند تبديل شد.
تهديدها و فرصتها (جمع بندى شرايط موجود)
1- فرهنگها از مجارى گوناگون شامل امواج، كالاها و مصنوعات فيزيكى، خدمات، توليدات نرمافزارى، مهاجرتها، مسافرتها، روابط اقتصادى و سياسى و علمى، و هر گونه ارتباط ديگر در يكديگر جارى مىشوند.
2- فنآورىهاى ارتباطى و انتقالى پيشرفته با دو مشخصه سرعت بالا و هزينه پايين، جريانهاى فرهنگى را به يك جريان فراگير، پيوسته، نافذ و پويا تبديل كرده است.
3- شرايط به شكلى است كه همگرايى و شكلگيرى فرهنگ جهانى گريزناپذير است. جريان فرهنگى را چه تهاجم و چه تعامل فرهنگى بدانيم، جزيى از زندگى بشرى است و از قرار گرفتن در مسير جريانهاى فرهنگى نمىتوان پرهيز كرد.
4- نقش اصلى و تعيين كننده در »فرهنگ جهانى« را تاكنون فرهنگ غربى - آمريكايى داشته و ديگر فرهنگها نقش نمايانى در اين جريان نداشتهاند. اين جريان همچنان پرشتاب، تأثيرگذار و فراگير به پيش مىرود.
5- گروههاى فرهنگى و فرهنگهاى بومى در فرآيند انتقال فرهنگى، همچنان هويت خود را حفظ كردهاند و فنآورى شاهراههاى اطلاعاتى نه تنها خلاف اين جريان نبوده بلكه به آنها كمك كرده است.
6- جريان فرهنگى، كاملا جريانى يك سويه نيست و شواهد نشان داده كه ديگر فرهنگها نيز بر فرهنگ غربى - آمريكايى نافذ بودهاند.
استراتژى ها
فرهنگ يك پديده تاريخى با قدمتى به اندازه تاريخ حيات بشرى، پهن دامنه، چند لايه با زوايا و گوشههاى ناشناخته و كشف نشده و برخوردار از مؤلفهها و اجزاء بسيار زياد است. بنابراين يكى از پيچيدهترين پديدههاى اجتماعى است. اين پيچيدگى موجب شده درك تهديدات و فرصتها توسط نخبگان، انديشورزان و سياستورزان كه نگران استحاله فرهنگهاى بومى در فرهنگ غربى - آمريكايى هستند كاملا ناسازگار باشد به طورى كه دامنه استراتژىها از »مقاومت و ستيز« تا »گفتگو و تعامل« گسترده مىباشد.
استراتژى مقاومت و ستيز
منتقدين استراتژى »مقاومت و ستيز« اين گونه جبههبندى را براى همزيستى و تحول فرهنگى در جامعه جهانى زيانآور مىدانند و معتقدند كه در چنين فضايى شهروندى و دموكراسى معنايى نخواهد داشت.
استراتژى گفتگو و تعامل
اين كه اين استراتژى تا چه اندازه در عمل بتواند موفق شود نياز به گذشت زمان دارد. برخى از منتقدين معتقد هستند كه گفتگو بين اديان نه تنها منجر به ايجاد همگرايى نمىشود بلكه ممكن است به عنوان يك كاتاليزور و تسريع كننده فروپاشى اديان عمل نمايد و همچنين ممكن است به نسبى شدن دين بينجامد. برخى معتقدند چون هر كدام از اديان براى خود قايل به برترى هستند، گفتگو به معناى درست آن بين آنها امكانپذير نيست. برخى نيز گفتگو در سطح لايههاى زيرين فرهنگ (يعنى جهانبينى) را به دليل تفاوتهاى ماهوى وارد نمىدانند.
فرهنگ مولد و استراتژى توليد (راه رسوم)
1- قدرت بارورى: قدرت بارورى يك فرهنگ به معناى توانايى آن در توليد به معناى عام است. براى مثال فرهنگ ايرانى در طول تاريخ به واسطه تمدنهاى باستانى و ادبيات غنى و گرانبار خود، همچنين چهرههاى ماندگار در فلسفه و علوم، و موفقيت دانشجويان و دانشمندان خود در كشورهاى ديگر؛ قدرت بارورى خود را نشان داده است.
2- اقدام به بارورى: اقدام به بارورى به معناى اقدام براى توليد است. به سخن ديگر به كارگيرى قدرت بارورى در عمل است. بديهى است براى تحقق اين بخش نياز به دو ويژگى مهم يكى بستر آماده و ديگرى برخوردارى از انگيزه لازم است.
3- به بار نشاندن توليدات: اگر بخواهيم توليدات خود را به بار بنشانيم لازم است آن را در بازار جهانى عرضه كنيم. بنابراين به جاى بستن مرزها و ايجاد محدوديتها بايد مرزها و حصارها را كنار زد و راه را براى حضور توليدكنندگان در عرصه جهانى هموار ساخت.
امروزه فرهنگها از طريق توليدات اعضاى خود، شناخته مىشوند و قدرت نفوذ مىيابند. فرهنگهايى كه اعضايشان فقط مصرف مىكنند، فرهنگهاى منفعل و در ميدان جريانهاى فرهنگى دست و پا بسته خواهند بود. اگر فرهنگها تمايل دارند كه در زايش و شكلگيرى فرهنگ جهانى ايفاى نقش كنند، بايد «مولد» باشند. كاركرد عمده توليدات فرهنگهاى مولد را مىتوان به شرح زير دانست:
الف - انتقال پيامها و معانى از فرهنگ مولد به فرهنگ مصرف كننده
ب - ايجاد بستر كنش و تعامل براى فرهنگ مولد با ديگر فرهنگها و دستيابى به زايشهاى جديد
پ - تقويت عزت نفس و اعتماد به نفس اعضاى فرهنگ مولد در برابر جريانهاى فرهنگى مهاجم
ت - افزايش قدرت زايش و آفرينش فرهنگ مولد و در نتيجه توسعه فرهنگى
ژاپن و كشورهاى آسياى جنوب شرقى و هم اكنون چين، نمونهاى از كشورهاى جهان هستند كه به پشتوانه توليدات خود توانستهاند در فرايند انتقال فرهنگها، سهم خود را افزايش دهند و متقابلا بر جريان فرهنگ غربى - آمريكايى تأثيرگذار باشند. توليدات نه تنها معانى و پيامهاى فرهنگى را با خود به بازارهاى مصرف مىبرند بلكه در فرهنگ حوزه مصرف كننده فضايى را براى توجه و آمادگى پذيرش ديگر مظاهر فرهنگى ايجاد مىنمايد. امروزه بسيارى از مردم دنيا با اين كشورها و فرهنگ و شيوه زندگىشان آشنا و بسيارى از جوانان شيفته ورزشهاى سنتى آنها هستند و فرهنگ كار و تلاش و فلسفه مديريتى آنها مورد توجه كانونهاى علمى و اقتصادى دنيا است. رشد و توسعه معجزهآساى ژاپن و در پى آن ديگر كشورهاى آسياى جنوب شرقى انقلابى را در نظريههاى مديريت ايجاد و راه را بر راهيابى فلسفه مديريتى آنها به ادبيات مديريت باز نمود به طورى كه در زمان حاضر، بسيارى از نظريهها و فنون مديريتى ريشه در مديريت ژاپنى دارد. در حالى كه تا اوايل نيمه دوم قرن بيستم ادبيات مديريت تنها تحت تأثير عقلانيت ابزارى غربى - آمريكايى بود.
استراتژى توليد ناب
دو توليد كننده »الف« و »ب« را فرض كنيد كه يك نوع كالا توليد مىكنند و در يك بازار كالاى خود را عرضه مىنمايند. توليدكننده »الف« داراى يك كارخانه بزرگ، تجهيزات پيشرفته، توان اقتصادى بالا، و توليدكننده »ب« كارگاه كوچك، تجهيزات نه چندان پيشرفته، و قدرت اقتصادى نه چندان مناسب است. اين نابرابرى موجب شده كه نسبت عرضه »ب« به »الف« پنج در هزار باشد. بنابراين توليدات »ب« در بازار شناخته شده نيست و در بين توليدات »الف« نمودى ندارد. حال پرسش اين است كه اگر »ب« بر آن شود كه با همين داشتهها، در مقابل »الف« خود را نشان دهد و توليداتش در بازار جلوهگرى كنند چه بايد بكند؟ پاسخ من، روى آوردن به استراتژى »توليد ناب« است؟
توليد ناب از سه ويژگى مهم برخوردار است:
1- سودآورى در آن يك هدف فرعى است. هدف اصلى تحقق يك رسالت و مجموعهاى از آرمانهاى اخلاقى، انسانى و اجتماعى است.
2- كيفيتگرا است. در توليد ناب، كالاها چون يك اثر هنرى مبتنى بر فلسفه مطلوبيت و زيباشناسى، خلق مىشوند. مشترىگرايى و بهبود مستمر راهكارهاى تحقق اين فلسفه مىباشند.
3- نوگرا است. قالبهاى كهنه و تكرارى شايد براى رفع نياز مشتريان و كسب سود مناسب باشند ولى براى بيان آرمانها و تحقق رسالتها، اثربخش نيستند. آرمانها در قالبهاى كهنه و تكرارى، خستهكننده و فاقد جذابيت خواهند بود. توليد ناب، مثل يك گوهر ناب، كالايى است كه همه نگاهها متوجه آن است و به ياد داشته باشيم كه تغيير و حركت از عوامل مهم جذب توجه مشاهدهگران است. بنابراين تغيير و حركت لازمه ناب بودن است.
توليد ناب و توليدكنندگان كالاهاى فرهنگى
ساختههاى هاليوود، پرفروشترين و پربينندهترين ساختههاى صنعت سينماى جهان است. در سال 1991 ترميناتور 2 پرفروشترين فيلم در آرژانتين، برزيل، شيلى، ژاپن، مالزى و مكزيك بود و فيلم رقصنده با گرگ در اتريش، دانمارك، مصر، فرانسه، ايسلند، هلند، لهستان، اسپانيا و سوئد داراى اين عنوان گرديد. فيلمهايى مانند دالاس و بتمن نيز در همين زمره است.
امروزه موسيقى پاپ آمريكايى، ستارگان هنرى آمريكايى مثل جكسون و مدونا براى بسيارى از جوانان و مردم گوشه و كنار جهان آشنا هستند. مردم دنيا حدود 80 درصد از گزارشها را از طريق نيويورك، پاريس و لندن دريافت مىكنند بنا به اظهار روزنبلوم انحصار كشورهاى غربى در توزيع اخبار به حدى است كه حتى گزارشهاى نوشته شده در مورد يك كشور جهان سومى براى توزيع در نقطههاى ديگر جهان به وسيله آژانسهاى خبرى بينالمللى كه در نيويورك، لندن و پاريس مستقر هستند، ارسال مىشود.
در سال 1994، سهم آمريكا در صادرات نرمافزار 75 درصد؛ در سال 1995 سهم اين كشور در صادرات كتاب 32 درصد و در سال 1996 در صادرات موسيقى 60 درصد بوده است آمار چاپ كتاب در سال 2000 حاكى از اين است كه 62 درصد كتابهاى جهان در آمريكا چاپ شده است. انگلستان با چاپ تنها 6 درصد مقام دوم را به دست آورده و سهم كشورهاى آلمان، فرانسه، ايتاليا، كانادا، ژاپن و استراليا با هم بين 10 تا 12 درصد و سهم بقيه كشورهاى جهان، 20 درصد باقيمانده بوده است آمارها همه نشانگر شتاب روزافزون توليد كالاهاى فرهنگى جهان مصرف، توسط آمريكا است. آمارها و اطلاعات نشان مىدهد كه جريان فرهنگ غربى - آمريكايى، از حمايت بسيار بالاى توليدات فرهنگى خود برخوردار است. در برابر اين جريان، مرزها و حصارهاى سنتى، كنترلهاى تأخيرى و تنبيهى، و راهكارهاى سنتى تشويقى و پرهيزى ديگر كارآمدى چندانى ندارند. به اعتقاد من بايد دست به عمل زد. بايد توليد كرد و توليد بهترين راه حضور در عرصه جريان فرهنگها است. توليد و به ويژه توليدات فرهنگى، هم بسترساز گفتگوى فرهنگها و هم عامل اين گفتگوها است.
توليد ناب در بخش كالاهاى فرهنگى، نيازمند اجراى تغييرات ريشهاى در ساختار و اهداف و شيوههاى مؤسسههاى توليدى است. همان طور كه پيش از اين گفته شد جهتگيرى اين تغييرات بايد حول سه محور زير قرار گيرد.
1- ترسيم آرمانها و رسالتها در قالب چشمانداز با جهت گيرى »جهانى« و روح ايرانى و انتقال آن به همه كاركنان و كسانى كه با مؤسسه همكارى مىكنند.
2- مديريت كيفيت فراگير: رويكرد مديريت كيفيت فراگير فلسفهاى است كه به طور پيوسته در پى بهبود و ارتقاء سطح توليدات بر مبناى نياز مشترى و مشاركت همه دست اندركاران فرآيند توليد است. در بحث مشترى توجه به دو نكته حائز اهميت است. يكى اين كه نگاه به مشترى بايد فرامرزى باشد؛ دوم اين كه توليدات در اين حوزه هم بايد بر اساس فلسفه كيفيت فراگير پاسخى به نيازها و علايق مشتريان باشند و هم نيازها و علايق جديدى را در مشترى ايجاد نمايند.
بحث مشاركت فراگير در مورد مؤسسههاى توليد كالاهاى فرهنگى بسيار مهم است. وقتى رقابت شديد است و به ويژه زمانى كه رقابت دانايى محور است سازمانها نمىتوانند تنها به نبوغ و توانايى تعداد معدودى از افراد باهوش و نخبه متكى باشند. مشاركت جمعى در حوزه توليد كالاهاى فرهنگى، تنها به مرزهاى سازمانى محدود نمىشود بلكه كليه فرهيختگان و علاقهمندان فرهنگ مرز و بومى و بقيه مؤسسههاى فرهنگى را نيز شامل مىشود. براى تحقق مشاركت فراگير عوامل بيرون از مرزهاى قراردادى مؤسسه، آگاهى و شناخت توانمندىها و علايق و انگيزههاى اين عوامل و برقرارى ارتباط مؤثر و پيوسته با آنها لازم و ضرورى است.
3- خلاقيت و نوآورى در توليد: در ذات مفهوم »ناب«، خاص و جديد بودن نهفته است. توليد ناب توليدى متمايز از ديگر توليدات است. توليدات متمايز، حاصل خلاقيت و نوآورى پديدآورندگان و شناخت و آگاهى آنها از نيازهاى بازار است. لازمه خلاقيت، هنجارشكنى در شيوهها، ابزارها، توليدات، و رويكردها است و اين آن چيزى است كه مؤسسههاى توليد كالاهاى فرهنگى در كشور ما به آن نياز دارند.
نتيجه گيرى
1- جريان فرهنگ غربى - آمريكايى، جريانى قوى، سابقهدار و تأثيرگذار بر ديگر فرهنگها بوده و هست.
2- پديده جريان فرهنگى در دنياى امروز را چه تهاجم بدانيم و چه تعامل، بخشى از زندگى بشر امروزى و گريزناپذير است.
3- فرهنگها براى ايفاى نقش در فرآيند انتقال فرهنگى، مجبور هستند كه »مولد« باشند.
4- فرهنگ مولد، فرهنگى است كه داراى قدرت بارورى، بستر مناسب و اراده بارورى، و توانايى ادامه حيات در شرايط واقعى (يعنى جهان زيستى) است.
5- تجارب تاريخى نشان داده كه فرهنگ ما از قدرت بارورى لازم و ظرفيت حضور در عرصه جهانى برخوردار است. بنابراين بايد دست به عمل زد و اين به معناى در درجه نخست محوريت »توليد« در جهتگيرىهاى آينده و ايجاد بستر براى فرامرزى عمل كردن در تمامى حوزههاى توليد است.
6- بضاعت و شرايط موج
7- ود ما، ايجاب مىكند كه در توليد به ويژه توليد كالاهاى فرهنگى، دست به توليد ناب بزنيم. رويكرد توليد ناب، توليد را به عنوان يك اثر هنرى مىداند. در خلق يك اثر هنرى، اهداف اقتصادى براى هنرمند آن چنان مهم نيستند بلكه قدرت تأثيرگذارى و ماندگارى آن مهم است.
منبع:مجموعه مقالات همایش ملی جایگاه موسسات فرهنگی و هنری در توسعه فرهنگی کشور؛ (1388) به اهتمام علیرضا شیروانی، اصفهان، حوزه معاونت پژوهشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان، چاپ نخست.