گفتگو با آیت الله واعظ زاده خراسانی
در اینجا باید به سؤال شما پاسخ دهیم که چرا مردم با علی که صاحب حق بود بیعت نکردند و با ابوبکر بیعت کردند آیا سبب جوانی علی بود؟
خیر جوانی علی چندان دخالت نداشت، بلکه زمینه هایی که برای ابوبکر فراهم بود برای علی نبود و اینک توضیح صرف نظر از داستان غدیر و فضائل فراوان علی علیه السلام چند فضیلت علی (ع) دارد که نظیر آن را لااقل در ذهنیت مردم، هرچند واقعیت نداشته باشد ابوبکر هم داشته است، من تکرار می کنم، نمی خواهم در واقع و نفس الامر این فضیلتها را برای ابوبکر اثبات کنم، بلکه شهرت آنها ذهنیت خاصی در نظر عموم مسلمانها و یا صحابه، برای وی فراهم کرده بود که همانا زمینه مقبولیت او و تمایل اکثریت را به او فراهم کرد.
و از سویی شمه ای از فضائل علی از جمله شرکت او در جنگها و کشتن بسیاری از سران قریش بوده است.
او، زمینه او را کمرنگ کرده بود و اینک شرح آن چند فضیلت:
1- علی اولین فرد بود که در خردسالی در داخل خانه پیغمبر، همراه خدیجه همسر آن حضرت و زید بن حارثه پسر خوانده وی به اسلام گرویدند، اما در خارج خانه، در ذهنیت مسلمانها ابوبکر اولین مسلمان بود که به لحاظ شهرت و پختگی و موقعیت اجتماعی او عده ای توسط او اسلام آوردند، حال هر چند از لحاظ تاریخی، بخواهیم این مزیت را با کنجکاوی ازاو سلب کنیم، این امر، ذهنیت مسلمانان را نه در آن هنگام و نه تا کنون، محو نمی کند.
2- هنگام هجرت رسول اکرم، علی در بستر، آن حضرت خوابید با اینکه خطر کشتن او به دست جمع مشرکین که از همه قبایل موجود در مکه تشکیل شده بود، وجود داشت، این فضیلت مانند خورشید در زندگی علی علیه السلام می درخشید، اما در همان حالی که رسول اکرم با نهایت غربت و تنهایی از مکه خارج شد و یا به تعبیر درستش از دست همان جمع، فرار کرد، در حالی که از بین خویشان خویش و مؤمنان به او، تنها ابوبکر با او بود در غار ثور پنهان شدند تا قرآن همین غربت و تنهایی او را چنین بیان می کند:
«اِلّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ اِذْ هُما فِی الْغَار اِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ اِنَّ اللهَ مَعَنا فَانْزَلَ اللهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ وَ اَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا» (1)
حال، بگذریم از بحثهای طولانی موجود در تفاسیر طرفین، و در کتابهای کلامی در دلالت این آیه به مدح یا ذم ابوبکر، مانند اینکه شیعیان گفته اند: جمله (لا تحزن) دلیل بر ترس او، و تخصیص نزول سکینه به پیغمبر، با توجه به اینکه قرآن، نزول سکینه را بر مؤمنین در جای دیگر ذکر کرده، این دلیل بر عدم ایمان ابوبکر است.
اما اهل تسنن گفته اند خدا عنایت داشته که همراهی و مصاحبت ابوبکر را با پیغمبر با لفظ «ثانی اثنین اذهما فی الغار» و نیز با جمله «ان اله معنا» که به معنی نصرت خداوند نسبت به آن دو نفر است در حالی که هنگام گیرافتادن موسی و بنی اسرائیل در لب دریا هنگام خروج از مصر، بنی اسرائیل گفتند ما گیر افتادیم، موسی گفت: «کلا ان معی ربی» همراهی خدا را به خود اختصاص داد، و نیز بنا به گفته شیخ محمود شلتوت در تفسیر این آیه، که فرق است میان خوف و حزن، خدا به موسی گفت: «لا تخف» ولی در این آیه پیغمبر به ابوبکر گفت: (لا تحزن) خوف ناشی از ضعف نفس است، ولی حزن ناشی از محبت به چیزی است که دارد از دست می رود، ابوبکر دید تمام زحمتها دارد هدر می رود، و الان است که دشمنان آن دو تن را بکشند و به اسلام پایان دهند، پیغمبر با این سخن او را دلداری می دهد، نه توبیخ.
حال هر قدر این بحثها ادامه پیدا کند و شما این آیه را مدح یا ذم ابوبکر بدانید، ذهنیت مسلمانان را بخصوص در آن هنگام از بین نمی برد، که در کشاکش بیعت با او، از او به عنوان (یار غار) نام بردند و کسی هم انکار نکرد.
3- در سال نهم هجرت، در اولین حج رسمی مسلمانان، که آزادانه پس از فتح مکه، حج بجا آوردند و همان هنگام سوره برائت نازل گردید که باید از میان رفتن اعتبار پیمان رسول اکرم با مشرکین مکه، که در آغاز این سوره آمده است به اطلاع مشرکان برسد، در این دو حادثه، نام علی علیه السلام و ابوبکر با هم برده می شود و مانند آیه نماز مورد بحث و گفتگوی فراوان میان فریقین قرار گرفته است، و طرفین آن استناد روایات برای ابوبکر مدح یا ذم بیرون کشیده اند، در حالی که اتفاق دارند پیغمبر سوره برائت را اول به ابوبکر داد، سپس به امر خدا از او گرفت و به عنلی داد، تا او آن را از جانب پیغمبر به کفار اعلام نماید، و حتی در اینکه امارت حج را به ابوبکر داد اختلافی ندارند، اما این امارت از دیدگاه اهل سنت تا پایان حج باقی بود، در حالی که ظاهراً شیعیان می گویند امارت را هم از او گرفت و به علی داد، که به نظر می رسد شرایط مکه با امارت ابوبکر بیشتر از علی سازگار بود. بسیاری از صنادید قرین و هم افراد دیگری از قبایل دیگر به دست علی کشته شده بودند، در حالی که ابوبکر با روحیه آرام خود در میان قبائل و نظری که برای آزادی اسیران جنگ بدر داده بود، برای این سمت مناسبتر به نظر می رسید. در اینجا یک روایت از حضرت باقر (ع) نقل می کنم و یک سخنی از شیخ محمود شلتوت که شاید به این نزاع داغ، کمی آرامش ببخشد.
اما روایت: در سیره ابن هشام (2) آمده است:
قال ابن اسحاق: و حدثنی حکیم بن حکیم بن عبّاد بن حنیف، عن ابی جعفر محمد بن علی رضوان الله علیه، انه قال:
لما نزلت براءه علی رسول الله صلی الله علیه و سلم، و قد کان بعث ابابکر الصدیق لیقیم للناس الحج، قیل له: یا رسول الله، لو بعثت بها الی ابی بکر، فقال: لا یؤدّی عنی الا رجل من اهل بیتی، ثم دعا علیّ بن ابیطالب رضوان الله علیه، فقال له: اخرج بهذه القصه من صدر براءه، و اذّن فی الناس یوم النحر اذدا اجتمعوا بمنی، انه لا یدخل الجنه کافر، و لا یحج بعد العام مشرکٌ و لا یطوف بالبیت عریان، و من کان له عند رسول الله صلی الله علیه و سلم عهد فهو له الی مدته، فخرج علی بن ابی طالب رضوان الله علیه علی ناقه رسول الله صلی الله علیه و سلم العضباء حتی ادرک ابابکر بالطریق، فلما راه ابوبکر بالطریق.
قال: أأمیر او مأمورٌه فقال: بل مأمورهم مضیا، فاقام ابوبکر للناس الحج و العوب اذ ذاک فی تلک السنه علی منازلهم من الحج، التی کانوا علیها فی الجاهلیه حتی اذا کان یوم النحر، قام علی بن ابی طالب رضی الله عنه، فاذّن فی الناس بالذی امره به رسول الله صلی الله علیه و سلّم- الی ان قال- ثم قدما علی رسول الله.
اما در روایات دیگر آمده که سوره برائت را یا ابوبکر فرستاد بعداً علی را به دنبال او راهی فرمود تا سوره را از او بگیرد، اما در این روایت که محمد بن اسحاق صاحب کتاب (مغازی) آن را با یک واسطه از حضرت باقر (ع) نقل کرده آمده که پس از رفتن ابوبکر سوره نازل شد و آن را به علی سپرد و علی رفت و همراه ابوبکر بود «حتی فرمان پیغمبر را به کفار اعلان کرد و پس از انجام کار هر دو علی و ابوبکر با هم برگشتند.
شما تفسیرها بخصوص تفسیر المیزان، (3) بحث روائی را در این خصوص ببینید که چه اختلاف و دریگری در این باره میان طرفین، و هم بین روایات آنان رخ داده است، معلوم است که حساسیت خاصی در این داستان وجود داشته است، و سعی می شده که مدح و یا ذمی از این حادثه برای ابوبکر بیرون بیاورند.
من عرض می کنم، در هر حال، ابوبکر به عنوان امیر حج از سوی پیغمبر ولو در آغاز کار، نصب شده است. آیا این امر حاکی از موقعیت او نیست؟ و رسول اکرم در آن شرائط حساس کسی را شایسته تر از ابوبکر نمی دیده است، به هر حال آنچه قطعی است، ابلاغ برائت را به عهده علی علیه السلام گذارده است.
اما سخن شیخ شلتوت: می گوید: رسول اکرم در آن صحنه حساس و مهم دو چهره را ارائه داد یک چهره سلم و صلح و آرامش که ابوبکر به عنوان امیر حج بود و یک چهره خشم و غضب که علی بود.
شیخ شلتوت از این دو چهره به عنوان جمال و جلال یاد کرده است عبارت او چنین است:
«... ان الصدیق رضی الله عنه کان مظهراً لصفه الرحمه و الجمال، کما یرشد الیه موقفه فی حادث اسری بدر... فاحال النبی علیه السلام و الصلاه امر المسلمین الیه فی حجهم الذی هو مورد الرحمه. اما علی فقد کان کرّم الله وجهه اسد الله و مظره جلاله ففوّض الیه نقض عهد الکافرین الذی هو من آثار الجلال و صفات القهر، مکانا معاً فی هذا الموسم کعینین فوّارتین، تفور من احدهما صفه الجمال (ع) و تفور عن الاخری صفه الجلال...». (4)
آنچه گفته شد، سه مورد از زمینه های مقبولیت عمومی ابوبکر را در آن هنگام در بر دارد نه به عنوان اینکه واقعاً بر صلاحیت او دلالت دارند، زیرا همانطور که دانستیم هر کدام از آنها بعداً مورد مناقشه قرار گرفته است، و هر اصطلاح در مقام (ثبوت) خدشه دارد، اما در مقام (اثبات) برای اکثریت مسلمانها که به این مناقشات آشنا نبودند، و تنها اصل حادثه را می دیدند کافی بود که به قول خلیفه دوم، گردنهایشان به سوی ابوبکر دراز شود.
از این قبیل وقایع به ظاهر مدح گونه، در زندگی ابوبکر بسیار است که لازم است محققان کتابهای سیره و تراجم صحابه به خصوص طبقات ابن سعد را مطالعه کنند تا جوّ موجود، در آن هنگام را درک کنند. از جمله یکی از حوادث غوغا برانگیز نماز خواندن ابوبکر به جای رسول اکرم در حال مرض موت آن حضرت است که با همه مناقشاتی که بعداً درباره آن صورت گرفته، در آن هنگام اثر خود را بخشیده است.
پیداست ذکر این سوابق در اینجا به عنوان پاسخ سؤال شما است که گفتید چرا مردم حق علی علیه السلام را به ابوبکر دادند؟ و نه دلیل حق بودن آن ما نمی خواهیم باور کنیم که ابوبکر با این سوابق در میان صحابه موقعیتی داشته است، که آنان به هر دلیل وقتی، علی را برنگزیدند که مسلماً اولویت اول بود، سراغ ابوبکر رفتند. بلی، جوانی علی هم نسبت به ابوبکر که تقریباً سنش در آن هنگام نصف سن ابوبکر بود، گاهی به زبان می آمد، اما تنها بهانه ای بیش نبود.
حال، مسلماً رسول اکرم بیش از هر کسی از این جریانها باخبر بود، و علاوه بر خبر غیبی و وحی الهی، با ملاحظه حوادث می توانست این وضعیت را پیش بینی نماید. بنابراین مصلحت نبود که بگذارد کار به دست منافقان سرشناس- که در سوره توبه و آیات دیگر به کثرت آنان در داخل مدینه و اطراف آن تصریح شده است- بیفتد یا لااقل به دست مهاجران اولیه که ظواهر اسلام را رعایت کنند، مسلماً رجحان با دوّم بود، و لهذا شاید با سکوت از خدشه در این قبیل حوادث که به نفع ابوبکر تمام می شد به عنوان یک ضرورت، زمینه آن را فراهم فرمود.
اینک آخرین سخن در این باب که پایان ندارد، ما باید از مطالعه قرآن و تاریخ اسلامی میان مهاجران و انصار و صحابه معروف از یک سو، و بین منافقین از سوی دیگر فرق بگذاریم، تا مشکل حل شود، والا مشکل همچنان باقی خواهد ماند، و لهذا شناخت منافقان مهم است.
ملاحظه کنید پس از همان بیعت نیم بند مردم با ابوبکر، ابوسفیان که در راس منافقین قرار دارد نزد علی (ع) می آید و می خواهد با او بیعت کند و می گوید: میان دو ناحیه مدینه را بر حمایت از تو پر از آدم می کنم و علی به او می فرماید: تو هنوز بر نفاق خود باقی هستی و دست رد به سینه او می زند. از این امر می فهمیم که ابوسفیان در روی کار آوردن ابوبکر نقش نداشته، بلکه با او مخالف بوده و در صدد بوده، خلافت او را توسط علی به هم بزند، و نیز او با همه مخالفان و منافقان داخل و خارج و نیز، با اهل مکه که می خواستند پس از پیغمبر مرتد شوند و (سُهیل بن عمرو) آنان را نگه داشت، ارتباط داشته است وگرنه از کجا می خواست این جمعیت را فراهم کند.
: اشاره به مقاله «امام علی و وحدت اسلامی» گردید در کجا چاپ شده است؟
من این مقاله را برای آقای دکتر گلشنی فرستادم و خلاصه آن را در کنگره امام علی (ع) سخنرانی کردم، قرار بود آن را چاپ کنند اما هنوز چاپ شده آن به دست من نرسیده است.
پی نوشت ها :
1- سوره توبه:40.
2- سیره ابن هشام، ط حلبی، ج 4، ص 190.
3- المیزان، ج 9، ص 162.
4- تفسیر شیخ محمود شلتوت ط تهران، ص 911.