ورود انگليسي ممنوع

همه ي آنهايي كه در دهه شصت سريال دليران تنگستان را به ياد دارند هنوز نام قهرمان سريال يعني رييسعلي دلواري را به ياد دارند، قهرماني كه هنوز پس ازگذشت بيش از نود و پنج سال از درگذشتش نام و خاطره و مجاهدتش در حفظ استقلال اين آب و خاك زنده و جاويد باقي مانده است.
سه‌شنبه، 5 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ورود انگليسي ممنوع

 ورود انگليسي ممنوع
ورود انگليسي ممنوع


 

نويسنده: ايليا حسيني




 
نگاهي به زندگي شهيد رييسعلي دلواري
همه ي آنهايي كه در دهه شصت سريال دليران تنگستان را به ياد دارند هنوز نام قهرمان سريال يعني رييسعلي دلواري را به ياد دارند، قهرماني كه هنوز پس ازگذشت بيش از نود و پنج سال از درگذشتش نام و خاطره و مجاهدتش در حفظ استقلال اين آب و خاك زنده و جاويد باقي مانده است.
او فرزند رئيس محمد بود و در سال1260 هجري شمسي 1881 ميلادي در روستاي دلوار از شهرستان تنگستان استان بوشهر در ساحل خليج فارس به دنيا آمد.
رييسعلي تنها در 33 سال زندگي خود قيامي را پايه گذاشت كه هنوز پس از دهه ها زبانزد مردم جنوب است،‌ قيام مردم تنگستان بر روي هم هفت سال طول كشيد و در اين مدت دليران تنگستاني دو هدف عمده را دنبال مي كردند:
پاسداري از بوشهر و دشستان و تنگستان به عنوان منطقه سكونت خود.
جلوگيري از حركت قواي بيگانه به درون مرزهاي ايران و دفاع از استقلال وطن.

ورود انگليسي ممنوع

سردار ايراني
 

"هيچ وقت فكر نمي كردم از دين كدخداي يك آبادي كوچك در كنار خليج فارس اين همه شادمان شوم. انگار به ديدار پادشاه سوئد نائل شده ام. رفتار خالصانه اي داشت و "زائر خضرتان" را بسيار محترم مي شمرد. موهاي براق و سياه و صافش زير كلاه عشايري جلوه خاصي داشت. چشمانش نه درشت و نه ريز ولي نافذ ومهربان بود. ابروان به هم نزديك داشت. ته ريشي به صورت و سبيلي نه به پرپشتي سبيل خان هاي ايل... از روز درگيري (با انگليسي ها) صحبت كرد. " متن بالا بخشي از خاطرات سرگرد" گوستاو نيلستروم" افسر سوئدي ژاندارمري ايران است ـ كه توسط آقاي افشين پرتو ترجمه شده - وي در روز يكم اوت 1915 م ديداري با رئيس علي دلواري و ديگر سران و فرماندهان مقاومت در روستاي "چاكوتاه" بوشهر داشته است. دوازدهم شهريور ماه برابر با سوم سپتامبر سالروز شهادت رييس علي دلواري است. رييس علي در شبيخوني كه شامگاه 12 شهريور 1294 شمسي عليه نيروهاي انگليسي زده بود، ‌كشته شد. در اين زمان بوشهر در اشغال نيروهاي انگليسي بود و پرچم بريتانيا بر فراز ادارات دولتي برافراشته بود. مبارزات مردم "تنگستان" با انگليسي ها تا زمان شهادت رييس علي دلواري،‌ پيشينه اي 80 ساله داشت. مردم بوشهر و تنگستان تقريباً‌80 سال پيش از اين واقعه در زمان سلطنت "محمد شاه" قاجار به رهبري "باقر خان تنگستاني" انگليسي ها را از بوشهر رانده بودند و 18 سال بعد از آن باز با رهبري "باقرخان" و اين بار در زمان سلطنت "ناصرالدين شاه" و همزمان با محاصره هرات، به قواي انگليسي اشغالگر، ضربت سختي وارد كرده بودند. "رييس علي دلواري" فرزند حاكم دلوار بود و تا زمان شهادت به حكومت منطقه اش نرسيد. او در حقيقت در گردش امور منطقه مشاور پدرش بود و با توجه به شهادتش در سنين جواني،‌ بايد نام او را در زمره آزاديخواهان و سلحشوران ايران گذاشت و در زمره خوانين يا به تعبيري مالكان بزرگ و سرمايه داران ننهاد. در سال 1914 م جنگ جهاني اول آغاز شد و متفقين مركب از بريتانيا،‌ فرانسه و روسيه و ... از يكسو و متحدين يا دول مركز شامل آلمان، اتريش و عثماني از سوي ديگر رو در روي هم قرار گرفتند. در اين جنگ همسايگان شمالي و جنوبي ما يعني روس و انگليس متحد شدند. اين دو كشور ايران را پس از قرارداد 1907 م به دو قلمرو جنوبي و شمالي تقسيم كرده بودند. شمال حوزه نفوذ روسيه و جنوب حوزه نفوذ انگليس. مردم ايران از هر دو دولت روسيه و انگليس نفرت داشتند و در خلال جنگ اول، عليرغم بي طرفي ايران-احساس همدردي با آلمان ها به عنوان قدرت سومي كه بتواند به ياري ايرانيان بيايد و دو دشمن ديگر را در هم بشكند، ‌گسترش مي يافت. علماي شيعه عليه استعمارگران بريتانيايي اعلام جهاد كردند، ‌احزاب قدرتمند داخلي،‌ ژاندارمري، ‌برخي دولتمردان و سران ايلات و عشاير عملاً ‌عليه روس و انگليس وارد جنگ تبليغاتي و نبرد نظامي مي شدند. بريتانيا مجبور شد براي درهم شكستن حركت هاي ايلات و عشاير و در ظاهر عنوان مبارزه با نفوذ آلمان ها بي طرفي ايران را نقض كند و در خاك ايران دست به تحركاتي بزند. در جنوب ايران، ‌صولت الدوله قشقايي، ‌ناصر ديوان كازروني، زائر خضرخان تنگساني، ‌شيخ حسين علي دلواري متحد شدند تا به منافع بريتانيا هجوم آورند. در ميان اين سران، ‌رئيس علي دلواري به دليل رويارويي با انگليسي ها در زمان نهضت مشروطه و استبداد صغير و اشغال بوشهر (1907م) و نبرد دريايي ياران وي با قواي انگليسي در نزديك بندر دبي (1913 م) بيش از ديگران حساسيت قواي بريتانيا را بر مي انگيخت. رييس علياگر چه به اتحاد بزرگ پيوسته بود و علاقمند بود كه همراه با ديگران سران بتواند ضربات سخت تري را بر پيكره قواي بريتانيا فرود آورد اما چاره را در تداوم حملات ايذايي و شبيخون ها مي دانست و شبانه روز از پايگاه خود به سمت بوشهر مي رفت و ضمن بستن راه خروج بوشهر به سمت شيراز در هر فرصت به يگان هاي ارتش بريتانيا حمله مي آورد و تلفاتي بر آنها تحميل مي كرد. وقتي انگليسي ها اولين گروه نيروهاي خود را در شبه جزيره بوشهر مستقر كردند،‌ رييس علي با چند تن از تفنگچيانش روز 21 تيرماه 1294 شمسي در تپه هاي «كوه كزي» به نيروهاي انگليسي در نوبت يورش آورد و دو تن از فرماندهان انگليسي در دو نوبت يورش آورد و دو تن از فرماندهان انگليسي ـ «ميجر اوليفانت» و «كاپيتان رنگينگ» ـ وعده اي هندي را به هلاكت رساند. 14 مرداد ماه 1294 شمسي، انگليسي ها بوشهر را رسماً اشغال كردند، پادگان نظامي شهر خلع سلاح شد،‌ حاكم بوشهر دستگير و تبعيد شد و پرچم ايران از بام تمامي دوائر دولتي فرود آمد و پرچم انگليس به جاي آن برافراشته شد. نيروهاي ارتش بريتانيا پس از اشغال بوشهر، در هم شكستن مقاومت دلوار را هدف قرار دادند و روز 22 مرداد ماه 1294 شمسي با چهار ناو جنگي و نيروهاي ورزيده پياده نظام، سواره نظام،‌ حفار و نقب زن و تفنگداران دريايي به دلوار حمله بردند و دو روز تمام اين منطقه را در زير آتش گرفتند،‌ اما بدون دستاوردي بازگشتند، حمله به "دلوار" انگيزه بيشتري به رييس علي و ديگر سران مقاومت داد تا به مقابله برخيزند. سران مقاومت با ياري و"واسموس" آلماني حمله بزرگي را براي بيرون راندن انگليسي ها از بوشهر طراحي كردند و براي عملي كردن نقشه هاي خود به تأمين مالي، ‌انسجام نيروها و گرفتن پشتيباني از علما و مجتهدين پرداختند. در همين زمان رييس علي دلواري نامه اي خطاب به "شيخ محمد حسين برازجاني" كه از روحانيون حامي نهضت بود نوشت و در حقيقت اهداف،‌ برنامه ها و آرمان هايش را نگاشت. اين نامه منشور مبارزات رييس علي است و او را از ساير مجاهدان و رهبران مقاومت متمايز مي كند. در اين نامه،‌ ميهن پرستي، ‌پاي بندي هاي مذهبي، ‌اعتماد به نفس او و آگاهي اش نسبت به اوضاع و احوال منطقه و جهان آشكار است. در بخشي از اين نامه مي خوانيم: "امروز روزي است كه هر كس ادعاي شرف و اسلاميت و وطن پرستي دارد،‌ بايد امتحان داده، ‌از بوته امتحان بي غل و غش درآيد... انگليسي ها مي خواهند به تشر بنده را بترسانند... به حول و قوه خداوندي از هيچ كس انديشه و باك ندارم... " در بخش ديگري از همين نامه مي شود آگاهي او را از اوضاع و احوال پيرامون خود را دريافت. "انگليسي ها" به بوشهر هم نمي توانند اردو پياده كنند، ‌در صورتي كه خودمان نزديك و مواظب آنها باشيم، چرا كه بنده به خوبي اينها را مي شناسم، هر آينه حمله اي به عساكر ايشان در قلعه "بهمني" شده بود، ‌الان بصره خالي بود. قوه و مخارج از بوشهر جهت آنها حمل مي شود. خوب ملاحظه مي فرماييد، ‌روزي بهتر از امروز براي اهالي ايران فراهم نمي باشد.
يك طرف دولت آلمان، يك طرف دولت اطريش و عثماني چه كارها بر سر انگليس و روس فرانسه آورده اند...

ورود انگليسي ممنوع

پايان راه
 

"شبيخون هاي رييس علي ادامه يافت. وي سرانجام در شبيخون شب سوم سپتامبر 1915 م برابر با دوازدهم شهريور ماه 1294 شمسي به شهادت رسيد و جنازه اش پس از 6 ماه امانت در بوشهر، به نجف اشرف انتقال يافت و به خاك سپرده شد. حمله بزرگ خوانين روز 18 شهريور ماه ناكام ماند و انگليسي ها برخي از نيروهاي بين النهرين را پس از اين حمله، ‌به بوشهر آوردند و توانستند روز ششم مهرماه، مقاومت خوانين را در «چغادك» در هم بشكنند. سرگرد«نيلستروم» در خاطرات روز «18اوت» خود مي نويسد: رييس علي بر خروشيده است، ‌امروز شيراز در سيلاب نام رييس علي غرق بود. شايد بيشتر پسرهايي كه امروز در شيراز به دنيا آمده اند،‌ رييس علي ناميده شده باشند» وي در ادامه خاطرات خود اخبار شبيخون هاي رييس را مي نگارد و در روز چهارم سپتامبر مي نويسد:" آنچه را كه هرگز آرزوي شنيدنش را نداشتم، خبر آوردند. ديروز در نبرد ميان دلواري ها و انگليسي ها، ‌رييس علي كشته شده است. اين خبر شيراز را درغم فرو برده و من هيچگاه پادگان ژاندارمري را اين قدر غمگين نديده ام"وي در خاطرات روز بيست و سوم سپتامبر هم مي نويسد:« به هنگام بازگشتن (از آرامگاه حافظ ) در ميداني چند بچه را ديدم كه در پي هم مي دوند. به هم كه رسيدند،‌ دست به گريبان هم انداختند. شنيدم يكي مي گفت: "ئي كارو ول كنيم،‌ بريم رييس علي بشيم". رييس علي زنده است" پس از شهادت رييس علي اگر چه نهضت ادامه يافت و ضربات پياپي بر نيروهاي انگليسي وارد شد اما بذر كينه و تفرقه كه هنر و شگرد استعمار و استبداد است در آن منطقه پاشيده شد. عمال انگليس و ساده دلان محلي شايعه كشته شدن رييس علي به دست خوانين منطقه را رواج دادند. درحالي كه همان خوانين به خونخواهي او،‌ 6 روز بعد در «كوه كزي» به قواي بريتانيا تاختند و فرزندان و بستگان و تمام دارايي خود را فدا كردند و آواره كوه ها و دره ها گشتند و سرانجام هر كدام به طريقي از ميان برداشته شدند. اين حيله همه استعمارگران و مستبدان بوده است كه دشمنان خود را از ميان بر مي داشته اند و تمام توان تبليغي خود را بر اين مي نهاده اند كه از كشته دشمن "امامزاده" ساخته نشود و نام آن كشتگان مايه فخر و مباهات مردم و دستاويزي براي مبارزه با استعمار و استبداد نشود. با رئيس علي نيز چنين شد. پس از انقلاب اسلامي اگر چه به واسطه تهييج روحيه ستيزگري مردم ايران تجليل هايي براي او و ديگر رهبران مقاومت جنوب برگزار شده اما با تأكيد بي مورد بر فنا شدن او در يك درگيري محلي همراه بوده است در حالي كه همه شواهد و قرائن حكايت از آن دارد كه قواي بريتانيا چند سال در تعقيب او و منتظر فرصت براي از ميان برداشتن بوده اند و سرانجام در يك شبيخون و با استفاده از تاريكي شب،‌ گلوله اي بر پيشاني اش نشانده اند. اين جمله هم از رييس علي است:" براي درجه بهشت پيدا كردن و شربت شهادت را داوطلبانه خواستن، ‌بايد همتي عالي و عزمي راسخ داشت. بهاي درجه ي عالي و نعيم اخروي و نام نيك ابدي، به غير از جان شيرين نيست».
منبع: نشريه شاهد جوان، شماره 61.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما