سيد عبدالرسول حسيني زاده در سال 43 شمسي در روستاي خضرآباد استان يزد ديده به جهان گشود. مرحوم سيد حسين پدر سيد عبدالرسول از خانواده روحاني و علاقه مند به جامعه ي روحانيت بود و از اين رو فرزند خود را پس از گذراندن مقطع ابتدايي و راهنمايي به حوزه ي علميه يزد فرستاد. اكنون سيد عبدالرسول بيش از 35 سال است كه در حوزه هاي علميه يزد و قم تحصيل كرده و بيش از ده سال است که در دانشکده ي علوم و معارف قرآن کريم قم تدريس مي كند و عهده دار مسئوليت هاي مختلف اجرايي در اين دانشكده نيز مي باشد. در سن 18 سالگي ازدواج كرده و 6 فرزند حاصل آن ازدواج مي باشد. برادر كوچكش در جبهه هاي حق عليه باطل به شهادت رسيده، اما خبر ارتحال امام خميني (ره) را از خبر شهادت برادر خود تلخ تر مي داند. آنچه در ذيل مي خوانيد حاصل گفتگوي صميمي با ايشان است.
با عرض سلام لطفا خود را معرفي و پيرامون تحصيلات خود توضيحاتي بفرمائيد.
من هم عرض سلام و احترام خدمت حضرت عالي و مخاطبان محترم دارم. بنده سيد عبدالرسول حسيني زاده، در سال 43 در خانواده اي مذهبي در روستاي خضرآباد يزد به دنيا آمدم، تا پنجم ابتدايي را در زادگاهم خواندم پس از آن دوره راهنمايي را نيز به صورت متفرقه گذراندم. در سال 55 وارد حوزه ي علميه يزد شدم و دروس مقدماتي حوزه را در اين حوزه خواندم.
پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 59 به حوزه ي علميه قم آمدم و به ادامه ي تحصيل علوم حوزوي مشغول شدم. طي 9 سال دروس سطح حوزه را به پايان رساندم و بيش از 15 سال نيز در درس هاي خارج فقه و اصول شركت نمودم. در كنار اين ها نيز حدودا سال هاي 65 يا 66 خداوند تفضلي نمود و به تفسير قرآن كريم روي آوردم و با يكي از دوستان حوزوي چند جلد از تفسير الميزان را مباحثه نموديم.
در سال 72 پس از تشكيل رشته تخصصي تفسير حوزه علميه قم در دوره دوم آن ثبت نام و دوره چهار ساله تفسير و علوم قرآن را گذراندم. در آنجا اساتيد ارزشمندي همچون: حضرات آيات مكارم شيرازي، معرفت، خرازي، خزعلي، شب زنده دار، عبداللهي و توفيقي، مباحث تفسير و علوم قرآن را تدريس مي نمودند و از محضر آن ها بهره مند شدم و بخش زيادي از موقعيت خود را مديون اين بزرگواران و اين چهار سال مي دانم البته در كنار آن، در درس هاي تفسير آيت الله جوادي عاملي نيز شركت مي نمودم و حدود پنج سال از محضر ايشان كسب فيض نمودم.
در سال هاي 71 و 72 در كلاس هاي دوره آموزش زبان عربي بخش آموزش زبان عربي بخش آموزش دفتر تبليغات شركت و گواهينامه دوره عالي زبان عربي اين مركز را دريافت نمودم. در همه ي اين سال ها مقيد به شركت در درس فقه و اصول حوزه هم بودم و برخي از دروس حضرات آيات كه توفيق نمي شد در آن شركت كنم، از نوارهاي كاست آنها استفاده مي كردم.
چطور شد كه به فكر تحصيل پيرامون تفسير قرآن كريم افتاديد؟
كتاب هاي بداية الحكمه و نهاية الحكمة مرحوم علامه طباطبايي و نيز منظومه ي سبزواري را از طريق نوار كاست گوش و با يكي از دوستان بزرگوار حوزوي مباحثه مي نموديم و طبيعتا بعد از اين سه كتاب، براي ادامه مباحث فلسفي به سراغ «اسفار ملاصدرا» رفته و نوارهاي استاد فرزانه حضرت آيت الله علامه حسن زاده آملي را گوش و با هم مباحثه مي نموديم. مقدار زيادي از اين كتاب نخوانده بوديم كه به واسطه ي علاقه ي زيادي كه اين جانب به تفسير قرآن داشتم به دوست حوزوي خود پيشنهاد دادم كه به تفسير قرآن كريم بپردازيم كه ايشان پذيرفتند و با هم تفسيرالميزان را مباحثه مي كرديم كه اين بحث ها چند سال طول كشيد.
بعد از گذراندن دوره ي تخصصي تفسير قرآن كريم در سال 76، با دائرةالمعارف قرآن كريم (كه تا كنون هشت جلد آن منتشر شده) در حالي كه تازه مدخل هاي دايرةالمعارف را گزينش كرده بودند و با پيشنهاد يكي از دوستان در بخش دايره ي المعارف قرآن كريم مركز فرهنگ و معارف قرآن ثبت نام و در دوره ي آموزشي آن شركت كردم، در آن دوره استاد بزرگواري از تهران مي آمد و شيوه تشكيل پرونده علمي، و تدوين مقالات دايرةالمعارف و ... را آموزش مي داد.
از سال 76 همكاري من با دائره المعارف شروع شد. اين همكاري به مدت 12 سال به صورت جدي در بخش هاي مختلف دائرةالمعارف ادامه داشت، البته هنوز هم همكاري بنده در حد ارزيابي مقالات ادامه دارد. فكر مي كنم كه نفس همكاري با دائرةالمعارف براي اين جانب بسيار ارزشمند بود و علاوه بر آشنايي من با بسياري از منابع تفسيري و علوم قرآني، از اين طريق اطلاعات تفسيري و علوم قرآني بنده روز به روز افزوده مي شد خوشبختانه مركز فرهنگ كتابخانه ي بسيار غني اي داشت، كه به گفته ي مسئولان آن، بي نظير است و در اختيار ما بود.
اگر در همان ابتداي ورود به حوزه، شرايط به صورتي بود كه نمي توانستيد به تحصيل در حوزه ي علميه بپردازيد و مجبور به تحصيل در دوره هاي متوسطه و آكادميك بوديد، چه رشته اي را براي ادامه ي تحصيل انتخاب مي كرديد؟
به واسطه ي علاقه ي شديدي كه به مباحث تفسير قرآن كريم دارم اگر به آن دوران برگردم حتما رشته ي تفسير قرآن كريم را انتخاب مي كنم و اكنون نيز بدون ذره اي احساس خستگي و پشيماني از تحصيل، در حوزه ي تفسير قرآن كريم، همين مسير را ادامه مي دهم و دو تن از فرزندانم نيز به تحصيل در اين حوزه تشويق نمودم.
و از اين كه پسر بزرگم را به تحصيل در رشته تفسير راهنمايي نكردم بسيار پشيمانم و براي آن حسرت مي خورم، هر چند كه وي اكنون در مقطع كارشناسي ارشد در رشته ي شيمي و اسانس هاي طبيعي در دانشگاه كاشان مشغول به تحصيل مي باشد.
علت انتخاب حوزه ي علميه جهت ادامه ي تحصيل را بفرمائيد.
خانواده ي ما عمدتا حوزوي هستند و برادرانم نيز در حوزه مي باشند و حتي برادر شهيدم نيز طلبه بودم و پدرم نيز با اينكه امكان تحصيل نداشته، ولي علاقه ي بسيار زيادي به علوم حوزوي داشت و با وجود مخالفت برخي نزديكانم بر تحصيلم در حوزه اصرار داشتند.
با توجه با اينكه در هجده سالگي ازدواج كرديد و در آن زمان مشغول تحصيلات حوزوي بوديد، مسائل مالي خود را چگونه مرتفع مي كرديد؟
در آن دوران به لحاظ مالي بسيار در مضيقه بوديم و به هيچ فعاليت اقتصادي اشتغال نداشتم. شهريه ي اندكي از حوزه مي گرفتم و زندگي خود را اداره مي كردم. البته مرتب تبليغ نيز مي رفتم حتي مدتي هم بعد از اينكه در اين دانشكده مشغول تدريس بودم باز هم تبليغ مي رفتم.
يكي از اخوي هاي بنده در قم، منزل نيمه سازي داشت كه به جبهه رفته بود و ما در آن منزل كه ديوارهاي كاه گلي داشت سكونت داشتيم و اين منزل نيمه ساز و اتاق كاه گلي ايشان باعث خير شده بود و 4 سال ما در آن زندگي مي كرديم.
در مورد برادر شهيد خود بفرمائيد.
ايشان از من كوچك تر بودند و قبل از شهادت به تحصيل علوم حوزوي اشتغال داشتند. در عمليات محرم به شهادت رسيدند، وقتي شهيد شدند اين جانب قم بودم، يكي از همشهري هايم گفت كه شما برويد يزد، پدرتان مريض است، همان موقع متوجه موضوع شدم و احساس كردم كه برادرم شهيد شده است.
از نحوه ي ورودتان به اين دانشكده بفرمائيد؟
با حجت السلام و المسلمين دكتر طيب حسيني در مركز فرهنگ و معارف قرآن همكار بودم، يك شب ايشان با من تماس گرفتند و گفتند: «كه دانشكده علوم قرآن براي من يك كلاسي گذاشته و بعد از دو هفته كه رفته ام فرصت ندارم و الآن نمي توانم ادامه دهم، فردا هم 4 ساعت كلاس هست، درس ادبيات عرب 5 بود. من شما را معرفي كرده ام، اگر امكان دارد قبول كنيد.» بنده قبول نمودم موضوع بحثي كه دكتر طيب شروع نموده بودند، اعراب سوره ي مباركه ي «علق» بود و اتفاقا آن شب دختر كوچكم هم مريض بود. او را به بيمارستان برديم. مادرش دنبال كارهايش از قبيل پذيرش، دكتر و ... بود، من هم در سالن بيمارستان مشغول مطالعه ي درس فردا بودم. به اين ترتيب چهار ساعت كلاس ادبيات ايشان را بر عهده گرفتم و بعد از دو يا سه هفته، 4 ساعت كلاس يكي از اساتيد دانشكده، كه مشكلي برايش پيش آمده بود، را به بنده دادند ترم بعد هم به صورت هيأت علمي نيمه وقت، جذب اين دانشكده شدم. ظاهرا سال 80 يا 81 بود.
به كار اجرايي علاقه اي داريد؟
خوشبختانه، خير.
پس چرا الآن هم سمت قائم مقام و هم معاونت آموزشي اين دانشكده را بر عهده داريد؟
اين از باب ضرورت است و كاملا علي رغم ميل باطني ام مي باشد، اما تكليفي بود كه بر عهده ي بنده گذاشته شد. چند سال قبل، معاون آموزش بودم و متوجه شدم كه از كار علمي خود عقب مانده ام، علي رغم اصرار رياست وقت دانشكده دكتر گرجيان استعفا كردم. پس از حضور حجت الاسلام و المسلمين دكتر راغبي، با توجه به رفتن دكتر زاهدي به دانشگاه و نيازي كه احساس مي شد مجددا اين سمت را پذيرفتم.
اتفاقا يک روز يكي از دانشجويان، در بين كلاس به من اعتراض كرد كه بهتر نيست شما به جاي انجام كارهاي اجرايي به تدريس بپردازيد؟
به نظرم چيزي كه به درد ما مي خورد تحقيق و مطالعه است، كه مي تواند در تدريس مان هم تأثير بگذارد و كيفيت آن را بالا ببرد.
تلخ ترين خاطره اي كه به ذهنتان مي رسد بفرمائيد.
(در حالي كه اشك در چشم هايش حلقه زد، گفت:) تلخ ترين خاطره ي من مربوط به زماني مي باشد كه آقاي حياتي خبر ارتحال امام خميني (ره) را اعلام نمود. در آن لحظه، مشغول چاي خوردن بودم كه پس از شنيدن اين خبر از شدت ناراحتي ليوان چاي را رها كردم.
لطفا شيرين ترين خاطره ي خود را بفرمائيد.
شيرين ترين و زيباترين خاطره اي كه به ذهنم مي رسد مربوط به اولين دفعه اي بود كه به عمره مشرف شدم و در مقابل گنبد سبز پيامبر (ص) به آن حضرت اولين سلام را دادم. البته براي مشرف شدن به عمره نيز خيلي اذيت شدم، چرا كه امتحاني برگزار مي كردند بر اثر اشتباهي كه پيش آمده بود نام مرا اعلام نكردند. وقتي براي اعتراض به تهران رفتم، رئيس مربوطه، پرونده ي مرا خواست و ديد كه اين اشتباه بر اثر جابجايي تاريخ مصاحبه مي باشد و دستور داد تا حكم و برگه ي اعزام را برايم صادر كنند و من از خوشحالي حكم را نخوانده و به قم آمدم. وقتي به قم رسيدم، ديدم كه حكم به نام ديگري مي باشد.
دوباره براي اصلاح حكم مجبور شدم به تهران برگردم، ولي وقتي به مدينه رسيدم و اولين سلام را محضر رسول الله (ص) عرض كردم تمام خستگي ها را فراموش كردم.
و سخن آخر.
يك نكته اي كه در دانشكده ي علوم قرآن قم كم و بيش مشاهده مي شود و احتمالا در ساير دانشكده ها هم باشد اين است كه متأسفانه حداقل بين دانشجويان و برخي كارمندان اين احساس وجود دارد كه اين دانشكده، نسبت به دانشكده هاي ديگر، رتبه و درجه ي پايين تري دارد و اين احساس به طور قطع صحيح نيست. اين جانب در خصوص ديگر مراكز آموزشي استان اطلاعاتي دارم و در برخي دانشگاه ها و دانشكده هاي استان نيز تدريس داشته و دارم، به اين نتيجه رسيده ام وضعيت علمي اين دانشكده نه تنها پايين تر از ساير مراكز آموزشي نيست، بلكه شايد در برخي موارد در سطح بالاتري هم باشد. البته از نظر مسائل رفاهي نسبت به خيلي مراكز در سطح پايين تري هستيم، اما به لحاظ اساتيد در مقاطع كارشناسي و كارشناسي ارشد در سطح بسيار خوبي هستيم.
منبع: ماهنامه ايحاء شماره 1