عوامل همكاري و اعتماد بين مردم و حكومت (2)

تا زماني كه مردم از كارگردانان امور صداقت و يكرنگي نبينند، نمي توانند به آنها اعتماد كنند و مهمترين چيزي كه مي تواند نشان دهنده ي صداقت آنها باشد اين است كه پيش از همه خود به گفتارشان عمل كنند. زيرا اثري كه رفتار و عمل در افكار و روح آدمي دارد غير از تأثير گفتار است. تأثير گفتار آني و زودگذر است، ولي تأثير عمل ريشه دار و عميق است و لذا گفته اند كه دو صد گفته چون نيم كردار نيست.
دوشنبه، 22 اسفند 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عوامل همكاري و اعتماد بين مردم و حكومت (2)

عوامل همكاري و اعتماد بين مردم و حكومت (2)
عوامل همكاري و اعتماد بين مردم و حكومت (2)


 

نويسنده: زين العابدين قرباني




 

3- صداقت و پيشگامي در عمل:
 

تا زماني كه مردم از كارگردانان امور صداقت و يكرنگي نبينند، نمي توانند به آنها اعتماد كنند و مهمترين چيزي كه مي تواند نشان دهنده ي صداقت آنها باشد اين است كه پيش از همه خود به گفتارشان عمل كنند. زيرا اثري كه رفتار و عمل در افكار و روح آدمي دارد غير از تأثير گفتار است. تأثير گفتار آني و زودگذر است، ولي تأثير عمل ريشه دار و عميق است و لذا گفته اند كه دو صد گفته چون نيم كردار نيست.
روي همين اصل آئين مقدس اسلام به پيروان خود دستور مي دهد: پيش از آنكه مردم را با گفتار دعوت به حق كنند، با عمل اقدام به اينكار نمايند.
امام صادق (ع) در اين باره مي فرمايد:
كونوا دعاه الناس بغير السنتكم ليروا منكم الورع و الاجتهاد و الصلوه و الخير فان ذلك داعيه. (1)
مردم را با غير زبانتان بسوي حق و فضيلت دعوت كنيد تا از شما پرهيزكاري و كوشش در راه خدا و نماز و كارهاي نيك مشاهده كنند، بديهي است كه اين روش گرايش دهنده تر است.
شايد رمز اينكه اسلام، گفتار بدون عمل را گناه بزرگ مي داند، (2) همين تكذيب عملي و موجب سلب اعتماد باشد.
قطعاً براي همين اهميت است كه علي بن ابيطالب (ع) آنجا كه درباره ي وظائف رهبران جامعه سخن مي گويد به اين حقيقت تصريح مي كند:
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ اِمَاماً فَلْيَبْدَاْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنل تَاْدِيبَهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَاْدِيبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدَّبُهَا اَحَقُّ بِالْاجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدَّبِهِمْ». (3)
كسي كه خود را پيشواي مردم قرار دهد، بايد پيش از آنكه به تعليم ديگري بپردازد، به تعليم خويشتن اقدام نمايد، و پيش از آنكه مردم را با زبان ادب كند با كردارش ادب نمايد. كسي كه خويشتن را مي آموزد و تربيت مي كند به احترام سزاوارتر است از كسي كه معلّم و مربّي ديگران است.
نيز هنگامي كه مي شنود «عثمان بن حنيف» فرماندار او در بصره به مهماني جواني از مردم آن سامان مي رود كه انواع غذاها و خورش ها در سر سفره اش موجود بوده، توانگران در آنجا حضور داشته، ولي از فقرا و مستمندان احدي در آن مهماني شركت نداشته اند، نامه ي تند و عتاب آميزي به او مي نويسد و از اين كار كه موجب اختلاف طبقاتي و برانگيختن خشم توده ي مردم عليه كارگردانان امور است، شديداً او را نكوهش مي كند. آنگاه وظيفه ي رهبران جامعه را در پيشقدم بودن در كارهاي نيك و دوري جستن از زشتيها اين طور بيان مي كند:
«اََلَا وَ اِنَّ لِكُلِّ مَاْمُومٍ اِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ اَلَا وَ اِنَّ اِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَي مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ اَلَا وَ اِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَي ذَلِكَ وَ لَكِنل اَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عَفَّهٍ وَ سَدَادٍ فَوَ اللهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْياكُمْ تِبْرَاً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَ فْرَاً وَ لَا اَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً». (4)
آگاه باش هر پيروي كننده را پيشوايي است كه از او پيروي كرده به نور دانش او روشني مي جويد. بدان كه پيشواي شما از دنياي خود به دو جامه ي كهنه و از خوردنيهايش به دو قرص نان اكتفا كرده است. گرچه شما به چنين رفتاري توانا نيستيد ولي مرا با پرهيزكاري و كوشش در راه خدا و پاكدامني و درستكاري ياري كنيد. بخدا قسم از دنياي شما طلايي نيندوخته و از غنيمتهاي آن مال فراواني ذخيره نكرده، و با كهنه جامه اي كه در بر دارم جامه كهنه ديگري آماده ننموده ام.
4- حسن تدبير و نيكو اراده كردن امور:
از شرايط پذيرش مسئوليت در حكومت اسلامي اين است كه شخص حاكم به نحو احسن بر تدبير امور قدرت داشته و بتواند بشكل هر چه بهتري آن را انجام دهد و اين نكو انجام دادن كارها تا آنجا مهم است كه نقل مي كنند: هنگامي كه يكي از ياران پيغمر اسلام فوت كرد و او را دفن كردند، رسول اكرم با دستهاي مبارك خاك روي قبر را هموار كرد و فرمود: گرچه مي دانم كه اين قبر بزودي كهنه و خراب مي شود ولي خداوند دوست دارد بنده اي را كه كاري انجام مي دهد، محكم و صحيح انجام دهد. (5)
لذا چنانچه درگذشته ديديم، پيامبر اكرم (ص) ضمن بيان مشخصات حاكم اسلامي تاكيد مي كند كه بايد قدرتي بر نيكو اداره كردن امور و حسن سرپرستي را داشته باشد: «و حسن الولايه علي من يلي»
علي (ع) آنجا كه از شايسته ترين فرد جهت سرپرستي امت اسلامي سخن مي گويد، اصل تواناترين و داناترين را كه حاكي از بهتر اداره نكردن امت اسلامي است معيار قرار مي دهد:
«اَيُّهَا النَّاسُ اِنَّ اَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْاَمْرِ اَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ اَعْلَمُهُمْ بِاَمْرِ اللهِ فِيهِ فَاِنْ شَغَبَ شاَغِبٌ اسْتُعْتِبَ فَاِنْ اَبَي قُوتِلَ». (6)
اي مردم سزاوارترين كس به خلافت، قوي ترين مردم نسبت به آن است و داناترين آنها به فرمانهاي خدا، پس اگر شخص آشوبگري به فتنه انگيزي برخيزد از او خواسته مي شود كه به حق بازگردد و اگر امتناع ورزد بايد با او به نبرد پرداخت.
بنابراين، وقتي كه مردم از مسئولين امور حسن تدبيرو نيكو اداره كردن مملكت و حسن سياست را ببينند طبعاً نسبت به آنها اعتماد و با آنها همكاري خواهند نمود.
5- رنج خود و راحت ديگران طلبيدن:
در حكومت اسلامي پذيرش پست و مقام براي بهره گيري بيشتر از مظاهر زندگي نيست، بلكه براي خدمت به ديگران و رنج خود و راحت ديگران طلبيدن است.
علي (ع) هنگامي كه عاصم ابن زياد را از ترك دنيا بر حذر مي داشت مورد اعتراض قرار گرفت كه پس شما چرا بر خود اين چنين سخت مي گيريد؟ فرمود:
«اِنَّ اللهَ تَعَالَي فَرَضَ عَلَي اَئِمَّهِ الْعَدْلِ اَنْ يُقدِّرُوا اَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَهِ النَّاسِ كَيْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرَهُ». (7)
خداوند بر پيشوايان حق واجب شمرده كه بر خود سخت نگيرند و همچون طبقه ي ضعيف مردم باشند، تا نداري فقير او را ناراحت نكند كه سر از فرمان خدا برتابد.
در نامه اي كه به فرماندار بصره «عثمان بن حنيف» مي نويسد در اين باره چنين تاكيد مي كند:
به خدا سوگند من از دنياي شما طلا و نقره اي نيندوخته ام و از غنايم و ثروتهاي آن مالي ذخيره نكرده ام و براي اين لباس كهنه ام بدلي مهيّا نساخته ام و از زمين آن حتي يك وجب در اختيار نگرفته ام و از اين دنيا بيش از خوراك مختصر و ناچيزي برنگرفته ام. اين دنيا در چشم من بي ارزش تر و خوارتر از دانه ي تلخي است كه بر شاخه درخت بلوطي برويد...
اگر مي خواستم مي توانستم از عسل مصفّا و مغز اين گندم و بافته هاي اين ابريشم براي خود خوراك و لباس تهيه كنم اما هيهات كه هوي و هوس بر من غلبه كند و حرص و طمع مرا وادار كند تا طعامهاي لذيذ را برگزينم، در حالي كه ممكن است در سرزمين «حجاز» يا «يمامه» كسي باشد كه حتي اميد بدست آوردن يك قرص نان را نداشته باشد و هرگز شكمس سير نخورده باشد.
آيا من با شكمي سير بخوابم در حالي كه در اطرافم شكمهاي گرسنه و جگرهاي سوزاني باشد؟
و آيا آنچنان باشم كه آن شاعر گفته است: «اين درد تو را بس كه شب با شكم سير بخوابي، در حالي كه در اطراف تو شكمهايي گرسنه و به پشت چسبيده باشند».
آيا به همين قناعت كنم كه گفته شود: من اميرمؤمنانم، اما با آنان در سختيهاي روزگار شركت نكنم و پيشوا و مقتدايشان در تلخيهاي زندگي باشم!من آفريده نشده ام كه خوردن خوراكي هاي پاكيزه مرا به خود مشغول دارد، همچون حيوان پرواري كه تمام همّش علف است و يا همچون حيوان رها شده اي كه كارش چريدن و خوردن و پركردن شكم مي باشد و از سرنوشتي كه در انتظار اوست بي خبر است. من آفريده نشده ام كه بيهوده دنيا را بگذرانم، راه گمراهي پيش گيرم و لااباليگري اختيار كنم، هرگز. (8)
عليهذا وقتي كه مردم از مسئولين جامعه تا اين درجه ايثار و گذشت و بي توجهي به مظاهر زندگي ببينند و همه ي تلاش هاي آنان را در راه رفاه و بهتر زيستن خودشان مشاهده كنند، شك نيست كه به آنها اعتماد خواهند كرد و از هيچگونه همكاري با آنان دريغ نخواهند داشت.
6- برابري و عدم تبعيض:
بزرگترين عاملي كه شيرازه ي جامعه را از هم مي گسلد و مردم را نسبت به دولتمردان بدبين و خشمگين مي سازد، روابط را بر ضوابط حاكم كردن و در مقام اجراي قانون عدالت را به طور گسترده رعايت نكردن و در ميان افراد تبعيض قائل شدن است.
علي (ع) در عهدنامه ي تاريخي خود كه براي مالك اشتر استاندار مصر نوشته است در اين باره چنين تاكيد مي كند:
كاري كه بايد بيش از هر كاري دوست داشته باشي، ميانه روي در حق است و همگاني كردن آن در برابري و دادگري كه بيشتر موجب خشنودي رعيّت مي شود.
در هر كاري صلاح همگان را رعايت كن نه خواصّ و حاشيه نشينان را؛ زيرا خشم عمومي رضا و خشنودي چند تن اطرافي خاصّ را پايمال مي سازد و خشم چند تن در برابر خشنودي عمومي اهميّت ندارد. (9)
در جاي ديگر از همين فرمان چنين دستور مي دهد:
حكمرانان را نزديكان و خويشاونداني است كه به خودسري و گردن كشي و دست درازي به مال مردم و كمي انصاف خوگرفته اند، ريشه و اساس شرّ ايشان را با جدا كردن و دور ساختن موجبات آن صفات از بين ببر. (10)
در مورد ديگري از اين فرمان چنين تصريح مي فرمايد:
و حق را براي آنكه شايسته است درباره ي نزديك و دور، و خويش و بيگانه اجرا كن و در اجراي آن شكيبا و از خدا پاداش خواه باش، گرچه از بكار كردن حق به خويشان و به نزديكانت سختي برسد، هرچه برسد. (هر سختي كه مي خواهد برسد.) و پايان حق را با آنچه بر تو گران و دشوار است بنگر كه پسنديده و فرخنده است.... از اختصاص دادن چيزهايي كه مردم در آنها با هم مساوي هستند، به خود بپرهيز.
براي مراجعان خود وقتي مقرر كن كه به نياز آنها شخصاً رسيدگي كند، مجلس عمومي و همگاني براي آنها تشكيل ده و درهاي آن را به روي هيچكس نبند و به خاطر خداوندي كه تو را آفريده تواضع كن و لشكريان و محافظان و پاسبانان را از اين مجلس دور ساز، تا هر كس با صراحت و بدون ترس و لكنت، سخنان خود را با تو بگويد زيرا من بارها از رسول خدا اين سخن را شنيدم: «ملتي كه حق ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد هرگز پاك و پاكيزه نمي شود و روي سعادت نمي بيند.»
بنابراين، در جامعه اي كه همه ي مردم از مزايا و حقوق حكومت اسلامي به طور يكسان و دور از تبعيض بهره مند مي شوند شك نيست كه نسبت به دولتمردان و مسئولين امور خوشبين و از آنها راضي خواهد بود و در همه ي كارها با آنان همكاري خواهند داشت.
7- شركت داشتن مردم در كارهاي اجتماعي و سياسي:
درست است ك معيار در حكومت اسلام تبعيت از حق است ولي خواسته هاي توده ي مردم كه از فطرت حق جويي بهره مندند نه تنها ناديده گرفته نشده بلكه به آن تأكيد نيز شده است.
بديهي است حكومتي كه مردم را بحساب نياورد و نظرات شخصي را بر آنان تحميل كند و در صدد رفع نيازمنديهاي آنان و احسان بر آنان نباشد. هيچگاه چنين مردمي به چنان حكومتي اعتماد نخواهند داشت و با او همكاري نخواهند نمود.
علي (ع) در فرمان تاريخيش به مالك اشتر در اين باره چنين دستور مي دهد:
بدان كه هيچ وسيله اي براي جلب اعتماد والي به وفاداري رعيت، بهتر از احسان به آنها و تخفيف هزينه هاي آنان، و عدم اجبارشان بكاري كه وظيفه ندارند، نيست.
در اين راه آن قدر بكوش تا به وفاداري آنان خوشبين شوي كه اي خوشبيني، رنج فراواني را از دوشت بر مي دارد. و سزاوارترين فردي كه شايستگي خوشبيني تو را دارد كسي است كه مورد عناياتتت قرار گرفته و نيكو آزموده اي و آنكس سزاوارتر براي بدبينت مي باد كه مورد احسانت قرار نگرفته و بد آزمايش شده است.
در مورد ديگري از اين فرمان در باب توجه خاص به مردم چنين تاكيد مي كند:
محبت و مهرباني تو نسبت به آنان قلبهايشان را به تو متوجه مي سازد . برترين چيزي كه موجب روشنايي چشم زمامداران مي شود، برقراري عدالت در همه ي بلاد و آشكار شدن علاقه مردم نسبت به آنهاست. اما مودت و محبت آنان جز با پاكي دلهايشان نسبت به واليان آشكار نمي گردد و خيرخواهي آنها در صورتي مفيد است كه با ميل خود گرداگرد زمامداران را بگيرند و حكومت آنها برايشان سنگيني نكند و طولاني شدن مدت زمامداريشان براي اينان ناگوار نباشد پس آرزوهايشان را برآور و پي در پي آنها را به نيكويي ياد كن و كارهاي مهمي كه انجام داده اند برشمار.
در خطبه اي كه در صفّين در مورد حقوق والي بر ملت و حقوق ملت بر والي ايراد فرموده درباره ي بحساب آوردن مردم چنين مي فرمايد:
آن گونه كه با زمامداران ستمگر سخن مي گوييد با من سخن مگوييد، و آنچنان كه در پيشگاه حكّام خشمگين و جبّار خود را جمع و جور مي كنيد، در حضور من نباشيد و به طور تصنّعي و منافقانه با من رفتار ننماييد و هرگز گمان مبريد كه در مورد حقّي كه به من پيشنهاد كرده ايد كندي ورزم (يا ناراحت شوم) و نه خيال كنيد من در پي بزرگ ساختن خويشتنم، زيرا كسي كه شنيدن حق و يا عرضه داشتن عدالت به او برايش مشكل باشد عمل به آن براي وي مشكلتر است.
با توجه به اين، از گفتن حق و يا مشورت عدالت آميز، خودداري مكنيد، زيرا من شخصاً به عنوان يك انسان خويشتن را مافوق آنكه اشتباه كنم، نمي دانم و از آن در كارهايم ايمن نيستم ولي در عين حال خداوند مرا حفظ مي كند و همه جا براي من كافي است. (11)

وظيفه ي مردم در برابر حكومت اسلامي
 

وقتي كه زمامدار حكومت اسلامي طبق بررسيهاي گذشته همانند پدري مهربان بود، و تنها بر اساس تكليف الهي و لياقت پستها تقسيم و مسئوليتها پذيرفته شده، و مسئولين صداقت در رفتار و پيشگامي در علم داشتند، و رنج خود و راحت ديگران طلبيدند، و در ميان مردم عدالت و برابري را دور از هرگونه تبعيض اجراء نمودند، و مردم را به حساب آوردند و براي آنها شخصيت قائل شدند، و داراي حسن تدبير و شايستگي در اداره ي امور بودند و نسبت به مردم خيرخواه و در بالابردن رشد فكري و فرهنگي و اقتصادي و غيره آنان كوشا بودند، در اين صورت ملّت نيز طبعاً خيرخواه و مطيع خواهد بود و نسبت به او اعتماد خواهد نمود و با او همكاري مخلصانه خواهد داشت و ما اين همكاري و اعتماد متقابل را كه ناشي از حقوق و تكاليف متقابل است در نهج البلاغه و كتب حديث مي بينيم كه مورد تاكيد زياد قرار گرفته است.
علي (ع) در نهج البلاغه در اين باره مي فرمايد:
اي مردم، من كه زمامدار شمايم به گردن شما حقي دارم و شما نيز ه گرن من حقي، اما حق شما بر من اين است كه خيرخواه شما باشم و با افزايش در آمد ملّي، مواجب و درآمد شما را زيادتر كنم و براي آنكه نادان و بي ادب نمانيد، سطح آموزش و پرورشتان را بالا ببرم.
در مقابل، حقي كه من بر شما دارم اينست: بيعتي كه با من كرده ايد به آن وفادار باشيد، در حضور و غياب، خيرخواهم باشيد، هرگاه كه شما را براي كاري دعوت مي كنم پاسخ مثبت دهيد و از فرمانم سرپيچي ننماييد. (12)
پيامبر اسلام فرمود: دين عبارت از خيرخواهي است.
عرض كردند: براي چه كسي يا رسول الله؟
فرمود: براي خدا و پيامبر و كتابش و براي رهبران جامعه و عموم مسلمين. (13)
ابوحمزه مي گويد از امام باقر (ع) پرسيدم: حق امام بر مردم چيست؟
فرمود: حقش بر مردم اين است كه حرفش را بشنوند و از او اطاعت كنند.
عرض كردم: حق مردم بر امام چيست؟
فرمود: هنگام تقسيم بيت المال و اجراي حكم الهي عدالت و برابري را رعايت نمايد. (14)
علي (ع) فرمود:
نسبت به فرمانروايان و راهنمايانتان غش و خيانت نكنيد و نسبت به رهبرانتان بي معرفت نباشيد و ريسمان و حدتتان را پاره نكنيد كه در آن صورت به نزاع مي افتيد و آسايشتان از بين مي رود. و بر اين اساس بايد كارهايتان را استوار سازيد و اين راه را ادامه دهيد. (15)
با توجه به مطالب گذشته اين حقيقت براي ما روشن گرديد كه در صورتي كه حكومت اسلامي و تكاليف الهي خود را انجام دهد و نسبت به مردم پدري مهربان باشد، شك نيست كه توده ي مردم نيز نسبت به او اعتماد خواهند كرد و با او همكاري لازم خواهند داشت و ما نمونه ي چنين حكومتي را درصدر اسلام و زمان پيامبر اكرم (ص) بطور كامل مشاهده نموديم.

پي نوشت ها :
 

1- اصول كافي، ج2، ص 721.
2- سوره صف آيه 2 و 3.
3- نهج البلاغه عبده، ج 3، ص 166، ق73.
4- نهج البلاغه، ن 45.
5- ولكن الله يحب عبداً اذا عمل عملاً احكمه (وسايل، ج2، ص 884) و بعد از دفن فرزندش ابراهيم و تسويه خاك قبر وي فرمود: «اذا عمل احدكم عملاً فليتقن» (وسايل، ج2، ص 883).
6- نهج البلاغه، خ 173.
7- نهج البلاغه، خ 209.
8- نهج البلاغه، ن 45.
9- نهج البلاغه، ن 53.
10- همان ماخذ.
11- فلا تكلموني بما تكلم به الجبابره، و لا تتحفظوا مني بما يتحفط به عند اهل البادره و لا تخالطوني بالمصانعه و لا تطنوا بي استتقالاً في حق قيل لي و لا التماس اعظام نفسي فانه من استقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه فلاتكنوا عن مقاله بحق او مشوره بعدل فاني لست في نفسي بفوق ان اخطي و لا آمن ذلك من فعلي الا ان يكفي الله من نفسي. (خ 216)
البته بعضي كوته نظران كه با اعتقاد اصيل اسلامي آشنايي كافي ندارند، اين حديث را دليل بر خطاكردن علي (ع) مي دانند، ولي اينان بايد اين نكته را در نظر داشته باشند. اولاً متن خ اصلاً نمي رساند كه علي (ع) اقرار به اشتباه خود بكند. بلكه او از آنجا كه در ظاهر انسان است و همانند ديگران، اين مسئله را مطرح مي كند و در جمله بعدي مساله عصمت خود را به وضوح بيان مي دارد. يعني علي (ع) مي خواهد به مردم خط سياسي بدهد آن هم براي افراد ديگري كه پستها را در اختيار دارند ولي معصوم نيستند او به مردم مي فهماند كه آگاه باشيد، هر كسي در معرض خطاست و شما بايد مواظب حكمفرمايان باشيد، ولي بدانيد كه خداوند مرا حفظ كرده و براي من كافي است و اين يعني كه من معصومم.
12- ايها الناس ان لي عليكم حقا و لكم علي حق فاما حقكم علي فالنصحه لكم عليكم و تعليمك كيلا تجهلوا و تاديبكم كيما تعلموا و اما حقي عليكم فالوفاء با البيعه و النصيحه في المشهد و المغيب و الاجابه حين ادعوكم و الطاعه حين آمركم (نهج البلاغه، خ 34)
13- قال رسول الله (ص): الذين النصعه قيل: لمن يا رسول الله؟ قال: لله و لرسوله و لكتابه و للائمه و لجماعه المسلمين. (الاموال ابي عبيدالقاسم السلام، ص 10)
14- سال ابوحمزه عن الامام محمد الباقر (ع): ما حق الامام علي الناس؟ قال: حقه عليهم ان يسمعوا له و يطيعوا قلت: فما حقهم عليه قال: يقسم بينهم با السويه و يعدل في الرعيه. (كافي، ج 1، ص 40)
15- و لا تغتانوا و لاتكم و لا تغشوا هداتكم و لا تجهلوا ائمتكم و لا تصدعوا عن قبلكم فتفشلوا و تذهب ريحكم و علي هذا فليكن تاسيس اموركم و الزموا هذه الطريقه (كافي، ج1، ص 405).
 

منبع: سالنماي النهج 1-5



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.