نهضت اصلاح دین (1)
نویسنده : لوئیس و . اسپیتز
مترجم : مهبد ایرانی طلب
مترجم : مهبد ایرانی طلب
با اینکه مفهوم اصلاح دین، در نظر مردم، پیوند ویژهای با اصلاح دین پروتستان در سدهی شانزدهم، یا به قول جیمز فرود James Froude ، «پاشنهای که تمامی تاریخ نوین بر آن بر میگردد»، دارد ایدهی اصلاح دین بسیار کهن و پیچیده است. تعریف دقیقی ضرور است تا آن را از دیگر شکلهای نوسازی، نوآوری، انقلاب، باززایی یا بازگشت متمایز سازد. فکر اصلاح باید از تصورهای جبرانگارانه، طبیعتانگارانه یا ماوراءطبیعی نوسازی متمایز شود. اصلاح دین عمل یا سلسلهی مکرر اعمالی است که هدف مصلح از انجام آنها بازگیری، برقراری مجدد، گستردن، و کامل کردن ارزشهایی بنیادی است که روزگاری در جامعهی انسانی وجود داشتهاند و بعدها، به تأثیر غفلت عمدی یا انحطاط کلی از میان رفته یا مختل شدهاند. بیگمان، فکرهای نوزایی و نوسازی، به گونهای مکرر، با فکر اصلاح دین در آمیختهاند. برنامههای اصلاح، هم، همواره با نمونهی اصلی تاریخی مفروض انطباق نداشتهاند و به واقعیت بالقوهای که بدان امید بسته بودهاند، نرسیدهاند. با این همه، صفت ویژهی اصلاح دین همواره، کوشش توسلجویانه یا آفرینندهی آدمی برای بازگرداندن شرایط کاملتری بوده که به گمان مصلح در روزگاری در گذشته وجود داشته است. اما، ضمن اینکه مصلح بر بازیابی یا بازگشت تأکید میکند، برای از میان بردن کاستیها، در مواردی، اصلاح دین را مقدمهای بنیادی برای پیشرفتهای بعدی به شمار میآورد. بدین ترتیب، در تمدن غرب، فکر بازگشت به عصری زرین، اغلب با خداشناسی امید، یعنی این انتظار فرجامشناختی، همراه بوده که حکومت خدا شاید به گونهای کلی یا جزئی در نتیجهی اصلاح دین پیروزمندی تحقق یابد. واژههای «اصلاح دین» و «اصلاح» در پارهای موارد، میتوانند جای همدیگر را بگیرند، یعنی در جاهایی که به معنای کلی بهبود یا بازگشت به شرایط بهتر به کار گرفته میشوند. اما واژهی «اصلاح دین» اختصاصاً، به جنبشهایی گفته میشود که دگرگونیها یا بهبودهای پراهمیتی را، به ویژه، در اصول یا کردارهای دینی سبب شدهاند. «اصلاح » به کوشش در راه تصحیح رفتارهای فاسد و از میان بردن سوء استفادهها و دگرگونیهایی در جهت بهتر شدن، از هر نظر، گفته میشود و میتواند به اصلاحیهای ویژه، یعنی غالباً، عملی سیاسی یا قانونگذارانه، اشاره کند که واژهی «اصلاح دین» نمیتواند آن را در بر گیرد.
فکر اصلاح دین در تاریخ فکری غرب، در اساس، تصوری یهودی - مسیحی است که نخست با باز آفرینی و زندگی اصلاحی شدهی فرد، دوم با بازگشت به زندگی شایستهی جمعی در جنبش رهبانی، و سوم با نهادی شدن فلان اصلاح در کلیسا در نتیجهی تصمیم دستگاه پاپ به منظور آماده کردن شرایط برای هدفهای نهایی کلیسایی پیوند دارد. مدافعان و حاملان اصلاح دین فردی و اجتماعی در سدهی شانزدهم به چنان برجستگیی رسیدند که در تاریخ مانند نداشته، اما ایدهی اصلاح دین، تا همین امروز، هنوز نیرویی حیاتی را تشکیل میدهد.
(الف) فکرهای نوسازی کیهان شناختی ارتباط نزدیکی با الگوهای دورهای گردش روزها و فصلها و زندگی و مرگ و تولید مثل انداموارههای زنده دارند و از این الگوها گرفته شده است. اسطورهی بازگشت دائمی در آیینهای دینی نخستی وجود دارد و در فرهنگ عامه و اساطیر کهن بازتاب یافته و از عقیدهی باستانی تکرار دورهای شرایط، اشخاص، و رویدادهای یکسان یا، دست کم، بسیار مشابه برگرفته شدهاند. ذهنیت باستانی کوشیده است گذر بازگشت ناپذیر زمان و فرسایش و ویرانیی را که با آن همراه است، با وضع نظریهی آغازهای تازه، انکار کند. تمامی جوامع باستانی و سنتی، ظاهراً، بازآفرینی دورهای جهان را ضرور دیدهاند تا مبادا اصل انتروپی (هرزش) همه چیز را به حد تعادل و سکون مرگ بکشاند. نمونههای این فکر در فرهنگ کلاسیک بسیار است، مانند آموزهی رواقی ویرانی و بازسازی کیهانی، اسطورهی هزیود دربارهی قصر زرین در آغاز زمان، یا ارتباط دورهای افلاطونی و فکر نوفیثاغورسی سال نوی جهانی که سبب بازسازی جهان میشود. این فکر تکرار که به گونهای تکان دهنده در مراسم سال نو نمود یافته و در بنیادنگرانه ترین روایت خود، شکل نوسازی مکرر و دائمی و دورهای و عددی جهان و همراه با آن نوسازی انسانیت را به خود گرفته، نمیتوانست، به گونهای بنیادی، با دیدگاه مسیحی تاریخ سازگار شود. [زیرا] این فکر دورهای است، نه خطی، و جبرانگارانه است و آزادی انسان و معنای کردارهای انسان را در تاریخ به حساب نمیآورد.
(ب) فکرهای بازسازی جان پندارانه، به گونهای کلی، با فرآیندهای حیاتی انسان، یعنی تولید مثل و رشد، ارتباط دارند. بدین ترتیب [که] فکرهای باززایی و باززاده شدن و تحول تکاملی رو به بالا در تاریخ اجتماعی یا فرهنگی بر بنیاد قیاس با این فرآیندهای حیاتی استوارند. فکرهای نوسازی کیهان شناختی و جان پندارانه، در مواردی با هم آمیخته و فکرهای تازهای را در وجود آوردهاند.
(پ) فکرهای نوسازی هزارهای آرمانشهری و نجات دهندگی و در انتظار دورهای آکنده از کمال در آینده بودهاند. انتظارهای هزارهای از امیدهای فرجام شناختیی گرفته شدهاند که از اشارههای حکومت هزار سالهی مسیح و قدیسان در آخر زمان در عهد جدید مایه گرفتهاند که، خود، با پارهای فکرها ارتباط دارند که از سوی پیامبران عهد عتیق (به ویژهی دانیال نبی) بیان شده و در دورهی بین العهدین پرورش یافته و در اسفار مجعول (Apocrypha یا کتابهای قانونی ثانی) آمده است. امید و انتظار هزارهای حکومتی کامل را پیش بینی میکند و با فکرهای اصلاح دین تفاوت دارد که از جهت تاریخی نسبی بودهاند نه مطلق و هدفهای محدودی داشتهاند نه هدفی که به کمال مطلق نظر دارد.
(ت) در فرادهش مسیحی، فکر نوسازی معنوی از راه غسل تعمید که «شستن باززایی و نوسازی روح القدس» است، به باززایی و آغاز زندگی تقدیس شده ارتباط دارد. اما، ضمن اینکه اصلاح دین شخصی با اشاراتی به بهبود اجتماعی با باززایی در غسل تعمید پیوند دارد، با توجه به ابتکار الاهی در آیین عشای ربانی، فرآوردهی باززایی است و با آن یکی است.
پارهای ایدئولوژیهای نوسازی، به دلیل ماهیت جبرانگارانه و دورهای خود، با تصور یهودی – مسیحی زمان و تاریخ سازگار نشده اند، زیرا زمان و تاریخ در تصور یهودی – مسیحی مسیری خطی و برگشت ناپذیر دارند و با فرضهایی دربارهی آزادی بنیادی، هر چند محدود انسان در ساختن تاریخ همراه هستند. با این همه، در مواردی، پارهای از جنبههای ایدئولوژی نوسازی با فکرهای اصلاح دین سازگار و ترکیب شدهاند. فکر اصلاح دین از تصویری که، در گذشته، از هدفی که باید بدان رسید، ترسیم شده دفاع کرده و ندای بازگشت به شرایط بهتری که روزگاری انسان آن را شناخته بود، در داده است. اما، در ضمن، چنین فرض کرده است که اگر گرایشها و ارادهی انسان بدرستی به کار بسته شود، انسان میتواند در جهت اصلاح خود و کلیسا و جامعه، دست کم، به گونهای محدود، اما، واقعی پیش رود.
فعل reformare و اسم reformatio که اندکی بعد در نوشتهها ظاهر شده، در آغاز به معنای برقراری مجدد شرایط پیشین یا آفرینش ارزش تازهی پیوستهای به ارزش کهن، نبوده اند. در مسخ [نوشتهی] اووید، reformare به معنای نو شدن جسمانی معجزه آسا و جوان شدن یک روزهی مردی سالخورده است. در آثار سنکا و پلینی جوان، reformatio به معنای نو شدن اخلاقی، آموزشی، و سیاسی است. در دورههای آنتونی و سوری تاریخ روم، حقوقدانان بزرگ واژهی reformatio را به معنای اصلاح قانونی یا نهادی به کار میگرفتهاند. سیسرون، لیوی و نویسندگان کلاسیک متأخر واژههای renovatio و renovare را به معنای نوسازی در زمینههای گوناگون به کار میبرده اند.
در عهد عتیق، نمونههای اصلاح فردی و نوسازی شریعت در روزگار یوشیای پادشاه (620 پس از میلاد، کتاب دوم پادشاهان، باب 22 و 23)، و دعوت پیامبران به توبه و اصلاح وجود دارد. پیامبران، غالباً خود مصلح بودهاند. آنان از آسمان و زمینی تازه سخن میگفتند که در آن، حتی جانوران وحشی خدا را ستایش میکنند. آیهی 19 از باب43 کتاب اشعیا میگوید: «اینک، من کاری تازه میکنم. » اما واژگان مرسوم در سراسر تاریخ دینی غرب، بیشتر از اناجیل[اربعه] و رسالههای سن پل گرفته شده است. عهد جدید فکر باز زاده شدن را با انتظار فرجام شناختی آمدن حکومت[خدا]و بهشتی تازه، پیوند داده است. بدین ترتیب متی 19: 28 میگوید: «عیسی آنان را گفت: «بدرستی به شما میگویم، در دنیای نوین، آنگاه که پسر انسان بر تخت شکوهمند خود خواهد نشست... » اناجیل[اربعه]، همچنین، باززایی معنوی فرد را از راه ایمان و غسل تعمید با شایستگی ورود به حکومت خدا، پیوند میدهند. عیسی در انجیل یوحنا 3: 3 میگوید: «بدرستی، به شما میگویم، کسی پادشاهی خدا را نخواهد دید، مگر آنکه دوباره متولد شود» (renatus fuerit denuo) پولس رسول خواهان دگرگونی افراد مسیحی و بهبود اخلاقی و بازگشت آنان به عشق آغازین خود به جماعت و آمادگی اکنونی برای کمال یافتن در زندگی پس از رستاخیز شده است. نامه به رومیان، 12: 2 میگوید: «و هم شکل این جهان نشوید، بلکه با تازه کردن ذهن خود دگرگونه شوید، شاید دریابید که اراده خداوند چیست، چه چیزی نیکو و پسندیده و کامل است.»
دو بخش از نوشتههای رسالههای پولس رسول این تصور اصلاح دین شخصی و نوسازی براساس الگوی مسیح را توضیح میدهد. رسالهی اول به قرنتیان، 3: 18 میگوید: «و همهی ما، با صورتی بیحجاب، و در حالی که جلال خداوند را نظاره میکنیم، درجه به درجه به شباهت او دگرگون میشویم؛ زیرا این از جانب خداوندی است که روح است. » پولس در رسالهی به فیلیپیان، 21- 3: 20 میگوید: «اما وطن ما در آسمانهاست که از آنجا نجات دهنده یعنی عیسی مسیح را انتظار میکشیم؛ که شکل جسم ذلیل ما را تبدیل خواهد نمود تا به صورت جسم جلیل او مصور شود، با قدرتی که او را توانا میسازد همه چیز را مطیع خود گرداند. » اصلاح دین به مفهوم بازگشت ارادی و عمدی فرد به هنجار کامل، یعنی تصویر خداوند و شباهت به مسیح با فکر نوسازی معنوی که از سوی «روح » و به ابتکار الاهی صورت میگیرد، در هم آمیخته است. اصلاح دین در اینجا و اکنون، ناتمام و نسبی است و تنها، در جهان آخرت کامل میشود. نویسندگان یونانی و لاتینی دوران آبای کلیسا تصور خود را از اصلاح دین، بیواسطه، از عهد جدید گرفتهاند، اما این فکر را با تأکیدهایی متفاوت پررورش دادهاند.
آبای یونانی کلیسا فکر اصلاح دین شخصی را همچون بازگشت تصویر خدا و شباهت مسیح پروردهاند. با تأکیدی شدید بر مرکزیت تجسد [عیسی] تصویر بازیابی شرایط نخستی انسان از راه معنویت یافتن انسان با ایمان به مسیح، مورد تأکید شدید قرار میگیرد. آبای یونانی، همراه با بازیابی تصویر شرایط نخستی، فکر بازگشت به بهشت، یعنی نخستین حالت انسان، پیش از هبوط، را پرورش دادهاند. بازگشت نهایی انسان را به بهشت ملکوت میشد با شرکتی عرفانی در اینجا و اکنون پیش بینی کرد. ایشان تجسم نمودی پادشاهی خدا را در زمین، در کلیسا، یعنی جسم عرفانی مسیح و اصلاح فعلی جهان میدیدند. این تصور، بیشتر بهبود باورانه بود تا خوشبینانه، زیرا این دعا که پادشاهی خدا باید بیاید روند فعلی شایستگی یافتن [آدمیان] را تا روز حضور (Parousia) در آخر زمان ایجاب میکند. امپراتور مسیحی و گروههای رهبانی حافظان اصلی و سرسپردهترین مروجان پادشاهی آرمانی بودهاند.
ضمن آنکه تأکید مشرق زمینی بر آفرینش و تجسد [عیسی] در نوشتههای آبای لاتینی کلیسا وجود دارد، پافشاری بیشتری بر اصلاح به مفهوم بازگشتی اخلاقی و قانونی [در این نوشتهها به چشم میخورد]. تفاوت در تأکید، حتی در واژگان ایشان آشکار است. مثلاً، ترتولیان (حدود 220- 155)، واژهی reformare را به معنای بازگشت به شرایط پیشین و تکرار شوندگی کلی جهان به کار گرفته است. ترتولیان شاید نخستین کسی باشد که عبارت in melius reformare (بهتر شدن) را به کار گرفته است. کوپریان (Cyprian) و آرنولبیوس، و لاکتان تیوس، شاعر مسیحی سدهی چهارم که درباره شرف انسان چیز مینوشت، بهبود اخلاق شخصی را اصلاح میدانستند. لاکتان تیوس که دوستدار تصویر ققنوس بود، فکر اصلاح را با فکر عصر زرینی که در راه است و هزارهای پرجلال، در پایان زمان، به هم آمیخته است. بدین ترتیب، درست مانند جنبش رمانتیک اوایل سدهی هجدهم، بازگشت به عصر زرینی را که در گذشته وجود داشته، از راه اصلاح، حرکتی به سوی شرایط کاملتری میدانستند که هنوز تحقق نیافته است.
دو جنبش بدعت گرایانه ی در مسیحیت غربی سهمی بنیادی در مفهوم اصلاح دین داشتهاند. فرقهی دوناتوسی (Donatists) بر این تأکید داشت که درستی عشاء ربانی بستگی به حالت لطف مجری دارد و با بازپذیری lapsi (سقوط کردگان)، یعنی کسانی که در دورهی تعقیب و آزار مسیحیان، تقیه کرده بودند، به کلیسا مخالف بود. اعضای این فرقه نمونهی نخستی تنزه طلبان (puritans or purists) بودند که آرمانهای مطلق رفتاری داشتند و تأکید میکردند که تمامی کلیسا، از بالا تا پایین، باید اصلاح شود. پلاگیوسی ها (pelagians) اصلاح دین را در درون کلیسا به عهده گرفتند و بر امکان اینکه فرد مسیحی اصلاح فردی خود را اراده کند، و گردههای مسیحی زندگی اجتماعی را بر بنیاد قواعد اخلاقی مسیحی سامان دهند، تأکید داشتند. اراسموس و پیش از او، لورانتزو والا از سن جروم آموختند که به سهم بدعت گرایان در تفکر مسیحی ادای احترام کنند. شاید کمترین سهم آنان فراهم آوردن انگیزهای منفی برای سن آگوستین بوده باشد. [زیرا]، به قول روبرت ملونی در سدهی دوازدهم، آبای مقدس از چیزی که مورد حمله قرار نمیگرفت، دفاع نمیکردند.
آگوستین سخنگوی فصیح فکر قشری اصلاح دین بود. در نظر او اصلاح انسان معنایی بسیار گسترده تر از بازگشت فرد به تمامیت آفریده شدهی «آدم»، یعنی نخستین انسان در بهشت، داشت. تمامی اصلاح گریهای تاریخ با فرآیند آفرینش شکل بندیی در ارتباط هستند که عمل غیر دنیوی ایمان آوردن به خداوند را در بر میگیرد. بیگمان، آگوستین، اغلب به بازگشت فرد بر صورت خدا یا شباهت به مسیح اشاره میکرد و دربارهی ماهیت زمان و نقش اعداد در باز بردن انسان به سوی خدا تأمل میکرد. اما، بالاتر از همه، فکر اصلاح دین، نزد آگوستین، ویژگی پویایی به تأثیر پیوند آن با نظریهی بزرگ خداشناسی تاریخ، پیدا کرد. نظریهی دو پادشاهی شهر خدای آگوستین، که در آن «دو کلیسای» قابیل و هابیل و پیروان آنها نقش پرورشگاه فکر اصلاح دین را نزد او داشتند، و زمینهی مسلط سدههای میانه برای گسترش این تصور مناسب بود، یکی از مؤثرترین نیروهای تاریخ فکری غرب از آب در آمد. آگوستین در مرحلهی نهایی نوشتههای خود، که انگیزهی آنها، دشمنی با پلاگیوسی ها از 412 به بعد بود، طرح بزرگ سلسلهی دوگانه را فراهم آورد، یکی سلسلهی قابیل و دیگری سلسلهی هابیل. در این طرح، اصلاح، چه اصلاح فردی یگانه، چه اصلاح جمعی، به معنای ترک قابیل و بازگشت به هابیل است. اصلاح دین محافظه کار و حتی، ضد انقلابی است، زیرا اگوستین آن را محافظت و بازسازی میدانست، یعنی بازگشت به آن حالت انسان که خدا داده و سبب خشنودی خدا و آن نظمی در جامعه است که در طول تاریخ همواره از سوی شهر انسان تهدید شده، اما هرگز به کلی از میان نرفته است. دگرگونی ظریفی در فکر اصلاح دین از سوی اگوستین صورت پذیرفته که از نظر تاریخ پس از او بدان حد برجسته هست که ارزش توجه را داشته باشد. توجه ثابت او بر فضیلت زندگی رهبانی در مقام شیوهی برتر مسیحی او را بدان واداشت که از اصلاح، نه تنها به مفهوم مسیحی باطنی و تقلید از شخص مسیح، بلکه به مفهوم اطاعت از «قانون مسیح» نیز سخن بگوید.
پیوند دادن کلیسا با شهر خدا، یعنی دو چیزی که هرگز با هم هم مرز نبوده اند، از سوی اگوستین، نقش حامل اصلاح دائمی را برای کلیسا قائل شد. میساله رومانوم (Missale Romanum) پیام کار مصلحانه ی خدا را نه تنها به هر کلیسای جامعی، بلکه به نمازخانهی هر دهکدهای در جهان مسیحی میرساند. کشیش در زمان آماده ساختن جام عشای ربانی این کلام را میگفت: «خداوندی که گوهر شرف انسان را چنین شکوهمند ساخته است، آن را به گونهای شکوهمندتر اصلاح کرده است.» فکر نوسازی و اصلاح، نه تنها، نقش پراهمیتی در الاهیات عشای ربانی، بلکه در برقراری نظم کلیسایی از راه اصلاحهای دورهای قانون شرع، ایفا کرده است. تجدید نظر در شرایع شورایی پیشین از سوی شوراهای بعدی، به صورت رویهای اصلاح گرانه و مداوم در آمد. اما، عمدهترین و گویاترین نمود فکر اصلاح دین در سدههای میانه جنبشهای اصلاحی و مکرر رهبانی بوده است.
نخستین اصلاح بزرگ بندیکتی به دست بندیکت آنیانی. یا «دومین بنیانگذار» رهبانیت غربی آغاز شد. او که در ایتالیا در ارتش شارلمانی (شارل بزرگ) خدمت میکرد، پس از اینکه از خطر غرق شدن نجات یافت وارد دیر سن سن در بورگوندی شد، و دیرها را در شرایط تأسف آوری یافت: زمینها به غیر رهبانان واگذار شده بود، فرادستانی بیرحم بر فرودستان مسلط بودند، و همه جا غرق در بینظمی بود. بندیکت به گردنهای تک افتاده در آنیان در آکی تن رفت و به زودی، به عنوان مصلحی پرهیزگار شهرت یافت. در سال 817 رئیس شورای پراهمیت آخن شد که هدف آن اصلاح کامل انضباط رهبانی بود. حکم بندیکت سخت و قاطع بود و به زودی واکنش نسبت به انحطاط آغاز شد. دوک ویلهلم نهم، امیر آکی تن، حدود سال 1910 دیری در کلونی در بورگوندی بنیان نهاد. این دیر اجرای سخت و قاطع حکم سند بندیکت را در پیش گرفت. اما، با جنبش اصلاحی کلونی، اصل تازهای وارد عرصه شد.
اصلاح سدهی یازدهم در دورهی کوتاه دو نسل، ساختار کلیسا و رابطهی آن را با نظم سیاسی دگرگون ساخت. رهبانیت غالباً با بروز و ورود مال پرستی دنیوی و استیلاگری سیاسی فاسد و تباه میشد، درست همان گونه که ترتیبات مربوط به زمینهای کلیسا سلطهی فئودالهای دنیوی را بر کلیساهای محلی سبب میشد. اگر رهبانان کلونی میتوانستند روحانیت دنیوی را از راه اجرای هدفهای خود در تمامی کلیسا بهبود بخشند، و اگر کلیسا میتوانست، به نوبهی خود، قدرت و نفوذی واقعی بر حاکمان دنیوی اعمال کند، میتوانست سبب تعالی و والایش جهان شود، نه اینکه جهان سبب فساد کلیسا شود. پاپ بزرگ، گریگوری هفتم، خطوط کلی «اصلاح هیلدربراندی» را ترسیم و آن را چنین توصیف کرده است: «مبارزه برای نظم درست چیزها در جهان»، یعنی جهادی اخلاقی برای آزاد ساختن کلیسا از فرودستی در برابر حکومت پادشاهی تئوکراتیک و مالکیت غیر کشیشان بر نهادهای کلیسایی. رهبانان کلونیایی الهام معنوی و یونانی جنبش را تأمین میکردند، اما مدیریت نهادی عملی در دست اصلاح گران گریگوری بود که هدف ایشان اصلاح همه جانبه ی کلیسا براساس طرح عملیاتی شرعی – نهادی به مرکزیت رم بود. برنامهی برقراری حقیقت و عدالت بر بنیاد قانون کهن کلیسا استوار بود، یعنی قانون مسیح (lex christi) که در فتوای گراتیان و دیگر فتواهای شرعی آمده بود. هدف اصلاحات گریگوری الغای خرید و فروش رحمت الاهی و مقامات کلیسایی و متعه داری و ازدواج کشیشان و خلعت پوشی غیر کشیشان بود، و میکوشید به شیوهای ایجابی، تمامی سلسله مراتب[کلیسا] را از کشیش ساده گرفته، تا خود پاپ، روحانی کند. جنبشهای اصلاحی کلونیایی و گریگوری به پیروزی حیرت آوری دست یافتند، اما، با این همه، خالی از کاستیهای جدیی نبودند که بعدها خود را آشکار ساختند. جنبش کلونیایی دچار کاستی نهادی بود، زیرا مسئولیت انضباط، تنها به دوش رئیس دیر کلونی بود. جنبش اصلاحی گریگوری، هم، دچار کاستی مشابهی بود، منتها با اثری متفاوت. تصدیق برتری اختیارات قضایی پاپ راه را برای آن ادعاهای نامعقول نسبت به اختیارات همه جانبه هموار کرد که به نفع دستگاه پاپ و از سوی پاپها، متشرعان و متألهان در دورههای بعدی سدههای میانه عنوان گردید. تصور اینوسنت سوم (یا اینوسان سوم) که خود را «امپراتور واقعی» میخواند، از مقام خود، همچون مقامی روحانی سالارانه و ریاست او بر چهارمین شورای لاتران در 1215 و ادعاهای نامعقول و گزاف بونیفاس هشتم در فرمان «مقدس یگانه» (Unam Sanctam) (1302) مخالفت شدید حاکمان دنیوی را برانگیخت و اسارت پاپ آوینیون و انشعاب بزرگ را شتاب بخشید.
انحطاط کلونی اصلاح دین رهبانی دیگری را از سوی «رهبانان سفید» یا سیسترسیایی ها سبب شد. این بار نجیب زادهای به نام روبر شامپاینیایی اصلاح را آغاز کرد. بار دیگر، همان گونه که استیفن هاردینگ (Stephan Harding)، رئیس صومعهی سی تو (Citeaux) از 1109 تا 1134، مطرح کرده بود، نکتهای اصلی اصلاح سیسترسیایی بازگشت به اجرای دقیق حکم سن بندیکت بود. اما، سبب اصلی سقوط رهبانیت را، همچون نیرویی مستقل، باید وابستگی آن به دستگاه پاپ دانست، زیرا از زمانی که این جنبش با روم پیوند یافت، به روشنی، از هدفهای دینی خود دور شد. برنار کلروویی (1153- 1091) خطرهای مرکزیت یابی کلیسا را حس کرد و در رسالهای با عنوان ملاحظات، خطاب به پاپ اوژن سوم، دربارهی دیوان سالاری و مالیه سالاری هشدار داد. او خواهان اصلاحاتی کشیشانه و شخصی به جای اقدامات آمرانه و صرفاً نهادی شد. او به دلیل تأکید خود بر خدمت و معنویت، حالت میانهای بین اصلاحات گریگوری و جنبش راهبان سرگردان دارد.
هم زمان با جنبشهای اصلاحی کلونیایی و سیسترسیایی، کوششهای دیگری هم به منظور اصلاح، از راه بازگشت به زندگی زاهدانهی گذشته صورت میگرفت که یادآور رهبانیت شرقی بود. از میان [فرقههایی که این شیوه را پیش گرفتند] میتوان این فرقهها را نام برد: کامالدولیها (Camaldulians) که روماآلد راونایی (متوفی در 1027) آن را بنیاد نهاد، و والومبروزیها (Vallombrosians) که گالبر در آپه نین آن را بنیان نهاد، و کارتوزی ها (Carthusians) که برونوی کلنی به سال 1084 در شارتروز آن را بنیاد نهاد. ایووی شارتری (متوفی در 1117 ) در سدهی یازدهم و اوایل سدهی دوازدهم، کوشید بار دیگر کلیساها و کلیساهای جامع آموزشی را تحت انضباط رهبانی در آورد. قواعد شرعی سن آگوستین وظایف رهبانی و کشیشی را در کلیساها، مدرسهها، و بیمارستانها تعیین میکرد. اما، هیچ یک از تلاشهای اصلاحطلبانه در رهبانیت دوامی نداشت. فرقههای گدایان، هم، توانایی تثبیت اصلاحات پایداری را در کلیسا نداشتند.
تاریخ رهبانیت، تاریخ از سرگرفتن مداوم اصلاحات بود. فرد راهب به بهترین صورت، «شکل» مسیح و جماعت رهبانی به بهترین صورت، «جسم» مسیح را مجسم میکردند. رهبانان چه در هیئت فردی و چه در هیئت جمعی میبایست به بهترین صورت ممکن «شرع مسیح» را تحقق بخشند. در نظر راهبان سرگردان، شرع مسیح به کاملترین صورت در [باب] و هم [انجیل] متی [آمده] که [در آن، عیسی به] شاگردان خود مأموریت میدهد که به راهها و کوره راهها بروند و به گم شدگان خدمت کنند و آنان را نجات بخشند. مسیح مأموریت بزرگ اصلاح کلیسا را با این کلام مشهور، به فرانسیس [یا شکل درست ایتالیایی آن، فرانچسکو] داد: «خانهی مرا مرمت کن، زیرا این خانه، همان گونه که تو میتوانی ببینی، رو به ویرانی کامل دارد. » در آغاز، سن فرانسیس این کلام را واژه به واژه تعبیر کرد و چند کلیسا را با دست خود، بازسازی کرد. اما، به زودی، مفهوم معنوی مأموریت خود را درک کرد و تصور او از اصلاح دین ندای توبهی شخصی، تهیدستی، خواری اختصاص دادن زندگی خود به خدمت به انسانیت در داد. سن فرانسیس، برخلاف گروههای گوناگون رافضی یا گدایان مسیح (pauperes christi) در اواخر سدهی یازدهم و سدهی دوازدهم، که تهیدستی مطلق را بالاترین نیکی میدانستند، بر ایمان آوردن از راه دگرگونی دل، تقلید از زندگی آکنده از عشق مسیح و زندگی کردن مانند شاگردان مسیح و سرسپردگی به خدمت تأکید کرد. او در احکام 1221 و 1223 و در «عهد» خود، خواهان شرکت مؤمنانه در عشای ربانی و اطاعت خاضعانه از کلیسای سلسله مراتبی شده است. مقدر این بود که اصلاح او، اصلاح بسیار شخصی و فردی در درون ساختار کلیسا باشد.
چون دیرنشینان فرانسیسی هم ثروتمند و دنیا دوست شدند، فرانسیسهای معنوی «اصلاحطلب» و خواهان بازگشت به تهیدستی حواریان و معنویت سادهی سن فرانسیس شدند. در میان هواداران فلسفهی تاریخ یوآخیم فلوریسی، رگهی آخرالزامانی و آرمانشهری رشد کرد و به مرحلهای رسید که نزدیک بود عینیت تاریخی را به کلی از دست بدهد. یوآخیم و مفسر آثار او، ژرار سه دورهی تاریخ جهان را، دورهی پدر، دورهی پسر، و دورهی روح القدس میخواندند. ژرار آغاز دورهی روح القدس را، سال 1260 تعیین کرد و آن، دورهی تازهای بود که «روح» به یاری فرانسیسیهای معنوی، بر آن حکومت میکرد. پارهای گرایشهای یوآخیمی با فکرهای نامعقول و غریب، همچون محاسبات ستاره شناسی یوهانس فون لیشتن برگر در آمیخته است. اصلاح در فرادهش رهبانی به معنای پاک شدن اخلاقی و بازگشتن به پاکی آغازین بود، در حالی که کوشش در جهت پاک شدن و اصلاح، در نظر روح باوران به معنای آمادگی برای مرحلهی تازه و نهایی تاریخ انسان بود. تمامی انتظارهای فرجام شناختی متوجه آغاز ناگهانی روزگاری کامل و بیکم و کاست است. اصلاح به معنای دومین برگشتگاه تاریخ انسان بود و میبایست سومین و آخرین دوران تاریخ جهان را آغاز کند.
منبع:سایت باشگاه اندیشه
ادامه دارد
/ع
فکر اصلاح دین در تاریخ فکری غرب، در اساس، تصوری یهودی - مسیحی است که نخست با باز آفرینی و زندگی اصلاحی شدهی فرد، دوم با بازگشت به زندگی شایستهی جمعی در جنبش رهبانی، و سوم با نهادی شدن فلان اصلاح در کلیسا در نتیجهی تصمیم دستگاه پاپ به منظور آماده کردن شرایط برای هدفهای نهایی کلیسایی پیوند دارد. مدافعان و حاملان اصلاح دین فردی و اجتماعی در سدهی شانزدهم به چنان برجستگیی رسیدند که در تاریخ مانند نداشته، اما ایدهی اصلاح دین، تا همین امروز، هنوز نیرویی حیاتی را تشکیل میدهد.
اصلاح دین و نوسازی
(الف) فکرهای نوسازی کیهان شناختی ارتباط نزدیکی با الگوهای دورهای گردش روزها و فصلها و زندگی و مرگ و تولید مثل انداموارههای زنده دارند و از این الگوها گرفته شده است. اسطورهی بازگشت دائمی در آیینهای دینی نخستی وجود دارد و در فرهنگ عامه و اساطیر کهن بازتاب یافته و از عقیدهی باستانی تکرار دورهای شرایط، اشخاص، و رویدادهای یکسان یا، دست کم، بسیار مشابه برگرفته شدهاند. ذهنیت باستانی کوشیده است گذر بازگشت ناپذیر زمان و فرسایش و ویرانیی را که با آن همراه است، با وضع نظریهی آغازهای تازه، انکار کند. تمامی جوامع باستانی و سنتی، ظاهراً، بازآفرینی دورهای جهان را ضرور دیدهاند تا مبادا اصل انتروپی (هرزش) همه چیز را به حد تعادل و سکون مرگ بکشاند. نمونههای این فکر در فرهنگ کلاسیک بسیار است، مانند آموزهی رواقی ویرانی و بازسازی کیهانی، اسطورهی هزیود دربارهی قصر زرین در آغاز زمان، یا ارتباط دورهای افلاطونی و فکر نوفیثاغورسی سال نوی جهانی که سبب بازسازی جهان میشود. این فکر تکرار که به گونهای تکان دهنده در مراسم سال نو نمود یافته و در بنیادنگرانه ترین روایت خود، شکل نوسازی مکرر و دائمی و دورهای و عددی جهان و همراه با آن نوسازی انسانیت را به خود گرفته، نمیتوانست، به گونهای بنیادی، با دیدگاه مسیحی تاریخ سازگار شود. [زیرا] این فکر دورهای است، نه خطی، و جبرانگارانه است و آزادی انسان و معنای کردارهای انسان را در تاریخ به حساب نمیآورد.
(ب) فکرهای بازسازی جان پندارانه، به گونهای کلی، با فرآیندهای حیاتی انسان، یعنی تولید مثل و رشد، ارتباط دارند. بدین ترتیب [که] فکرهای باززایی و باززاده شدن و تحول تکاملی رو به بالا در تاریخ اجتماعی یا فرهنگی بر بنیاد قیاس با این فرآیندهای حیاتی استوارند. فکرهای نوسازی کیهان شناختی و جان پندارانه، در مواردی با هم آمیخته و فکرهای تازهای را در وجود آوردهاند.
(پ) فکرهای نوسازی هزارهای آرمانشهری و نجات دهندگی و در انتظار دورهای آکنده از کمال در آینده بودهاند. انتظارهای هزارهای از امیدهای فرجام شناختیی گرفته شدهاند که از اشارههای حکومت هزار سالهی مسیح و قدیسان در آخر زمان در عهد جدید مایه گرفتهاند که، خود، با پارهای فکرها ارتباط دارند که از سوی پیامبران عهد عتیق (به ویژهی دانیال نبی) بیان شده و در دورهی بین العهدین پرورش یافته و در اسفار مجعول (Apocrypha یا کتابهای قانونی ثانی) آمده است. امید و انتظار هزارهای حکومتی کامل را پیش بینی میکند و با فکرهای اصلاح دین تفاوت دارد که از جهت تاریخی نسبی بودهاند نه مطلق و هدفهای محدودی داشتهاند نه هدفی که به کمال مطلق نظر دارد.
(ت) در فرادهش مسیحی، فکر نوسازی معنوی از راه غسل تعمید که «شستن باززایی و نوسازی روح القدس» است، به باززایی و آغاز زندگی تقدیس شده ارتباط دارد. اما، ضمن اینکه اصلاح دین شخصی با اشاراتی به بهبود اجتماعی با باززایی در غسل تعمید پیوند دارد، با توجه به ابتکار الاهی در آیین عشای ربانی، فرآوردهی باززایی است و با آن یکی است.
پارهای ایدئولوژیهای نوسازی، به دلیل ماهیت جبرانگارانه و دورهای خود، با تصور یهودی – مسیحی زمان و تاریخ سازگار نشده اند، زیرا زمان و تاریخ در تصور یهودی – مسیحی مسیری خطی و برگشت ناپذیر دارند و با فرضهایی دربارهی آزادی بنیادی، هر چند محدود انسان در ساختن تاریخ همراه هستند. با این همه، در مواردی، پارهای از جنبههای ایدئولوژی نوسازی با فکرهای اصلاح دین سازگار و ترکیب شدهاند. فکر اصلاح دین از تصویری که، در گذشته، از هدفی که باید بدان رسید، ترسیم شده دفاع کرده و ندای بازگشت به شرایط بهتری که روزگاری انسان آن را شناخته بود، در داده است. اما، در ضمن، چنین فرض کرده است که اگر گرایشها و ارادهی انسان بدرستی به کار بسته شود، انسان میتواند در جهت اصلاح خود و کلیسا و جامعه، دست کم، به گونهای محدود، اما، واقعی پیش رود.
واژگان قرون وسطایی، کلاسیک و کتاب مقدسی
فعل reformare و اسم reformatio که اندکی بعد در نوشتهها ظاهر شده، در آغاز به معنای برقراری مجدد شرایط پیشین یا آفرینش ارزش تازهی پیوستهای به ارزش کهن، نبوده اند. در مسخ [نوشتهی] اووید، reformare به معنای نو شدن جسمانی معجزه آسا و جوان شدن یک روزهی مردی سالخورده است. در آثار سنکا و پلینی جوان، reformatio به معنای نو شدن اخلاقی، آموزشی، و سیاسی است. در دورههای آنتونی و سوری تاریخ روم، حقوقدانان بزرگ واژهی reformatio را به معنای اصلاح قانونی یا نهادی به کار میگرفتهاند. سیسرون، لیوی و نویسندگان کلاسیک متأخر واژههای renovatio و renovare را به معنای نوسازی در زمینههای گوناگون به کار میبرده اند.
در عهد عتیق، نمونههای اصلاح فردی و نوسازی شریعت در روزگار یوشیای پادشاه (620 پس از میلاد، کتاب دوم پادشاهان، باب 22 و 23)، و دعوت پیامبران به توبه و اصلاح وجود دارد. پیامبران، غالباً خود مصلح بودهاند. آنان از آسمان و زمینی تازه سخن میگفتند که در آن، حتی جانوران وحشی خدا را ستایش میکنند. آیهی 19 از باب43 کتاب اشعیا میگوید: «اینک، من کاری تازه میکنم. » اما واژگان مرسوم در سراسر تاریخ دینی غرب، بیشتر از اناجیل[اربعه] و رسالههای سن پل گرفته شده است. عهد جدید فکر باز زاده شدن را با انتظار فرجام شناختی آمدن حکومت[خدا]و بهشتی تازه، پیوند داده است. بدین ترتیب متی 19: 28 میگوید: «عیسی آنان را گفت: «بدرستی به شما میگویم، در دنیای نوین، آنگاه که پسر انسان بر تخت شکوهمند خود خواهد نشست... » اناجیل[اربعه]، همچنین، باززایی معنوی فرد را از راه ایمان و غسل تعمید با شایستگی ورود به حکومت خدا، پیوند میدهند. عیسی در انجیل یوحنا 3: 3 میگوید: «بدرستی، به شما میگویم، کسی پادشاهی خدا را نخواهد دید، مگر آنکه دوباره متولد شود» (renatus fuerit denuo) پولس رسول خواهان دگرگونی افراد مسیحی و بهبود اخلاقی و بازگشت آنان به عشق آغازین خود به جماعت و آمادگی اکنونی برای کمال یافتن در زندگی پس از رستاخیز شده است. نامه به رومیان، 12: 2 میگوید: «و هم شکل این جهان نشوید، بلکه با تازه کردن ذهن خود دگرگونه شوید، شاید دریابید که اراده خداوند چیست، چه چیزی نیکو و پسندیده و کامل است.»
اصلاح دین در مقام اصلاح شخصی
دو بخش از نوشتههای رسالههای پولس رسول این تصور اصلاح دین شخصی و نوسازی براساس الگوی مسیح را توضیح میدهد. رسالهی اول به قرنتیان، 3: 18 میگوید: «و همهی ما، با صورتی بیحجاب، و در حالی که جلال خداوند را نظاره میکنیم، درجه به درجه به شباهت او دگرگون میشویم؛ زیرا این از جانب خداوندی است که روح است. » پولس در رسالهی به فیلیپیان، 21- 3: 20 میگوید: «اما وطن ما در آسمانهاست که از آنجا نجات دهنده یعنی عیسی مسیح را انتظار میکشیم؛ که شکل جسم ذلیل ما را تبدیل خواهد نمود تا به صورت جسم جلیل او مصور شود، با قدرتی که او را توانا میسازد همه چیز را مطیع خود گرداند. » اصلاح دین به مفهوم بازگشت ارادی و عمدی فرد به هنجار کامل، یعنی تصویر خداوند و شباهت به مسیح با فکر نوسازی معنوی که از سوی «روح » و به ابتکار الاهی صورت میگیرد، در هم آمیخته است. اصلاح دین در اینجا و اکنون، ناتمام و نسبی است و تنها، در جهان آخرت کامل میشود. نویسندگان یونانی و لاتینی دوران آبای کلیسا تصور خود را از اصلاح دین، بیواسطه، از عهد جدید گرفتهاند، اما این فکر را با تأکیدهایی متفاوت پررورش دادهاند.
آبای یونانی کلیسا فکر اصلاح دین شخصی را همچون بازگشت تصویر خدا و شباهت مسیح پروردهاند. با تأکیدی شدید بر مرکزیت تجسد [عیسی] تصویر بازیابی شرایط نخستی انسان از راه معنویت یافتن انسان با ایمان به مسیح، مورد تأکید شدید قرار میگیرد. آبای یونانی، همراه با بازیابی تصویر شرایط نخستی، فکر بازگشت به بهشت، یعنی نخستین حالت انسان، پیش از هبوط، را پرورش دادهاند. بازگشت نهایی انسان را به بهشت ملکوت میشد با شرکتی عرفانی در اینجا و اکنون پیش بینی کرد. ایشان تجسم نمودی پادشاهی خدا را در زمین، در کلیسا، یعنی جسم عرفانی مسیح و اصلاح فعلی جهان میدیدند. این تصور، بیشتر بهبود باورانه بود تا خوشبینانه، زیرا این دعا که پادشاهی خدا باید بیاید روند فعلی شایستگی یافتن [آدمیان] را تا روز حضور (Parousia) در آخر زمان ایجاب میکند. امپراتور مسیحی و گروههای رهبانی حافظان اصلی و سرسپردهترین مروجان پادشاهی آرمانی بودهاند.
ضمن آنکه تأکید مشرق زمینی بر آفرینش و تجسد [عیسی] در نوشتههای آبای لاتینی کلیسا وجود دارد، پافشاری بیشتری بر اصلاح به مفهوم بازگشتی اخلاقی و قانونی [در این نوشتهها به چشم میخورد]. تفاوت در تأکید، حتی در واژگان ایشان آشکار است. مثلاً، ترتولیان (حدود 220- 155)، واژهی reformare را به معنای بازگشت به شرایط پیشین و تکرار شوندگی کلی جهان به کار گرفته است. ترتولیان شاید نخستین کسی باشد که عبارت in melius reformare (بهتر شدن) را به کار گرفته است. کوپریان (Cyprian) و آرنولبیوس، و لاکتان تیوس، شاعر مسیحی سدهی چهارم که درباره شرف انسان چیز مینوشت، بهبود اخلاق شخصی را اصلاح میدانستند. لاکتان تیوس که دوستدار تصویر ققنوس بود، فکر اصلاح را با فکر عصر زرینی که در راه است و هزارهای پرجلال، در پایان زمان، به هم آمیخته است. بدین ترتیب، درست مانند جنبش رمانتیک اوایل سدهی هجدهم، بازگشت به عصر زرینی را که در گذشته وجود داشته، از راه اصلاح، حرکتی به سوی شرایط کاملتری میدانستند که هنوز تحقق نیافته است.
دو جنبش بدعت گرایانه ی در مسیحیت غربی سهمی بنیادی در مفهوم اصلاح دین داشتهاند. فرقهی دوناتوسی (Donatists) بر این تأکید داشت که درستی عشاء ربانی بستگی به حالت لطف مجری دارد و با بازپذیری lapsi (سقوط کردگان)، یعنی کسانی که در دورهی تعقیب و آزار مسیحیان، تقیه کرده بودند، به کلیسا مخالف بود. اعضای این فرقه نمونهی نخستی تنزه طلبان (puritans or purists) بودند که آرمانهای مطلق رفتاری داشتند و تأکید میکردند که تمامی کلیسا، از بالا تا پایین، باید اصلاح شود. پلاگیوسی ها (pelagians) اصلاح دین را در درون کلیسا به عهده گرفتند و بر امکان اینکه فرد مسیحی اصلاح فردی خود را اراده کند، و گردههای مسیحی زندگی اجتماعی را بر بنیاد قواعد اخلاقی مسیحی سامان دهند، تأکید داشتند. اراسموس و پیش از او، لورانتزو والا از سن جروم آموختند که به سهم بدعت گرایان در تفکر مسیحی ادای احترام کنند. شاید کمترین سهم آنان فراهم آوردن انگیزهای منفی برای سن آگوستین بوده باشد. [زیرا]، به قول روبرت ملونی در سدهی دوازدهم، آبای مقدس از چیزی که مورد حمله قرار نمیگرفت، دفاع نمیکردند.
آگوستین سخنگوی فصیح فکر قشری اصلاح دین بود. در نظر او اصلاح انسان معنایی بسیار گسترده تر از بازگشت فرد به تمامیت آفریده شدهی «آدم»، یعنی نخستین انسان در بهشت، داشت. تمامی اصلاح گریهای تاریخ با فرآیند آفرینش شکل بندیی در ارتباط هستند که عمل غیر دنیوی ایمان آوردن به خداوند را در بر میگیرد. بیگمان، آگوستین، اغلب به بازگشت فرد بر صورت خدا یا شباهت به مسیح اشاره میکرد و دربارهی ماهیت زمان و نقش اعداد در باز بردن انسان به سوی خدا تأمل میکرد. اما، بالاتر از همه، فکر اصلاح دین، نزد آگوستین، ویژگی پویایی به تأثیر پیوند آن با نظریهی بزرگ خداشناسی تاریخ، پیدا کرد. نظریهی دو پادشاهی شهر خدای آگوستین، که در آن «دو کلیسای» قابیل و هابیل و پیروان آنها نقش پرورشگاه فکر اصلاح دین را نزد او داشتند، و زمینهی مسلط سدههای میانه برای گسترش این تصور مناسب بود، یکی از مؤثرترین نیروهای تاریخ فکری غرب از آب در آمد. آگوستین در مرحلهی نهایی نوشتههای خود، که انگیزهی آنها، دشمنی با پلاگیوسی ها از 412 به بعد بود، طرح بزرگ سلسلهی دوگانه را فراهم آورد، یکی سلسلهی قابیل و دیگری سلسلهی هابیل. در این طرح، اصلاح، چه اصلاح فردی یگانه، چه اصلاح جمعی، به معنای ترک قابیل و بازگشت به هابیل است. اصلاح دین محافظه کار و حتی، ضد انقلابی است، زیرا اگوستین آن را محافظت و بازسازی میدانست، یعنی بازگشت به آن حالت انسان که خدا داده و سبب خشنودی خدا و آن نظمی در جامعه است که در طول تاریخ همواره از سوی شهر انسان تهدید شده، اما هرگز به کلی از میان نرفته است. دگرگونی ظریفی در فکر اصلاح دین از سوی اگوستین صورت پذیرفته که از نظر تاریخ پس از او بدان حد برجسته هست که ارزش توجه را داشته باشد. توجه ثابت او بر فضیلت زندگی رهبانی در مقام شیوهی برتر مسیحی او را بدان واداشت که از اصلاح، نه تنها به مفهوم مسیحی باطنی و تقلید از شخص مسیح، بلکه به مفهوم اطاعت از «قانون مسیح» نیز سخن بگوید.
پیوند دادن کلیسا با شهر خدا، یعنی دو چیزی که هرگز با هم هم مرز نبوده اند، از سوی اگوستین، نقش حامل اصلاح دائمی را برای کلیسا قائل شد. میساله رومانوم (Missale Romanum) پیام کار مصلحانه ی خدا را نه تنها به هر کلیسای جامعی، بلکه به نمازخانهی هر دهکدهای در جهان مسیحی میرساند. کشیش در زمان آماده ساختن جام عشای ربانی این کلام را میگفت: «خداوندی که گوهر شرف انسان را چنین شکوهمند ساخته است، آن را به گونهای شکوهمندتر اصلاح کرده است.» فکر نوسازی و اصلاح، نه تنها، نقش پراهمیتی در الاهیات عشای ربانی، بلکه در برقراری نظم کلیسایی از راه اصلاحهای دورهای قانون شرع، ایفا کرده است. تجدید نظر در شرایع شورایی پیشین از سوی شوراهای بعدی، به صورت رویهای اصلاح گرانه و مداوم در آمد. اما، عمدهترین و گویاترین نمود فکر اصلاح دین در سدههای میانه جنبشهای اصلاحی و مکرر رهبانی بوده است.
اصلاح رهبائی
نخستین اصلاح بزرگ بندیکتی به دست بندیکت آنیانی. یا «دومین بنیانگذار» رهبانیت غربی آغاز شد. او که در ایتالیا در ارتش شارلمانی (شارل بزرگ) خدمت میکرد، پس از اینکه از خطر غرق شدن نجات یافت وارد دیر سن سن در بورگوندی شد، و دیرها را در شرایط تأسف آوری یافت: زمینها به غیر رهبانان واگذار شده بود، فرادستانی بیرحم بر فرودستان مسلط بودند، و همه جا غرق در بینظمی بود. بندیکت به گردنهای تک افتاده در آنیان در آکی تن رفت و به زودی، به عنوان مصلحی پرهیزگار شهرت یافت. در سال 817 رئیس شورای پراهمیت آخن شد که هدف آن اصلاح کامل انضباط رهبانی بود. حکم بندیکت سخت و قاطع بود و به زودی واکنش نسبت به انحطاط آغاز شد. دوک ویلهلم نهم، امیر آکی تن، حدود سال 1910 دیری در کلونی در بورگوندی بنیان نهاد. این دیر اجرای سخت و قاطع حکم سند بندیکت را در پیش گرفت. اما، با جنبش اصلاحی کلونی، اصل تازهای وارد عرصه شد.
اصلاح سدهی یازدهم در دورهی کوتاه دو نسل، ساختار کلیسا و رابطهی آن را با نظم سیاسی دگرگون ساخت. رهبانیت غالباً با بروز و ورود مال پرستی دنیوی و استیلاگری سیاسی فاسد و تباه میشد، درست همان گونه که ترتیبات مربوط به زمینهای کلیسا سلطهی فئودالهای دنیوی را بر کلیساهای محلی سبب میشد. اگر رهبانان کلونی میتوانستند روحانیت دنیوی را از راه اجرای هدفهای خود در تمامی کلیسا بهبود بخشند، و اگر کلیسا میتوانست، به نوبهی خود، قدرت و نفوذی واقعی بر حاکمان دنیوی اعمال کند، میتوانست سبب تعالی و والایش جهان شود، نه اینکه جهان سبب فساد کلیسا شود. پاپ بزرگ، گریگوری هفتم، خطوط کلی «اصلاح هیلدربراندی» را ترسیم و آن را چنین توصیف کرده است: «مبارزه برای نظم درست چیزها در جهان»، یعنی جهادی اخلاقی برای آزاد ساختن کلیسا از فرودستی در برابر حکومت پادشاهی تئوکراتیک و مالکیت غیر کشیشان بر نهادهای کلیسایی. رهبانان کلونیایی الهام معنوی و یونانی جنبش را تأمین میکردند، اما مدیریت نهادی عملی در دست اصلاح گران گریگوری بود که هدف ایشان اصلاح همه جانبه ی کلیسا براساس طرح عملیاتی شرعی – نهادی به مرکزیت رم بود. برنامهی برقراری حقیقت و عدالت بر بنیاد قانون کهن کلیسا استوار بود، یعنی قانون مسیح (lex christi) که در فتوای گراتیان و دیگر فتواهای شرعی آمده بود. هدف اصلاحات گریگوری الغای خرید و فروش رحمت الاهی و مقامات کلیسایی و متعه داری و ازدواج کشیشان و خلعت پوشی غیر کشیشان بود، و میکوشید به شیوهای ایجابی، تمامی سلسله مراتب[کلیسا] را از کشیش ساده گرفته، تا خود پاپ، روحانی کند. جنبشهای اصلاحی کلونیایی و گریگوری به پیروزی حیرت آوری دست یافتند، اما، با این همه، خالی از کاستیهای جدیی نبودند که بعدها خود را آشکار ساختند. جنبش کلونیایی دچار کاستی نهادی بود، زیرا مسئولیت انضباط، تنها به دوش رئیس دیر کلونی بود. جنبش اصلاحی گریگوری، هم، دچار کاستی مشابهی بود، منتها با اثری متفاوت. تصدیق برتری اختیارات قضایی پاپ راه را برای آن ادعاهای نامعقول نسبت به اختیارات همه جانبه هموار کرد که به نفع دستگاه پاپ و از سوی پاپها، متشرعان و متألهان در دورههای بعدی سدههای میانه عنوان گردید. تصور اینوسنت سوم (یا اینوسان سوم) که خود را «امپراتور واقعی» میخواند، از مقام خود، همچون مقامی روحانی سالارانه و ریاست او بر چهارمین شورای لاتران در 1215 و ادعاهای نامعقول و گزاف بونیفاس هشتم در فرمان «مقدس یگانه» (Unam Sanctam) (1302) مخالفت شدید حاکمان دنیوی را برانگیخت و اسارت پاپ آوینیون و انشعاب بزرگ را شتاب بخشید.
انحطاط کلونی اصلاح دین رهبانی دیگری را از سوی «رهبانان سفید» یا سیسترسیایی ها سبب شد. این بار نجیب زادهای به نام روبر شامپاینیایی اصلاح را آغاز کرد. بار دیگر، همان گونه که استیفن هاردینگ (Stephan Harding)، رئیس صومعهی سی تو (Citeaux) از 1109 تا 1134، مطرح کرده بود، نکتهای اصلی اصلاح سیسترسیایی بازگشت به اجرای دقیق حکم سن بندیکت بود. اما، سبب اصلی سقوط رهبانیت را، همچون نیرویی مستقل، باید وابستگی آن به دستگاه پاپ دانست، زیرا از زمانی که این جنبش با روم پیوند یافت، به روشنی، از هدفهای دینی خود دور شد. برنار کلروویی (1153- 1091) خطرهای مرکزیت یابی کلیسا را حس کرد و در رسالهای با عنوان ملاحظات، خطاب به پاپ اوژن سوم، دربارهی دیوان سالاری و مالیه سالاری هشدار داد. او خواهان اصلاحاتی کشیشانه و شخصی به جای اقدامات آمرانه و صرفاً نهادی شد. او به دلیل تأکید خود بر خدمت و معنویت، حالت میانهای بین اصلاحات گریگوری و جنبش راهبان سرگردان دارد.
هم زمان با جنبشهای اصلاحی کلونیایی و سیسترسیایی، کوششهای دیگری هم به منظور اصلاح، از راه بازگشت به زندگی زاهدانهی گذشته صورت میگرفت که یادآور رهبانیت شرقی بود. از میان [فرقههایی که این شیوه را پیش گرفتند] میتوان این فرقهها را نام برد: کامالدولیها (Camaldulians) که روماآلد راونایی (متوفی در 1027) آن را بنیاد نهاد، و والومبروزیها (Vallombrosians) که گالبر در آپه نین آن را بنیان نهاد، و کارتوزی ها (Carthusians) که برونوی کلنی به سال 1084 در شارتروز آن را بنیاد نهاد. ایووی شارتری (متوفی در 1117 ) در سدهی یازدهم و اوایل سدهی دوازدهم، کوشید بار دیگر کلیساها و کلیساهای جامع آموزشی را تحت انضباط رهبانی در آورد. قواعد شرعی سن آگوستین وظایف رهبانی و کشیشی را در کلیساها، مدرسهها، و بیمارستانها تعیین میکرد. اما، هیچ یک از تلاشهای اصلاحطلبانه در رهبانیت دوامی نداشت. فرقههای گدایان، هم، توانایی تثبیت اصلاحات پایداری را در کلیسا نداشتند.
تاریخ رهبانیت، تاریخ از سرگرفتن مداوم اصلاحات بود. فرد راهب به بهترین صورت، «شکل» مسیح و جماعت رهبانی به بهترین صورت، «جسم» مسیح را مجسم میکردند. رهبانان چه در هیئت فردی و چه در هیئت جمعی میبایست به بهترین صورت ممکن «شرع مسیح» را تحقق بخشند. در نظر راهبان سرگردان، شرع مسیح به کاملترین صورت در [باب] و هم [انجیل] متی [آمده] که [در آن، عیسی به] شاگردان خود مأموریت میدهد که به راهها و کوره راهها بروند و به گم شدگان خدمت کنند و آنان را نجات بخشند. مسیح مأموریت بزرگ اصلاح کلیسا را با این کلام مشهور، به فرانسیس [یا شکل درست ایتالیایی آن، فرانچسکو] داد: «خانهی مرا مرمت کن، زیرا این خانه، همان گونه که تو میتوانی ببینی، رو به ویرانی کامل دارد. » در آغاز، سن فرانسیس این کلام را واژه به واژه تعبیر کرد و چند کلیسا را با دست خود، بازسازی کرد. اما، به زودی، مفهوم معنوی مأموریت خود را درک کرد و تصور او از اصلاح دین ندای توبهی شخصی، تهیدستی، خواری اختصاص دادن زندگی خود به خدمت به انسانیت در داد. سن فرانسیس، برخلاف گروههای گوناگون رافضی یا گدایان مسیح (pauperes christi) در اواخر سدهی یازدهم و سدهی دوازدهم، که تهیدستی مطلق را بالاترین نیکی میدانستند، بر ایمان آوردن از راه دگرگونی دل، تقلید از زندگی آکنده از عشق مسیح و زندگی کردن مانند شاگردان مسیح و سرسپردگی به خدمت تأکید کرد. او در احکام 1221 و 1223 و در «عهد» خود، خواهان شرکت مؤمنانه در عشای ربانی و اطاعت خاضعانه از کلیسای سلسله مراتبی شده است. مقدر این بود که اصلاح او، اصلاح بسیار شخصی و فردی در درون ساختار کلیسا باشد.
چون دیرنشینان فرانسیسی هم ثروتمند و دنیا دوست شدند، فرانسیسهای معنوی «اصلاحطلب» و خواهان بازگشت به تهیدستی حواریان و معنویت سادهی سن فرانسیس شدند. در میان هواداران فلسفهی تاریخ یوآخیم فلوریسی، رگهی آخرالزامانی و آرمانشهری رشد کرد و به مرحلهای رسید که نزدیک بود عینیت تاریخی را به کلی از دست بدهد. یوآخیم و مفسر آثار او، ژرار سه دورهی تاریخ جهان را، دورهی پدر، دورهی پسر، و دورهی روح القدس میخواندند. ژرار آغاز دورهی روح القدس را، سال 1260 تعیین کرد و آن، دورهی تازهای بود که «روح» به یاری فرانسیسیهای معنوی، بر آن حکومت میکرد. پارهای گرایشهای یوآخیمی با فکرهای نامعقول و غریب، همچون محاسبات ستاره شناسی یوهانس فون لیشتن برگر در آمیخته است. اصلاح در فرادهش رهبانی به معنای پاک شدن اخلاقی و بازگشتن به پاکی آغازین بود، در حالی که کوشش در جهت پاک شدن و اصلاح، در نظر روح باوران به معنای آمادگی برای مرحلهی تازه و نهایی تاریخ انسان بود. تمامی انتظارهای فرجام شناختی متوجه آغاز ناگهانی روزگاری کامل و بیکم و کاست است. اصلاح به معنای دومین برگشتگاه تاریخ انسان بود و میبایست سومین و آخرین دوران تاریخ جهان را آغاز کند.
منبع:سایت باشگاه اندیشه
ادامه دارد
/ع