سير و سلوک نقاش مسلمان
نويسنده: زنده ياد دکتر محمد مددپور
تحولات نقاشي ايران از آغاز تاکنون
بدون تعمق در معنا و سير هنرهاي سنتي ايران، نمي توان مسير غرب زدگي (تحول) در هنر ايران را درک کرد؛ زيرا براي هرگونه تحليل تاريخي از پديده اي بايد با پيشينه ي تاريخي آن پديده آشنا بود. مرحوم مددپور از استادان فلسفه و تاريخ هنر ايران ايشان نقاش مسلمان عارفي است که با سير و سلوک نظري و عملي، براي قرب به حق تلاش مي کند و از آنجا در سفر چهارم خود، مي کوشد حقايق متعلق به عوالم قدس و ملکوت را در عالم ملک و شهادت بيان کند تا مردم را با اين شيوه به حق و حقيقت دعوت نمايد. در ذيل نگاه مرحوم مددپور به تاريخ و مباني نظري نقاشي ايران از کتاب هاي مختلف ايشان اقتباس، و در ادامه آورده شده است.
با توجه به اين موضوع، مسلمانان در آغاز در آرايش و تزئينات از اشکال هندسي و گل و بوته استفاده مي کردند. اما نقاشي نيز چون ساير هنرهاي منسوخ، يعني شعر باطل، موسيقي باطل و معماري باطل، به دليل غفلت از حقيقت اسلام سراغ و سر وقت مسلمانان آمد و بر اين اساس آنها به تحريم و منع آن اهميتي ندادند. اگرچه نقاشي براي مصور کردن کتاب هاي مختلف و بناهاي شاهانه استفاده مي شد، بر اساس همان اصل و مباني اسلامي و تلقي آن درباره ي هنر مسلمان، هيچ گاه در مسجدها و نسخ قرآن که مظهري از حقيقت اسلام بودند و بالطبع دور از شعر و موسيقي باطل، تحريم نقاشي را رها ننمودند، کمتر اثري از آن ديده شد. اين در حالي است که در ديانت مسيحي، بودايي و مانوي از نقاشي همچون وسيله اي براي شرح دادن اصول عقايد و فهماندن آنها بهره گرفته شد. به رغم آراي تنزيهي اسلام درباره صورت گري، هنر اسلامي زبان و بيان خود را در نقوش به گونه اي معنوي بازيافت و کم و بيش عالم اسلامي در صورت ها تجلي کرد.
کلمات قاضي احمد منشي در گلستان هنر روح معنوي هنر مينياتور عصر اسلامي را بيان مي کند. در اينجا نيز نقاش در جستجوي نقش ازلي در ابداع اوليا و انبياست.
هنرمند ديني با تفکر تنزيهي اسلامي، که نمي توانست تحت تأثير تفکر تشبيهي شرقيان و مسيحيان باشد، هيچ گاه وجود مطلق را در چهره ي انسان نديد و از اينجا نتوانست حقيقت ماورائي را به سطح واقعيت فاني آورد؛ به همين دليل همواره از امر زماني و اين جهاني گريخت و فضاي نقاشي او نيز فضايي ملکوتي گشت.
تاريخ نقاشي دوران اسلامي در کشاکش تمايلات دنيوي و ديني به سوي ذوقيات و احوالات و مواجيد هنرمندان مسلمان سير کرده است. اگر در آغاز بيشتر غلبه با ذوق يوناني - بيزانسي و گرايش هاي کفرآميز و دين گريز اموي است، در پايان، نقاشي اسلامي پرتوي از روح مثالي انديشمندان مسلمان را نمايش دهد.
پس از فتوحات اسلامي، فرهنگ زرتشتي ايران و فرهنگ مسيحي بيزانس با پيشينه ي تصويري خود در قلمرو عالم اسلام قرار گرفتند. پس از سپري شدن عصر ايمان، که با شهادت علي (ع) به پايان رسيد و سرمشق هاي حقيقي در ميان امت به طاق نسيان سپرده شد و پس از آن حکمرانان چندان به شايستگي معنوي توجه نکردند، تفکر ديني از عرصه ي سياسي بيش از پيش دور شد.
دوره ي امويه همچنان که دوره ي دوري از دين و عصر بي ديني خلفاست دوره ي نخستين تجربيات- يا بهتر بگوييم سفارشات- در قلمرو نقاشي در تمدن اسلامي نيز به شمار مي رود. نقوش دو کاخ کوچک «حير» و«عمراء» اولين و قديمي ترين آثاري هستند که مي توان به آنها اشاره کرد. اين قصرها محل سرگرمي، خوشي و عيش و نوش خليفه هاي اموي «هشام» و «وليد» بودند و آنها اعمالي چون قمار کردن و شرب خمر و علاوه بر آن پوشيدن حرير و شنيدن موسيقي غنايي، که هر دو تحريم شده بود و خلاصه همه ي اعمال رجس شيطاني را مرتکب مي شدند. در صور اين کاخ، نقوش مختلفي از سازنده ها و نوازندگان و اشخاصي برهنه و عريان و صحنه هايي از کارهاي ورزشي و مناظري از شکارگاه ديده مي شوند. اين نقاشي ها نه تنها التقاطي از سرمشق هاي يوناني و رومي و ساساني اند بلکه روحاً احساس شرک آميز جهان باستان را نشان مي دهند. نقوش و تزئينات کاخ هاي «مشتي»،«طوبي» و «حربه الفجر» کم و بيش چنين ويژگي هايي دارند.
در دوره ي عباسي صور مختلف هنرهاي رايج در تمدن اسلام تنوع پيدا کرد. کاخ هاي خلفاي عباسي سامرا از امرا هستند و از حيث موضوع، طرح نقش و نگار، بدن هاي برهنه، برخي از زن هاي رامشگر، شکارگاه و صور حيوانات چندان تفاوتي نمي کنند. در اين آثار کمتر اثري از تعالي و معنويت اسلامي يا نکته اي حاکي از حکمت دنيوي عميق يوناني يافت مي شود و بيشتر آنها تابع نوعي ذوق التذاذي صرف هستند که گاه ناخودآگاه از نوعي ذوق شبه معنوي اسلامي متأثر شده اند که اين خود از حضور تدريجي هنر اسلامي حکايت مي کند. از جمله مظاهر نفوذ ذوق ديني تشديد نقوش تجريدي است. در ايران نيز که هم زمان با خلافت عباسيان حکومت نيمه مستقل سامانيان بر بخشي از اين سرزمين مسلط شده بود، نقاشي رونق گرفت. قديمي ترين نسخه اي که مطالب آن با نقاشي روشن شده کتاب «کليله و دمنه» است. اين کتاب را امير نصربن احمد ساماني به رودکي شاعر داد تا از عربي به شعر فارسي در آورد، پس از آن کتاب را به هنرمندان و نقاشان چيني داد تا آن را نقاشي کنند. از آن پس بود که نقاشي در کتاب ها رواج بيشتري پيدا کرد. کتابخانه هاي سامانيان و ديلميان احتمالاً از مراکز هنري مينياتور بهره مند بودند.
نقوش دوره سامانيان و ديلميان و غزنويان را مي توان سبک نقاشي خراساني نام نهاد.
نقاشي هاي يک منطقه باستاني در نيشابور نشان دهنده ي شيوه نقاشي ايران در اين عصر است. اين نقاشي ها نشان مي دهد که نقش هاي انتزاعي و مجرد نيشابور به تدريج در حال فاصله گرفتن از حالت شرک آميز و دنيوي است. در آنها پنهان است که در کمتر اثر نقاشي اعصار پيشين مشاهده مي شود.
پس از اين دوره توجه به هنر نقاشي، همچون علوم عقلي، از مناطق اهل سنت تا حدودي دور و به ايران کشيده شد و پس از سلجوقيان بيش از پيش رواج يافت اين امر به عمق سوابق تفکر ديني و استمرار سنت هنر ايرانيان و ارتباط هنر تصويرگري با دانش عقلي (معقول) عصر اسلامي بازمي گردد. قوم عرب به دليل دوري از اين سنت نتوانستند در عرصه علوم عقلي و هنر اسلامي از خود تواني نشان دهند ترکان نيز از اين قاعده مستثني نبودند و همواره در مقام تقليد از ايرانيان و مسيحيان باقي ماندند.
در دوره سلجوقي هنرهاي نگارشي به اوج و کمال خويش رسيد؛ به گونه اي که از سکه تا کتاب ها و بناها، همه با نقش و نگارهاي مختلف زينت داده مي شدند. اين نقاشي ها به نسبت قربي که مسلمانان به اسلام داشتند با روح معنويت اسلامي درهم مي آميخت.
اولين هنرستان با مدرسه ي نقاشي و صورت کشي در اسلام «مدرسه بغداد» يا «مکتب عراق» بود. آثار اين مدرسه بيشتر ذوق مردمي را نمايش مي داد که از اقوام مختلف ترکيب يافته بودند، از اين رو فاقد شفافيت و اصالت مينياتورهاي ايراني بود. برخلاف اصطلاح مشهور، اين آثار «عربي» نيز نيستند. در آنها گونه اي انانيت و تحنانيت گزاف در نگاشتن حرکات و فريفتگي در درج کردن اسليمي تک ساختي، و طبيعي زننده که گاه به هزل و ابتذال مي کشد به چشم مي خورد. اين هنر را مي توان هنر اشرافي سوداگرانه عالم اسلام تلقي کرد. اين سبک هنري در متن هاي مترجمان نهضت مانند مترجمان آن، مسيحي، صابئي يا ايراني بودند. اين سبک به تدريج از تزئين و تصوير کتاب هاي علوم عقلي به کتاب هاي قصه مانند «مقامات حريري» انتقال يافت. سلجوقيان در قرن پنجم بر بغداد دست يافتند و به مصور کردن کتاب هاي تاريخ مصور گرديد. اما در اينجا نيز تصاوير از سنت هايي غير از منابع اسلامي سرچشمه مي گرفت.
به رغم کمال هنري و صنايع مستظرفه در عصر سلجوقي، به دليل غلبه ي فکر تنزيهي صدر اسلام و قدرت رسمي اين قوم عرب و توجه به احکام تحريمي شريعت اسلامي در اين دوره مينياتور به کمال نرسيد. بر اساس نظر تاريخ نگاران، گرچه سفال هاي رنگارنگ ايراني را در زمره ي آثار هنري عالي جهان شناخته اند، به ويژه لعاب عالي و قلم گيري آن، که به «مينايي» شهرت يافته و نگارگري ايراني نيز حاوي دقيق ترين نقوش است، نمي توان به همين نسبت از کمال مينياتور ايراني سخن گفت.
گرچه با هجوم مغول و تاتار، بسياري از معارف و علوم راه انحطاط پيمودند، از آنجا که نقاشي و نقش محل توجه اين طوايف بود و آنها همواره با خود هنرمنداني نقاش همراه داشتند، در دوره ي غلبه آنها اين فن تحولي بسيار يافت و صورت گراني بزرگ و نحله هايي قوي به خود ديد. در دوره ي اشغال مغولان، گرچه احکام شريعت در ايران يکسره از نظر اين احکام، که آيين دشمني داشتند، متروک گرديد، توانمندي و تفکر ديني و سنت عقلي و نقلي تجليات خود را در معرفت باطني و عرفان و هنرنگارگري بروز داد. اگر چه در عالم ديجور و ظلماني مغولان بيگانه احکام ظاهري شريعت منتفي بود، احکام باطني نمي توانست سرکوب شود. خلوت نشيني در عالم اسلامي در شرق و غرب همه گير شد و گريز به باطن، چه با صورت فعال و چه به صورت منفعل، به جاي استقبال ظاهر قرار گرفت. نظام سياسي ظالمانه فئوداليته ترکي- مغولي موجب تشديد اين اوضاع مي شد در اين زمان به دنبال پذيرش اسلام از سوي حکمرانان، ريا بر علماي قشري مسلط گرديد.
در اين زمان تنجيم، علوم غريبه و خراقات جاي علوم عقلي و ديني را گرفت. محاکم شريعت جولانگاه شيادان و دين به دنيا فروشان شده بود. به هر حال دين داري صوري و توجه به امر شريعت اغلب پرده اي بود براي فسق و فجور.
در اين دوره به صنايع مستظرفه در مدارس رسمي توجه مي شد. ذوق مغولان که سنت نگارگري را طبيعتاً از چينيان و ترکان خطايي گرفته بودند، با آن موافق بود. در اين عرصه حکمرانان با يکديگر رقابت مي کردند، اما رونق هنر به همان عشق باطني و ايمان معنوي هنرمندان برمي گشت که از عالم ظاهردل بريده، و قوه ي روحاني خود را در کار هنري يا سير و سلوک عرفاني ظاهر کرده بود. به عبارتي هرگاه آدمي بخواهد از زشتي دنيا و اهل دنيا بگريزد و خود را در ورطه ي بيخودي حقيقي بيفکند به عالم هنر و درون خود بازمي گردد. بر اثر همين نياز به فراموشي و نيسان است که به هنري روي مي آورند و در واقع به سوي درمان دلي براي درد دين خود رهسپار مي شوند. صنعتگران فقيري که مسجد جامع اصفهان را در عصر ديجور مغول برپا کردند، رو به اين جهان داشتند، اما سخن يا نقش دل خود را مي گفتند و مي زدند.
مغولان به جهان اساطيري تعلق داشتند که هنر چيني يکي از جلوه هاي آن بود. نقش سيمرغ و اژدها يا نقش دو اژدها و پاره اي مرغان اساطيري و برخي نقش هاي ديگر از جمله ابرها، درختان و کوه ها بدين طريق به قلمرو عالم ديني سرزمين هاي اسلامي وارد و چون مواد هنري جذب روح ديني هنرمندان مسلمان شدند. حتي در عصري که دربار مغول با مسيحيان مراوده داشت، رسوخ برخي ويژگي هاي هنر بيزانسي نتوانست عالم اسلامي را در پس پرده ي خود محجوب سازد.
مکتب و مدرسه ي تبريز نخستين مرکزي بود که مجمع صنايع مستظرفه و نقاشي دوره ي مغول به شمار مي آمد. اين مدرسه مانند مدارس فلسفي بين النهرين توانست مواردي را فراهم کند که با مواجهه ميان ماده ي اساطيري و صورت ديني عالم هنري نگارگران عروج يابد، چنان که حکمت يوناني مقدمات تعالي تفکر نظري متفکران اسلامي را فراهم ساخته و آن را از دوران فترت بي فکري و بي ايماني عصر اموي رهايي بخشيده بود.
منبع: نشريه زمانه، شماره 93.
بدون تعمق در معنا و سير هنرهاي سنتي ايران، نمي توان مسير غرب زدگي (تحول) در هنر ايران را درک کرد؛ زيرا براي هرگونه تحليل تاريخي از پديده اي بايد با پيشينه ي تاريخي آن پديده آشنا بود. مرحوم مددپور از استادان فلسفه و تاريخ هنر ايران ايشان نقاش مسلمان عارفي است که با سير و سلوک نظري و عملي، براي قرب به حق تلاش مي کند و از آنجا در سفر چهارم خود، مي کوشد حقايق متعلق به عوالم قدس و ملکوت را در عالم ملک و شهادت بيان کند تا مردم را با اين شيوه به حق و حقيقت دعوت نمايد. در ذيل نگاه مرحوم مددپور به تاريخ و مباني نظري نقاشي ايران از کتاب هاي مختلف ايشان اقتباس، و در ادامه آورده شده است.
وضعيت نقاشي در ابتداي تاريخ اسلام
با توجه به اين موضوع، مسلمانان در آغاز در آرايش و تزئينات از اشکال هندسي و گل و بوته استفاده مي کردند. اما نقاشي نيز چون ساير هنرهاي منسوخ، يعني شعر باطل، موسيقي باطل و معماري باطل، به دليل غفلت از حقيقت اسلام سراغ و سر وقت مسلمانان آمد و بر اين اساس آنها به تحريم و منع آن اهميتي ندادند. اگرچه نقاشي براي مصور کردن کتاب هاي مختلف و بناهاي شاهانه استفاده مي شد، بر اساس همان اصل و مباني اسلامي و تلقي آن درباره ي هنر مسلمان، هيچ گاه در مسجدها و نسخ قرآن که مظهري از حقيقت اسلام بودند و بالطبع دور از شعر و موسيقي باطل، تحريم نقاشي را رها ننمودند، کمتر اثري از آن ديده شد. اين در حالي است که در ديانت مسيحي، بودايي و مانوي از نقاشي همچون وسيله اي براي شرح دادن اصول عقايد و فهماندن آنها بهره گرفته شد. به رغم آراي تنزيهي اسلام درباره صورت گري، هنر اسلامي زبان و بيان خود را در نقوش به گونه اي معنوي بازيافت و کم و بيش عالم اسلامي در صورت ها تجلي کرد.
کلمات قاضي احمد منشي در گلستان هنر روح معنوي هنر مينياتور عصر اسلامي را بيان مي کند. در اينجا نيز نقاش در جستجوي نقش ازلي در ابداع اوليا و انبياست.
هنرمند ديني با تفکر تنزيهي اسلامي، که نمي توانست تحت تأثير تفکر تشبيهي شرقيان و مسيحيان باشد، هيچ گاه وجود مطلق را در چهره ي انسان نديد و از اينجا نتوانست حقيقت ماورائي را به سطح واقعيت فاني آورد؛ به همين دليل همواره از امر زماني و اين جهاني گريخت و فضاي نقاشي او نيز فضايي ملکوتي گشت.
تاريخ نقاشي دوران اسلامي در کشاکش تمايلات دنيوي و ديني به سوي ذوقيات و احوالات و مواجيد هنرمندان مسلمان سير کرده است. اگر در آغاز بيشتر غلبه با ذوق يوناني - بيزانسي و گرايش هاي کفرآميز و دين گريز اموي است، در پايان، نقاشي اسلامي پرتوي از روح مثالي انديشمندان مسلمان را نمايش دهد.
پس از فتوحات اسلامي، فرهنگ زرتشتي ايران و فرهنگ مسيحي بيزانس با پيشينه ي تصويري خود در قلمرو عالم اسلام قرار گرفتند. پس از سپري شدن عصر ايمان، که با شهادت علي (ع) به پايان رسيد و سرمشق هاي حقيقي در ميان امت به طاق نسيان سپرده شد و پس از آن حکمرانان چندان به شايستگي معنوي توجه نکردند، تفکر ديني از عرصه ي سياسي بيش از پيش دور شد.
دوره ي امويه همچنان که دوره ي دوري از دين و عصر بي ديني خلفاست دوره ي نخستين تجربيات- يا بهتر بگوييم سفارشات- در قلمرو نقاشي در تمدن اسلامي نيز به شمار مي رود. نقوش دو کاخ کوچک «حير» و«عمراء» اولين و قديمي ترين آثاري هستند که مي توان به آنها اشاره کرد. اين قصرها محل سرگرمي، خوشي و عيش و نوش خليفه هاي اموي «هشام» و «وليد» بودند و آنها اعمالي چون قمار کردن و شرب خمر و علاوه بر آن پوشيدن حرير و شنيدن موسيقي غنايي، که هر دو تحريم شده بود و خلاصه همه ي اعمال رجس شيطاني را مرتکب مي شدند. در صور اين کاخ، نقوش مختلفي از سازنده ها و نوازندگان و اشخاصي برهنه و عريان و صحنه هايي از کارهاي ورزشي و مناظري از شکارگاه ديده مي شوند. اين نقاشي ها نه تنها التقاطي از سرمشق هاي يوناني و رومي و ساساني اند بلکه روحاً احساس شرک آميز جهان باستان را نشان مي دهند. نقوش و تزئينات کاخ هاي «مشتي»،«طوبي» و «حربه الفجر» کم و بيش چنين ويژگي هايي دارند.
در دوره ي عباسي صور مختلف هنرهاي رايج در تمدن اسلام تنوع پيدا کرد. کاخ هاي خلفاي عباسي سامرا از امرا هستند و از حيث موضوع، طرح نقش و نگار، بدن هاي برهنه، برخي از زن هاي رامشگر، شکارگاه و صور حيوانات چندان تفاوتي نمي کنند. در اين آثار کمتر اثري از تعالي و معنويت اسلامي يا نکته اي حاکي از حکمت دنيوي عميق يوناني يافت مي شود و بيشتر آنها تابع نوعي ذوق التذاذي صرف هستند که گاه ناخودآگاه از نوعي ذوق شبه معنوي اسلامي متأثر شده اند که اين خود از حضور تدريجي هنر اسلامي حکايت مي کند. از جمله مظاهر نفوذ ذوق ديني تشديد نقوش تجريدي است. در ايران نيز که هم زمان با خلافت عباسيان حکومت نيمه مستقل سامانيان بر بخشي از اين سرزمين مسلط شده بود، نقاشي رونق گرفت. قديمي ترين نسخه اي که مطالب آن با نقاشي روشن شده کتاب «کليله و دمنه» است. اين کتاب را امير نصربن احمد ساماني به رودکي شاعر داد تا از عربي به شعر فارسي در آورد، پس از آن کتاب را به هنرمندان و نقاشان چيني داد تا آن را نقاشي کنند. از آن پس بود که نقاشي در کتاب ها رواج بيشتري پيدا کرد. کتابخانه هاي سامانيان و ديلميان احتمالاً از مراکز هنري مينياتور بهره مند بودند.
نقوش دوره سامانيان و ديلميان و غزنويان را مي توان سبک نقاشي خراساني نام نهاد.
نقاشي هاي يک منطقه باستاني در نيشابور نشان دهنده ي شيوه نقاشي ايران در اين عصر است. اين نقاشي ها نشان مي دهد که نقش هاي انتزاعي و مجرد نيشابور به تدريج در حال فاصله گرفتن از حالت شرک آميز و دنيوي است. در آنها پنهان است که در کمتر اثر نقاشي اعصار پيشين مشاهده مي شود.
پس از اين دوره توجه به هنر نقاشي، همچون علوم عقلي، از مناطق اهل سنت تا حدودي دور و به ايران کشيده شد و پس از سلجوقيان بيش از پيش رواج يافت اين امر به عمق سوابق تفکر ديني و استمرار سنت هنر ايرانيان و ارتباط هنر تصويرگري با دانش عقلي (معقول) عصر اسلامي بازمي گردد. قوم عرب به دليل دوري از اين سنت نتوانستند در عرصه علوم عقلي و هنر اسلامي از خود تواني نشان دهند ترکان نيز از اين قاعده مستثني نبودند و همواره در مقام تقليد از ايرانيان و مسيحيان باقي ماندند.
در دوره سلجوقي هنرهاي نگارشي به اوج و کمال خويش رسيد؛ به گونه اي که از سکه تا کتاب ها و بناها، همه با نقش و نگارهاي مختلف زينت داده مي شدند. اين نقاشي ها به نسبت قربي که مسلمانان به اسلام داشتند با روح معنويت اسلامي درهم مي آميخت.
اولين هنرستان با مدرسه ي نقاشي و صورت کشي در اسلام «مدرسه بغداد» يا «مکتب عراق» بود. آثار اين مدرسه بيشتر ذوق مردمي را نمايش مي داد که از اقوام مختلف ترکيب يافته بودند، از اين رو فاقد شفافيت و اصالت مينياتورهاي ايراني بود. برخلاف اصطلاح مشهور، اين آثار «عربي» نيز نيستند. در آنها گونه اي انانيت و تحنانيت گزاف در نگاشتن حرکات و فريفتگي در درج کردن اسليمي تک ساختي، و طبيعي زننده که گاه به هزل و ابتذال مي کشد به چشم مي خورد. اين هنر را مي توان هنر اشرافي سوداگرانه عالم اسلام تلقي کرد. اين سبک هنري در متن هاي مترجمان نهضت مانند مترجمان آن، مسيحي، صابئي يا ايراني بودند. اين سبک به تدريج از تزئين و تصوير کتاب هاي علوم عقلي به کتاب هاي قصه مانند «مقامات حريري» انتقال يافت. سلجوقيان در قرن پنجم بر بغداد دست يافتند و به مصور کردن کتاب هاي تاريخ مصور گرديد. اما در اينجا نيز تصاوير از سنت هايي غير از منابع اسلامي سرچشمه مي گرفت.
به رغم کمال هنري و صنايع مستظرفه در عصر سلجوقي، به دليل غلبه ي فکر تنزيهي صدر اسلام و قدرت رسمي اين قوم عرب و توجه به احکام تحريمي شريعت اسلامي در اين دوره مينياتور به کمال نرسيد. بر اساس نظر تاريخ نگاران، گرچه سفال هاي رنگارنگ ايراني را در زمره ي آثار هنري عالي جهان شناخته اند، به ويژه لعاب عالي و قلم گيري آن، که به «مينايي» شهرت يافته و نگارگري ايراني نيز حاوي دقيق ترين نقوش است، نمي توان به همين نسبت از کمال مينياتور ايراني سخن گفت.
گرچه با هجوم مغول و تاتار، بسياري از معارف و علوم راه انحطاط پيمودند، از آنجا که نقاشي و نقش محل توجه اين طوايف بود و آنها همواره با خود هنرمنداني نقاش همراه داشتند، در دوره ي غلبه آنها اين فن تحولي بسيار يافت و صورت گراني بزرگ و نحله هايي قوي به خود ديد. در دوره ي اشغال مغولان، گرچه احکام شريعت در ايران يکسره از نظر اين احکام، که آيين دشمني داشتند، متروک گرديد، توانمندي و تفکر ديني و سنت عقلي و نقلي تجليات خود را در معرفت باطني و عرفان و هنرنگارگري بروز داد. اگر چه در عالم ديجور و ظلماني مغولان بيگانه احکام ظاهري شريعت منتفي بود، احکام باطني نمي توانست سرکوب شود. خلوت نشيني در عالم اسلامي در شرق و غرب همه گير شد و گريز به باطن، چه با صورت فعال و چه به صورت منفعل، به جاي استقبال ظاهر قرار گرفت. نظام سياسي ظالمانه فئوداليته ترکي- مغولي موجب تشديد اين اوضاع مي شد در اين زمان به دنبال پذيرش اسلام از سوي حکمرانان، ريا بر علماي قشري مسلط گرديد.
در اين زمان تنجيم، علوم غريبه و خراقات جاي علوم عقلي و ديني را گرفت. محاکم شريعت جولانگاه شيادان و دين به دنيا فروشان شده بود. به هر حال دين داري صوري و توجه به امر شريعت اغلب پرده اي بود براي فسق و فجور.
در اين دوره به صنايع مستظرفه در مدارس رسمي توجه مي شد. ذوق مغولان که سنت نگارگري را طبيعتاً از چينيان و ترکان خطايي گرفته بودند، با آن موافق بود. در اين عرصه حکمرانان با يکديگر رقابت مي کردند، اما رونق هنر به همان عشق باطني و ايمان معنوي هنرمندان برمي گشت که از عالم ظاهردل بريده، و قوه ي روحاني خود را در کار هنري يا سير و سلوک عرفاني ظاهر کرده بود. به عبارتي هرگاه آدمي بخواهد از زشتي دنيا و اهل دنيا بگريزد و خود را در ورطه ي بيخودي حقيقي بيفکند به عالم هنر و درون خود بازمي گردد. بر اثر همين نياز به فراموشي و نيسان است که به هنري روي مي آورند و در واقع به سوي درمان دلي براي درد دين خود رهسپار مي شوند. صنعتگران فقيري که مسجد جامع اصفهان را در عصر ديجور مغول برپا کردند، رو به اين جهان داشتند، اما سخن يا نقش دل خود را مي گفتند و مي زدند.
مغولان به جهان اساطيري تعلق داشتند که هنر چيني يکي از جلوه هاي آن بود. نقش سيمرغ و اژدها يا نقش دو اژدها و پاره اي مرغان اساطيري و برخي نقش هاي ديگر از جمله ابرها، درختان و کوه ها بدين طريق به قلمرو عالم ديني سرزمين هاي اسلامي وارد و چون مواد هنري جذب روح ديني هنرمندان مسلمان شدند. حتي در عصري که دربار مغول با مسيحيان مراوده داشت، رسوخ برخي ويژگي هاي هنر بيزانسي نتوانست عالم اسلامي را در پس پرده ي خود محجوب سازد.
مکتب و مدرسه ي تبريز نخستين مرکزي بود که مجمع صنايع مستظرفه و نقاشي دوره ي مغول به شمار مي آمد. اين مدرسه مانند مدارس فلسفي بين النهرين توانست مواردي را فراهم کند که با مواجهه ميان ماده ي اساطيري و صورت ديني عالم هنري نگارگران عروج يابد، چنان که حکمت يوناني مقدمات تعالي تفکر نظري متفکران اسلامي را فراهم ساخته و آن را از دوران فترت بي فکري و بي ايماني عصر اموي رهايي بخشيده بود.
منبع: نشريه زمانه، شماره 93.