انبياي اديان ابراهيمي
نويسنده: امير اهواركي
بر ماجراهاي انبياي سه دين بزرگ که همگي فرزندان ابراهيم بودند.
حيات پر برکت انبياي الهي که در قران، تورات و انجيل مذکورند بسيار درس آموز است. از شمار 28 نبي خدا که نام مبارکشان در قران کريم آمده است، 14 نبي از بني اسراعيل هستند. اهميت بني اسراعيل تا آنجاست که آيات بسياري از قران مجيد در خصوص اين قوم و تاريخ آن نازل شده است؛ مثلا نام حضرت موسي(عليه السلام) مهم ترين رسول اين قوم 136 نوبت در قران ذکر شده و نام مبارک حضرت عيسي (عليه السلام) 25 مرتبه آورده شده است. حضرت آيت الله خامنه اي حتي در يک نوبت در خطبه هاي نماز جمعه از قران مجيد به عنوان «صحيفه موسوي» نام بردند، چون که نام حضرت موسي (عليه السلام) و قومش در آن فراوان ذکر شده است. همه اينها به خاطر حضرت ابراهيم (عليه السلام) است که به سبب کارهاي بزرگ در راه خداوند، حضرتش هر دو نسل وي را از اسماعيل (عليه السلام) و اسحاق (عليه السلام)برکت داده است. انبياي فراواني ازنسل اسحاق (عليه السلام) به دنيا آمده اند، از جمله دو پيامبر بزرگ يعني حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت عيسي (عليه السلام) و خداوند از نسل اسماعيل (عليه السلام) نيز پيامبر اسلام (عليه السلام) را فرستاده است که اشرف انبياي عالم بوده، تنها پيامبري است که رسالت جهاني دارد.
طبق نقل تورات حضرت ابراهيم بعد از در گذشت ساره، همسر متعه اي به نام قطوره گرفت که قوم مديان از اين نسل پديد آمدند و ما مي دانيم که حضرت شعيب در آتيه در ميان اين قوم مبعوث شده است. بنابراين حضرت ابراهيم جايگاه رفيعي در تاريخ انبيا و در تاريخ بشريت دارد و پيروان سه دين يهود و مسيحيت و اسلام که به او منسوبند، يکي از مهمات دين خود را تقرب به حضرت ابراهيم مي دانند.
مسيحيان علاوه برانجيل، کتب مقدس يهوديان را نيز قبول دارند؛ يعني تورات و صحف انبياء. اين به آن سبب است که مطابق انجيل متي 17/5، حضرت عيسي يک يهودي بود که براي يهوديان مبعوث شد و خودش فرمود که نه براي باطل کردن تورات بلکه براي تکميل آن آمده است. وفق انا جيل فعلي، حضرت عيسي به تورات و کتب انبيا و عهد عتيق ارجاعات بسياري داده است؛ مثل متي4/8 که به آن ابرصان شفا يافته فرمود که «برويد و خود را به کاهن قوم نشان دهيد و آن هديه اي را که موسي فرمود بگذران» لهذا قبول کردن انجيل صرف و طرد کتب انبيا و تورات عملاغير ممکن است.
اما يهوديان اناجيل و ملحقات آن را قبول نداشته، رسالت حضرت عيسي را انکار مي کنند. ما مسلمانان طبق آنچه در قران مکررا آمده، اصل تورات و انجيل را از شمار مکتب آسماني مي دانيم که خداوند تعالي به حضرت موسي و حضرت عيسي وحي فرموده است تا ايشان آنها را به يهود ابلاغ کنند. قران در چهار نوبت تاکيد دارد که حضرت عيسي براي بني اسرائيل مبعوث شده(1) و رسالت آن حضرت وفق سوره زخرف/63 رفع اختلاف از قوم يهود و همچنين مطابق سوره صف/6 بشارت دادن به نزديک شدن ظهورآن نبي خاتم بوده است. با مطالعه اناجيل متوجه مي شويم که اين دو رسالت قابل جمع است؛ يعني رسالت آن حضرت رفع اختلاف ازيهود درخصوص مشايح موعود (2) بوده است. براي اين ما مسلمانان، مسيحيان و يهوديان را در اصل قبول داريم و مسيحيان فقط يهوديت را و يهوديان هيچ کدام را. در سال هاي اخيردرمطالعات اديان، رشته اي به نام اديان تطبيقي پديد آمده است که قصص الانبيا را از روي کتب مقدس اين سه دين بررسي و مقايسه مي کند و روش ما نيز در اينجا به همين طور است و سخن خود را با حضرت ابراهيم آغاز مي کنيم.
اما اگر قول يهوديان و تورات امروزي را بپذيريم که ذبح اسحاق باشد، آن نبي خاتم بايست که از نسل يعقوب؛ يعني از ميان قوم بني اسرائيل باشد. حضرت اسحاق پسر ديگري به نام عيصو داشت که قوم آدوم از وي پديد آمدند، اما اين قوم در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند(عهد عتيق: صحيفه عوبديا18- ملاکي3/1). يهوديان معتقدند که آن نبي موعود که آنها او را ماشيخ( Messiah.) مي نامند. هنوز زاده نشده است و آنهامنتظر ظهور وي هستند. در ميان اسباط دوازده گانه يعقوب، يهوديان به نسل داوود(که از سبط يهودا بود) اميد دارند تا خداوند اين نبي را از اين نسل برانگيزد. اما دلايل بسياري وجود دارد که آن نبي موعود همان حضرت رسول الله است. در کتاب تلمود که نوشته علماي يهود است، زمان آمدن آن نبي به سالشمار و تقويم عبري پيشگويي شده است که پس از تبديل به تواريج، بر اوائل قرن ششم ميلادي منطبق مي شود و حتي در آنجا مکتوب است که مشايح از سرزمين عرب خواهد برخاست(نگا. گنجينه اي از تلمود، فصل دوازدهم). لهذا از حدود200 سال قبل از بعثت پيامبر، قبايلي از يهود با خود پسندي وافري که در اين قوم بود و هست، طبق طبق نشانه ها به يثرت واطراف آن گوچ کردند تا آن نبي موعود از ميان فرزندان ايشان متولد شود! 40 خصوصيت از پيامبر خاتم درتورات و صحف انبيا ذکرشده است و به همين سبب است که قران مي فرمايد: «ايشان محمد را همچون فرزندان خود مي شناسند» (انعام /20- بقره/146) تنها چيزي که يهوديان انتظار نمي بردند اين بود که حضرتش از قوم عرب باشد و نه از يهود. هر چند که وفق تورات کنوني حضرت موسي وقتي که بني اسرائيل را از مصر بيرون آورد، به ايشان بشارت دادکه خداوند آن نبي را از ميان «برادران شما» برخواهد انگيخت(و نه نسل شما) و در ادامه فرمود که آن نبي سخن خدا را با گوش مي شنود و با دهان تکلم مي کند و از نزد خود چيزي نمي گويد و هر کس وي را نشنود خداوند از او مؤاخذه خواهد کرد(4) (سفر تثنيه18/18). مسيحيان در اين ميانه اعتقاد دارند که حضرت عيسي همان ماشيح موعود و آن نبي اعظم و رسول خاتم است. يهوديان نه تنها اين راه را نمي پذيرند بلکه به گزاف، حتي نبوت عيسي را قبول ندارد و نعوذابالله او را يک نبي کذبه و انساني دروغگو تلقي مي کنند. البته موتردي در همين اناجيل کنوني وجود دارد که بر خلاف اين اعتقاد مسيحيان شهادت مي دهد؛ مثلا وفق انتهاي باب22انجيل متي، حضرت عيسي با کاهنان و کاتبان يهود محاجه کرده است که چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اين چنين تعليم مي دهيد که آن نبي بايست از نسل داوود بيايد؟ آنگاه آن حضرت با استناد به فرازي از مزامير داوود براي کاهنان يهود استدلال فرمود که ماشيح از نسل داوود نخواهد آمد و آنها نتوانستند پاسخي به او بدهند. لهذا حضرت عيسي که از نسل داوود است، به طريق اولي ماشيح نيست. چه اين که آن حضرت خصوصيات متعدد ماشيح را که در عهد عتيق خصوصا صحيفه اشعياء آمده دارا نبوده است؛ مثلا ماشيح يک نبي امي و درس ناخوانده از ذريه ابراهيم و از نسل ذبيح اوست، صاحب شريعت (فقه) است، حکومت تشکيل مي دهد و براي استقرار دين خدا جنگ مي کند، همسر دارد و فرزنداني که پس از وي جانشينش مي شوند و... پاولس کسي بود که کمي پس از حضرت عيسي، وي را همان ماشيح موعود قلمداد کرد و اين امر در سفرهاي تبليغي او که در کتاب اعمال رسولان(ازمجموعه عهد جديد مسيحيان) آمده، به وضوح پيداست. او اول بار در دمشق اين ادعا را مطرح کرد(اعمال رسولان9/20) و همچنين در يونان و روم بر اين امر صحه گذاشته، مکررا اين چنين بشارت داد.
خداوند يوسف را به سبب خضوعش پيشواي برادرانش کرد و به وصايت حضرت يعقوب برگزيد و اين مطلب را در دو رؤياي صادقه به او نمود. طبق نقل تورات، يوسف رؤياي اول خود را به برادرانش گفت و دومي را به پدر. پدر او را تحذير داد که اين رؤيا را بر برادرانش بازگو نکند. اما او رؤياي اول خويش را به ايشان گفته بود. آنها نيز که پيامبرزاده بودند و در تفسير رؤيا در نمي ماندند. بنابراين بر او حسد کرده، وي را با فتنه اي به مصريان فروختند. خداوند به سبب اجراي حکم خود در سيادت يوسف، بر آن منطقه قحطي فرستاد و کليد آن را در دستان يوسف نهاد تا برادران رزق خود را از وي گدايي کنند. يوسف نيز وفق اراده خدا، حاکم بر برادران و نيز اهالي مصر شد. برادران گر چه بعدا توبه کردند و ليکن خداوند از آنها عقوبت کشيد و ايشان را به مدت چهار نسل به مصر تبعيد کرد. اين امر را خداوند پيش تر به حضرت ابراهيم خبر داده بود که نسل توبه زودي از اين زمين به زمين ديگري مي روند تا که در پشت چهارم پس از پاک شدن از گناهان، به اين زمين مبارک بازگردند(سفر پيدايش15/13تا16).
اينها به اين سبب است که زمين فلسطين زميني مقدس و مبارک است نبايست مامن و جايگاه گناهکاران از درگذشت خود به حضرت يعقوب و يوسف، هر دو قبل از سرگذشت خود به بني اسرائيل بشارت دادند که خداوند کسي را برخواهد انگيخت تا شما را ازاين زمين غربت به زميني که حضرت ابراهيم بخشوده است، ببرد. لهذا حضرت موسي طبق وعده پديد آمده و پس از غلبه بر فرعون که با خروج اين قوم مخالفت مي کرد، بني اسرائيل را از مصر به سمت فلسطين خارج کرد. از اينجاست که خداوند اين قوم را «يهود» ناميد و در ميانه راه، کتاب عظيم تورات را به ايشان عطا فرمودتا به فرامين و موعظات آن عمل کنند. در تورات و در ابتداي سوره اسراء در قران مذکور است که خداوند دونوبت به اين قوم مهلت خواهد داد تا حيات طيبه در فلسطين داشته باشند. يهود از زمان خرابي معبد دوم در سال 70بازرو زور و تزوير مکررا قصد تجديد بناي معبد را کرده اند، لکن تا کنون موفق نشده اند. يک نمونه آن در سال363م، بوده است که يهوديان توانستند يوليانوس امپراتور 32 ساله روم را مجاب کنند تا براي ايشان معبد خدا را در اورشليم از نوبسازد. امپراتور حتي مخارج ساخت اين بنا را نيز پرداخت کرد. لکن به وقت حفر بنيان معبد، حوادثي عجيب از جمله فوران گلوله هاي مذاب از زيربنا، کسوف و زلزله رخ داد به حدي که عمله جات همگي پا به فرار گذاشتند و در روزهاي بعد نيز به وقت کندن پي، همين خوارق عادات رخ داد و آنها ازاين کار بازداشته شدند و دانستند که بر خلاف خواست خداوند متعال قدم برداشته اند. امپراتور يوليانوس نيز بعد از اين واقعه مرد، اين رخداد در چنديد کتاب تاريخي آن عصر ثبت و ضبط است چنانکه مسترهاکس آن را در قاموس کتاب مقدس مدخل هاي اورشليم و هيکل ذکر کرده است.
3- ابن بابويه قمي(شيخ صدوق)، الخصال باب اوصاف دوگانه، حديث78
4- اين فراز از تورات همچنين در باب سوم اعمال رسولان(از ملحقات اناجيل) درج شده که پطرس بعد از عروج عيسي مردم اورشليم را به ظهور آن نبي خاتم بشارت مي دهد. اين دو فراز را با آيات ابتدايي سوره نجم مقايسه فرماييد: ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي علمه شديدالقوي.
منبع: آيه شماره دي ماه 89
حيات پر برکت انبياي الهي که در قران، تورات و انجيل مذکورند بسيار درس آموز است. از شمار 28 نبي خدا که نام مبارکشان در قران کريم آمده است، 14 نبي از بني اسراعيل هستند. اهميت بني اسراعيل تا آنجاست که آيات بسياري از قران مجيد در خصوص اين قوم و تاريخ آن نازل شده است؛ مثلا نام حضرت موسي(عليه السلام) مهم ترين رسول اين قوم 136 نوبت در قران ذکر شده و نام مبارک حضرت عيسي (عليه السلام) 25 مرتبه آورده شده است. حضرت آيت الله خامنه اي حتي در يک نوبت در خطبه هاي نماز جمعه از قران مجيد به عنوان «صحيفه موسوي» نام بردند، چون که نام حضرت موسي (عليه السلام) و قومش در آن فراوان ذکر شده است. همه اينها به خاطر حضرت ابراهيم (عليه السلام) است که به سبب کارهاي بزرگ در راه خداوند، حضرتش هر دو نسل وي را از اسماعيل (عليه السلام) و اسحاق (عليه السلام)برکت داده است. انبياي فراواني ازنسل اسحاق (عليه السلام) به دنيا آمده اند، از جمله دو پيامبر بزرگ يعني حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت عيسي (عليه السلام) و خداوند از نسل اسماعيل (عليه السلام) نيز پيامبر اسلام (عليه السلام) را فرستاده است که اشرف انبياي عالم بوده، تنها پيامبري است که رسالت جهاني دارد.
طبق نقل تورات حضرت ابراهيم بعد از در گذشت ساره، همسر متعه اي به نام قطوره گرفت که قوم مديان از اين نسل پديد آمدند و ما مي دانيم که حضرت شعيب در آتيه در ميان اين قوم مبعوث شده است. بنابراين حضرت ابراهيم جايگاه رفيعي در تاريخ انبيا و در تاريخ بشريت دارد و پيروان سه دين يهود و مسيحيت و اسلام که به او منسوبند، يکي از مهمات دين خود را تقرب به حضرت ابراهيم مي دانند.
مسيحيان علاوه برانجيل، کتب مقدس يهوديان را نيز قبول دارند؛ يعني تورات و صحف انبياء. اين به آن سبب است که مطابق انجيل متي 17/5، حضرت عيسي يک يهودي بود که براي يهوديان مبعوث شد و خودش فرمود که نه براي باطل کردن تورات بلکه براي تکميل آن آمده است. وفق انا جيل فعلي، حضرت عيسي به تورات و کتب انبيا و عهد عتيق ارجاعات بسياري داده است؛ مثل متي4/8 که به آن ابرصان شفا يافته فرمود که «برويد و خود را به کاهن قوم نشان دهيد و آن هديه اي را که موسي فرمود بگذران» لهذا قبول کردن انجيل صرف و طرد کتب انبيا و تورات عملاغير ممکن است.
اما يهوديان اناجيل و ملحقات آن را قبول نداشته، رسالت حضرت عيسي را انکار مي کنند. ما مسلمانان طبق آنچه در قران مکررا آمده، اصل تورات و انجيل را از شمار مکتب آسماني مي دانيم که خداوند تعالي به حضرت موسي و حضرت عيسي وحي فرموده است تا ايشان آنها را به يهود ابلاغ کنند. قران در چهار نوبت تاکيد دارد که حضرت عيسي براي بني اسرائيل مبعوث شده(1) و رسالت آن حضرت وفق سوره زخرف/63 رفع اختلاف از قوم يهود و همچنين مطابق سوره صف/6 بشارت دادن به نزديک شدن ظهورآن نبي خاتم بوده است. با مطالعه اناجيل متوجه مي شويم که اين دو رسالت قابل جمع است؛ يعني رسالت آن حضرت رفع اختلاف ازيهود درخصوص مشايح موعود (2) بوده است. براي اين ما مسلمانان، مسيحيان و يهوديان را در اصل قبول داريم و مسيحيان فقط يهوديت را و يهوديان هيچ کدام را. در سال هاي اخيردرمطالعات اديان، رشته اي به نام اديان تطبيقي پديد آمده است که قصص الانبيا را از روي کتب مقدس اين سه دين بررسي و مقايسه مي کند و روش ما نيز در اينجا به همين طور است و سخن خود را با حضرت ابراهيم آغاز مي کنيم.
حضرت ابراهيم
ماجراي ذبح فرزند
اما اگر قول يهوديان و تورات امروزي را بپذيريم که ذبح اسحاق باشد، آن نبي خاتم بايست که از نسل يعقوب؛ يعني از ميان قوم بني اسرائيل باشد. حضرت اسحاق پسر ديگري به نام عيصو داشت که قوم آدوم از وي پديد آمدند، اما اين قوم در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند(عهد عتيق: صحيفه عوبديا18- ملاکي3/1). يهوديان معتقدند که آن نبي موعود که آنها او را ماشيخ( Messiah.) مي نامند. هنوز زاده نشده است و آنهامنتظر ظهور وي هستند. در ميان اسباط دوازده گانه يعقوب، يهوديان به نسل داوود(که از سبط يهودا بود) اميد دارند تا خداوند اين نبي را از اين نسل برانگيزد. اما دلايل بسياري وجود دارد که آن نبي موعود همان حضرت رسول الله است. در کتاب تلمود که نوشته علماي يهود است، زمان آمدن آن نبي به سالشمار و تقويم عبري پيشگويي شده است که پس از تبديل به تواريج، بر اوائل قرن ششم ميلادي منطبق مي شود و حتي در آنجا مکتوب است که مشايح از سرزمين عرب خواهد برخاست(نگا. گنجينه اي از تلمود، فصل دوازدهم). لهذا از حدود200 سال قبل از بعثت پيامبر، قبايلي از يهود با خود پسندي وافري که در اين قوم بود و هست، طبق طبق نشانه ها به يثرت واطراف آن گوچ کردند تا آن نبي موعود از ميان فرزندان ايشان متولد شود! 40 خصوصيت از پيامبر خاتم درتورات و صحف انبيا ذکرشده است و به همين سبب است که قران مي فرمايد: «ايشان محمد را همچون فرزندان خود مي شناسند» (انعام /20- بقره/146) تنها چيزي که يهوديان انتظار نمي بردند اين بود که حضرتش از قوم عرب باشد و نه از يهود. هر چند که وفق تورات کنوني حضرت موسي وقتي که بني اسرائيل را از مصر بيرون آورد، به ايشان بشارت دادکه خداوند آن نبي را از ميان «برادران شما» برخواهد انگيخت(و نه نسل شما) و در ادامه فرمود که آن نبي سخن خدا را با گوش مي شنود و با دهان تکلم مي کند و از نزد خود چيزي نمي گويد و هر کس وي را نشنود خداوند از او مؤاخذه خواهد کرد(4) (سفر تثنيه18/18). مسيحيان در اين ميانه اعتقاد دارند که حضرت عيسي همان ماشيح موعود و آن نبي اعظم و رسول خاتم است. يهوديان نه تنها اين راه را نمي پذيرند بلکه به گزاف، حتي نبوت عيسي را قبول ندارد و نعوذابالله او را يک نبي کذبه و انساني دروغگو تلقي مي کنند. البته موتردي در همين اناجيل کنوني وجود دارد که بر خلاف اين اعتقاد مسيحيان شهادت مي دهد؛ مثلا وفق انتهاي باب22انجيل متي، حضرت عيسي با کاهنان و کاتبان يهود محاجه کرده است که چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اين چنين تعليم مي دهيد که آن نبي بايست از نسل داوود بيايد؟ آنگاه آن حضرت با استناد به فرازي از مزامير داوود براي کاهنان يهود استدلال فرمود که ماشيح از نسل داوود نخواهد آمد و آنها نتوانستند پاسخي به او بدهند. لهذا حضرت عيسي که از نسل داوود است، به طريق اولي ماشيح نيست. چه اين که آن حضرت خصوصيات متعدد ماشيح را که در عهد عتيق خصوصا صحيفه اشعياء آمده دارا نبوده است؛ مثلا ماشيح يک نبي امي و درس ناخوانده از ذريه ابراهيم و از نسل ذبيح اوست، صاحب شريعت (فقه) است، حکومت تشکيل مي دهد و براي استقرار دين خدا جنگ مي کند، همسر دارد و فرزنداني که پس از وي جانشينش مي شوند و... پاولس کسي بود که کمي پس از حضرت عيسي، وي را همان ماشيح موعود قلمداد کرد و اين امر در سفرهاي تبليغي او که در کتاب اعمال رسولان(ازمجموعه عهد جديد مسيحيان) آمده، به وضوح پيداست. او اول بار در دمشق اين ادعا را مطرح کرد(اعمال رسولان9/20) و همچنين در يونان و روم بر اين امر صحه گذاشته، مکررا اين چنين بشارت داد.
بزرگ ترين دروغ ها دراين جهان
حضرت يعقوب و يوسف و ماجراي زمين فلسطين
خداوند يوسف را به سبب خضوعش پيشواي برادرانش کرد و به وصايت حضرت يعقوب برگزيد و اين مطلب را در دو رؤياي صادقه به او نمود. طبق نقل تورات، يوسف رؤياي اول خود را به برادرانش گفت و دومي را به پدر. پدر او را تحذير داد که اين رؤيا را بر برادرانش بازگو نکند. اما او رؤياي اول خويش را به ايشان گفته بود. آنها نيز که پيامبرزاده بودند و در تفسير رؤيا در نمي ماندند. بنابراين بر او حسد کرده، وي را با فتنه اي به مصريان فروختند. خداوند به سبب اجراي حکم خود در سيادت يوسف، بر آن منطقه قحطي فرستاد و کليد آن را در دستان يوسف نهاد تا برادران رزق خود را از وي گدايي کنند. يوسف نيز وفق اراده خدا، حاکم بر برادران و نيز اهالي مصر شد. برادران گر چه بعدا توبه کردند و ليکن خداوند از آنها عقوبت کشيد و ايشان را به مدت چهار نسل به مصر تبعيد کرد. اين امر را خداوند پيش تر به حضرت ابراهيم خبر داده بود که نسل توبه زودي از اين زمين به زمين ديگري مي روند تا که در پشت چهارم پس از پاک شدن از گناهان، به اين زمين مبارک بازگردند(سفر پيدايش15/13تا16).
اينها به اين سبب است که زمين فلسطين زميني مقدس و مبارک است نبايست مامن و جايگاه گناهکاران از درگذشت خود به حضرت يعقوب و يوسف، هر دو قبل از سرگذشت خود به بني اسرائيل بشارت دادند که خداوند کسي را برخواهد انگيخت تا شما را ازاين زمين غربت به زميني که حضرت ابراهيم بخشوده است، ببرد. لهذا حضرت موسي طبق وعده پديد آمده و پس از غلبه بر فرعون که با خروج اين قوم مخالفت مي کرد، بني اسرائيل را از مصر به سمت فلسطين خارج کرد. از اينجاست که خداوند اين قوم را «يهود» ناميد و در ميانه راه، کتاب عظيم تورات را به ايشان عطا فرمودتا به فرامين و موعظات آن عمل کنند. در تورات و در ابتداي سوره اسراء در قران مذکور است که خداوند دونوبت به اين قوم مهلت خواهد داد تا حيات طيبه در فلسطين داشته باشند. يهود از زمان خرابي معبد دوم در سال 70بازرو زور و تزوير مکررا قصد تجديد بناي معبد را کرده اند، لکن تا کنون موفق نشده اند. يک نمونه آن در سال363م، بوده است که يهوديان توانستند يوليانوس امپراتور 32 ساله روم را مجاب کنند تا براي ايشان معبد خدا را در اورشليم از نوبسازد. امپراتور حتي مخارج ساخت اين بنا را نيز پرداخت کرد. لکن به وقت حفر بنيان معبد، حوادثي عجيب از جمله فوران گلوله هاي مذاب از زيربنا، کسوف و زلزله رخ داد به حدي که عمله جات همگي پا به فرار گذاشتند و در روزهاي بعد نيز به وقت کندن پي، همين خوارق عادات رخ داد و آنها ازاين کار بازداشته شدند و دانستند که بر خلاف خواست خداوند متعال قدم برداشته اند. امپراتور يوليانوس نيز بعد از اين واقعه مرد، اين رخداد در چنديد کتاب تاريخي آن عصر ثبت و ضبط است چنانکه مسترهاکس آن را در قاموس کتاب مقدس مدخل هاي اورشليم و هيکل ذکر کرده است.
ابراهيم بت شکن
عيسي و مسيحيت
قوم پراکنده
پي نوشت ها:
3- ابن بابويه قمي(شيخ صدوق)، الخصال باب اوصاف دوگانه، حديث78
4- اين فراز از تورات همچنين در باب سوم اعمال رسولان(از ملحقات اناجيل) درج شده که پطرس بعد از عروج عيسي مردم اورشليم را به ظهور آن نبي خاتم بشارت مي دهد. اين دو فراز را با آيات ابتدايي سوره نجم مقايسه فرماييد: ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي علمه شديدالقوي.
منبع: آيه شماره دي ماه 89