بررسي روش شناسي تفسير المنار در نگاه مهم ترين مفسر شيعي معاصر، علامه طباطبايي(2)
نويسنده: دکتر سيد علي اکبر ربيع نتاج
دانشيار دانشگاه مازندران
دانشيار دانشگاه مازندران
2. روش شناسي نقد آراي مؤلفان المنار در الميزان
1-2. بهره گيري از آيات متحدالموضوع
1-1-2. مخاطبان آيه ي ذيل، چه کساني هستند؟
در تفسير المنار درباره ي آيه، روايتي از سيوطي بيان شده است که وي در کتاب لباب النقول خود از زيد بن ثابت آورده است: شأن نزول اين آيه در مورد مردي يهوي به نام «شاس بن قيس» است که بين دو قبيله ي اوس و خزرج اختلاف ايجاد مي کرد؛ در حالي که اين دو قبيله پس از سال ها جنگ، به تازگي، نفرت و کينه را کنار گذاشته بودند و با هم در صلح زندگي مي کردند(رشيدرضا، [بي تا]، ج4، صص 1و14).
علامه، ضمن رد گفته ي صاحب المنار، بيان مي کند: آيات مورد نظر درباره ي کفر و شهادت يهود و تلاوت آيات خدا بر مؤمنين و امثال اين مطالب بحث مي کند نه اينکه مراد، روايت شأن نزول باشد. اين مطالب ذکر شده، با بيان ما که گفتيم «اين آيات متمم آيات قبل است»، بيشتر سازگار است. منظور از آيات قبل، آيه ي شريفه 109 بقره است که مي فرمايد: «ود کثيرمن اهل الکتاب لو يردونکم من بعد ايمانکم کفارا حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبيين لهم الحق فاعفوا و اصفحوا حتي ياتي الله بامره ان الله علي کل شيء قدير»: بسياري از اهل کتاب پس از اينکه حق بر ايشان آشکار شد، از روي حسدي که در وجودشان بود، آرزو مي کردند شما را، بعد از ايمانشان، کافر گردانند. پس عفو کنيد و درگذريد تا خدا فرمان خويش را بياورد که خدا بر هر کاري تواناست (طباطبايي، [بي تا]، ج3، ص 364، ذيل آيه).
2-1-2. مراد از آدم در آيه کيست؟
صاحب المنار مي گويد: «مراد از آدم، در اين آيه، مردي از بني اسرائيل است که داراي دو فرزند بوده و دو فرزندش در مورد قرباني اي که به درگاه خدا تقديم کردند، با هم مشاجره نمودند و در آخر يکي از آن دو، ديگري را به قتل رسانيد و آن شخص نامش قابيل و شخص مقتول، هابيل بوده است و دليل اين معنا، ذيل آيه ي 32 مائده آمده است که مي فرمايد: "من اجل ذلک کتبنا علي بني اسرائيل انه من تقل نفسا بغير نفس او فساد في الارض..."» (رشيد رضا، [بي تا]، ج6، صص 341و 348).
مؤلف الميزان، در نقد نظر مؤلف المنار بدون ذکر نامش و با آوردن عبارت «بعضي از مفسرين گفته اند مراد از آدم، مردي از بني اسرائيل است»، مي نويسد:
1. در سراسر قرآن کريم جز ابوالبشر، احدي به نام آدم ناميده نشده است و اگر مراد در آيه شريفه از کلمه ي آدم، غير از آدم ابوالبشر بوده، مي بايست قرآن کريم قرينه اي ذکر مي کرد تا شنونده بفهمد مراد از آدم در آيه، آدم (ع) نيست و شنونده در شنيدن داستان سرگردان نشود و بيان قرآن پيچيده و مبهم نگردد.
2. بعضي از خصوصياتي که در اين داستان ذکر شده، جز با فرزندان آدم ابوالبشر منطبق نيست؛ مثل اين خصوصيت که قاتل نمي دانست تکليف او در برابر يک انسان کشته شده يا مرده چيست؟ بنابراين آيه ي شريفه، ظهور در اين معنا دارد که قاتل شخصي بوده که نمي دانسته با ميت بي جان چه کند و عقلش نمي رسيده که مي شود بدو او را در زمين پنهان نمايد و چنين خصوصياتي جز با پسر آدم ابوالبشر منطبق نبوده است؛ و فردي از بني اسرائيل نمي تواند اين قدر ساده و نادان باشد؛ براي اينکه بني اسرائيل داراي تمدن بودند؛ البته تمدني متناسب با قوميت شان، و فردي از چنين جامعه اي ممکن نيست طبق عادت نداند که مرده را دفن مي کنند (طباطبائي، [بي تا]، ج5، ص297).
علامه در نقد اين نظريه، آياتي که کلمه ي آدم در آن آمده است، شاهد مثال مي آورد، که منظور همه ي آنها، آدم ابوالبشر است؛ پس مفهوم آيه نمي تواند جز نظر علامه باشد (همان، ص 298).
2-2. بهره گيري از سياق آيات
1-2-2. آيا در اين آيه هر دو برادر گناهکارند؟
صاحب المنار در تفسير آيه مي آورد: «اين دو برادر گناهکار و مقصرند؛ زيرا يکي از آن دو به ظلم و تعدي راه افراط رفته و مرتکب قتل شده [است] و ديگري با قبول ظلم راه تفريط طي کرده و خود را به کشتن داده، نه اعترافي کرده و نه به دفاع از خود پرداخته، بلکه خود را تسليم او کرده و در برابر اراده ي او تسليم و رام شده و صريحاً گفته: "اگر براي کشتن من دست خود را به سوي من دراز کني تا مرا بکشي، من دستم را به سوي تو دراز نمي کنم تا تو را بکشم؛ چرا که من از پروردگار جهانيان مي ترسم"» (رشيد رضا، [بي تا] ، ج 6، ص 343، ذيل آيه).
علامه در نقد سخن المنار مي گويد: «وجه ناوارد اشکال اين است که او در پاسخ به برادرش نگفت: من از خود دفاع نمي کنم و تو را در آنچه از من مي خواهي آزاد مي گذارم، بلکه تنها اين را گفت: من نمي خواهم تو را به قتل برسانم. در آيه ي شريفه، چيزي درباره ي اينکه بالاخره قتل چگونه واقع شد؟ آيا مقتول با علم به اينکه قاتل قصد کشتن او را دارد، از خود دفاع کرد يا نه؟ آيا قتل به اين صورت بوده و يا آنکه برادر قاتل، مقتول را بي خبر ترک کرده و فرصتي براي دفاع او نگذاشته، وارد نيست (از سياق آيه نمي توان به فضاي حادثه پي برد که چه گذشت)» (همان، ج5، ص 302، ذيل آيه).
صاحب المنار اشکال ديگري نيز بيان کرده است، مبني بر اينکه مقتول، جرم سنگين تري مرتکب شده است؛ زيرا خواسته با کشته شدن خود، برادرش گرفتار عذاب دايمي شود تا او با شقاوت دايمي برادرش، سعادت پيدا کند؛ زيرا گفته است: «من مي خواهم تو با کشتن من گناه مرا و گناه قتل نفس خود را به دوش بگيري و در نتيجه، اهل آتش شوي»؛ و اين خود نوعي ناداني است؛ براي اينکه کمک به گناهکار است که باعث مي شود کمک کننده نيز در جرم شرايط گناهکار شود، نه اينکه گناهکار هر دو جرم را به دوش بکشد (رشيد رضا، [بي تا]، ج5، ص 344).
علامه در پاسخ اين اشکال مي گويد: «ناوارد بودن اين اشکال اين است که او گفته: "من مي خواهيم گناه مرا و گناه خودت را به دوش بکشي"، گفتاري است مشروط و به فرض تحقق شروط، به همان معنايي است که بيانش گذشت» (طباطبايي، همان، ج5، ص 302).
با توجه به مشروط بودن، علامه اين اشکال را سخني ناروا مي داند. او سپس مي گويد: «قابيل مقتول گناهکار نبوده است، بلکه به دليل آيه «انما يتقبل الله من المتقين» و آيه ي «اني اخاف الله رب العالمين»، از متقين و عالمان به خداوند بوده است؛ زيرا خشيت الهي مخصوص عالمان الهي است: «انما يخشي الله من عباده العلما»؛ همچنين با استفاده از سياق آيات، گناهکار بودن قابيل فهميده نمي شود و از نظر عقلي هم محال است کسي جان خود را به راحتي تقديم ند و از خود دفاع نکند، تا اينکه به سعادت برسد» (همان)
2-2-2. مراد از اعتدا در آيه 87 سوره ي مائده چيست؟
صاحب المنار براي «اعتدا» دو معنا بيان کرده، گفته است: «1. مراد از اعتدا، تجاوز از حد اعتدال است در چيزهاي حلال، و آيه نهي است هم در مورد کساني که يکباره روي به حلال آورده و سرگرم تمتع و لذت بردن از آنها شوند، و هم در مورد افرادي که به طور کلي از حلال ها روي برتافته و رهبانيت و زهد و عبادت و تقرب به خدا را اختيار کنند؛ 2. مراد از اعتدا، تجاوز از «محلات طيبه» است «خبائث محرمه»؛ بنابراين معناي آيه اين چنين مي شود که از حلالات اجتناب نکنيد، نه اينکه محرمات را مرتکب شويد؛ به عبارت ديگر آنچه را خدا حلال کرده، برخود حرام و آنچه را حرام کرده بر خود حلال نکنيد» (رشيدرضا، [بي تا]، ج7، ص18، ذيل آيه).
علامه در نقد سخن مؤلفان المنار بدون ذکر نام آنها، با جمله ي «واما ما ذکره بعضهم»، مي گويد: «گرچه اين دو معنا در جاي خود معناي صحيحي هستند، ولي هيچ کدام از آنها با آيه مورد بحث منطبق نيستند؛ زيرا سياق و آيه و آيه ي بعدش، با دو معنا سازگاري ندارند» (طباطبايي، [بي تا]، ج6، ص109).
3-2. بهره گيري از تاريخ
علامه طباطبايي، بدون ذکر نام مؤلف المنار و با بيان جمله ي «ومن العجيب القول ما في بعض التفاسير ان المراد باالقليل عبدالله بن سلام و اصحابه»، مي نويسد: «وجه عجيب بودن اين تفسير، اين است که عبدالله بن سلام مدت ها قبل از نزول سوره ي مائده، اسلام آورد. معنا ندارد که آيه ي شريفه شامل مسلمانان در روز نزول بشود، زيرا آيات مورد بحث، سخن از ميثاق بني اسرائيل و سخن از بدي هاي يهود دارد. يهودياني که در آن ايام، همچنان يهودي مانده اند، در حالي که عبدالله بن سلام در آن روز يهودي نبوده است» (همان، [بي تا]، ج5، ص241، ذيل آيه).
علامه با استفاده از مدرک تاريخي، ثابت مي کند سوره ي مائده آخرين سوره ي مفصلي است که در اواخر دوران زندگي رسول خدا (ص) نازل شده است (همان). آيت الله معرفت (ره) در همين باره مي نويسد: «عبدالله بن سلام هنگام ورود پيامبر (ص) به مدينه و به نقل بعضي ها دو سال قبل از وفات پيامبر (ص) اسلام آورد، بنابراين معنا ندارد آيه ي شريفه شامل مسلمانان در روز نزول بشود» (معرفت، 1380، ج2، ص84).
4-2. بهره گيري از حکم عقل و شرع
با اين شرح و توضيح، علامه با استفاده از ترازوي عقل و برهان، به نقد آراي مؤلف المنار مي پردازد؛ براي نمونه علامه مي پرسد: «آيا آيه ي 6 سوره ي توبه، توسط آيه ي 36 همين سوره نسخ شده است؟». در اين آيه مي خوانيم: «وان احد من المشرکين استجارک فاجره حتي يسمع کلام الله ثم ابلغه مامنه ذلک بانهم قوم لا يعلمون»: اگر يکي از مشرکان به تو پناه آورد [که از دين آگاه شود] بدو پناه ده تا کلام خدا را بشنود و پس از شنيدن سخن خدا او را به مأمن و منزلش برسان؛ زيرا اين مشرکان مردمي نادانند.
علامه ادامه مي دهد: «صاحب المنار مي گويد: آيه توبه به وسيله آيه ي 36 سوره توبه» ... و قاتلوا المشرکين کافه کما يقاتلونکم کافه...» نسخ شده است» (رشيد رضا؛ [بي تا]، ج 10، ص178).
علامه در نقد سخن مولف المنار، بدون اشاره به نام او و با جمله «ومن هنا يظهر فساد قول من قال ان الايه: و ان احد من المشرکين. منسوخه بالايه: و قاتلوا المشرکين»، بيان مي کند: «... اين سخن صحيح نيست؛ چون اين آيات از آيات محکم است و نسخ نشده است، بلکه قابل نسخ نيست؛ زيرا اين معنا از ضروريات دين و ظواهر کتاب و سنت است که خداوند قبل از اينکه حجت بر کسي تمام شود، او را عقاب نمايد و از مسلمات دين است که جاهل را با اينکه در مقابل تحقيق و فهميدن حق و حقيقت برآمده، دست خالي بر نمي گرداند؛ تا غافل است، او را مؤاخذه نمي کند؛ بنابراين اين اصل قابل بطلان نيست و آيه ي محکمي است که تا قيامت قابل نسخ نيست» (طباطبايي، همان، ج9، ص154-155).
منبع :فصلنامه علمي-پژوهشي شيعه شناسي شماره 31