خاطرات شيرين سالهاي دور
نويسنده:روحالله مهرپارسا
مراسم جشن عيد ولادت حضرت رسول اكرم(ص) بيشتر از زمان سلاطين عثماني معمول شد؛ چون عثمانيان قسمتي از اروپا را متصرف شدند و با فرنگيان تماس نزديك داشتند، با آداب و رسوم آنان آشنا شدند. از آن جمله متوجه شدند كه مسيحيان تولد حضرت عيسي(ع) را به عنوان «كريسمس» جشن ميگيرند، آنها هم براي تولد رسول اكرم(ص) مراسمي را قائل شدند. ترتيب كار آن چنان بود كه روز دوازدهم ربيعالاول، سلطان عثماني سلام عام ميداد و بزرگان و سران لشکري و كشوري را بار ميداد و امامالحرمين، يعني نماينده سلطان در مكه و مدينه به حضور ميآمد و شرح ولايت پيامبر(ص) را به نظم ميخواند. سپس سلطان از دربار به مسجد اياصوفيه ميرفت و در آنجا نماز عيد به جا ميآورد و بزرگان لشکري و كشوري را خلعت و انعام عطا ميكرد.
در حال حاضر ميلاد با سعادت پيامبر نور و رحمت رسول اعظم اسلام (ص) در سراسر كشورهاي اسلامي، به ويژه در كشور ما توامان با زادروز ششمين اختر تابناك امامت و ولايت امام صادق عليهالسلام با شكوهتر و مفصلتر برپا ميشود.
از ديگر بانوان عصر قاجار كه در اقامه جشن مولودي اقدام ميكرد، خانم فخرالدوله دختر مظفرالدين شاه و موسس مسجد فخرالدوله (دروازه شميران) و خانم امير بانو دختر ميرزا حسين خان سپهسالار (موسس مسجد و مدرسه شهيد مطهري) را ميتوان نام برد.
در تهران قديم جزو مراسم جشن مولودي، يكي هم سفره انداختن بود. به اين ترتيب كه براي اداي حاجات، نذر ميكردند روز عيد مولود پيامبر سفرهاي بگسترند كه در آن انواع ميوههاي فصل، نان و پنير و سبزي و مقداري حلوا و شيريني باشد. سپس ميان سفره چندين شمع روشن ميكردند و زنهاي مولوديخوان كنار سفره شرح ولادت را به صورت منظوم ميخواندند و ساير حضار كه به طور كلي بانوان بودند، صلوات ميفرستادند و براي روا شدن حاجت صاحب سفره دعا ميكردند، سپس محتويات سفره ميان حضار تقسيم ميشد. هر كس براي تبرك مقداري از آن را به خانه ميبرد. شايان ذكر است در حال حاضر هم چنين سفرهاي بين خانمها در منازل رايج است ولي به عناوين ديگر.
بيشتر عروسيها در ذالحجه يا ربيعالاول واقع ميشود، از آن جمله يك عروسي تاريخي در عهد محمد شاه قاجار در ربيعالاول برگزار شد كه بيان آن خالي از لطف نيست. اين رويداد عروسي اجباري زبيده خانم دختر فتحعليشاه با حاج ميرزا آغاسي صدراعظم ميباشد.
حاج ميرزا آغاسي اهل ايروان بود و در كربلاي معلي به مكتبداري، اشتغال داشت. ضمناً ادعاي ارشاد و عرفان هم ميكرد.حاجي از كربلا به ايران آمد و گذارش به تبريز افتاد. در آن زمان محمد شاه نوه فتحعليشاه، وليعهد بود، البته با چهل و پنجاه پسري كه شاه داشت، پادشاه شدن نوه فتحعليشاه اين قدرها نيز آسان نبود. ميگويند همان اوقات حاج ميرزا آغاسي به محمد شاه گفته بود كه تو به سلطنت ايران خواهي رسيد.
محمد شاه كه آن وقت چندان اميدي به سلطنت نداشت، اين حرف را به شوخي تصور ميكرد. اتفاقاً پيشگويي حاج ميرزا آغاسي درست در آمد و با وجود پسران متعدد فتحعليشاه، محمد شاه كه نوه وي بود پادشاه ايران شد.
ابتدا قائم مقام صدر اعظم محمد شاه بود، آن مرد لايق كاردان بر اثر تحريكات اجانب و حماقت درباريان به قتل رسيد. پس از اين رويداد تلخ حاج ميرزا آغاسي صدراعظم ايران شد.
حاجي به محض اين كه بر مسند صدارت جلوس كرد براي زبيده خانم دختر فتحعليشاه (عمه محمد شاه) پيام فرستاد و تقاضاي همسري نمود. حالا چرا حاج ميرزا آغاسي زبيده خانم را براي اين كار انتخاب كرد؛ علتش آن بود كه اين خانم مثل خود حاجي عرفان مآب و درويش مسلك بود. شعر هم خوب ميگفت و با واژه «مخفي» تخلص ميكرد و اشعاري نيز از وي باقي است. اتفاقاً جناب صدراعظم داماد هم شاعر بود و اين دو بيت از اوست:
بر چهره پريشاني آن زلف سياه
ابري است كه گهگاه بپوشد رخ ماه
گفتم كه پريشان ز چه رويي؟ گفتا:
سلطان حبش كشيده بر روم سپاه
شاهزاده خانم قاجار از اين جسارت حاجي برآشفت و پاسخ دندانشكني به او داد كه اگر چه تو حالا صدراعظم ايران شدهاي، اما من تو را مثل سابق فقط يك مكتبدار ميدانم. حاجي از اين جواب تند شاهزاده خانم نوميد نگشت و به محمد شاه متوسل شد.
محمد شاه كه ارادت خاصي به حاجي ميورزيد و او را مرشد و پيشواي خود ميدانست، به عمه خانم امر كرد كه حتماً بايد همسر حاجي شود، امر شاه هم كه رد شدني نبود. بيچاره شاهزاده خانم خواه ناخواه به اين ازدواج تن در داد، در مقابل محمد شاه و حاج ميرزا آغاسي احترامات خاصي براي اين عروس خانم قائل شدند.
پس از پايان ماههاي محرم و صفر، در اوايل ماه ربيعالاول به دستور شاه دارالخلافه طهران را آزين بسته و چراغاني كردند. تخت روان مجللي كه مخصوص جلوس شاه بود به حرمسراي سلطنتي آوردند و روي آن جقه الماسي نصب كردند و روپوش مرواريد دوزي به روي آن افكندند.
بزرگان درباري تخت روان را به دوش گرفته و عروس قاجار را از اندرون شاهي به خانه صدر اعظم آوردند. حاجي مسافت زيادي پياده به استقبال موكب عروس آمد. چند جا به خاك افتاد، بالاخره محمد شاه شخصا عمه خود را با صدر اعظم حاج ميرزا آغاسي دست به دست داد.
با وي همه نوع ملاطفت ميكرد، اتفاقاً در همان ايام يكي از خواهران آغا محمد خان را به حرمسراي كريمخان آوردند، وكيلالرعايا، براي رفع كدورت ميخواست خواهر آغا محمد خان را به عقد يكي از شاهزادگان زند در آورد، ولي دختر كريمخان با اين مواصلت مخالفت كرده، گفت: اين دختر قجري براي قاطرچيها خوب است و نبايد به عقد شاهزاده زند در آيد! دست تقدير سلطنت را از خانواده زند به خانواده قاجار منتقل كرد. آغا محمد خان در تهران به تخت سلطنت جلوس نمود و از نظر كينهجويي، شاهزاده خانم زند را به تهران احضار نمود تا به انتقام آن حرف؛ وي را به همسري يك قاطرچي در آورد. در آن ايام دولت قاطرخانهاي داشت كه مامور حمل و نقل بار و بنه دستگاههاي سلطنتي بود. قاطرهاي شاهي در خارج از دروازه ري در كاروانسراهاي مخصوص جاي داشتند و رئيس آنان مرد ميانسالي بود به نام «بابا نوروز علي»كه او را قاطرچيباشي ميگفتند؛ كه تا چهل سال پيش هم در جنوب غربي باغ فردوس مولوي محلهاي بود به نام «بازارچه بابا نوروزعلي» با يك باب آب انبار تاريخي به همين نام كه با بيتوجهي مسئولين وقت پس از تخريب تغيير كاربري يافت. آغا محمدخان پس از انقضاي ماه محرم و صفر دستور داد مجلس جشني در ماه ربيعالاول برپا سازند و شاهزاده خانم زند را با تشريفات رسمي به عقد بابا نوروزعلي در آورند؛ تا انتقام آن حرف را از شاهزاده خانم گرفته باشد.
عضدالدوله پسر فتحعليشاه و پدر عينالدوله در تاريخ عضدي مينويسد كه آن شاهزاده خانم زند تا پايان عمر در خانه بابا نوروزعلي قاطرچيباشي اقامت داشت.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
در حال حاضر ميلاد با سعادت پيامبر نور و رحمت رسول اعظم اسلام (ص) در سراسر كشورهاي اسلامي، به ويژه در كشور ما توامان با زادروز ششمين اختر تابناك امامت و ولايت امام صادق عليهالسلام با شكوهتر و مفصلتر برپا ميشود.
جشن مولودي
از ديگر بانوان عصر قاجار كه در اقامه جشن مولودي اقدام ميكرد، خانم فخرالدوله دختر مظفرالدين شاه و موسس مسجد فخرالدوله (دروازه شميران) و خانم امير بانو دختر ميرزا حسين خان سپهسالار (موسس مسجد و مدرسه شهيد مطهري) را ميتوان نام برد.
در تهران قديم جزو مراسم جشن مولودي، يكي هم سفره انداختن بود. به اين ترتيب كه براي اداي حاجات، نذر ميكردند روز عيد مولود پيامبر سفرهاي بگسترند كه در آن انواع ميوههاي فصل، نان و پنير و سبزي و مقداري حلوا و شيريني باشد. سپس ميان سفره چندين شمع روشن ميكردند و زنهاي مولوديخوان كنار سفره شرح ولادت را به صورت منظوم ميخواندند و ساير حضار كه به طور كلي بانوان بودند، صلوات ميفرستادند و براي روا شدن حاجت صاحب سفره دعا ميكردند، سپس محتويات سفره ميان حضار تقسيم ميشد. هر كس براي تبرك مقداري از آن را به خانه ميبرد. شايان ذكر است در حال حاضر هم چنين سفرهاي بين خانمها در منازل رايج است ولي به عناوين ديگر.
يك عروسي تاريخي
بيشتر عروسيها در ذالحجه يا ربيعالاول واقع ميشود، از آن جمله يك عروسي تاريخي در عهد محمد شاه قاجار در ربيعالاول برگزار شد كه بيان آن خالي از لطف نيست. اين رويداد عروسي اجباري زبيده خانم دختر فتحعليشاه با حاج ميرزا آغاسي صدراعظم ميباشد.
حاج ميرزا آغاسي اهل ايروان بود و در كربلاي معلي به مكتبداري، اشتغال داشت. ضمناً ادعاي ارشاد و عرفان هم ميكرد.حاجي از كربلا به ايران آمد و گذارش به تبريز افتاد. در آن زمان محمد شاه نوه فتحعليشاه، وليعهد بود، البته با چهل و پنجاه پسري كه شاه داشت، پادشاه شدن نوه فتحعليشاه اين قدرها نيز آسان نبود. ميگويند همان اوقات حاج ميرزا آغاسي به محمد شاه گفته بود كه تو به سلطنت ايران خواهي رسيد.
محمد شاه كه آن وقت چندان اميدي به سلطنت نداشت، اين حرف را به شوخي تصور ميكرد. اتفاقاً پيشگويي حاج ميرزا آغاسي درست در آمد و با وجود پسران متعدد فتحعليشاه، محمد شاه كه نوه وي بود پادشاه ايران شد.
ابتدا قائم مقام صدر اعظم محمد شاه بود، آن مرد لايق كاردان بر اثر تحريكات اجانب و حماقت درباريان به قتل رسيد. پس از اين رويداد تلخ حاج ميرزا آغاسي صدراعظم ايران شد.
حاجي به محض اين كه بر مسند صدارت جلوس كرد براي زبيده خانم دختر فتحعليشاه (عمه محمد شاه) پيام فرستاد و تقاضاي همسري نمود. حالا چرا حاج ميرزا آغاسي زبيده خانم را براي اين كار انتخاب كرد؛ علتش آن بود كه اين خانم مثل خود حاجي عرفان مآب و درويش مسلك بود. شعر هم خوب ميگفت و با واژه «مخفي» تخلص ميكرد و اشعاري نيز از وي باقي است. اتفاقاً جناب صدراعظم داماد هم شاعر بود و اين دو بيت از اوست:
بر چهره پريشاني آن زلف سياه
ابري است كه گهگاه بپوشد رخ ماه
گفتم كه پريشان ز چه رويي؟ گفتا:
سلطان حبش كشيده بر روم سپاه
شاهزاده خانم قاجار از اين جسارت حاجي برآشفت و پاسخ دندانشكني به او داد كه اگر چه تو حالا صدراعظم ايران شدهاي، اما من تو را مثل سابق فقط يك مكتبدار ميدانم. حاجي از اين جواب تند شاهزاده خانم نوميد نگشت و به محمد شاه متوسل شد.
محمد شاه كه ارادت خاصي به حاجي ميورزيد و او را مرشد و پيشواي خود ميدانست، به عمه خانم امر كرد كه حتماً بايد همسر حاجي شود، امر شاه هم كه رد شدني نبود. بيچاره شاهزاده خانم خواه ناخواه به اين ازدواج تن در داد، در مقابل محمد شاه و حاج ميرزا آغاسي احترامات خاصي براي اين عروس خانم قائل شدند.
پس از پايان ماههاي محرم و صفر، در اوايل ماه ربيعالاول به دستور شاه دارالخلافه طهران را آزين بسته و چراغاني كردند. تخت روان مجللي كه مخصوص جلوس شاه بود به حرمسراي سلطنتي آوردند و روي آن جقه الماسي نصب كردند و روپوش مرواريد دوزي به روي آن افكندند.
بزرگان درباري تخت روان را به دوش گرفته و عروس قاجار را از اندرون شاهي به خانه صدر اعظم آوردند. حاجي مسافت زيادي پياده به استقبال موكب عروس آمد. چند جا به خاك افتاد، بالاخره محمد شاه شخصا عمه خود را با صدر اعظم حاج ميرزا آغاسي دست به دست داد.
يک انتقام شيرين
با وي همه نوع ملاطفت ميكرد، اتفاقاً در همان ايام يكي از خواهران آغا محمد خان را به حرمسراي كريمخان آوردند، وكيلالرعايا، براي رفع كدورت ميخواست خواهر آغا محمد خان را به عقد يكي از شاهزادگان زند در آورد، ولي دختر كريمخان با اين مواصلت مخالفت كرده، گفت: اين دختر قجري براي قاطرچيها خوب است و نبايد به عقد شاهزاده زند در آيد! دست تقدير سلطنت را از خانواده زند به خانواده قاجار منتقل كرد. آغا محمد خان در تهران به تخت سلطنت جلوس نمود و از نظر كينهجويي، شاهزاده خانم زند را به تهران احضار نمود تا به انتقام آن حرف؛ وي را به همسري يك قاطرچي در آورد. در آن ايام دولت قاطرخانهاي داشت كه مامور حمل و نقل بار و بنه دستگاههاي سلطنتي بود. قاطرهاي شاهي در خارج از دروازه ري در كاروانسراهاي مخصوص جاي داشتند و رئيس آنان مرد ميانسالي بود به نام «بابا نوروز علي»كه او را قاطرچيباشي ميگفتند؛ كه تا چهل سال پيش هم در جنوب غربي باغ فردوس مولوي محلهاي بود به نام «بازارچه بابا نوروزعلي» با يك باب آب انبار تاريخي به همين نام كه با بيتوجهي مسئولين وقت پس از تخريب تغيير كاربري يافت. آغا محمدخان پس از انقضاي ماه محرم و صفر دستور داد مجلس جشني در ماه ربيعالاول برپا سازند و شاهزاده خانم زند را با تشريفات رسمي به عقد بابا نوروزعلي در آورند؛ تا انتقام آن حرف را از شاهزاده خانم گرفته باشد.
عضدالدوله پسر فتحعليشاه و پدر عينالدوله در تاريخ عضدي مينويسد كه آن شاهزاده خانم زند تا پايان عمر در خانه بابا نوروزعلي قاطرچيباشي اقامت داشت.
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb
/ج