عوامل همكاري و اعتماد بين مردم و حكومت (1)

در حكومتهاي استبدادي و اشرافي رابطه مردم با حكومت رابطه برده دار و برده است. اگر احياناً امكاناتي براي آنها فراهم مي كنند براي اين است كه با پروار كردن آنها بهره بيشتري ببرند، چنانكه تاسيس مدارس و بيمارستانها، بوجود آوردن راههاي شوسه و راه آهن ها، كارگاهها و كارخانه ها و ... از طرف جهان سرمايه داري در كشورهاي جهان سوم براي اين منظور است نه خدمت به آنها.
دوشنبه، 22 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عوامل همكاري و اعتماد بين مردم و حكومت (1)

عوامل همكاري و اعتماد بين مردم و حكومت (1)
عوامل همكاري و اعتماد بين مردم و حكومت (1)


 

نويسنده: زين العابدين قرباني




 

چكيده
 

اين مقاله بر آن است كه عوامل و راهكارهاي جلب اعتماد و حسن همكاري بين مردم و حكومت را بر اساس گفتار و كردار اميرمؤمنان علي (ع) روشن سازد.
مطالبي كه در اين مقاله بحث و بررسي شده عبارتند از:
- پذيرش مسئوليت بر اساس تكليف الهي
- شايسته سالاري
- صداقت و پيشگامي در عمل
- حسن تدبير و نيكو اداره كردن امور
- رنج خود و راحت ديگران را طلبيدن
- اجراي عدالت، عدم تبعيض و برابري
- شركت مردم در امور سياسي و اجتماعي
- پايبندي به عهد و پيمان و بيعتي كه بسته اند و خيرخواهي براي حكومت و...
پيش از آنكه عوامل همكاري و اعتماد بين مردم و حكومت را از ديدگاه نهج البلاغه بررسي كنيم لازم است رابطه حكومت با مردم را از ديدگاه هاي مختلف مورد بررسي قرار دهيم.

رابطه حكومت با مردم
 

در حكومتهاي استبدادي و اشرافي رابطه مردم با حكومت رابطه برده دار و برده است. اگر احياناً امكاناتي براي آنها فراهم مي كنند براي اين است كه با پروار كردن آنها بهره بيشتري ببرند، چنانكه تاسيس مدارس و بيمارستانها، بوجود آوردن راههاي شوسه و راه آهن ها، كارگاهها و كارخانه ها و ... از طرف جهان سرمايه داري در كشورهاي جهان سوم براي اين منظور است نه خدمت به آنها.
در حكومت هاي مردم بر مردم به معني غربي آن، دولت مجري خواسته هاي مردم است اگر چه خلاف مصلحت آنها و زشت ترين كارها باشد مثلاً هرگاه اكثريت مردم راي به جواز رابطه جنسي و ... بدهند، دولت خود را موظف به اجراي آن مي داند همانگونه كه در سوئد و انگلستان مرسوم است.
اما در حكومت اسلامي رابطه ي مردم با حكومت رابطه ابوّت و بنوت (پدر فرزندي) است. چنانكه مي دانيم عاليترين نوع عواطف، عاطفه ي پدري و مادري است.
اما اين عاطفه در مقام تعليم و تربيت فرزندان نبايد حاكم مطلق باشد.
پدر و مادر در عين آنكه فرزندانشان را حتّي بيشتر از خود دوست مي دارند، اما رعايت مصلحت آنان را بايد بيشتر از همه چيز دوست بدارند. اگر فرزندي مرتكب خلاف شود تنبيهش كنند و اگر غذايي براي مضرّ باشد از خوردن آن منعش نمايند؛ بر انجام كارها تكليفش كنند و ... حكومت اسلامي نيز بايد رفتارش با مردم بر همين اساس باشد، در عين آنكه آحاد ملّت را فرزند خود مي داند و به آنها عشق مي ورزد، هيچگاه اجازه ندهد احدي مرتكب خلاف شده از زيربار تكاليف مقرّره كه حافظ منافع و مصالح امّت اسلامي است شانه خالي نمايد.
علي (ع) در فرمان تاريخيش به مالك اشتر و اين رابطه چنين تاكيد مي كند:
«ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ اُمُورِهِمْ مَا يَتَفَقَّدُ الْوَالِدانِ مِنْ وَلَدِهمَا ». (1)
آنگاه از آنان اينگونه تفقد كن كه پدر و مادر از فرزندشان تفقد و دلجويي مي كنند.
امام باقر (ع) در ضمن بيان خصائص رهبر جامعه اسلامي از قول رسول خدا نيز به اين حقيقت تاكيد دارد:
لا تَصلَحُ الِامامه اِلّا لَرَجُلٍ فيهِ ثَلاثَ خِصالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَن مَعاصيِ اللهِ وَ حِلْم يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الوِلايَه عَلَي مَن يلِي حَتَّي يَكُونَ لَهُمْ كَالْوالِدِ الرَّحيم. (2)
امامت جز براي مردي كه داراي خصلتهاي سه گانه زير باشد شايسته نيست:
1- پرهيزگاري و ورعي كه او را از گناه الهي باز دارد.
2- حلم و بردباري كه بدان وسيله خشم خود را تحت كنترل خود درآورد.
3- حسن سرپرستي نسبت به مردمي كه امامت آنها را به عهده دارد تا جايي كه نسبت به آنان همانند پدري مهربان باشد.
اين رابطه ي مبتني بر لطف و محبت نه تنها با افراد مسلمان و حكومت اسلامي است، بلكه همه آحاد ملت در صورتي كه به قوانين مملكت احترام بگذارند از اين رفتار انساني و لطف و مهرباني برخوردار خواهند بود.
علي (ع)در فرماني كه براي مالك اشتر، هنگامي كه او را استاندار مصر نمود، نوشت در اين باره چنين دستور داد:
«وَ اََشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِيَّهِ وَ الْمَحَبَّهَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَلَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ ضَاريِاً تَغْتَنِمُ اَكْلَهُمْ فَاِنَّهُمْ صِنْفَانِ اِمَّا اَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ اِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ». (3)
قلب خويش را نسبت به ملّت خود مملو از رحمت و محبّت و لطف كن و همچون حيوان درنده اي نسبت به آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمت شماري، زيرا آنان دو گروهند: يا برادران ديني تو اند و يا از نظر آفرينش انسانهايي همانند تو.
حال بايد ديد چه عواملي مي تواند اين رابطه را ناگسستني و مستحكم سازد؟
براي استحكام اين رابطه ي مقدس- رابطه ي حكومت و مردم- از ديدگاه اسلام و نهج البلاغه عواملي وجود دارد كه ذيلاً به اهمّ آنها اشاره مي شود:

1- پذيرش مسئوليت، تنها بر اساس تكليف الهي:
 

در مكتب علوي پذيرش مسئوليت زعامت جامعه ي اسلامي، مانند ديگر مسئوليتها تنها به خاطر انجام وظيفه و تكليف الهي است نه براي رياست كردن و يا سوء استفاده كردن و يا سوء استفاده نمودن و يا بهره مندي از منافع زودگذر آن.
علي (ع) آنجا كه از رمز قبول زعامت جامعه اسلامي سخن مي گويد بر اين حقيقت تاكيد مي كند:
«اَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّهَ وَ بَرَاَ النَّسَمَهَ لَوْ لَا حُضُرُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودُ النَّاصِرِ وَ مَا اَخَذَ اللهُ عَلَي الْعُلَماءِ الَّا يُقَارُّوا عَلَي كِظَّهِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبٍ مَظْلُومٍ لَاَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَي غَارِبِها وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَاسِ اَوَّلِهَا وَ لَاَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ اَزْهَدَ عِنْدِي مِن عَفْطَهِ عَنْزٍ». (4)
آگاه باشيد سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيت بسيار گرداگرد مرا گرفته و به ياريم قيام كرده اند و از اين جهت حجّت بر من تمام نشده بود، و اگر نبود عهد و پيماني كه خداوند از علماء و دانشمندان گرفته كه در برابر شكمبارگي ستمگران و گرسنگي ستمديدگان، سكوت نكنند، من مهار شتر خلافت را رها مي ساختم و از آن صرفنظر مي نمودم و آخر آن را با جام آغازينش سيراب مي كردم، آن وقت خوب مي فهميدند كه دنياي شما در نظر من بي ارزشتر از آبي است كه از بيني بز ماده اي بيرون آيد.
چنانكه ملاحظه مي فرماييد اگر تكليف الهي بر علما و دانشمندان هر جامعه نبود كه در برابر شكمبارگي ستمگران و محروميت ستمديدگان سكوت نكنند، رياست طلبي و بهره مندي از مظاهر زندگي مادي نمي توانست انگيزه ي قيام اميرالمؤمنين (ع) براي تصدي زعامت جامعه ي اسلامي باشد.
در غير اين صورت همانگونه كه در ابتداي امر بعد از وفات رسول الله به خاطر مصالح عمومي اسلام و مسلمين اقدام به اين امر خودداري كرده بود، در پايان نيز از قبول آن خودداري مي كرد. تنها انگيزه ي او براي پذيرش اين مسئوليت خطير، همان تكليف الهي بود و بس.
و نيز از آن حضرت آنجا كه علت اصرار خويش را در امر حكومت بر مردم بيان مي كند به اين حقيقت چنين تصريح مي نمايد:
«اَللَّهُمَّ اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ يَكُنْ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَهً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِماسَ شَيْءٍ مِنْ فٌضُلِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْاِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَاْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَهُ مِنْ حُدُودِكَ».(5)
بار خدايا تو مي داني آنچه ما انجام داديم نه براي اين بود كه ملك و سلطنتي به دست آوريم و نه براي اينكه از متاع دنيا چيزي تهيه كنيم بلكه بخاطر اين بود كه نشانه هاي از بين رفته ي دينت را بازگردانيم و آثار اصلاح را در بلادت آشكار سازيم تا بندگان مظلومت در ايمني قرار گيرند و قوانين و مقرراتي كه بدست فراموشي سپرده شده بار ديگر عملي گردد.
آري، در مكتب اسلام، قبول مسئوليتها تنها بعنوان يك تكليف الهي است نه براي رياست و اظهار قدرت و بهره گيري از مظاهر زودگذر دنيا كه در آن صورت از كفش وصله داري بي ارزشتر خواهد بود.
عبدالله بن عباس مي گويد:
در منزل «ذي قار» بر اميرمؤمنان وارد شدم در حالي كه كفش خود را وصله مي كرد. به من فرمود: قيمت اين كفش چقدر است؟ گفتم: قيمتي ندارد. فرمود:
«وَ اللهِ لَهِيَ اَحَبُّ اِلَيَّ مِنْ اِمْرَتِكُمْ اِلَّا اَنْ اُقِيمَ حَقَّاً اَوْ اَدْفَعَ بَاطِلَاً». (6)
به خدا سوگند، همين كفش بي ارزش، برايم از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اينكه با اين حكومت حقّي را به پاي دارم و يا باطلي را دفع نمايم.
بنابراين، وقتي كه ملّت احساس كرد مسئوليت حكومت اسلامي تنها به عنوان وظيفه و اقامه ي حق و دفع باطل مسئوليتها را قبول كرده اند و مقام و منصب، پيش آنان پشيزي ارزش ندارد، طبعاً همكاريهاي لازم را با آنان مبذول و به آنها اعتماد خواهند داشت.

2- تقسيم پستها بر اساس لياقت:
 

از ويژگي هاي حكومت اسلامي اين است كه پستها را بر اساس لياقت و شايستگي تقسيم مي كند، از شخص اول حكومت اسلامي كه همان امام و ولي فقيه است تا ديگر مسئولان و كارگردانان حكومت اسلامي بايد شايسته ترين و خدمتگزارترين افراد براي ملت باشند.
به نظر شيعه، امام و جانشين پيغمبر كه زعامت كشور اسلامي را به عهده دارد شايسته ترين فرد روي زمين است كه از جميع فضائل علمي و اخلاقي و غيره در درجه ي كمال و عصمت برخوردار و از هرگونه رذائل به دور است. سيدالشّهداء ابي عبدالله الحسين (ع)، هنگامي كه مسلم بن عقيق را به عنوان نماينده ي خود به سوي مردم كوفه مي فرستاد در پاسخ نامه ي مردم كوفه ويژگي هاي امام مسلمين را چنين مشخص مي كند.
فَلَعمري مَا الاِمامُ اِلَّا بِالْكِتابِ، القائِم بِالقسطِ، الدّائن بِدينِ الْحَقِّ،‌ الْحابِسَ نَفْسَهُ عَلَي ذَاتِ اللهِ. (7)
به جانم سوگند كسي شايستگي مقام رهبري و امامت مسلمين را ندارد مگر آنكه داراي ويژگي هاي زير باشد:
1- بر طبق كتاب خدا حكم كند.
2- براي برقراري قسط و عدل قيام نمايد.
3- به دين راستين حق پاي بند باشد.
4- خود را وقف خدمت در راه خدا كند.
نيز از حضرت علي(ع) در مورد صفات و مشخصات حكومت اسلامي چنين آمده است:
«وَ قَدْ عَلِمْتُمْ اَنَّهُ لَا يَنْبَغِي اَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَي الْفُروجِ وَ الدِّماَءِ وَ الْمَغاَنِمِ وَ الْاَحْكَامِ وَ اِمامَهِ الْمُسْلِمينَ الْبَخِيلُ فَتَكُونَ فِي اَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ وَ لَا الْجاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ وَ لَا الْجَا فِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ وَ لَا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْمَاً دُونَ قَوْمٍ وَ لَا الْمُرْتَشيِ فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ وَ يَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ وَ لَا الْمَعَطَّلُ لِلسُّنَّهِ فَيُهْلِكَ الْاُمَّهَ». (8)
شما مي دانيد آن كس كه در منصب امامت مسلمين بر نواميس، خونها، غنايم و احكام تسلط دارد، نبايد بخيل باشد تا در جمع آوري اموال آنان براي خويش حرص ورزد و نبايد جاهل و نادان باشد تا با جهلش آنان را گمراه كند و نه جفاكار تا پيوندهاي آنها را از هم بگسلد و به نيازهاي آنان پاسخ نگويد و نه ستمكار كه در اموال و ثروت آنان حيف و ميل نمايد و گروهي را بر گروه ديگر مقدم دارد و نه رشوه گير در قضاوت تا حقوق را از بين ببرد و در رساندن حق به صاحبانش كوتاهي ورزد و نه آنكس كه سنّت پيامبر را تعطيل كند و بدين سبب امّت را به هلاكت بيفكند.
در زمان غيبت امام معصوم، زعامت مسلمين بر عهده ي فقيه عادل و با تقوي و آگاه به زمان، شجاع و مدير و مدبّر است كه امام عسگري عليه اسلام قسمتي از ويژگي هاي او را چنين معرفي مي نمايد:
فما من كان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدينه مخالفاً علي هواه مطيعاً لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه. (9)
هرگاه فقيهي خويشتن دار، ديندار، مخالف با هواي نفس، مطيع فرمان مولا بود، مردم موظّفند از او پيروي نمايند.
امام حسين (ع) نيز ضمن روايت مفصلي روي علم ديني او، و امين بر حلال و حرام بودنش تكيه مي كند و چنين ادامه مي دهد:
ذلك بان مجاري الامور و الاحكام علي ايدي العلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه. (10)
جريان امور و احكام بايد در دست عالمان الهي كه بر حلال و حرام او امينند، باشد.
اما ديگر مسئولان حكومت اسلامي نيز بايد تنها بر اساس لياقت و شايستگي انتخاب شوند و هيچگونه رابطه و توصيه اي در انتخاب آنان مؤثر نباشد كه اميرالمؤمنين (ع) در اين زمينه چنين فرمان مي دهد:
و لا تقلبن في استعمال عمالك و امرائك شفاعه الا شفاعه الكفايه و الامانه. (11)
در استخدام كاركنان و فرمانروايانت شفاعت و وساطت كسي را مپذير مگر شفاعت شايستگي و امانتداري خود آنها را.
در فرمان تاريخيش به مالك اشتر در مورد استخدام كارمندان چنين دستور مي دهد:
«ثُمَّ اَنْظُرْ فِي اُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمْ اخْتِبَاراً وَ لَا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاهً وَ اَثَرَهً فَاِنَّهُمَا جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَورِ وَ الْخِيَانَهٍ وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ اَهْلَ التَّجْرِبَهِ وَ الْحَيَاءِ مِنْ اَهْل الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَهِ وَ الْقَدَمِ فِي الاِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَهِ فَاِنَّهُمْ اَكْرَمُ اَخْلَاقاً وَ اَصَحُّ اَعْرَاضَاً وَ اَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ اَشْرَاقَاً وَ اَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْاُمُورِ نَظَرَاً». (12)
در كارهاي كارمندانت بنگر و آنها را با آزمايش و امتحان به كار وادار و از روي ميل و استبدا آنها را بكاري واندار، زيرا استبداد و تسليم تمايل شدن كانوني از شعبه هاي جور و خيانت است، و از ميان آنها افرادي كه با تجربه تر و پاكتر و پيشگامتر در اسلامند، برگزين! زيرا اخلاق آنها بهتر و خانواده ي‌ آنها پاكتر و همچنين كم طمعتر و در سنجش عواقب كارها، بيناترند.
اصولاً با بودن افراد صالحتر و داناتر به كتاب خدا و سنت پيامبر، انتخاب افرادي كه در اين حد نيستند، خود خيانت به خدا و پيامبر و مسلمين خواهد بود كه پيامبر اسلام در اين زمينه فرموده است:
من استعمل عاملاً من المسلمين و هو يعلم ان فيهم من هو اولي بذلك منه و اعلم بكتاب الله و سنه نبيه فقد خان الله و رسوله و جميع المسلمين. (13)
كسي كه كارمندي از مسلمين را بكار گيرد در حالي كه مي داند در ميان آنها فردي كه از او بهتر به كتاب خدا و سنت پيامبر داناتر است، وجود دارد، به خدا و پيامبر و همه مسلمين خيانت كرده است.
حتي افراد، در صورتي كه شايسته تر از آنها وجود داشته باشد، حق ندارند خود را بر آنها مقدم كنند زيرا پيامبر اسلام فرمود:
من تقدم علي قوم المسلمين و هو يري أن فيهم من هو افضل منه فقد خان الله و رسوله و المسلمين. (14)
هر كس خود را بر ديگر مسلمين مقدّم كند در حالي كه ببيند در ميان آنها افراد شايسته تري وجود دارد، خيانت به خدا و پيامبر و مسلمين نموده است.
حال ملتي كه داراي چنين حكومت و مسئولين با كفايت و شايسته اي باشد، طبعاً نسبت به آنها اعتماد خواهد داشت و با آنها همكاري صميمانه خواهد نمود. (15)

پي نوشت ها :
 

1- نهج البلاغ ابن ميثم بحراني، ج5، ص 157، ن 52.
2- كافي، ج1، ص 407.
3- نهج البلاغه، ن 3.
4- نهج البلاغه، خ 3.
5- نهج البلاغه، خ 131. تحف العقول، ص 239، همين كلمات از امام حسين (ع) با مختصر اختلافي آمده است.
6- نهج البلاغه، خ 33.
7- ارشاد مفيد، ج2، ص 36.
8- نهج البلاغه، خ 131.
9- احتجاج طبرسي، ج2، ص 263.
10- تحف العقول، ص 139.
11- نظام الحكم و الاداره في الاسلام، ص 301.
12- نهج البلاغه، ن 53.
13- نظام الحكم و الاداره في الاسلام، ص 302.
14- همان مصدر، ص 302.
15- در اين باره به كتاب اسلام و حقوق بشر، نوشته نگارنده، صفحات 266 تا 271، مراجعه شود.
 

منبع: سالنماي النهج 1-5



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.