حُنَين التَّرجُمان
سرگذشت مترجم بي نظير تمدن اسلامي حنين بن اسحاق العبادي
بازديد از گنديشاپور
تاريخ نويسان، نام اين شهر را "گوند دزي شاپور" به معناي دژ نظامي شاپور مي گويند و يا آن را "وه اندوه شاه پور" به معناي شهر شاپور بهتر از انطاکيه، مي خوانند. عده اي هم نام جندي شاپور را مرکب از نام هاي جندا و شاپور دانسته، مي گويند: پيش از بناي جندي شاپور، در آنجا دهي بود متعلق به مرد ثروتمندي به نام جندا. شاپور پول هنگفتي را به جنداد داد و ده را از او خريد. هنگام بناي شهر، مردم از کارگردان مي پرسيدند: اين شهر را چه کسي بنا مي کند؟ و آنها چون به يقين نمي دانستند، مي گفتند: جندا و شاپور. رفته رفته اين، نام شهر شد.
پس از برآمدن حکومت ساسانيان توسط اردشير پاپکان (226 ميلادي) امپراتوري روم به قدرت روز افزون آن مي انديشيد از اين رو در اوايل سلطنت شاپور، به سوي ايران تاختن گرفت. اين جنگل ها تا ساليان سال ادامه پيدا کرد و شکست ها، اسارت و پرداخت غرامت را به روميان تحميل کرد. آخرين اين جنگل ها در عصر شاپور، بين او و والريانوس امپراتور روم درگرفت. عاقبت والريانوس با چندي از لشگريانش به اسارت درآمد؛ شاپور پس از گرفتن فديه با امپراتور روم مصالحه و او را آزاد کرد؛ همچنين شاپور دختر والريانوس را به همسري گرفت و فرمان داد تا پيش از آمدن نوعروس به ايران، اقامتگاه وي شهر گنديشاپور را بنا کنند.
دانشگاه پر آوازه گنديشاپور مجمع دانشمنداني از هند و روم، ايران و بين النهرين شد. در اين دانشگاه فلسفه، رياضيات و پزشکي تدريس مي شود اما شهرتش بيشتر بابت پزشکي و درمانگاهي است که در کنار اين دانشگاه بنا شده و پزشکان برجسته اي نظير خاندان بُختيشوع در آن مشغول به کار بوده اند. پزشکي گنديشاپور بيشتر پيرو بقراط مي باشد از اين رو اين شهر را "شهر بقراط" خوانده اند.
شهرت دانشگاه گنديشاپور در سال هاي نخستين پيدايش اسلام فزوني گرفت اما در سال هاي اخير با احداث شهر بغداد و بناي بيت الحکمه از اهميت آن کاسته شده است. بسياري از دانش آموختگان اين دانشگاه هم اينک به دربار خلفاي عباسي پيوسته اند.
از مدرسان دانشگاه گنديشاپور مسيحيان سرياني زبان مي باشند که در پهنه شوش، بين النهرين و شامات اقامت گزيده اند. سرياني ها در پزشکي پيشتاز هستند و گونه هاي گياهي را که در سرزمينشان مي رويد، به دقت چيده و از آنها بوخورها، شربت ها و مرباهايي ترتيب مي دهند. از مدت ها پيش در عهد بنواميه پزشکان سرياني به تختگاه آنها رفته و به آموزش مي پرداختند و با بر آمدن حکومت عباسيان (132 ق) حمايت از دانشمندان فزوني گرفته است. هم اکنون ابوزکريا يوحنا ابن ماسَوَيه، پزشک سرياني که مدت ها در درمانگاه گنديشاپور مشغول بوده است، در بغداد تختگاه عباسيان بسر مي برد و به آموزش پزشکي مي پردازد.
در بغداد هيچ کس را ياراي رقابت با ابوزکريا نيست. تنها مدرس برجسته پزشکي در اين شهر هموست؛ دانشجويان بسياري از صميم دل آرزو مي کنند به جمع شاگردانش درآيند. مي گويند گفته است: اگر بقراط و جالينوس زنده مي بودند و بيان من طب را مي شنيدند، از خداي در مي خواستند به جاي ديگر حواس، از چشم و شم و ذوق و لمس، سمع ايشان را قوت بخشد که بيان من بشنوند!
مدرس برجسته پزشکي
دانشجويان بنا به فهم و سوادشان در نزديکي استاد جا گرفته اند. هر گاه سوالي بين دانشجويان در مي گيرد، يوحنا يافتن پاسخ را به خود ايشان وا مي گذارد؛ آن گاه است که گفت وشنودها بالا مي گيرد و اگر کسي از عهده پاسخ برنيامد، يوحنا به شيوايي پاسخ را مي گويد. چندي پيش که يوحنا ابن ماسويه از سوال هاي متعدد حنين بن اسحاق به ستوه آمده بود، به او پرخاش کرده وگفته بود بهتر است پزشکي را وانهد و صرافي پيش گيرد تا ثروتي کلان بيندوزد.
حنين از مردمان عبادي، ساکنان حيره بود. قوم عباد در شهر حيره نزديکاي کوفه و برکيش مسيحيت مي زيند. ساکنان حيره سه دسته اند: نخست قوم تنوخ که در سياه چادرهاي موئين مي زيسته؛ دوم اَحلاف يا هم پيمان ها که به مردمان حيره پيوسته اند؛ سپس قوم عباد که بيشتر به صرافي مشغول بوده و در خانه هاي فراخ و قصرهاي پرشکوه بسر مي برند. برخلاف بيشتر عبادي ها پدر حنين به داروفروشي مي پرداخت؛ مغازه وي که آکنده از بوي گياهان دارويي بود، نخستين کارگاه آموزش پزشکي براي حنين نوجوان به شمار مي رفت.
حنين از پرخاش يوحنا سخت رنجديده است و درس او را ترک کرده است. وي به منظور آموختن زبان يوناني چند سالي نزد اسحاق بن خَصّي خواهرزاده کنيز يوناني هارون بماند و اکنون راه اسکندريه و روم را پيش گرفته است. در ميان پزشکان تنها چندي نظير يوحنا، يوناني مي دانند و گويا حنين در سر دارد با آموختن اين زبان و مطالعه و ترجمه کتابهاي طب يوناني، به رقابت با استاد پيشينش برآيد. خليفه عباسي ابوجعفر عبداله المامون به ترجمه کتاب هاي يونانيان اقبال فراوان دارد و چنانچه حنين در مطالعه و ترجمه آنها سرآمد شود نه تنها شهرت يوحنا بلکه ثروت صرافان را هم خواهد جست!
موسسه بيت الحکمه
با اقبال مامون فعاليت هاي بيت الحکمه رونق گرفته است. خليفه عباسي به ارسطو علاقه بسيار دارد و حتي خواب او را نيز ديده است؛ گفته مي شود چندي پيش کسي را نزد شهريار سيسيل از شهرهاي روميان فرستاده است تا کتاب هاي ارسطو را گرد آورده، به تختگاه عباسي روانه کند. پس از جست و جوي بسيار، يکي از ديرنشين ها شهريار را مي آگاهاند که از صدها سال پيش کتاب هاي فلسفي پرشماري در اتاقي گرد آمده است. اين کتاب ها پس از آن که رومي ها به کيش مسيحيت گرويدند، به دستور امپراتور قسطنطين در اين اتاق گرد آمد تا مبادا رومي ها با مطالعه آنها از مسيحيت دست بردارند. در درازاي صدها سال امپراتورهاي روم مي پنداشتند در اتاق گنجي از پيشينيان به جا مانده است و هزينه کردن آن را روا نمي داشتند تا گفته نشود امپراتور از سر بي کفايتي مقروض شد و به ناچار اندوخته پيشينيان را هزينه کرد. از اين رونه تنها درب اين اتاق هرگز گشوده نشد بلکه به دستور هر امپراتور قفلي نو به آن زده شد.
سپس شهريار از راهب مي رپسد چنانچه اين کتاب ها را به سوي مسلمانان روان کند آيا گناهي مرتکب شده است؟ و راهب مي گويد: "البته اين کار بکن که بر آن ثواب خواهي يافت؛ زيرا که آن علوم در هيچ ملت داخل نشد الا آنکه قواعد آن ملت را متزلزل گردانيد."
درب اتاق گشوده شد و مقدار پنج بار شتر از کتاب ها برگرفتند و به سوي مامون روانه داشتند پس از آن افراد ديگري به جست و جوي کتاب هاي يونانيان برآمدند که از برجسته ترين ايشان بنوموسي مي باشند.
بنو موسي سه برادر ايراني به نام هاي احمد، محمد و حسن فرزندان موسي بن شاکر مي باشند که با انبوه ثروت خويش به حمايت از مترجمان و جمع آوري کتاب مي پردازند. موسي پدر ايشان نخست در خراسان راهزني مي کرد، سپس از اين کار دست برداشت؛ به آموختن هندسه و نجوم پرداخت و به دربار مامون پيوست. پس از مرگ موسي، مامون کفالت فرزندانش را عهده دار شد و آنها را به کتاب شناس و ستاره شناس برجسته يحيي بن ابي منصور سپرد. احمد، محمد و حسن نزد يحيي و ديگر علماي بغداد آموزش ديدند و در هندسه، نجوم و مکانيک تخصص يافتند. بنوموسي کتاب هاي چندي را نگاشته اند و با ثروت کلان خود گروهي از مترجمان را گرد آورده اند که با حمايت ايشان به ترجمه مشغول مي باشند.
بازگشت از روم
جبريل بن بختيشوع مانند پدر و پدر بزرگش در دستگاه خلافت عباسي احترام بسياري داراست؛ هارون الرشيد درباره وي گفته بود: " عموما هر کس را هر حاجتي که بوده باشد، جبرئيل را واسطه کند، هر چه او طلبد البته اجابت مي کنم." حنين با خود مي انديشد با معرفي جبرئيل به دربار عباسي، مزايايي را که شايسته آن است به دست خواهد آورد.
از سوي ديگر بنوموسي پيشنهاد همکاري به حنين داده اند. آنها به دنبال مترجماني مي گردند که با دانستن زبان و ادبيات يوناني، کتاب هاي يوناني را به طور مستقيم به عربي برگردانند. بيشتر ترجمه هايي که تاکنون از کتاب هاي يونانيان انجام گرفته است، ترجمه هاي اصيل نمي باشد زيرا شمار کمي از مترجمان، يوناني مي دانند از اين رو کتاب ها نخست به سُرياني و سپس به عربي ترجمه مي شود. در بسياري از اوقات ترجمه هاي سرياني و عربي توسط افراد متفاوتي انجام مي شود که اين کار به اصالت ترجمه لطمه مي زند و از ارزش آن مي کاهد.
بنوموسي پذيرفته اند چنان چه حنين بن اسحاق به همکاري با آنان تن دهد، ماهيانه در حدود 500 دينار به او بپردازد. وزن پانصد دينار طلا تنها حدود 2 کيلوگرم خواهد بود! يوحنا ابن ماسويه که اينک خبر بازگشت حنين و آوازه موفقيت هايش را شنيده است، به گرمي او را به سوي خود خوانده است؛ حنين به روزي مي انديشد که استادش در ميان ديگر شاگردان به او تندي کرد و سخت رنجاندش.
ترديد
ابوزکريا يوحنا ابن ماسويه نظير ديگر پزشکان ايراني آموختن پزشکي به منظور سودجويي را از فرومايگي مي داند. نزد ايرانيان، برترين پزشکان آن است که براي رضاي خدا و يا از سر انسان دوستي بي هيچ چشم داشتي به علاج بيماران برخيزد؛ سپس پزشکي است که اين انگيزه ها را با توقع اجرت با هم داراست، هر چند که به خيرخواهي بيش از مال مي انديشد؛ و فرومايه کسي که تنها به طمع مال به درمان بيماران و رنجوران مي پردازد.
يوحنا ابن ماسويه مي پنداشت حنين که تاجرزاده است به سوداي سودجويي قصد آموختن پزشکي را دارد. يوحنا اين گمان را از حنين پوشيده مي داشت تا اين که روزي اختيار از دست داد و آنچه را به نادرستي مي پنداشت بر زبان راند. حنين هم که در مستي غرور و نشئه اندوه بسر مي برد، عجولانه مدرس وي را ترک کرد.
حنين عاقبت بر ترديدهايش فايق شد و با گام هايي تند به ديدار يوحنا شتافت. اين دو همديگر را به گرمي در آغوش گرفته و پس از گفت و شنودي درباره ترجمه هاي امروزي، تصميم به همکاري با هم گرفتند. ابوزکريا يوحنا و حنين بن اسحاق هر دو از عيسويان سُرياني زبان مي باشند، از اين رو يوحنا از حنين درخواست کرد که کتاب هاي يوناني را پيش از آن که به عربي ترجمه کند، به سرياني برگرداند تا امروزه که زبان عربي فراگير شده است، دانش و ادبيات سرياني به فترت نگرايد.
نهضت ترجمه
عده بسياري از اشراف کتابخانه هايي تاسيس کرده اند و جمعي از مترجمان و تجار به جست و جوي کتاب به ولايات روم سفر مي کنند. همچنين بعضي مترجمان، حلقه هاي ترجمه تشکيل داده اند و با کمک چند دستيار به ترجمه کتاب هاي طبي، فلسفي، رياضي، ادبي و تاريخي مي پردازند. در اين ميان بعضي علماي بغداد به ترجمه کتاب هاي بيگانه به سختي تاخته و کساني را که اسباب ترجمه و نشر کتاب ها مي باشند، لعن و خفت مي گويند؛ ناگفته نماند به شخص خليفه هم گاهي طعن و کنايه مي زنند.
مامون خليفه عباسي نهضت ترجمه را از نزديک دنبال مي کند. وي به خردگرايان معتزلي گرايش دارد از اين ور خصوصا به ترجمه کتاب هاي منطق و فلسفه اقبال مي کند. گفته مي شود مامون، حنين بن اسحاق را به سرپرستي چندي از مترجمان برگزيده است تا به اصلاح ترجمه هاي ايشان بپردازد و پذيرفته است به ازاي ترجمه ها و اصلاحات حنين هم وزن آنها سکه هاي طلا بدهد. اگر چنين باشد با حقوقي که حنين از بنوموسي مي گيرد؛ و با اصلاح دوباره ترجمه ها از اين سو و آن سو مي گيرد، و نيز مقدار طلايي که خليفه عباسي مي پردازد؛ چندي نخواهد کشيد اين مترجم برجسته ثروت کلان بازرگانان و صرافان را خواهد جست. وي هم اکنون دارالترجمه اي ترتيب داده است و با همکاري فرزندش اسحاق و خواهرزاده اش حُبَيش بن حسن و چندي مترجمان ديگر به ترجمه کتاب هاي بيگانه مي پردازد.
سرآمد مترجمان
بيشترين ترجمه هاي حنين به خواهش محمد و احمد از فرزندان موسي بن شاکر انجام مي شود. حنين ديگر سرآمد مترجمان خوانده مي شود و او را حنين الترجمان مي گويند. در ميان مترجمان دو شيوه ترجمه رايج است. بعضي از مترجمان که بيش از اندازه به اصالت ترجمه مي انديشند، تحت اللفظي ترجمه مي کنند. يحيي ابن بِطريق که به دستور مامون، حنين بن اسحاق اصلاح ترجمه هاي وي را بر عهده دارد، اينچنين ترجمه مي کند. گروهي ديگر مانند حنين بن اسحاق به ترجمه آزاد مي پردازند. اينان معناي عبارات را در نظر مي گيرند و سپس ترجمه مي کنند. اين دسته از مترجمان به درستي به مقصود نويسنده مي انديشند و مي کوشند آنها را با معادل هايي از عربي و سرياني به خواننده منتقل کنند. اين شيوه ترجمه باعث شده است که حنين به وضع اصطلاحات علمي و فلسفي در زبان عربي بپردازد.
منابع:
کتابها
ابن نديم، محمّد ابن اسحاق، الفهرست، ترجمه و تحشيه محمدرضا تجدد، انتشارات اساطير با همکاري مرکز بين المللي گفتگوي تمدّنها، تهران، 1381، چاپ اوّل.
ابن قفطي، تاريخ الحکما (ترجمه فارسي)، به کوشش بهين دارائي، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، 1371، چاپ دوّم.
زيدان، جرجي، تاريخ تمدّن اسلام (5 جلد در يک مجلّد)، ترجمه علي جواهرکلام، موسسه انتشارات اميرکبير، تهران، 1386، چاپ دوازدهم.
همايي، جلال الدّين، تاريخ علوم عقلي در تمدن اسلامي (ج1)، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران، تيرماه 1371، چاپ چهارم.
زرين کوب، عبدالحسين، تاريخ مردم ايران (ج2)، موسسه انتشارات اميرکبير، تهران، 1386، چاپ دهم.
نولدکه، تئودور، تاريخ ايرانيان و عربها در زمان ساسانيان، ترجمه عباس زرياب خويي، سلسله انتشارات انجمن آثار ملّي (152)، تهران، بي تا.
دايرة المعارف بزرگ اسلامي (زير نظر کاظم موسوي بجنوردي) (ج12)، مرکز دايرة المعارف بزرگ اسلامي، تهران.
دايرة المعارف بزرگ فارسي (به سرپرستي غلامحسين مصاحب) (ج2)، موسسه انتشارات اميرکبير، تهران.
محقّق، مهدي، دوّمين بيست گفتار (در مباحث ادبي و تاريخي و فلسفي و کلامي و تاريخ علوم در اسلام)، انتشارات موسسه مطالعات اسلامي با همکاري دانشگاه تهران، 1369، چاپ اوّل.
العبادي، حنين بن اسحاق، رسالة حنين بن اسحاق الي علي بن يحيي: في ذکر ما ترجم من کتب جالينوس (متن عربي با ترجمه فارسي)، به کوشش مهدي محقّق، انجمن آتار و مفاخر فرهنگي، تهران، 1384.
زندگينامه علمي دانشمندان اسلامي (ج1)، ترجمه احمد آرام و احمد بيرشک و ديگران، ويراستار حسين معصومي همداني، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1365، چاپ اوّل.
سيوطي، جلال الدين، صون المنطوق عن فنّ المنطق و الکلام، به کوشش علي سامي النّشار، دارالکتب العلميه، بيروت (لبنان)، بي تا.
منبع: ماهنامه دانشمند شماره 575