اکسير جوانيِ آقاي رِي
مترجم: فرزين آقازاده
اين مرد در هر 20 سال فقط 2 سال پير مي شود!
"رِي کورزوايل" (1) قصد کرده است که تا سال 2045 زنده بماند؛ چرا؟ چون فکر مي کند که انسان تا آن وقت خود را با ماشين پيوند خواهد داد و تبديل به موجودي فوق باهوش و جاودان خواهد شد؛ پديده اي که وي آن را " يگانگي" (2) مي خواند. اما سلامتي اين آينده شناس در چه وضعيتي است؟ آيا شانسي براي او وجود دارد؟
فکر و ذکر رِي کورزوايل هميشه متوجه الگوها بوده است. اين پيرِ دير فناوري اطلاعات و آينده شناس بزرگ، زماني در سراسر ايالات متحده مشهور شد که تازه يک شاگرد دبيرستاني بود. او يک برنامه رايانه اي تهيه کرده بود که مي توانست کُليّت (يا گِشتالتِ) سبکِ کار يک آهنگ ساز، مثلاً "ولفگانگ آمادئوس موتسارت" يا "يوهان برامس" را استخراج کند و براساس آن آهنگي جديد بسازد که ساخته همان آهنگ ساز به نظر بيايد. بعد در حالي که در نيمه راه تحصيل در مؤسسه فناوري ماساچوست بود امتياز اولين شرکت خودش را به فروش رساند. اين شرکت، يک نرم افزار توليد کرده بود که مي توانست براي دانش آموزان دبيرستاني بهترين دانشکده انتخابي را معرفي کند. پس از آن کورزوايل تبديل شد به پيشتاز فناوري هايي مثل "شناسايي نوري حروف و نشانه ها"، "توليد گفتار از روي متن"، "ترکيب گرهاي موسيقايي"، و "تشخيصِ کلام." او در نقش يک آينده شناس کتاب هايي نوشته است که زماني پرفروش ترين بوده اند و در آنها پيش بيني کرده که انسان در آينده با چه جور چيزهايي مواجه خواهد شد.
اما غايت تمام الگوها از نظر رِي کورزوايل، در مغز انسان جا خوش کرده است. او باور دارد که در اثرِ پيشرفت تصاعدي و رشد نمايي هوش مصنوعي و فناوري هاي زيستي و فناوري نانو، تا پيش از سال 2050 خواهد توانست رونوشتي از مغز خودش با تمام پيچيدگي هايش بر روي يک بستر غيرزيستي در اختيار داشته باشد؛ کورزوايل اميدوار است که اين رونوشت شامل "هشياري" و "هويت" او نيز باشد. هدف رِي کورزوايل، يا شايد بهتر باشد بگوييم عطش عجيب و غريبش، آن است که بر موج عظيم و شتابنده فناوري پيشرفته سوار شود و مرزهاي زيست شناسي را پشت سر بگذارد و فراتر رود تا به رؤياي جاودانگي دست پيدا کند.
کورزوايل قانوني را مطرح کرده است با عنوان "بازده فزاينده" (3) که در واقع تعميم قانون ديگري است به نام "قانون مُور."(4) او بر پايه قانون خود، پيش بيني مي کند که فناوري هاي کليدي، با شتابي فزاينده و به صورت نمايي مدام در حال پيشرفت هستند. [گفتني است "قانون مور" به طور اخص به سخت افزارهاي رايانه اي نظر دارد. براساس آن، تعداد ترانزيستورهايي که مي توان بر سطح يک آي سي جا داد، پس از گذشت هر دو سال دو برابر مي شود. (م.)] معناي اين قانون، آن چنان که خود کورزوايل مي نويسد، آن است که "... فکر نکنيد ما در قرن بيست و يکم صد سال پيشرفت خواهيم کرد، بلکه (اگر نسبت به همين نرخ رشد امروز حساب کنيم) شايد بيست هزار سال جلوتر برويم."
اگر حق با کورزوايل باشد، پيش از آن که به سال 2050 برسيم، تمام فناوري هاي مبتني بر دانش اطلاعات بايد ميليون ها بار از آن چه امروز هست پيشرفته تر شود. در آن زمان توانايي هوش مصنوعي بسيار برتر از مجموع نيروي مغز تمام انسان ها خواهد شد. اين پيشرفت آن چنان عظيم خواهد بود که شايد تنها همان اصطلاح "يگانگي" را براي آن بتوان يافت. ناگفته نماند که اين اصطلاح را هم کورزوايل از آينده شناسان ديگر به عاريت گرفت اما امروز ديگر به نام خود او ثبت شده است.
بسياري او را با لقب "عالي ترين ماشين متفکر" وصف مي کنند، اما وقتي او را از نزديک مي بيني به نظر يک شخصيت خيلي صميمي و متعادل دارد و البته که او نيز مثل بقيه ما يک انسان است. به هيچ وجه هم خيال ندارد از موضع خود بر سر پيش بيني هايش پا پس بکشد. تازه آنها را سرِ صبر در زندگي واقعي نيز وارد مي کند. پس فکر نکنيد که او فقط يک نظريه مطرح کرده و درباره آن اينجا و آنجا بحث مي کند، بلکه او واقعاً با نظريه خودش زندگي مي کند و از قرار معلوم فکر همه جاي آن را کرده است.
مشهور است که کورزوايل انگيزه اصلي تلاش پيگيرش براي دستيابي به عمر جاويد را به مرگ پدرش نسبت مي دهد که در سن 58 سالگي و در اثر حمله قلبي درگذشته است و آن زمان کورزوايل بيست و دو ساله بوده. او مي گويد: " اين اولين مواجهه مستقيم من با مصيبتي به نام مرگ بود." به نظر او بعد از يک چنين رويارويي: "[مرگ] از جايگاه يک امر انتزاعي که مخصوص آقايون فلاسفه است، خيلي خيلي پايين تر مي آيد."
بعد از آن تجربه دردناک، به کورزوايل اين احساس دست داد که انگار آينده خودش هم در دل غباري تاريک و سياه فرو رفته است. اما او به طور ارثي خصلتي دارد که خيي جالب توجه است و آن هم خوش بيني و اعتقاد محکمش به قدرت دگرگون کننده انديشه و فکر است. خودش مي گويد: "اين قضيه در خانواده ما اصلاً يک فلسفه همگاني است و به خصوص در مورد شخص من انگار مدام گوشزد مي کند که "آهاي ري! شک نکن! تو براي هر مشکلي مي توني فکر کني و يه راه حل پيدا کني."
وقتي به 35 سالگي رسيد، فهميد که به ديابت نوع 2 مبتلا شده است و آن وقت بود که قضيه برايش جدي تر شد و براي مبارزه اي که در وجودش در حال شکل گيري بود انگيزه هاي شخصي قوي تري پيدا کرد. اول به او انسولين تجويز کردند و درمانش شروع شد، اما بعد که قدري در باب موضوع تحقيق و مطالعه کرد، شستش خبردار شد که ريشه اين بيماري در نوعي مقاومت نسبت به انسولين است و اين نوع درمان نهايتاً آن را شديدتر خواهد کرد. "کاري که مي کني اين است که مدام قندخون خودت را سرکوب کني. اين روش بدي است."
اما در عوض، او يک روش جايگزين از خودش ابداع کرد و آن "برنامه ريزي مجدد" شيميايي بدنش با استفاده از روش هاي تغذيه بود، به اضافه ورزش و استفاده پيگير از مکمل هاي غذايي. حالا آقاي کورزوايل ادعا مي کند، طبق اطلاعاتي که به مجله "نيوساينتيست" داده است (و در نمودار صفحه مقابل ديده مي شود)، موفق شده با کمک همين برنامه درماني، آثار زيست شيميايي ديابت را تماماً از بين ببرد. از جمله اين که توانسته ميزان قند خونش را از 185 ميلي گرم در دسي ليتر در سال 1985، امروز به مقدار طبيعي 95 برساند. متخصصان مي دانند که عدد 185 به وضوح مي تواند نشان دهنده بيماري ديابت باشد.
کورزوايل خودش مي گويد: "الان بيشتر از 20 سال است که من هيچ نشانه اي از ديابت ندارم، البته ناگفته نماند که اگه برنامه خودم را کنار گذاشته بودم، چون به طور ژنتيکي استعداد مقاوم شدن در برابر انسولين را دارم، باز همه چيز برمي گشت سر خانه اولش." طبق گفته خودش، به همين خاطر بوده که او در مورد شاخص هاي خطرساز قلبي ــ عروقي اش هم همين رويه را در پيش گرفته است.
او که طعم موفقيت را چشيده بود، راهش را ادامه داد و با يک پزشک و متخصص هوميوپاتي به نام " تِري گُرسمَن" 5 دست دوستي داد تا با هم سلسله اقداماتي را که او براي مبارزه با روند پيري شروع کرده بود، مديريت کنند و به پيش ببرند. البته روش او به درد آدم هاي ترسو و بي جربزه نمي خورد؛ ورزش که مي کند؛ مراقبه يا همان مديتيشن هم دارد؛ کلي مي خوابد و کالري دريافتي اش را هم محدود کرده است و روزه کربوهيدرات گرفته است (روزي 1500 کالري و کمتر از 80 گرم کربوهيدرات). در کنار اينها، هر روز حدود 150 داروي مکمل غذايي را با زور هم که شده، قورت مي دهد. البته تزريق هاي داخل وريدي هفتگي را هم بايد به اينها افزود. آن قدر اين کارها سخت است که خودش مي گويد: "من کلي از وقتم را صرف کارهايي مي کنم که خسته کننده و تکراري اند، اما من بدنم را جوري تربيت کرده ام که با اين برنامه هاي سخت خو بگيرد؛ مثلاً وقتي دارم ورزش مي کنم ذهنم خيلي باز مي شود و در همان حين، فکرهاي خلاقانه اي به سرم مي آيد و خلاصه به کار خودم ادامه مي دهم. " [قابل توجه خوانندگان محترم که اين آقا دانشمند است و معلومات زيادي دارد و در ضمن زير نظر يک پزشک اين کارها را مي کند؛ بنابراين تقليد کارهاي خطرناک او ممکن است عواقب خطرناکي در پي داشته باشد.(م).]
کورزوايل چندان اميدوار نيست که فناوري امروز بتواند ما را يک ضرب به عصر "يگانگي" برساند. در مورد عبور از محدوديت هاي زيست شناختي بدن خودش هم همين نظر را دارد، يعني قبول ندارد که در يک گام بتواند آنها را پشت سر بگذارد و طول عمر خود را خيلي جا به جا کند. اين است که خيال برداشتن "سه گام" بلند براي رسيدن به اين هدفش را در سر مي پروراند. او در حال حاضر در حال طي کردن گام اول است. فعلاً او دارد اميدوارکننده ترين اکتشافات زيست پزشکي را گلچين مي کند. در اين ميان بعضي از دستورات و توصيه ها جاي بحث و ترديد ندارند و درستي آنها مدت هاست که بر دانشمندان روشن شده است. مثلاً تحقيقات بسياري نشان داده اند که کالري کم و کربوهيدرات کم و ورزش و خواب زياد براي سلامتي مفيد است. اما در مقابل، در مورد برخي از اين اقدامات کمک درماني جاي ترديد وجود دارد. از يک دانشمند و هم که بپرسيد فقط شانه هايش را بالا مي اندازد و مي گويد شايد آره، شايد هم نه. مثلا اين که روزي ده ليوان آب خيلي قليايي (يا آلکالاين) بنوشد تا بدنش را از شر سموم و توکسين ها خلاص کند. يا هر هفته يک تزريق وريدي داشته باشد تا ويتامين ها و ترکيبات بي اثر کننده فلزات سنگين 6 و خلاصه کلي داروهاي ديگر را به جريان خونش وارد کند. اما به هر حال او همه اين کارها را انجام مي دهد و البته اميدوار است که نتيجه هم بگيرد.
کوروزوايل مصر است که گام اول او مؤثر و کارآمد بوده است. او علاوه بر آزمايش خون، اندازه گيري ها و آزمايش هاي ديگري نيز بر روي شاخص هاي مختلف مرتبط با پيري روي خودش انجام مي دهد. مثلاً ظرفيت تنفسي، قدرت حواس، سرعت عکس العمل، قدرت حافظه، و سرعت تصميم گيري از جمله چيزهايي است که او در مورد خودش زير نظر گرفته است. نتايج جالب توجه اين آزمايش ها را خود او اين چنين بيان مي کند که: " بر اساس اين آزمايش ها، من از جايم تکان نخوردم. مثل اين است که در 20 سال گذشته، فوقش از 40 به 42 سالگي رسيده باشم و احساس دروني من هم همين را به من مي گويد."
اما کورزوايل براي گام دوم چه خوابي ديده است؟ در نظر او، گام دوم با تکيه بر انقلاب پرشتاب فناوري زيستي برداشته خواهد شد که از ره آورد آن، پيشرفتي واقعي در مقياس سلولي و ژنتيکي حاصل خواهد شد.
کورزوايل خيال مي کند که در آينده، رونق بسياري از فناوري ها و ابداعات پزشکي بيش از امروز خواهد بود. مثلاً ژن درماني، يا کاربرد سلول هاي بنيادي، يا شبيه سازيِ درماني [که من براي آن اصطلاح شبيه درماني را پيشنهاد مي کنم (م.)] که با استفاده از آن مي توان سلول ها و بافت ها و اندام ها را جايگزين کرد، از اين جمله اند. به نظر او تنها چند دهه بعد اين روش هاي تازه به جايي مي رسند که او، و البته همه ما، را قادر مي سازند کارهاي خارق العاده اي بکنيم و حتي بتوانيم ساعت زيستي خودمان را عقب بکشيم و جوان تر شويم.
حالا گام سوم از اين هم جنجالي تر است. ماجرا مربوط به ادغام فناوري نانو با هوش مصنوعي است. اگر اين رؤيا تحقق يابد، لشگرهايي خواهيم ساخت از روبات هاي خيلي ريز (يا نانوبات ها) که هم قابل برنامه ريزي هستند و هم در انجام کاري متخصص اند و هم بلدند با هم ارتباط برقرار کنند. بعد آنها را گسيل مي کنيم تا بروند و به جاي ياخته هاي عصبي قديمي و معمولي بنشينند يا جايگزين سلول هاي خوني شوند؛ چرا که قادرند بسيار قدرتمندانه و خوب با عوامل بيماري زا و عفونت هاي بدن بجنگند. مي توان به کمک آنها روند بيماري هاي کاهنده ي توان را معکوس کرد يا حتي رمزهاي ژنتيکي يک فرد را دستکاري کرد و تغيير داد. الان اين حرف ها ممکن است باورنکردني و تخيلي به نظر برسد، اما کورزوايل شک به دلش راه نمي دهد که اين فناوري هاي کليدي در آينده همان طور که او مي پندارد پيش خواهند رفت و توفيق خواهند يافت: "شاخص هاي اساسي فناري اطلاعات با يک نرخ قابل پيش بيني و تصاعدي در حال رشدند و اوضاع به همين منوال هم ادامه پيدا خواهد کرد."
روزي که بدن انسان به کمک فناوري زيستي و فناوري نانو از آن چه امروز هست بسيار برتر و تواناتر شود، طول عمرش نيز تا هر زمان که بخواهي بيشتر و بيشتر قابل امتداد خواهد بود؛ اما هدف غايي گذر از تمامي مرزهاي زيست شناختي است. طبق پيش بيني کورزوايل، قبل از سال 2050 هوش مصنوعي در کنار فناوري نانو تا آنجا خواهد رسيد که او بتواند مغز خودش را، و به عبارت درست تر تمام خاطرات و توانايي ها و ويژگي هاي شخصيتي اش که در آن ذخيره شده است را، از صورت يک توده زنده به صورت اطلاعات محض فروکاهد و آن گاه اين حجم اطلاعات بر هر بستر غيرزيستي دوباره سوار شود و راه بيفتد؛ خواه بر يک اَبَر رايانه، خواه بر يک پيکر واقعي يا مجازيِ مخصوص و سفارشي ساز، يا بر خيل عظيمي از روبات هاي بسيار ريز.
آيا گوهر وجودِ ري کورزوايل فرصت اين را خواهد يافت تا اين دگرگوني خارق العاده را تجربه کند؟ او مي گويد: "هشياري و هويت مقوله هايي فلسفي هستند نه علمي ... هر کس براي خودش در زندگي باورهايي دارد. باور من هم اين است که "هويت" قائم بر ثبات الگوهاست. در دهه 2040 جنبه غيرزيست شناختي وجود ما آن قدر نيرومند خواهد شد که بتواند از بخش زيست شناختي مان کاملاً الگوبرداري کند و از روي اين الگو، مشابه آن را دوباره بسازد، در اثر اين کار، ما يک "پيوستار" خواهيم داشت؛ يک نوع پيوستگي و دوامِ الگوها."
فرض کنيم که حق با او باشد، و فرض کنيم او موفق شود که تا سال 2045 دوام بياورد؛ آن وقت خيلي از شماها که الان اين مقاله را مي خوانيد خواهيد بود و خواهيد ديد الگوي پاينده اي را به نام " رِي کورزوايل."
منبع: دانشمند، شماره 576
"رِي کورزوايل" (1) قصد کرده است که تا سال 2045 زنده بماند؛ چرا؟ چون فکر مي کند که انسان تا آن وقت خود را با ماشين پيوند خواهد داد و تبديل به موجودي فوق باهوش و جاودان خواهد شد؛ پديده اي که وي آن را " يگانگي" (2) مي خواند. اما سلامتي اين آينده شناس در چه وضعيتي است؟ آيا شانسي براي او وجود دارد؟
فکر و ذکر رِي کورزوايل هميشه متوجه الگوها بوده است. اين پيرِ دير فناوري اطلاعات و آينده شناس بزرگ، زماني در سراسر ايالات متحده مشهور شد که تازه يک شاگرد دبيرستاني بود. او يک برنامه رايانه اي تهيه کرده بود که مي توانست کُليّت (يا گِشتالتِ) سبکِ کار يک آهنگ ساز، مثلاً "ولفگانگ آمادئوس موتسارت" يا "يوهان برامس" را استخراج کند و براساس آن آهنگي جديد بسازد که ساخته همان آهنگ ساز به نظر بيايد. بعد در حالي که در نيمه راه تحصيل در مؤسسه فناوري ماساچوست بود امتياز اولين شرکت خودش را به فروش رساند. اين شرکت، يک نرم افزار توليد کرده بود که مي توانست براي دانش آموزان دبيرستاني بهترين دانشکده انتخابي را معرفي کند. پس از آن کورزوايل تبديل شد به پيشتاز فناوري هايي مثل "شناسايي نوري حروف و نشانه ها"، "توليد گفتار از روي متن"، "ترکيب گرهاي موسيقايي"، و "تشخيصِ کلام." او در نقش يک آينده شناس کتاب هايي نوشته است که زماني پرفروش ترين بوده اند و در آنها پيش بيني کرده که انسان در آينده با چه جور چيزهايي مواجه خواهد شد.
اما غايت تمام الگوها از نظر رِي کورزوايل، در مغز انسان جا خوش کرده است. او باور دارد که در اثرِ پيشرفت تصاعدي و رشد نمايي هوش مصنوعي و فناوري هاي زيستي و فناوري نانو، تا پيش از سال 2050 خواهد توانست رونوشتي از مغز خودش با تمام پيچيدگي هايش بر روي يک بستر غيرزيستي در اختيار داشته باشد؛ کورزوايل اميدوار است که اين رونوشت شامل "هشياري" و "هويت" او نيز باشد. هدف رِي کورزوايل، يا شايد بهتر باشد بگوييم عطش عجيب و غريبش، آن است که بر موج عظيم و شتابنده فناوري پيشرفته سوار شود و مرزهاي زيست شناسي را پشت سر بگذارد و فراتر رود تا به رؤياي جاودانگي دست پيدا کند.
کورزوايل قانوني را مطرح کرده است با عنوان "بازده فزاينده" (3) که در واقع تعميم قانون ديگري است به نام "قانون مُور."(4) او بر پايه قانون خود، پيش بيني مي کند که فناوري هاي کليدي، با شتابي فزاينده و به صورت نمايي مدام در حال پيشرفت هستند. [گفتني است "قانون مور" به طور اخص به سخت افزارهاي رايانه اي نظر دارد. براساس آن، تعداد ترانزيستورهايي که مي توان بر سطح يک آي سي جا داد، پس از گذشت هر دو سال دو برابر مي شود. (م.)] معناي اين قانون، آن چنان که خود کورزوايل مي نويسد، آن است که "... فکر نکنيد ما در قرن بيست و يکم صد سال پيشرفت خواهيم کرد، بلکه (اگر نسبت به همين نرخ رشد امروز حساب کنيم) شايد بيست هزار سال جلوتر برويم."
اگر حق با کورزوايل باشد، پيش از آن که به سال 2050 برسيم، تمام فناوري هاي مبتني بر دانش اطلاعات بايد ميليون ها بار از آن چه امروز هست پيشرفته تر شود. در آن زمان توانايي هوش مصنوعي بسيار برتر از مجموع نيروي مغز تمام انسان ها خواهد شد. اين پيشرفت آن چنان عظيم خواهد بود که شايد تنها همان اصطلاح "يگانگي" را براي آن بتوان يافت. ناگفته نماند که اين اصطلاح را هم کورزوايل از آينده شناسان ديگر به عاريت گرفت اما امروز ديگر به نام خود او ثبت شده است.
بسياري او را با لقب "عالي ترين ماشين متفکر" وصف مي کنند، اما وقتي او را از نزديک مي بيني به نظر يک شخصيت خيلي صميمي و متعادل دارد و البته که او نيز مثل بقيه ما يک انسان است. به هيچ وجه هم خيال ندارد از موضع خود بر سر پيش بيني هايش پا پس بکشد. تازه آنها را سرِ صبر در زندگي واقعي نيز وارد مي کند. پس فکر نکنيد که او فقط يک نظريه مطرح کرده و درباره آن اينجا و آنجا بحث مي کند، بلکه او واقعاً با نظريه خودش زندگي مي کند و از قرار معلوم فکر همه جاي آن را کرده است.
مشهور است که کورزوايل انگيزه اصلي تلاش پيگيرش براي دستيابي به عمر جاويد را به مرگ پدرش نسبت مي دهد که در سن 58 سالگي و در اثر حمله قلبي درگذشته است و آن زمان کورزوايل بيست و دو ساله بوده. او مي گويد: " اين اولين مواجهه مستقيم من با مصيبتي به نام مرگ بود." به نظر او بعد از يک چنين رويارويي: "[مرگ] از جايگاه يک امر انتزاعي که مخصوص آقايون فلاسفه است، خيلي خيلي پايين تر مي آيد."
بعد از آن تجربه دردناک، به کورزوايل اين احساس دست داد که انگار آينده خودش هم در دل غباري تاريک و سياه فرو رفته است. اما او به طور ارثي خصلتي دارد که خيي جالب توجه است و آن هم خوش بيني و اعتقاد محکمش به قدرت دگرگون کننده انديشه و فکر است. خودش مي گويد: "اين قضيه در خانواده ما اصلاً يک فلسفه همگاني است و به خصوص در مورد شخص من انگار مدام گوشزد مي کند که "آهاي ري! شک نکن! تو براي هر مشکلي مي توني فکر کني و يه راه حل پيدا کني."
وقتي به 35 سالگي رسيد، فهميد که به ديابت نوع 2 مبتلا شده است و آن وقت بود که قضيه برايش جدي تر شد و براي مبارزه اي که در وجودش در حال شکل گيري بود انگيزه هاي شخصي قوي تري پيدا کرد. اول به او انسولين تجويز کردند و درمانش شروع شد، اما بعد که قدري در باب موضوع تحقيق و مطالعه کرد، شستش خبردار شد که ريشه اين بيماري در نوعي مقاومت نسبت به انسولين است و اين نوع درمان نهايتاً آن را شديدتر خواهد کرد. "کاري که مي کني اين است که مدام قندخون خودت را سرکوب کني. اين روش بدي است."
اما در عوض، او يک روش جايگزين از خودش ابداع کرد و آن "برنامه ريزي مجدد" شيميايي بدنش با استفاده از روش هاي تغذيه بود، به اضافه ورزش و استفاده پيگير از مکمل هاي غذايي. حالا آقاي کورزوايل ادعا مي کند، طبق اطلاعاتي که به مجله "نيوساينتيست" داده است (و در نمودار صفحه مقابل ديده مي شود)، موفق شده با کمک همين برنامه درماني، آثار زيست شيميايي ديابت را تماماً از بين ببرد. از جمله اين که توانسته ميزان قند خونش را از 185 ميلي گرم در دسي ليتر در سال 1985، امروز به مقدار طبيعي 95 برساند. متخصصان مي دانند که عدد 185 به وضوح مي تواند نشان دهنده بيماري ديابت باشد.
کورزوايل خودش مي گويد: "الان بيشتر از 20 سال است که من هيچ نشانه اي از ديابت ندارم، البته ناگفته نماند که اگه برنامه خودم را کنار گذاشته بودم، چون به طور ژنتيکي استعداد مقاوم شدن در برابر انسولين را دارم، باز همه چيز برمي گشت سر خانه اولش." طبق گفته خودش، به همين خاطر بوده که او در مورد شاخص هاي خطرساز قلبي ــ عروقي اش هم همين رويه را در پيش گرفته است.
او که طعم موفقيت را چشيده بود، راهش را ادامه داد و با يک پزشک و متخصص هوميوپاتي به نام " تِري گُرسمَن" 5 دست دوستي داد تا با هم سلسله اقداماتي را که او براي مبارزه با روند پيري شروع کرده بود، مديريت کنند و به پيش ببرند. البته روش او به درد آدم هاي ترسو و بي جربزه نمي خورد؛ ورزش که مي کند؛ مراقبه يا همان مديتيشن هم دارد؛ کلي مي خوابد و کالري دريافتي اش را هم محدود کرده است و روزه کربوهيدرات گرفته است (روزي 1500 کالري و کمتر از 80 گرم کربوهيدرات). در کنار اينها، هر روز حدود 150 داروي مکمل غذايي را با زور هم که شده، قورت مي دهد. البته تزريق هاي داخل وريدي هفتگي را هم بايد به اينها افزود. آن قدر اين کارها سخت است که خودش مي گويد: "من کلي از وقتم را صرف کارهايي مي کنم که خسته کننده و تکراري اند، اما من بدنم را جوري تربيت کرده ام که با اين برنامه هاي سخت خو بگيرد؛ مثلاً وقتي دارم ورزش مي کنم ذهنم خيلي باز مي شود و در همان حين، فکرهاي خلاقانه اي به سرم مي آيد و خلاصه به کار خودم ادامه مي دهم. " [قابل توجه خوانندگان محترم که اين آقا دانشمند است و معلومات زيادي دارد و در ضمن زير نظر يک پزشک اين کارها را مي کند؛ بنابراين تقليد کارهاي خطرناک او ممکن است عواقب خطرناکي در پي داشته باشد.(م).]
کورزوايل چندان اميدوار نيست که فناوري امروز بتواند ما را يک ضرب به عصر "يگانگي" برساند. در مورد عبور از محدوديت هاي زيست شناختي بدن خودش هم همين نظر را دارد، يعني قبول ندارد که در يک گام بتواند آنها را پشت سر بگذارد و طول عمر خود را خيلي جا به جا کند. اين است که خيال برداشتن "سه گام" بلند براي رسيدن به اين هدفش را در سر مي پروراند. او در حال حاضر در حال طي کردن گام اول است. فعلاً او دارد اميدوارکننده ترين اکتشافات زيست پزشکي را گلچين مي کند. در اين ميان بعضي از دستورات و توصيه ها جاي بحث و ترديد ندارند و درستي آنها مدت هاست که بر دانشمندان روشن شده است. مثلاً تحقيقات بسياري نشان داده اند که کالري کم و کربوهيدرات کم و ورزش و خواب زياد براي سلامتي مفيد است. اما در مقابل، در مورد برخي از اين اقدامات کمک درماني جاي ترديد وجود دارد. از يک دانشمند و هم که بپرسيد فقط شانه هايش را بالا مي اندازد و مي گويد شايد آره، شايد هم نه. مثلا اين که روزي ده ليوان آب خيلي قليايي (يا آلکالاين) بنوشد تا بدنش را از شر سموم و توکسين ها خلاص کند. يا هر هفته يک تزريق وريدي داشته باشد تا ويتامين ها و ترکيبات بي اثر کننده فلزات سنگين 6 و خلاصه کلي داروهاي ديگر را به جريان خونش وارد کند. اما به هر حال او همه اين کارها را انجام مي دهد و البته اميدوار است که نتيجه هم بگيرد.
کوروزوايل مصر است که گام اول او مؤثر و کارآمد بوده است. او علاوه بر آزمايش خون، اندازه گيري ها و آزمايش هاي ديگري نيز بر روي شاخص هاي مختلف مرتبط با پيري روي خودش انجام مي دهد. مثلاً ظرفيت تنفسي، قدرت حواس، سرعت عکس العمل، قدرت حافظه، و سرعت تصميم گيري از جمله چيزهايي است که او در مورد خودش زير نظر گرفته است. نتايج جالب توجه اين آزمايش ها را خود او اين چنين بيان مي کند که: " بر اساس اين آزمايش ها، من از جايم تکان نخوردم. مثل اين است که در 20 سال گذشته، فوقش از 40 به 42 سالگي رسيده باشم و احساس دروني من هم همين را به من مي گويد."
اما کورزوايل براي گام دوم چه خوابي ديده است؟ در نظر او، گام دوم با تکيه بر انقلاب پرشتاب فناوري زيستي برداشته خواهد شد که از ره آورد آن، پيشرفتي واقعي در مقياس سلولي و ژنتيکي حاصل خواهد شد.
کورزوايل خيال مي کند که در آينده، رونق بسياري از فناوري ها و ابداعات پزشکي بيش از امروز خواهد بود. مثلاً ژن درماني، يا کاربرد سلول هاي بنيادي، يا شبيه سازيِ درماني [که من براي آن اصطلاح شبيه درماني را پيشنهاد مي کنم (م.)] که با استفاده از آن مي توان سلول ها و بافت ها و اندام ها را جايگزين کرد، از اين جمله اند. به نظر او تنها چند دهه بعد اين روش هاي تازه به جايي مي رسند که او، و البته همه ما، را قادر مي سازند کارهاي خارق العاده اي بکنيم و حتي بتوانيم ساعت زيستي خودمان را عقب بکشيم و جوان تر شويم.
حالا گام سوم از اين هم جنجالي تر است. ماجرا مربوط به ادغام فناوري نانو با هوش مصنوعي است. اگر اين رؤيا تحقق يابد، لشگرهايي خواهيم ساخت از روبات هاي خيلي ريز (يا نانوبات ها) که هم قابل برنامه ريزي هستند و هم در انجام کاري متخصص اند و هم بلدند با هم ارتباط برقرار کنند. بعد آنها را گسيل مي کنيم تا بروند و به جاي ياخته هاي عصبي قديمي و معمولي بنشينند يا جايگزين سلول هاي خوني شوند؛ چرا که قادرند بسيار قدرتمندانه و خوب با عوامل بيماري زا و عفونت هاي بدن بجنگند. مي توان به کمک آنها روند بيماري هاي کاهنده ي توان را معکوس کرد يا حتي رمزهاي ژنتيکي يک فرد را دستکاري کرد و تغيير داد. الان اين حرف ها ممکن است باورنکردني و تخيلي به نظر برسد، اما کورزوايل شک به دلش راه نمي دهد که اين فناوري هاي کليدي در آينده همان طور که او مي پندارد پيش خواهند رفت و توفيق خواهند يافت: "شاخص هاي اساسي فناري اطلاعات با يک نرخ قابل پيش بيني و تصاعدي در حال رشدند و اوضاع به همين منوال هم ادامه پيدا خواهد کرد."
روزي که بدن انسان به کمک فناوري زيستي و فناوري نانو از آن چه امروز هست بسيار برتر و تواناتر شود، طول عمرش نيز تا هر زمان که بخواهي بيشتر و بيشتر قابل امتداد خواهد بود؛ اما هدف غايي گذر از تمامي مرزهاي زيست شناختي است. طبق پيش بيني کورزوايل، قبل از سال 2050 هوش مصنوعي در کنار فناوري نانو تا آنجا خواهد رسيد که او بتواند مغز خودش را، و به عبارت درست تر تمام خاطرات و توانايي ها و ويژگي هاي شخصيتي اش که در آن ذخيره شده است را، از صورت يک توده زنده به صورت اطلاعات محض فروکاهد و آن گاه اين حجم اطلاعات بر هر بستر غيرزيستي دوباره سوار شود و راه بيفتد؛ خواه بر يک اَبَر رايانه، خواه بر يک پيکر واقعي يا مجازيِ مخصوص و سفارشي ساز، يا بر خيل عظيمي از روبات هاي بسيار ريز.
آيا گوهر وجودِ ري کورزوايل فرصت اين را خواهد يافت تا اين دگرگوني خارق العاده را تجربه کند؟ او مي گويد: "هشياري و هويت مقوله هايي فلسفي هستند نه علمي ... هر کس براي خودش در زندگي باورهايي دارد. باور من هم اين است که "هويت" قائم بر ثبات الگوهاست. در دهه 2040 جنبه غيرزيست شناختي وجود ما آن قدر نيرومند خواهد شد که بتواند از بخش زيست شناختي مان کاملاً الگوبرداري کند و از روي اين الگو، مشابه آن را دوباره بسازد، در اثر اين کار، ما يک "پيوستار" خواهيم داشت؛ يک نوع پيوستگي و دوامِ الگوها."
فرض کنيم که حق با او باشد، و فرض کنيم او موفق شود که تا سال 2045 دوام بياورد؛ آن وقت خيلي از شماها که الان اين مقاله را مي خوانيد خواهيد بود و خواهيد ديد الگوي پاينده اي را به نام " رِي کورزوايل."
پي نوشت ها :
1ــRay Kurzweil/
2ــSingularity/
3ــAccelerating Returns/
4ــ Moore's Law/
5 ــTerry Grossman/
6 ــChelating Agents.
منبع: دانشمند، شماره 576